محمد سلامتی: میرحسین سال ۸۸ بیشتر تمرکزش متوجه کارهای احمدی نژاد بود، نگران شد و آمد
چکیده :مهندس موسوی سال ۸۸ بیشتر تمرکزش متوجه کارهای احمدی نژاد بود. مشاهده میکرد که احمدی نژاد کارها را به مسیر نادرستی سوق داده و به همین علت هم نگران شد. او احساس مسئولیت کرد و به همین دلیل برای ریاست جمهوری نامزد شد. و الا قبل از آن ما هرچه اصرار میکردیم حاضر نبود نامزد ریاست جمهوری شود....
حضور در دو دوره کابینه های شهید محمدعلی رجایی و مهندس میرحسین موسوی و پایه گذاری سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، تجربه های ارزنده ای از اتفاقات دهه ۶۰ را برایش رقم زده. خاطراتی که امروز برای ما بازگو می کند مملو است از صداقت ها، پرکاری ها و نیت های پاک مدیرانی که در سخت ترین شرایط بعد از انقلاب و در دوران ۸ سال دفاع مقدس رقم خورد. قرار مصاحبه با محمد سلامتی، وزیر کشاورزی در دولت های شهید رجایی و مهندس موسوی در منزل شخصی اش در منطقه قلهک تهران و در یک روز پر برف زمستانی انجام شد. او در این گفت وگوی دو ساعته از چگونگی شکل گیری سازمان مجاهدین تا حضورش در کابینه دولت جنگ و برخی وقایع مهم دهه ۶۰ گفت و در آخر از «انسان آینده» آخرین مقاله ای که درباره دغدغه این روزهایش است صحبت کرد، اینکه انسان آینده کسی است که خدا را بهتر درک میکند و از طریق علم میتواند خیلی از کنجاویها را پاسخ دهد.
متن گفت وگوی شفقنا با محمد سلامتی، وزیر کشاورزی دولت های شهید رجایی و مهندس موسوی را می خوانید:
چه شد از عنفوان جوانی علاقمند ورود به فعالیت های سیاسی شدید؟ فعالیت های شما قبل از انقلاب در چه قالبی بود؟ آیا در قبل از انقلاب هم عضو گروه های مخالف شاه بودید؟
استبداد شاه و وابستگی او به آمریکا خود به خود جوانان را به سمت مبارزه علیه نظام شاهنشاهی میکشاند. این انگیزه اساسی و مهمی برای فعالیتهای سیاسی بود. من هم با همین انگیزه وارد فعالیت های سیاسی شدم. البته بی عدالتی، شکاف طبقاتی و فساد نیز مزید برعلت بود. به همین علت قبل از انقلاب و در زمان دانشجویی با گروههای مختلف سیاسی و چریکی که علیه نظام شاهنشاهی مبارزه میکردند ارتباط داشتم. بعد از مدتی فعالیت، دستگیر و دادگاهی شدم. در دادگاه اول به سه سال زندان محکوم شدم و در دادگاه دوم به سه سال و نیم که از سال ۵۳ تا ۵۷ در زندان شاه بودم. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی دوستان همفکری که در بندهای مختلف زندان قصر بودند، همدیگر را پیدا کردند و گروه امت واحده را تشکیل دادیم.
در زندان تصمیم گرفتید این گروه را تشکیل دهید؟
بیرون از زندان چنین تصمیمی گرفتیم. بلا فاصله پس از پیروزی انقلاب و حتی قبل از پایان سال ۱۳۵۷ هم زمان نیز سعی کردیم گروههای دیگر اسلامی که سابقهی فعالیتهای سیاسی و نظامی در قبل از انقلاب داشتند را پیدا کنیم و با آن ها ارتباط برقرار کنیم. پس ازارتباط با این گروهها در نهایت به اتفاق گروههای: منصورون، بدر، فلاح، فلق، موحدین و صف، سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی را تشکیل دادیم. این سازمان در دهم فروردین سال ۱۳۵۸ اعلام موجودیت کرد و در ۱۶ فروردین همان سال مواضع خود را نیزاعلام نمود.
پس از آنکه سازمان مجاهدین انقلاب تشکیل شد شما در آن مقطع در چه رده ای در این تشکیلات بودید؟
پس از تشکیل سازمان مجمع عمومی که شامل همه اعضای آن زمان سازمان می شدند، شورای مرکزی را که متشکل از هفت نفر بود، انتخاب کرد. من هم یکی از آن هفت نفر بودم. سازمان برای انجام کارهای خود ارگان های مختلف داشت. ارگان اجرایی، ارگان سیاسی، ارگان عقیدتی، ارگان روابط عمومی، شاخهی نظامی و غیره که هرکدام از این هفت نفر مسئول یکی از این ارگانها بود. من مسئول ارگان اجرایی سازمان بودم. آن زمان سازمان عنوان دبیر کلی نداشت. شورای مرکزی مسئولی داشت که مسئول آن من بودم. گرچه عنوان دبیرکل نبود، اما معمولاً کارهای دبیرکل توسط رییس شورای مرکزی انجام می شد. این مسئولیت را تا مرداد ۱۳۵۹که مسئولیت وزارت کشاورزی به عهده من محول شد، برعهده داشتم.
آن زمان گروهی هم بود که با سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی مخالفتی داشته باشد.
مجاهدین خلق خیلی با تشکیل سازمان ما مخالف بود. همین که سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی اعلام موجودیت کرد آنها سخت عصبانی شدند و حملات شدید سیاسی به سازمان کردند. اما گروههای دیگر کمتر با سازمان مخالف بودند.
از شخصیتهای بزرگی که آن زمان حضور داشتند مثل امام خمینی و شهید مطهری، برای فعالیتهای سازمان مشورت میگرفتید؟
در اوایل کار با خود حضرت امام(ره) مستقیماً ارتباط داشتیم حتی بعضی از حرکتهای سیاسی سازمان را با مشورت ایشان انجام میدادیم مثل راهپیمایی که سازمان در ارتباط با اقدامات پسران آیت الله طالقانی انجام داد. آن موقع ضد انقلابی ها قصد داشتند از حرکت پسران آیت الاه طالقانی بابرگذاری یک راهپیمایی سوء استفاده کنند. مامتقابلا می خواستیم با برگذاری یک راهپیمایی اثر آن را خنثی کنیم. در این رابطه با امام مشورت کردیم و امام اجازهی آن را دادند. در کارهای دیگر هم همینطور منتها بعداً آقای راستی کاشانی به عنوان نمایندهی امام در سازمان منصوب شد که کارها از طریق ایشان انجام میشد. ما آن موقع با روحانیون زیاد ی ارتباط مرتب و مستقیم داشتیم از جمله با آیت الله طالقانی، آیت الله شهید بهشتی، آیت الله هاشمی رفسنجانی، آیت الله خامنهای، آیت الله موسوی اردبیلی.
چه زمانی سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی از سپاه جدا شد و چرا؟
ما در تاسیس سپاه مشارکت داشتیم.وبه همین علت با سپاه مرتب همکاری داشتیم. منتها یک زمانی پیش آمد که امام گفتند سپاه باید دور از جناح بندی های سیاسی باشد وباید فراجناحی عمل کند بنابراین اعضای گروه های سیاسی نمی توانند با این عنوان عضو سپاه هم با شند.لذا می بایست کسانی که از تشکلهای سیاسی در سپاه حضور داشتند، یاسپاه یا تشکل سیاسی را انتخاب می کردند. بنابراین برخی از اعضای سازمان در سپاه ماندند و ارتباطشان را با سازمان قطع کردند. برخی دیگر هم باسپاه رابطه شان راقطع و در سازمان ماندند. به هر حال بعد از دستور امام، تکلیف روشن شد.
شما به عنوان وزیر کشاورزی دولت رجایی و باهنر بودید و پس از آن دو سال در دولت اول مهندس موسوی حضور داشتید، اصلاً چه شد که حضور پیدا کردید در دو دولت، و چرا در دورهی مهندس فقط دوسال حضور داشتید و چرا بعد از آن دیگر در دولتی به عنوان وزیر حضور نداشتید؟
شهید رجایی وقتی میخواست اعضای کابینه خودرا انتخاب کند، با شخصیت هاو نهادهای مختلف مشورت میکرد.انجمن های اسلامی وزرارت خانه ها وبرخی دیگر از تشکل های قابل قبول. آن زمان چون با سازمان هم ارتباط هایی داشت با سازمان نیز مشورت کرد. سازمان هم ضمن کمک در این زمینه به شهید رجایی ازطریق تحقیق و شناسایی افراد ذی صلاح برای وزارت ومعاونین وزرا، من و آقای بهزاد نبوی را به عنوان اعضای کابینه پیشنهاد کرد، اما هیچ اصراری برپذیرش آن از سوی شهید رجایی نکرد. در واقع شهید رجایی از طریق مشورت با نهادهای انقلاب در نهایت توانست از پیشنهادات آنها استفاده و کابینه خود را معرفی کند. من به عنوان وزیر کشاورزی شهید رجایی معرفی شدم. شهید رجایی بعد از اینکه بنی صدر سقوط کرد، رئیس جمهور و شهید باهنر نخست وزیر شد، شهید باهنر هم تقریباً همان کابینه را ادامه داد و معرفی کرد، البته نه کامل. یک سری تغییراتی را به وجود آورد، آن تغییرات هم اینطور بود که یک جلسهی مشورتی گذاشت و در این جلسهی مشورتی من، آیت الله مهدوی کنی، آقای شهاب گنابادی (وزیر مسکن)، مرحوم نوربخش و آقای نعمت زاده وزیر صنایع حضور داشتیم. از ما مشورت خواست که افرادی را برای وزارت خانه ها معرفی کنیم. من آن موقع پیشنهاد کردم که آقای غفوری فرد را از استان خراسان بیاورند و ایشان را وزیر نیرو کنند و آقای غرضی را که استاندارخوزستان بوداز استان خوزستان بیاورند و ایشان را وزیر نفت کنند. شهید باهنر چون به ما اعتماد داشت، این دو پیشنهاد من را قبول کرد. ضمنا من را مسئول جمع آوری وتنظیم برنامهی وزرا کرد،تااز آن در صحن علنی مجلس دفاع کند. بنابراین بعد از شهید رجایی، شهید باهنر پیشنهاد وزارت کشاورزی را به من داد و در واقع ادامهی کار او را انجام داد. آنها که شهید شدند آیت الله مهدوی کنی دو ماه نخست وزیر بود و باز همین کابینه را تایید کرد. بعد از آن با رئیس جمهور شدن آیتالاه خامنه ای، مهندس موسوی نخست وزیر شد. مهندس موسوی تا آن زمان وزیر امور خارجه بود و وقتی می خواست کابینه را تشکیل دهد با من تماس گرفت و گفت که من میخواهم شما را به عنوان وزیر کشاورزی معرفی کنم، مقداری صحبت و تعارف کردیم و بالاخره قرار شد مسئولیت وزارت کشاورزی را بپذیرم.
روابط ما بسیار خوب و صمیمی بود چون با مهندس موسوی همفکر بودیم. بعد از دو سال مشکلی که پیش آمد این بود که کارگران از آقای احمد توکلی که در وزارت کار بود، راضی نبودند و برای تعویض ایشان فشار زیادی وجود داشت. آقای عسگر اولادی هم که در وزارت بازرگانی بود به دلیل مسائل و مشکلاتی که پیش آمده بود برای بازرگانی کشور، او هم تحت فشار بود که استعفا دهد. به هر حال این دو نفر که از جناح راست بودند مجبور شدند از کابینه کنار روند. بعضی از بزرگان هم حاضر نبودند که کابینه به نفع یک جناح تقویت و به ضررجناح دیگر تضعیف شود بنابراین تاکید داشتند که من هم کنار بروم تا تعادل کابینه به هم نخورد.
پیش از این جریان، من چندین بار به دلیل مسائل اجرایی که همکاریهای خاصی را میطلبید، اما این همکاریها کمتر میتوانست اتفاق بیافتد استعفا کردم. اما هیچ گاه مهندس موسوی استعفای مرا نپذیرفت. تا استعفا نامه را به ایشان میدادم بدون اینکه بخواند، آن را به دستگاه کاغذ خرد کنی که در کنارش بود میانداخت. تا سال ۶۲ با مهندس موسوی درکابینه همکاری داشتم.
یعنی ایشان میلی به این تصمیم نداشتند و مجبور شدند؟
بله.
بعد از آن چرا در هیچ دولتی وزیر نبودید؟
هم در زمانی که وزیر بودم و هم پس از آن، جو بسیار شدیدی علیه من بود. جوی که راستها درست کرده بودند و ما را به عنوان عناصری که افراطی هستند، معرفی میکردند. این هم به این علت بود که آن زمان من به عنوان عضوی از اعضای گروههای خط امام و عناصر خط امامی از لوایح مربوط به اصلاحات ارضی، قانون کار، قانون تعاونیها و قانون بیمهی بیکاری دفاع میکردم. اما با همهی این لوایح جناح راستی ها صد در صد مخالف بودند و نمیگذاشتند که آن هابه تصویب برسند.
گفتید که جوی علیه شما به وجود آمد…
بله. این جو ناشی ازاین بود که من سر سختانه برلزوم تصویب قوانین فوق اصرار داشتم،وضمنا درمحدوده کاری من قرارگرفته بودند. متقابلا جناح راستی ها، که نفوذ فراوانی پیدا کرده بودند، تصویب آن هارا خلاف شرع می دانستند. البته خوشبختانه این قوانین بعد ها به دلیل ضرورت وجودی شان به تصویب رسیدند.
در دوره مسئولیتی که داشتید چه اقدامات مهمی انجام دادید؟
ابتدا لازم است به این نکته اشاره کنم که کارهایی که معمولا انجام می شود نباید به حساب فرد گذاشت. بلکه عمد تا محصول زحمات، ابتکارات و اقدامات جمعی است. اگر از این زاویه نگاه کنید من در مسئولیت های مختلف شریک موفقیت های گوناگون تلاش دوستان و هم کارانم بوده ام. در عرصه کار سیاسی و در سازمان، مهم ترین کارهایی که انجام دادیم یکی حل مسئلهی کردستان بود که سازمان انجام داد. در این مورد ما یک کمیتهی پنج نفری برای حل مسائل کردستان تشکیل دادیم که به نام کمیتهی بررسی و حل مسائل کردستان بود و من مسئول آن بودم. اعضای دیگر آن هم عبارت بودند از آقای قدیانی، شهید محمد بروجردی، آقای محمود یاسینی و آقای حسین نجات. این کار به خوبی انجام شد. طوری که دردولت از آن به عنوان یک کار نمونه یاد کردند. از همین الگو در سیستان و بلوچستان هم استفاده کردیم البته مساله سیستان و بلوچستان خیلی حاد نبود. اما داشت حاد میشد و به موقع جلوی آن را گرفتیم. در سیستان و بلوچستان چون من مسئول ارگان اجرایی سازمان بودم دیگر کمیته درست نکردیم بلکه تعدادی از همکاران را به آنجا فرستادیم، تا ازطریق هما هنگی های سیاسی، نظامی و فرهنگی، تقریبا شبیه کاری که کردستان صورت گرفت، مشکل آن جا را حل کنند. از جمله کسانی که به سیستان و بلوچستان فرستادیم آقای جعفر شاپورزاده، آقای حسین هرمی، شهید قلم برو چند نفر دیگر بودند. این هم یک کار بسیار خوبی بودکه توسط سازمان انجام شد.
کار بعدی هم که در سازمان انجام شد مربوط به شناسایی و دستگیری گروه فرقان بودکه باکمک دوستان سازمانی و غیر سازمانی عضو سپاه پاسداران انجام شد. البته آن موقع آقای الویری را مسئول این کار کردیم و چون کار، کارِ اجرایی بود زیر نظر ارگان اجرای سازمان بود. همانطور که گفتم من بیشتر هماهنگ کننده بودم، دوستان دیگر کارها را انجام میدادند. این را باید به حساب کارهای مهم سازمان نوشت.
در ارتباط با وزارت کشاورزی هم کارهای مهمی انجام شد. من یک مرتبه این کارهای مهم را میشمردم حدود ۲۶ مورد بود. حالا چند مورد آن را که الان یادم هست میگویم. من با برنامه به وزارت کشاورزی رفتم. ابتدا یک برنامهی ۱۹ مادهای را اعلام کردم و بر اساس آن برنامهی ۱۹ مادهای یک برنامهی جامع که چهارده جلد کتاب به خودش اختصاص داد، تدوین کردیم. این برنامه را با کمک حدود ۴۵۰ نفر متشکل از معاونین، مدیران کل، رؤسای ادارات و کارشناسان و تدوین کردیم. نه فقط از وزارت کشاورزی بلکه از وزارت خانههای دیگر هم آمدند چون کار وزارت کشاورزی با وزارت خانههای دیگر هم ارتباط داشت. یک برنامهی ۵ ساله تهیه کردیم. ما برای اولین بار سیستم وزارت کشاورزی را دگرگون کردیم. البته این طرحی بود که قبلا به تصویب رسیده بود و ما سعی کردیم به درستی آن را اجرایی کنیم. با این کار در حقیقت وزارت کشاورزی تنها وزارت خانهای بود که سیستم آن دگرگون شد و از حالت متمرکز معمولی مثل وزارت خانههای دیگر خارج شد. ما در روستاها و دهستان ها مراکزخدمات تشکیل دادیم، و متخصصین برای ارائه خدمت به آن جا رفتند.
متخصصین در ابتدا مقاومت می کردند ولی بعد که به محل رفتند دیدند که چقدر میتوانند موثر و مفید واقع شوند.
در زمینهی تحقیقات طرح جدیدی به نام طرح تات را ارائه دادیم. تات یعنی تحقیق، آموزش، و ترویج.یعنی محصول تحقیقات به مروجین آموزش داده می شد وآن ها آن را به کشاورزان، دامداران و دیگران منتقل می کردند. شرکتی تأسیس کردیم به نام شرکت مشاوره یکم و همه این افراد را که به دلایل گوناگون کنار گذاشته شده بودند، در این شرکت جمع کردیم و از توان و نیروی آنها استفاده کردیم، بنا شد طرحهای مربوط به برنامه جامع وزارتخانه را تهیه کنند و به ازاء آن دستمزد دریافت کنند.
بسیاری از طرح هایی را که مرتبط با برنامه های تدوین شده بود، توسط آنها تهیه کردیم. به نظرم اقدام بسیار خوبی بود. اینطور نبود که با توجه به جو انقلابی دست رد به سینهی این افراد بزدیم. ما آن ها را یک سرمایه می دانستیم که باید از آن در جهت مردم وانقلاب استفاده کرد. خود اینها به تدریج تغییر پیدا کردند، و نسبت به انقلاب خوش بین شدند. پس از آن افراد خوش فکر را به عنوان مدیر گذاشتیم. افرادی که خوش فکر بودند ولی کار بلد نبودند. ما برای این که کارها معطل نماند برای هرکدام از این مدیران یک شورای مشورتی گذاشتیم که در این شورای مشورتی کارشناسان، متخصصین، حزب الهی و متدین و جدید همه بودند. دراین شورای مشورتی مدیران جدید از تجربه و دانش دیگر مدیران و کارشناسان استفاده می کردند.
نگذاشتیم که مدیران همینطور رها باشند و ندانند که چه کاری باید انجام دهند و احیانا بعضی ها راه های نادرست به آن ها نشان دهند. بنابراین برای اولین بار و تنها باری بود که در وزارت کشاورزی شوراهای مشورتی بوجود آمد. در مراکز استان ها نیز همن کار صورت گرفت. این کار بسیار مهمی بود و به آنها گفتیم که این شورای مشورتی موقتی است تا اینکه سوار کار شوید. وقتی سوار کار شدید این شورای مشورتی فلسفهی وجودی خودش را از دست میدهد. در مورد بهره برداری درست از جنگل ها تعاونی هایی را تشکیل دادیم. این تعاونی ها در جهت بهره برداری و حفظ و نگهداری جنگل ها تاسیس شدند. قبلا بهره برداری نادرست توسط بخش خصوصی و بی توجهی برخی حاشیه جنگل نشینان باعث تخریب روز افزون جنگل ها شده بود. در مورد افزایش تولید در واحد سطح برنج و گندم نیز کارهای زیر بنایی تحقیقاتی و اجرایی انجام شد، که نتیجه آن افزایش تولید از طریق ارائه واریته های جدید برنج و شیوه جدید کاشت و داشت گندم بود.
مهم ترین خاطره ای که از شهید رجایی در ذهن دارید چیست؟ چرا ایشان به ساده زیستی و عدالت محوری شهره بود و اینکه به نظر شما چرا رفتارهای ایشان بعدها با آقای احمدی نژاد مقایسه می شد؟ به نظر شما احمدی نژاد هم همان قدر که شهید رجایی ساده زیست بود همینگونه بود؟
اینکه شوخی است (خنده). شهید رجایی واقعاً آدم مخلص، صادق، بی ریا، پاک و به قول معروف خاکی بود. من اسم شهید رجایی را برای اولین بار در زندان شنیدم. در کمیتهی مرکزی که زندانی بویم، یک نفر رابه سلول کنار سلول ما آوردند. بعد که میخواستند او را به بازجویی ببرند، صدایش کردند محمدعلی رجایی، گفت: من هستم. در زندان چون همبند نبودیم ایشان را هیچ وقت ندیدم. پس از انقلاب ایشان گاهی با سازمان رفت وآمد داشت که آن موقع با ایشان آشنا شدم.
شهید رجایی همینطور که گفته میشود و در فیلمها نشان داده میشود واقعا ساده زیست بود. وقتی وزیر کشاورزی بودم یادم هست یک روز که رفته بودم درباره مسائل مختلف با هم صحبت کنیم، صحبتم که تمام شد سرظهر بود. گفت فلانی نهار همین جا بمان. من به شوخی گفتم: ناهار چه دارید؟ گفت: میبینی که نان و انگور هست.
سفرهای استانی از زمان شهید رجایی باب شد اولین سفر به لرستان و دومین سفر به سیستان و بلوچستان بود. همه اعضای هیات دولت با یک هواپیما می رفتیم. روزی هم که نوبت سیستان و بلوچستان بود با یک هواپیما به آنجا رفتیم که من تذکر دادم اگر هواپیما سقوط کند تمام کابینه سقوط میکند. سرظهر و موقع نماز بود که رسیدیم. شهید رجایی گفت: برویم مسجد نماز جماعت بخوانیم و پس از آن به استانداری و جاهای دیگر برویم. به مسجد رفتیم و در صف های سوم و چهارم ایستاده بودیم، شهید رجایی صف جلوی من بود، من هم پشت سری ایشان، اعضای کابینه هم متفرق صفهای دیگر بودند. یک پاسبان دَم دَر ایستاده بود، یک نفر از مردم عادی که پهلوی من نشسته بود از من پرسید: کسی آمده؟ گفتم: چطور؟ گفت: پاسبان اینجاست! گفتم آره. همین شخص که صف جلوی شماست آقای رجایی نخست وزیر است. کسی که کنار من نشسته بود به آن مرد گفت، خود ایشان هم وزیر کشاورزی هستند. دستش رفت بالا و گفت خداروشکر اینها که از خودمان هستند. مردم می گفتند اصلا سابقه نداشته که مقام مسئولی این چنین خاکی در میان مردم حاضر شود.
شهید رجایی انسان خاکی بود و این خصلت هم ناشی از روحیهی انقلابی و مردمی ایشان بود. از بدنهی جامعه و خدمت گزار مردم بود. من ایشان را واقعاً دوست داشتم. یادم هست باز یک سفری به پارس آباد مغان داشتیم. آنجا سر ظهر رسیدیم، رفتیم مسجد برای نماز جماعت، منتهی وسط نماز رسیدیم .وقتی رسیدیم رفتیم به صف نماز، اقتدا کردیم مردم همینطور که نماز میخواندند متوجه شدند که رجایی آمده، همین که سلام ما تمام شد مسجد به هم ریخت، همه هجوم آوردند به سمت رجایی که با او دست بدهند و روبوسی کنند. از سر و کول هم بالا میرفتند. یادم هست که آقای طاهری استاندار، کفش هایش را به زور از لابلای جمعیت پیدا کرد.
مردم شهید رجایی را این چنین دوست داشتند و برای سخنان و نظر او ارزش قائل بودند. زمانی به علت شرایط خاصی که بود مردم پول هایشان را از بانکها بیرون کشیدند،بانک ها با کمی نقدینگی مواجه شدند. شورای عالی بانکها تصویب کرد برای اینکه نقدینگی بانکها تامین شود و با کمبود نقدینگی مواجه نشوند پول چاپ کند و در اختیار بانک ها قرار دهد. این تصمیم گرفته شد و بانک مرکزی پول چاپ کرد. اما مجوز مجمع عمومی بانک ها را لازم داشت. مجمع عمومی بانکها را تشکیل دادند. من هم عضو مجمع بودم. نخست وزیر هم رئیس آن بود. کارشناسان و مسئول بانک مرکزی وقت جلسهای گذاشتند و مجوز خواستند، همه تصویب کردند که پول چاپ شده توزیع شود. اما من مخالفت کردم. گفتم این همان شیوه ای است که در کشورهای سرمایه دار ی اعمال می شود، ما که نباید این شیوه را عمل کنیم. توزیع این پول در جامعه باعث تورم می شود و فشار آن بیشتر روی دوش مستضعفین هست. گفتم این کار را نکنید. گفتند چه کار کنیم. گفتم آقای رجایی رو راست به مردم بگوید: شما با یک سری شایعات نادرست پول هایتان را از بانکها بیرون کشیدید و سیستم بانکی معمولاً در این جور مواقع باید پول چاپ کند و به بانکها تزریق کند تاجبران کمبود نقدینگی شود. که در این صورت تورم به وجود می آید لذا خواهش میکنم پول هایتان را به بانک برگردانید ومطمئن باشید مشکلی پیش نمی آید. حاضرین با تردید، قبول کردند و بنا شد این کار را انجام دهیم و اگر افاقه نکرد، پول ها را پخش کنیم.
همان جا شهید رجایی مصاحبه کرد.شب ساعت ۹ از تلویزیون و فردا ساعت ۷ صبح از رادیو پخش شد.دراین مصاحبه همان طور که قراربود از مردم خواست، پول هایشان را به بانک ها برگردانند. ما هفتهی بعد جلسه داشتیم برای اینکه بررسی کنیم چه کار باید کرد.مسئولین بانک مرکزی گفتند ما بیش از آنچه انتظار داشتیم پول به بانک هابرگشت و هیچ نیازی به پخش پول چاپ شده نیست. لذا پولها را نابود کردند. به نظر من این مساله نشان داد وقتی مسئولین صادقانه و خالصانه با مردم برخورد کنند، مردم به حرفشان گوش می کنند.
شهید رجایی بسیار مخلص امام بود. با امام خیلی نزدیک بود و خالصانه امام را دوست داشت. آقای رجایی که از طرف ایران در اجلاس سالانهی مجمع عمومی سازمان ملل شرکت کرده بود وقتی برگشت گزارش دادو گفت من وقتی برگشتم خیلی خسته بودم، اما باید ابتدا خدمت امام می رفتم و گزارش می دادم. میگفت خدمت امام رفتم، امام نشسته بود و دیدم به من لبخندی زد که حاکی از رضایتش بود و همین برای من کافی بود. شهید رجایی می گفت با لبخند امام بسیار خوشحال شدم و خستگی ازتنم رفت. شهید رجایی باتوجه به روحیه عدالت محوری وطرفداری از محرومان دراولین جلسه هیات دولت دو پیشنهاد داد که به تصویب رسید .یکی کمک به سالمندان روستایی که بعد ها به طرح شهید رجایی معروف شد.ودیگری محدود شدن حقوق وزرا به هفت هزار تومان که آن موقع قانونا حدود چهارده هزارتومان بود.
اشاره کردید که مقایسه احمدی نژاد و شهید رجایی نوعی شوخی است، تفاوت این دو را چگونه می بینید؟
آقای احمدی نژاد که اصلاً قابل قیاس با شهید رجایی نیست. تعجب میکنم که این حرف زده میشود. شهید رجایی آدم دیگری بود.او در دروغ نگفتن، ریانکردن، برخورد صمیمانه باهمه داشتن و ساده زیستی شهره بود.
برگردیم به کابینهی دولت جنگ، از ویژگیهای اخلاقی نخست وزیر وقت و کلاً مدیریت ایشان چه ویژگیهای داشت؟
اگر بخواهیم صداقت و خلوص افراد را با هم مقایسه کنیم، می توانیم مهندس موسوی را با شهید رجایی مقایسه کنیم. آقای مهندس موسوی انسان صاف، ساده، صادق و پرکاری بود. مهندس موسوی در شرایط بسیار بدی مسئولیت رابه عهده گرفت. یعنی شرایطی که جنگ تحمیلی در اوج خودش بود. جنگ مساله ی کوچک و سادهای نیست. جنگ تبعات بسیار گستردهای دارد. در آن موقع مثلاً در بخش کشاورزی حداقل اثری که می نوان به آن اشاره کرد این بود که بخش وسیعی از زمینها بلااستفاده مانده بود. زمینهای مرغوب کشاورزی، باغات، دامداریها و … همه در محدوده مناطق جنگی از حیز انتفاع افتاده بود. اکثر کشاوزان ناگزیر از مهاجرت شدند. به دلیل اختلال درسیستم حمل ونقل، تهیه وتامین نهاده های کشاورزی با اشکال مواجه بود. کشتیها نمیتوانستند به موقع محموله خودرا تخلیه کنند. بخش اعظم سیستم حمل و نقل در اختیار جنگ بود. با کمبود شدید ارز مواجه بودیم. حدود ۶۰۰ تا ۶۵۰ هزار بشکه نفت بیشتر نمیتوانستیم بفروشیم. درآمد ارزی ما حدود ۷ میلیارد دلار بود. ۳ میلیارد آن به جنگ، ۳ میلیارد به کالاها ی اساسی وفقط ۱ میلیارد برای کارهای دیگرمی ماند. این محدودیتها، محدودیتهای کمی نیست وقتی که نخست وزیر با این همه محدودیت روبروست به راحتی نمیتواند کاری انجام دهد. از طرف دیگر قوانینی باید تصویب می شد که نظام دقیق تر نظام مند شده و کارها براساس قوانین ثابت و نه قوانین موقتی و سلیقه اشخاص انجام شود. اما قوانین تصویب نشده بود. معمولاً بعد از انقلاب ها همان ابتدای امر قوانینش تصویب میشود تا هم بتوانند کار را بر اساس قوانین انقلابی انجام دهند و هم جهت رامشخص کنند. منتها در ایران نگذاشتند که قوانین به مو قع به تصویب برسد. دست مهندس موسوی حتی برای بعضی مسایل ساده و پیش پا افتاده از جمله قیمت گذاری بسته بود.
چون قانون آن وجود نداشت؟
بله! چون یک عدهای موافق قانون قیمت گذاری نبودند. میگفتند که فروشنده به هر قیمتی که بخواهد میتواند کالایش را بفروشد. می گفتند دولت چه حقی دارد که روی کالا قیمت بگذارد.معتقد بودند که قیمت گذاری خلاف شرع است. مهندس موسوی ناچار شد در سال ۱۳۶۶درمورد ضرورت قیمت گذاری درموردکالا های ضروری وبه منظور جلو گیری ازتورم وافزایش قیمت هاازطریق دلال بازی، از امام کسب تکلیف کند.
دولت نمیتوانست قیمت گذاری را انجام دهد چون یک عده به اقتصاد آزاد و بی بند و بار معتقد بودند البته در حال حاضر از این تفکر خود تاحدود زیادی برگشته اند.اماآن موقع درمقابل قیمت گذاری توسط دولت سخت مقاومت می کردند. به تصویب نرسیدن قوانین و مشکلاتی از این دست موجب شد امام مجمع تشخیص مصلحت نظام را تشکیل دهند تادرمورد تصویب قوانینی که شورای نگهبان رد می کند،درآنجا تصمیمات لازم گرفته شود.
مسئلهی جنگ و محدودیت هایی که جنگ ایجاد کرده بود، مسئلهی قیمت گذاری، مسئلهی قوانین و مقررات، فشارهای سیاسی که جناح راست علیه مهندس موسوی اعمال می کرد،چیز کمی نبود. مسئلهی کوپنی کردن کالا های ضروری یکی دیگراز جمله مشکلات آن زمان بود. زمانی که کالا کم هست برای این که باقیمت عادلانه به دست همه برسد باید کپنی شود. اما عده ای با کوپنی کردن کالاها سخت مخالف بودند وآن رایک کار کمونیستی قلمداد می کردند. در صورتی که این کار در خیلی از کشورهای سرمایه داری با توجه به شرایط جنگ و محدودیتهای خاص هر مقطع انجام شده است. مثلاً انگلیس و فرانسه درزمان جنگ جهانی دوم این کار را انجام دادند .همه این ها فشار مضاعفی را برنخست وزیر وارد می کرد. مهندس موسوی انسان پرکاری بود، من موقعی که به لحاظ کاری با ایشان ملاقات داشتم با این که حجم کار خود من هم خیلی سنگین بود اما به دلیل فشاری که برایشان وارد می شد واقعاً دلم به حالش میسوخت .میدیدم که چقدر تحت فشار هست و چقدر هم کار سنگین و خسته کننده است. هرکدام از وزارت خانهها مشکلات خاص خودشان را داشتند. خیلی از مشکلاتشان را مطرح میکردند و سعی میکردند کمکی از مهندس موسوی بگیرند و او هم دستش خالی بود و فشار به او بیشتر تحمیل میشد. من مهندس موسوی را آدمی صادق، آرام و پرکار دیدم. او هم آدم خیلی خاکیای بود. دراین مورد بد نیست خاطره ای را باز گو کنم. بعد از اینکه دیگر نخست وزیر نبود یک روز من به بهشت زهرا رفته بودم، اتفاقی ایشان را دیدم. گفت: موقع برگشتن بیا با هم بریم، گفتم باشد. با همدیگر در ماشین نشستیم و تا تهران آمدیم و صحبت کردیم؛ کسی که نخست وزیر بود بدون محافظ و با یک پیکان معمولی، از بهشت زهرا تا خانه اش با هم آمدیم. او هم خیلی ساده و از این لحاظ ها آدم قابل احترامی است.
بسیاری می گویند که بین نخست وزیر و رییس جمهور اختلافاتی بود که بسیاری هم حل نمی شد و حتی گلایه ها پیش امام نیز برده می شد و کار به جایی می رسید که مهندس موسوی استعفا هم داد. ایشان چند بار استعفا دادند؟ و این اختلافات بیشتر حول چه محورهایی بود؟
اختلافنظرهایی وجود داشت. مهندس موسوی تفکر خاصی داشت و در مقابل رئیس جمهور تفکر و دیدگاه دیگری داشت. این تفاوت دیدگاهها به تفاوت درنحوه کار اجرایی نیز منجر میشد. مثلا دیدگاه مهندس موسوی در زمینه تجارت و مسائل مربوط به صنعت و … بهگونهای خاص بود در حالی که دیدگاه رئیس جمهور چیز دیگری بود. به هر حال اختلاف نظرها وجود داشت. این اختلاف نظر موجب شد که در سال ۶۴ زمانی که رئیس جمهور میبایست نخست وزیر رابه مجلس معرفی کنند،تصمیم داشتند غیر از مهندس موسوی را به عنوان نخست وزیر به مجلس معرفی کنند. اما تأکید تعدادی از نمایندهها بر این بود که با توجه به شرایط جنگ و مسائل مختلف کشور بهتر است مهندس موسوی نخست وزیر باشد.امام هم همین نظررا داشتند. بعد از رفت و آمدهای مختلف و ملاقاتهایی که آقایان ناطق نوری، مهدوی کنی و یزدی با امام داشتند امام صریحاً فرمودند که من تکلیف نمیکنم اما نظرم این است که با توجه به شرایط موجود مهندس موسوی نخست وزیر باشد بهتراست. آیت الله خامنهای چون نظر امام را شنیدند برای معرفی مهندس موسوی احساس تکلیف کردند.
مهندس موسوی چند بار استعفا دادند؟
تا جایی که به خاطر دارم سال ۶۲ و ۶۳ به دلیل همین اختلاف دیدگاهها استعفا دادند، در سال ۶۷ اختلافها بیشتر بود.
دلایل استعفا ایشان چه بود؟
استعفای مهندس موسوی در سال ۶۷ به این علت بود که کارهایی در عراق، سوریه و لبنان بدون اطلاع ایشان انجام میشد. مهندس موسوی در نامهای به رییس جمهور نوشت که با توجه به کارهایی که در خارج از کشور انجام میشود، ادامه خدمت را برای من ناممکن کرده است. ایشان در نامهای سرگشاده دلیل استعفای خود را مشکل تکمیل کابینه در مجلس ونیز این که باتوجه به مشکلات ، آقای زنجانی مسئول سازمان برنامه و بودجه استعفا دادهاست، ذکر کرده بود. آیت الله خامنهای در جواب با این مضمون نوشته بودند که الان چه وقت استعفاست، جنگ تمام شده و مذاکرات ژنو در جریان است، شما نباید اینطور استعفا دهید و این استعفا خیانت غیر عمد تلقی میشود. اما مهندس موسوی نبود که این نامه به ایشان داده شود. از طرف آیتالله خامنهای با امام (ره) تماس گرفته شد، امام نامهای به مهندس موسوی نوشتند که الان چه وقت استعفاست، مردم جوانهایشان را در جنگ از دست میدهند، شهید میدهند، ما باید به اینها خدمت کنیم، شما دارید اینطور برخورد میکنید. نامهی تندی بود و در این نامه تعزیرات حکومتی را از مهندس موسوی گرفتند. زمانی که مهندس موسوی نامهی امام را دید گفت که من تابع امر شما هستم و هرچه شما بگویید عمل میکنم. برگشت و کار را ادامه داد. دو سه ماه گذشت، امام در نامهای به مهندس موسوی بااین مضمون نوشتند که از کارشما راضی هستم و شما آدم مومن و متدینی هستی. ومسئولیت بنیاد جانبازان را نیز به ایشان سپردند. ناهماهنگی نخست وزیر و رئیس جمهور در واقع ناهماهنگی دو شخص نبود ناهماهنگی دونهاد بود. رییس جمهور مستقیم با رای مردم انتخاب می شد و طبیعتا درمقابل مردم پاسخگو بود. اما درعین حال مسئول مستقیم کارهای اجرایی درکشور نبود. ازطرف دیگر نخست وزیر از مجلس رأی اعتماد گرفته ومسئول تمام کارها ی اجرایی بود و باید پاسخگوی مجلس باشد. وازآن جا که به ندرت پیدا می شود که دونفر هم از لحاظ فکری وهم از لحاظ اجرایی شبیه هم باشند،ناهماهنگی بدیهی است.
اشاره کردید علت اصلی استعفای نخست وزیر، اقداماتی بود که بدون هماهنگی با ایشان در سوریه و لبنان انجام میشد، امام خمینی(ره) از علت اصلی استعفای ایشان با خبر بودند؟
قاعدتا باید به اطلاع امام رسیده باشد.
چه کارهایی در سوریه و لبنان انجام میشد که مهندس با آن مخالف بود؟
مهندس موسوی در نامهی محرمانه خود اشاره به کار های شبه نظامی کرده بود.
در واقع اختلافات دو نهاد ریاست جمهوری و نخست وزیری باعث شد که دیگر نهاد نخست وزیری فعالیتی نداشته باشد.
بله. این تضاد در بعضی از کشورها ی دیگر نیز وجود دارد.امادربرخی به شکلی آنرا حل کرده اند. مثلاً برای رئیس جمهور مقام تشریفاتی قائل شده اند واو توسط مجلس انتخاب می شود.
به نظرتان در آن زمان لازم بود که رئیس جمهور و نخست وزیر کارهایشان با هم هماهنگ باشد و هر یک بدون اطلاع نهاد دیگر اقدامی را در داخل و حتی خارج از کشور انجام ندهند؟
عقلاً و شرعاً بله. اما در کار اجرا این درست در نمیآمد. حتی اگر دو نفر صددرصد با هم همفکر باشند زمان انجام کار اجرایی و اعمال سیاست ها ممکن است با یکدیگر زاویه پیدا کنند. ترکیه به همین علت سیستم خود را تغییر داد. گُل رئیس جمهور بود و اردوغان نخست وزیر.هردو از یک حزب.اما همیشه درمورداعمال سیاست ها وانجام کارها باهم اختلاف نظر داشتند. اماحالا که اختیارات رئیس جمهور تغییر کرده است ،دیکر ازآن ناهماهنگی ها خبری نیست.
چالش های دولت جنگ را برشمردید اما به نظر شما این دولت در چه عرصهای بیشتر موفقیت کسب کرد؟
مهندس موسوی اینکه توانست جنگ و اقتصاد را اداره کند هنر بزرگی کرده است.
حضور شما در دولت همزمان شد با جنگ ۸ ساله عراق علیه ایران. بسیاری از شخصیت ها و حتی کارشناسان اقتصادی و سیاسی اذعان دارند که دولت در زمان جنگ بسیار خوب امور را اداره می کرد و بیشترین تلاش را در کمترین فشار به مردم داشت. نظر شما چیست و رمز این موفقیت را در چه می دانید؟
اداره کردن کشور در حال جنگ با هفت میلیون دلار درآمد ارزی نه فقط کار مشکلی است بلکه خود هنر است.آن موقع در کشور نه از لحاظ بیکاری و نه از لحاظ تامین موادغذایی و … معضل حادی را مردم احساس نمی کردند.و این هنر بزرگی است. البته آن زمان واقعاً رُس مسئولین و وزرا کشیده میشد.شبانه روز مسئولین ودست اندر کاران زحمت می کشیدند وخود نیز به حد اقل قانع بودند. جو انقلابی حاکم بود. پتانسیل و ظرفیت وزرا که انقلابی بودند کمک میکرد. جنگ باعث شده بود یکسری استعدادها شکوفا شود در نتیجه علیرغم محدودیت امکانات اینها دست به دست هم دادند تا کارها خوب پیش برود.
با توجه به اشاراتی که به اختلافات میان نخست وزیر و رییس جمهور داشتید اما برخی معتقدند این اختلافات همچنان پابرجا بوده است اما در این میان سوالی که مطرح می شود این است که چرا با وجود چنین اختلافاتی مهندس موسوی بعد از یک دوره طولانی سکوت یکدفعه در سال ۸۸ تصمیم می گیرد نامزد ریاست جمهوری شود؟
مهندس موسوی سال ۸۸ بیشتر تمرکزش متوجه کارهای احمدی نژاد بود. مشاهده میکرد که احمدی نژاد کارها را به مسیر نادرستی سوق داده و به همین علت هم نگران شد. او احساس مسئولیت کرد وبه همین دلیل برای ریاست جمهوری نامزد شد. و الا قبل از آن ما هرچه اصرار میکردیم حاضر نبود نامزد ریاست جمهوری شود. در سال ۷۵ بارها و بارها نزد ایشان رفتیم و اصرار کردیم که کاندیدا شود، نزدیک به پذیرش شد اما بعد منصرف شد، سال ۸۳ مجدد صحبتهایی شد که البته ایشان حاضر نشدند بیایند تا اینکه سال ۸۸ باتوجه به عملکرد دولت نهم ازآنجا که در رابطه با سرنوشت انقلاب احساس نگرانی کردند کاندیدا شدند. آن زمان ما ابتدا از او نخواستیم که بیاید، خودش آمد و بعد ما او را حمایت کردیم.
اگر دقت کنیم در همه دولت های بعد از انقلاب چالش های مهم مختص به آن دوران بوده است. زمانی جنگ، زمانی تهدید، مشکلات اقتصادی و سیاسی و غیره… اما چرا فکر می کنید روسای دولت ها در ایران به نوعی در پیشبرد اهدافشان ناکام بوده اند. چرا بعضی خانه نشین یا از دایره قدرت طرد شده اند؟ به نظر شما مشکل از روسای جمهور است یا ساختارهای موازنه قدرت در کشورما گاهی با هم تلاقی دارند؟
این امر بر می گردد به ماهیت انقلاب و مختص انقلاب اسلامی ایران نیز نیست بلکه همه انقلاب ها از این امر مستثنی نیستند. اکثر انقلاب ها ماهیت ایدئولوژیک دارند. لذا هنگام اجرا هرکس بابرداشت خود از ایدئوژی کارراسامان می دهد.قرائت های متفاوت از ایده ئولوژی، انجام کار متفاوتی را به وجود می آورد.این خود چالش برانگیز و بسترساز اختلافات است.این مهم درانقلابات شوروی،چین وپیش از آنها درانقلاب کبیر فرانسه نیز اتفاق افتاده است.
فکر می کنید ایران در حال حاضر چه چالش های مهمی پیش رو دارد؟ اگر بخواهید این چالش ها را اولویت بندی کنید کدام یک ارجح است به نظر شما؟
اقتصاد مهم ترین چالش کشور است. برخلاف دیدگاه هایی که میگویند برای پشت سر گذاشتن این چالش باید منتظر سرمایهگذاری خارجی باشیم تا اقتصاد مملکت سامان یابد، من معتقد هستم که این چالش با استفاده از ظرفیتهای داخل مملکت قابل حل است. گرچه سرمایه گذاری خارجی می تواند بسیار کارساز باشد لیکن منتظر آن ماندن هدر دادن وقت است. ما با این واقعیت مواجه هستیم که بخش مهمی از جهان خارج با ما درگیر است. حالا به هر دلیلی که هست. اگر این درگیری هم خاتمه پیدا کند تا مدتها طول میکشد تا آثار بعد از درگیری، خود را نشان دهد. بنابراین ما نباید به آن متکی باشیم. لذا باید به دنبال حل مشکل ازطریق سرمایهگذاری و امکانات داخل برویم. در حال حاضر انجام سرمایه گذاری داخلی وحل مسائل اقتصاد داخلی چند مشکل دارند. یکی بروکراسی حاکم بر ادارات که دست و پای تولیدکنندگان را بسته وسرمایه گذاران را باموانع جدی روبه رو می کند. دوم مسئلهی واردات بیرویه که جلو رشد تولید داخلی را می گیرد. سوم قاچاق که باز همین تاثیررا دارد. چهارم مشکل صادرات است.دولت نه فقط مثل بسیاری از کشورها باید مشوق ها وتسهیلاتی دراین زمینه قائل شود بلکه وزارت خارجهی ما در این خصوص باید فعال باشد یعنی کار اصلی وزارت خارجه باید بازاریابی در خارج باشد. ما باید کاری کنیم که تولید کننده به راحتی بتواند کالای خود را صادرکند. کار سیاسی باید در خدمت کار اقتصادی باشد که در حاضر چنین نیست. پنجم مسئلهی کمک به تولیدکنندگان است، از نظر مالیات و تأمین منابع مالی. به هرحال عمده مشکلات همین مسئله است. تولیدکننده کالایی را تولید میکند و نمیتواند آن را در بازار بفروشد چون هم قاچاق و هم واردات با این کالا رقابت میکند. دولت نباید اجازه دهد به این شکل عمل شود. این چالش با اعمال اراده مدیریتی قابل حل است. اگر این مسائل حل شود رونق بوجود میآید. مشکل اقتصاد که حل شود خیلی از مسائل دیگر راحتتر قابل حل است.
به نظر شما کدام یک از دولت های بعد از انقلاب نسبت به شعارهایی و برنامه هایی که عنوان می کردند توانستند موفق تر عمل کنند؟
هرکدام از دولتها در شرایط خاصی بودند، دولت شهید رجایی گرچه زیاد دوام نیاورد ولی کارهایی که ایشان در آن شرایط و اوضاع و احوال انجام داد چون روحیهی انقلابی بسیار قوی حاکم بود کارهای ارزنده ای بود. دولت شهید باهنر ودولت آیتالله مهدویکنی خیلی کوتاه بود.دولت مهندس موسوی شرایط ویژهای داشت و در شرایط جنگ کشور را خوب اداره کرد. دوره آقای هاشمی رفسنجانی بعد از جنگ بود،و دولت سازندگی لقب گرفت. تا آن زمان اقتصاد براساس برنامه اول توسعه ،نیمه دولتی و نیمه خصوصی وبه تعبیری اقتصاد کنترلی اداره می شد.اما آقای هاشمی رفسنجانی میخواست با” اقتصاد بازار” کار سازندگی را انجام دهد. جهشهایی را بوجود آورد اما اشکالات اساسی نیز داشت. در زمان آقای خاتمی مسیر، اقتصاد بازار بود اما چون روی غلطک افتاده بود آثارمنفی زمان آقای هاشمی رانداشت ودرنتیجه نسبتا خوب پیش رفت اما ضعف هایی هم داشت. یعنی اقتصاد بازار باعث رونق شد اما تبعاتی داشت. تبعات آن این بود که به قشر محروم مقداری فشار وارد شد. من همان زمان به آقای خاتمی تذکر دادم که قشر مستضعف تحت فشار هستند باید راه حلی برای آن درنظر گرفت منتهی این اتفاق نیفتاد و همین امر باعث شد که در آستانهی انتخابات احمدی نژاد از این ضعف استفاده کند و قولهایی به مستضعفین بدهد و آنها نیز به او رأی دادند. در دورهی احمدی نژاد برنامههای خوبی ارائه شد اما درست برعکس برنامهها عمل شد . نتیحه آثار منفی اش را همه میدانند. دولت آقای روحانی دولت اعتدال معرفی شد. دردوره یازدهم ریاست جمهوری متأسفانه تمام تکیه آقای روحانی به این بود که برجام به نتیجه برسد و از نتایج آن استفاده کند.به نظر من این کار درستی نبود و زمان را از دست داد. همان موقعها من هم به سهم خود پیشنهاد دادم که منتظر نتیجه برجام نباشید و به دنبال استفاده از ظرفیتهای داخلی بروید.
شما مقاله ای هم درباره انسان آینده نوشته اید. انسان آینده به نظر شما چگونه انسانی خواهد بود؟
به طور خلاصه انسان آینده انسانی خواهد بود که درک بسیار بهتر و عمیق تری از هستی، جهان و انسان و به خصوص از خدا دارد. همین درک موجب نزدیک شدن هرچه بیشتر وی به خدا انسان و طبیعت خواهد شد. لذا این انسان همه چیز را به چشم واحد خواهد دید. خود را در مقابل چیزی و چیزی را در مقابل خود نخواهد دید. این انسان، انسان های دیگر را در مقابله با خود در نظر نمی گیرد بلکه آن ها را همراه خود می داند. این انسان میداند که اگر به انسان های دیگر احترام بگذارد در واقع به خود احترام گذاشته است. البته پدیداری چنین انسانی را نباید به شکل فردی تلقی کرد. و نباید انتظار داشت که موضوع با برخورد و آموزش صرف اخلاقی به نتیجه برسد. بلکه روند تکامل اجتماعی، چنین انسان و انسان هائی را به وجود خواهد آورد. این روند را من در مقاله “انسان آینده” تحلیل کرده ام. در این مقاله اشاره کرده ام که روند تغییرات اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی به سمتی است که تضاد های اجتماعی را به تدریج ازبین می برد و انسان ها بیش از پیش همدیگر را درک خواهند کرد. رشد روز افزون علوم نیز تضمین کننده درک عمیق تر انسان نسبت به خدا و خودش وطبیعت می گردد. من در مقاله ای دیگر تحت عنوان “جهان طراحی شده “به برخی از ظرافت های طبیعت برای اثبات این امر بهره گرفته ام.
مقاله بعدی شما در چه مورد است؟
مقاله «انسان آینده» یک مقالهی تاریخی، اقتصادی، اجتماعی، جامعهشناسانه است، مقالهی «جهان طراحی شده» در جهت اثبات این مهم است که خلق دنیا تصادفی نیست. مقاله بعدی مکمل این هاست.
Deprecated: File پوسته بدون comments.php is deprecated since version 3.0.0 with no alternative available. لطفاً یک قالب comments.php در پوستهی خود قرار دهید. in /var/www/html/kaleme.com/wp-includes/functions.php on line 6085