ناگفتههای تکان دهنده سیف زاده از قضاوتهای “سعید عزیز” بیت قدرت
چکیده :گزارش مجلس ششم آقای مرتضوی را قاتل اعلام کرده بودند. در آن گزارش باصراحت، کمیسیون به این نتیجه میرسد که قاتل، مرتضوی است. گزارش میگفت نصف شب، سه نفر از ماموران، با آقای مرتضوی وارد سلول میشوند و آنجا اتفاقی میافتد که خانم کاظمی حالشان بسیار وخیم میشود و با سرعت او را به بیمارستان میبرند. وقتی که به بیمارستان میبرند اطرافیان آقای مرتضوی به بیمارستان دروغ میگویند. میگویند ایشان اعتصاب غذا کرده و دچار خونریزی شده! بیمارستان از همه جا بیخبر، میرود دنبال این قضیه. درحالیکه ایشان مجدداً دچار ضربه مغزی شده و در اثر آن فوت میکند. اما دو تا اثر ضربه روی سربود. اگر مشخص میشد مرگ ناشی از کدام آن ضربات است قاتل مشخص میشد. یکی از این ضربهها ضربه جلوی اوین و دیگری داخل سلول و موقع بازجویی...
کلمه – گروه خبر: این روزها که حکم جلب سعید مرتضوی برای انتقال به زندان اوین به دلیل جنایات رخ داده در کهریزک مطرح شده، پروندهی دیگری نیز زنده شده که نام سعید مرتضوی در راس آن قرار دارد. چندی پیش علی یونسی، وزیر اطلاعات دولت سیدمحمد خاتمی بر نقش سعید مرتضوی در پرونده زهرا کاظمی تاکید کرده و گفته است، وزارتخانه تحت امر او تشخیص داده بود زهرا کاظمی جاسوس نیست اما مرتضوی اصرار داشت بر او برچسب جاسوسی بزند.
در همین رابطه محمد سیف زاده، دادستان انقلاب در استان مرکزی و وکیل خانواده زهرا کاظمی در گفت و گو با نشریه صدا در ارتباط با پرونده زهرا کاظمی ابعاد جدیدی از این پرونده را باز میکند. اما این همه ماجرا نیست، سیف زاده در این گفت و گو از دوران حضور مرتضوی در دادگاه مطبوعات میگوید، از اعمال نفوذهای این قاضی که مشخص نیست چطور و چگونه وارد دادستانی تهران شد و بی آنکه سواد لازم را داشته باشد بر جایگاه قاضیان خبره کشور تکیه زد.
بخشهایی از مصاحبه اخیر سیف زاده با هفته نامه صدا در ادامه میآید:
در مورد آقای مرتضوی، باید مسئولان پاسخ دهند با چه مجوزی یک جوان ۱۸ ساله را رئیس دادگاه شهربابک منصوب کردند،آن هم بدون اینکه سواد حقوقی داشته باشد؟! چرا مجلس سوم که از قضا در اختیار اصلاح طلبان بود قانون میگذارد که هرکس بازجوی انقلاب بود میتواند قاضی شود؟! چرا اینها جواب نمیدهند؟ ما همه مسئولیم. اینکه حالا یک جناحی برای بهره گیری جناح دیگر را بکوبد مشکلی حل نمیشود. باید سؤال کرد که چه کسی ایشان را به قدرت رساند؟ دادستانی تهران برای کسانی بود که ۳۰ سال سابقه قضاوت در دادگستری داشتند و به دیوان عالی کشور رفته بودند و از آنجا آنها را دادستان عمومی میکردند اما سعید مرتضوی بدون طی همه این مراحل دادستان تهران شد!
زمانی که وکیل سازمان گسترش بودم که در یکی از این شرکتها اختلاس شده بود و به عنوان وکیل شرکت به دادگاه نوشته بودم که شش نفر متهم هستند و دلایلش این است؛ اما ما درباره یک نفر هیچ دلیلی نداریم. من به عنوان وکیل شرکت به دادگاه اعلام کرده بودم که برای این یک نفر دلیل نداریم اما مرتضوی هر شش نفر را محکوم کرد! به آقای مرتضوی گفتم من خودم به عنوان وکیل شرکت و شاکی دارم می گویم برای این آقا دلیلی نداریم، شما باید بررسی میکردید اما مرتضوی به من جواب داد فرقی نمیکند!
در زمانی که مرتضوی روزنامه جامعه، طوس، نشاط، عصر آزادگان و روزنامههای دیگری را پشت سر هم توقیف میکرد من وکیل شرکت جامعه روز بودم، در همان ابتدا که من وارد پرونده شدم مرتضوی من را کنار کشید و گفت که اینطوری دفاع کن! به او گفتم دیگر این شوخیها را با من نکن، به شما مربوط نیست که من چطور میخواهم دفاع کنم. اما در همان زمان وکلایی بودند که آنطوری که او میگفت دفاع میکردند. مرتضوی خودش زنگ میزد شاکی میآورد، خودش به وکیل میگفت اینطور دفاع کن، خودش یکسری شهود را احضار میکرد که علیه روزنامه شهادت دهند و هرکسی را هم که دلش میخواست محکوم میکرد.
در رابطه با پرونده روزنامه نشاط (به خاطر انتشار مقالهای) آقای شمس الواعظین به مرتضوی گفت به استناد از اصل ۱۶۸ قانون اساسی تا عدم حضور هیات منصفه و دادگاه علنی از هرگونه پاسخ خودداری میکنم. بعد از این صحبت آقای مرتضوی دوید، رفت بیرون که به ایشان دستور دادند یک پرونده جعلی برای شمس الواعظین درست کند. مرتضوی گفت این مقالههایی که شمس الواعظین چاپ کرده جعلی است. من در پاسخ به این اتهام فکس و تلفن نویسنده که آقای باقرزاده بود را به دادگاه دادم و گفتیم با ایشان تماس بگیرید ببینید مقاله را ایشان نوشتهاند یا نه. در پاسخ به ما گفتند نه، ایشان منافق است و حرفش قابل قبول نیست. گفتم شهادتشان قابل قبول نیست، اما اقرارش که قابل قبول است اما آقای مرتضوی این مسائل را نمیدانست!
در ارتباط با پرونده آقای شمس الواعظین (برای روزنامه نشاط) ما ۸، ۹ ماه از صبح تا شب در دادگاه بودیم ، میآمدیم و میرفتیم و از صبح تا شب و تمام روز با آقای مرتضوی بودیم، یک روز من به مرتضوی گفتم تو نماز هم نمیخوانی؟ پرده را زد کنار و گفت آفتاب هست؟! گفتم ساعت نه شب است. آنجا آقای جلایی پور عصبانی شد و شروع کرد به دادوفریاد کردن که الان میروم زنگ میزنم و به رهبری میگویم که تو نامسلمانی. نهایتاً شمس الواعظین به جلایی پور تلفن زد و گوشی را به من داد و من به او گفتم بیا بالا. جلایی پور که رسید در راهرو، خبرنگاران داخلی و خارجی همه ایستاده بودند که یک مرتبه جلایی پور گفت این دادگاه، دادگاه انگیزاسیون است، این دادگاه، دادگاه تفتیش عقیده است، مرتضوی هم بدون اینکه معنی اینها را بفهمد گفت انگیزاسیون هست ولی تفتیش عقیده نیست! این آدم که نمیدانست انگیزاسیون و تفتیش عقیده یک معنی هستند رئیس دادگاه مطبوعات بود!
مرتضوی موقعی که روزنامههای را میبست آدمهای بسیاری راهنمایی میشدند تا بیایند از او تشکر کنند که با این کار جلوی فاسدها را گرفته! من همانجا بودم و اینها را میدیدم. میدانستم چه کسانی هستند. باند قدرت از او حمایت میکرد و باند مقابل هم نیامد به نقد بپردازد!
یک روز به او گفتم مرتضوی تو بچههای انقلاب را تقریباً از بین بردی، برای بچههای نظام هم پرونده سازی میکنی؟ که خندید.
من بر سر پرونده روزنامهها (جامعه، نشاط، توس و عصر آزادگان) از مرتضوی به دادسرای انتظامی قضات شکایت کردم. معاون دادسرای انتظامی قضات پروندهها را درخواست کرد اما فقط یکی را برای او فرستادند. چون مرتضوی یک نامه سراسر دروغ برای آقای محسنی اژهای نوشت به این مضمون که چون ما مشغول رسیدگی به پروندهها هستیم اجازه میدهید، اینها را برای دادسرای انتظامی قضات نفرستیم؟که آقای محسنی آژه ای هم نوشت موافقت میشود. او هم که نمیدانست مرتضوی دروغ میگوید.
یک روز معاون دادسرای انتظامی قضات من را خواست و گفت من بر مبنای پرونده (پرونده روزنامه نشاط) برای مرتضوی کیفرخواست صادر کردهام و از دادگستری حکم تعلیق او را گرفتم. وقتی مرتضوی فهمید به من گفت، این شخصی که علیه من کیفرخواست داده، دوست توست و به خاطر تو این کیفرخواست را علیه من داده است و گفت که او را بازداشت میکند. بعد سیاههای درآورد و نشانم داد و گفت، ببین من هرکس را بخواهم میتوانم بازداشت کنم. این برگه را بارها به همه نشان داده بود. وقتی مرتضوی این حرف را زد، من احساس خطر کردم چون میدانستم که این کار را انجام میدهد. بنابراین زنگ زدم به مقام دوم قضایی در زمان آقای شاهرودی، گفتم که چنین شده و مرتضوی میخواهد چنین کاری کند، تشکر کرد و گفت نمیگذارم. اگر من به ایشان نگفته بودم مرتضوی آن پیرمرد را بازداشت میکرد. آن قاضی به این دلیل که میدانست چه بلایی سرش میآورند، بلافاصله خودش را بازنشست کرد. یعنی باکیفرخواستی که علیه مرتضوی به دادگاه داد، خودش را بازنشست کرد. آن کیفرخواست رفت بالا و حکم تعلیق هم دادند و رفتند که اجرا کنند که تماس گرفته شد و گفتند ما یک قاضی مسلمان داریم، شما میخواهید این قاضی را هم کنار بگذارید؟!
خانم زهرا کاظمی در ارتباط با حوادث سال ۸۲ دانشگاه تهران آمده بود ایران که مصاحبه کند. از وزارت ارشاد هم کارت خبرنگاری گرفته بود. چون خانواده بازداشت شدگان جلوی زندان اوین تحصن کرده بودند خانم کاظمی آنجا میرود و مصاحبه و عکسبرداری میکند که ایشان را میگیرند و میبرند داخل زندان. داخل زندان میخواهند دوربین را از ایشان بگیرند که نمیدهد و مقاومت میکند اما یکمرتبه فیلم را درمی آورد و میسوزاند. به رغم اینکه فیلم را سوزانده، یکی میآید میگوید اگر نمیتوانید فیلم را از او بگیرید من یک نفر دیگر را مأمور کنم که در همین حال یک نفر دیگر از پشت زهرا کاظمی را میگیرد و مشتی به سرش می زند که در همین حین سرش به زمین برخورد میکند و بیهوش میشود. وقتی بیهوش میشود و به جای اینکه ایشان را به بهداری ببرند، به دادسرا میبرند. بعد از اینکه به هوش میآید، میبرند برای بازجویی.
گزارش مجلس ششم آقای مرتضوی را قاتل اعلام کرده بودند. در آن گزارش باصراحت، کمیسیون به این نتیجه میرسد که قاتل، مرتضوی است. گزارش میگفت نصف شب، سه نفر از ماموران، با آقای مرتضوی وارد سلول میشوند و آنجا اتفاقی میافتد که خانم کاظمی حالشان بسیار وخیم میشود و با سرعت او را به بیمارستان میبرند. وقتی که به بیمارستان میبرند اطرافیان آقای مرتضوی به بیمارستان دروغ میگویند. میگویند ایشان اعتصاب غذا کرده و دچار خونریزی شده! بیمارستان از همه جا بیخبر، میرود دنبال این قضیه. درحالیکه ایشان مجدداً دچار ضربه مغزی شده و در اثر آن فوت میکند. اما دو تا اثر ضربه روی سربود. اگر مشخص میشد مرگ ناشی از کدام آن ضربات است قاتل مشخص میشد. یکی از این ضربهها ضربه جلوی اوین و دیگری داخل سلول و موقع بازجویی مرتوضی.
دادگاه بدوی به رغم اینکه ما گفتیم صلاحیت رسیدگی ندارد، به پرونده رسیدگی کرد. این دادگاه رایاش این بود که خانم زهرا کاظمی در ازدحام به قتل رسیده و معلوم نیست قاتل او چه کسی است؛ بنابراین بیت المال باید پولش را بدهد. ما تجدیدنظر خواستیم که پرونده به دادگاه تجدیدنظر رفت. پرونده را به شعبهای ارجاع کردند که رئیس شعبه کاملاً مطیع آقای مرتضوی بود. رئیس دادگاه برای اینکه از علنی بودن دادگاه جلوگیری کند، دادگستری را تعطیل کرد و کارمندان دادگستری را در دادگاه نشاند. در دادگاه تجدیدنظر جناب آقای سلطانی اشاره کرد به اینکه قاتل کیست و اسم مرتضوی را آورد که بلافاصله برایش پرونده جاسوسی ساختند و او را به زندان انداختند که ما شروع کردیم به مصاحبه کردن. رئیس دادگستری ما را خواست و گفت چرا مصاحبه میکنید؟ گفتیم برای اینکه خودتان هم میدانید کاری که میکنید خلاف قانون است. در جواب به ما گفتند، من پرونده را به یک شعبه مستقل ارجاع میکنم و از شما هم خواهش میکنم مصاحبه نکنید. من گفتم ما یک هفته مصاحبه نمیکنیم که پرونده ارجاع شد به یک شعبه مستقل و آن شعبه بلافاصله به آقای سلطانی حکم برائت داد.
ما در نهایت پروند زهرا کاظمی را به دیوان عالی کشور بردیم. رئیس دیوان عالی کشور، شعبه ۱۵ درنهایت ایرادات ما را وارد دانست. اولاً ایراد ما به دادگاه عمومی این بود که به قتل عمد رسیدگی نشده، در ثانی دادگاه عمومی اصلاً صالح نبوده و باید دادگاه کیفری رسیدگی میکرد. هر دو ایراد ما را دیوان عالی کشور وارد دانست و رأی را شکست و گفت باید دادگاه کیفری به این قتل عمد رسیدگی کند. بعد از آن بود که آن بساط را برای ما درست کردند و ما را به زندان انداختند. تا به امروز به هیچکدام از ما وکلا اگر حکمی در دادگاه کیفری صادر شده هنوز ابلاغ نشده است.
اکنون امکان طرح مجدد پرونده خانم کاظمی وجود دارد. آقای یونسی که الان میگوید وزارت اطلاعات بررسی کرده و متوجه شده است که اتهام خانم کاظمی جاسوسی نبوده، درست میگوید. این مرتضوی بود که بر طبل جاسوس بودن خانم کاظمی میکوبید.
(در پاسخ به این سؤال که بعد از حکم تعلیق مرتضوی، آیا با او دیداری داشتید؟) من به شعبه ۲۱ دیوان عالی کشور مراجعه کرده بودم، از آنجا بیرون میآمدم که دیدم مرتضوی با دارودستهاش دارند میآیند، به مرتضوی گفتم، عصر بیا دفتر من تا یک وکالتنامه امضا کنیم. گفت چرا؟ گفتم مگر خبر نداری؟ کارت دیگر تمام است. من به او جدی گفتم بیا یک وکالت نامه امضا کن. او به من گفت گفت برای چه؟ گفتم برای اینکه اگر تو متوجه شوی هر آدم به وکیل نیاز دارد و داشتن وکیل حق اوست، کافی است. مرتضوی در جواب من خندید اما من به طور جدی به او گفتم.
Deprecated: File پوسته بدون comments.php is deprecated since version 3.0.0 with no alternative available. لطفاً یک قالب comments.php در پوستهی خود قرار دهید. in /var/www/html/kaleme.com/wp-includes/functions.php on line 6085