مدرسهای در تاریخ برای تدریس بیانیههای میرحسین
چکیده :معلم، کتاب تاریخ را ورقی می زند و می رسد به عکس میرحسین موسوی و می گوید: بچه ها اگه یه روزی راننده شدید و خدایی نکرده توی یه سرعت بالا، ترمز ماشین نگرفت، یادتون باشه باید دنده معکوس بکشید، چهار، سه، دو، یک. آقای موسوی و کروبی یه روزی که ماشین مملکت داشت سقوط می کرد، همین کار رو کردند، حالا اونائی که فکر می کنند موسوی و کروبی خیانتی نکرده اند و صادق بودند، دستاشون رو ببرند بالا....
کلمه – عباس مجنونی:
شاید روزی بیانیه هفدهم میرحسین موسوی، درسی از کتاب تاریخِ دبیرستان ها شود و معلمی به شوق بگوید که آن روزِ عاشورای سال ۸۸، با مردم بوده و میانِ دود و گاز اشکآور، میدویده و میدیده که دیو خشونت چه طور تنوره می کشد و این بیانیه در همان روزها که علمالهدی، امام جمعه آن وقتهای مشهد، در میانِ راهپیمائی خودساخته حاکمیت، فرمان خونریزی می داد، چه فرشته رحمتی و چه پرواز بلندی بوده به قامت البرز و زاگرس و ارتفاعی مهربان به آبی آسمان، از این تیرگی خیابان.
پسرکی دست بالا می برد و می پرسد، چرا میرحسین موسوی همان فردا و اصلا همان روز نخواست تا مردم بمانند در خیابان و سنگر ببندند و کار را تمام کنند. این طور ما زودتر به آزادی نمی رسیدیم؟
معلم راهی می رود و دستی بر شانه پسر و نگاهی به تخته سیاه می گوید: “بچه ها همیشه راه مستقیم بهترین راه نیست. خشونت مثل یه جنگله ممکنه که واردش بشی و راه خروج رو گم کنی.”
هنوز بیانیه مهندس موسوی تاریخ نشده، میر ما و شیخ شجاع ما در حصرند و آن بیانیه هم راوی روزگار مانده است؛ اگر این حافظه علیل تاریخی یاری دهد.
میرحسین در روزهایی که انتظارِ حبس و حصرش بیشتر می رفت و بانگِ مبارز طلبی از چهار سوی نظام برخاسته بود، میانِ کوررنگی احساسی که هر دو سوی سبز و سیاه را گرفته بود، با آرامشی میان توفان، از حال و روز ایران می گفت:
“ما یک دولت و نظام صادق و رئوف و با شفقت و مبتنی بر آراء مردم میخواهیم که به تنوع آراء و عقاید مردم نه به شکل تهدید، بلکه به صورت یک فرصت نگاه کند. ما سرک کشیدن به زندگی خصوصی مردم، تفتیش عقاید، تجسس، بستن روزنامهها و محدود کردن رسانهها را مخالف دین مترقی و رهائی بخش خود و مخالف قانون اساسی برآمده از این دین میدانیم.
ما ضایع کردن یک ریال از بیتالمال را در جهت اهداف باندی و جناحی حرام میدانیم و میگوئیم که سند چشمانداز ملی که به تأیید همه ارکان نظام رسیده است، امروز به یک ورق پاره بیارزش تبدیل شده است. ما هشدار میدهیم که رقیبان بزرگی در منطقه با رشدهای اقتصادی دو رقمی در حال ظهور هستند و روز به روز قویتر میشوند. در حالی که ما متأسفانه از دادن یک بودجه سالانه و نگه داشتن حسابهای ذخیره ارزی و امانت در سپردههای مردم و پاسخگوئی در مقابل دیوان محاسبات عمومی و مجلس شوری اسلامی عاجز هستیم.
فرصت ها را غنیمت شمرید مثل ابر در گذر است ( أغتنم الفُرص لأنها مُرّه مَرّه السحاب ). مردم و نسل ها هم مثل آدم های خانه و کوچه، سن و سال دارند و عهد شباب و دوره سال خوردگی. فرصتی که معجزه هزاره سوم (احمدی نژاد) به پشتوانه تن ناقص و تدبیرِ معیوب رهبری از ایران گرفت، مهلتِ جوانی کردنِ ایرانیان و ساختن ایران بود.
آن هشت سال منحوس گذشت، با آن حجم دلارهای نفتِ گران بها که هدیه بی منت خداوند به ما بود، می توانست، فقر را براندازد و عاقبت گره از ابروانِ سرزمین مان بگشاید و به صنعت و تجارت و زراعتی، از نفت فروش بودن، رهایمان کند، اما نشد.
هشت سال طلائی رفته است و در این چهار سال بعد از آن سیاهی هم به بن بستی گرفتار شدیم و بر همه کارمان گره افتاد. هنوز قدمی در پیشرفت برداشته نشده و رشد اقتصادی نوسانِ غمگینی دارد.
پول ملی ایران به کاغذ باطله تبدیل شده بود و دیرنبود که با آن حال و روز، کار به مبادلات پا یا پای رسد و دولتِ “پریان” و از “مابهتران” به کارمندان، وعده غذای گرم دهد و رخت و لباسی. بگذریم که آن روزها بانک صادرات هم سپرده طلا می پذیرفت و انگار بانک دارانِ نظام پذیرفته بودند که پول ملی چرک کف دست است.
حال و روز دین و اخلاق البته خراب تر است، چشمانِ زیبای ایرانی، خراب ِدروغ و مخمور ریا و مستی و مستوری است. از دین جز پوستین وارونه ای نمانده است و رضا استادی از فضلای قم در همایشی می گوید که طلبه ها کاری کنند که مردم باورشان شود که خدا هست.
ملت خسته تر از این شده اند که برخیزند و شوری گیرند، افتان و خیزان تا پا گردِ ماه و برج، تن می کشند و می روند. اگر چه به رنگِ ارغوانی جانِ جوانان و زخمِ زندانیان، شب ها شور خورده، اما هنوز شب است.
از آن سو در منطقه بلاخیز خاورمیانه، زمین و زمان بر هم ریخت و جنونِ معجزه هزاره سوم و زبان هتا کش نه آبروئی در دنیا برای ایران گذاشت و نه صلحی با همسایگان. این کابوس که روزی بیگانگان بر ایران بتازند و تانک های آمریکایی در خیابان ولیعصر رژه روند خواب را حرام می کرد.
این که پاره های وطن، خوزستان و آذربایجان و سیستان و کردستان بر باد روند، تن می لرزاند.
از این سو هفت سالی است که خوبان ما شیخ مهدی کروبی، میرحسین موسوی و بانو دکتر رهنورد به بند و زندان نشسته اند و بسیاری گمنام حتی مرخصی هم نیامده اند و پایدار مانده و در رنج و امید عمر می گذرانند و سرمایه بودنشان از کفِ جامعه می رود.
در این صعب روزِ پریشان، سیدمحمد خاتمی حرفی از گفتگو زد، مهم نیست که سیدِ روزهای امید، به عتاب گرفتار شد و هر از راه رسیده ای به توهین و تهمت نوازشش کرد، آنچه اهمیت دارد ایران است که از دست می رود و خاتمی هم لابد بیش از آن که در بند خوشنامی و قهرمانی باشد، دل نگران این بر باد رفتگی است.
خاتمی گفته بود که دو طرف ماجرا عزم بخشش کنند، و گفته بود که نظام هم “اگر” بر او ظلمی شده کنار بیاید و بگذرد. این” اگرِ” طعنه آلود، البته دیده نشد و مثل همیشه آن مشکل بزرگ که ما در روایتِ خبر صادق نیستیم چه رسد به انصافِ در تفسیر خبر رخ داد.
به غمِ ایران برسیم. خاتمی شاید چاره کار در این دیده که گفتگوئی سر گیرد میانِ اکابر قلعه نظام و مردمان پیاده که چند جلو دار در حصر و زندان دارند، با این گوشزد که بر کِشتی ایران همه سواریم و وقت غرقه که رسد، موجِ هولناکِ تباهی، نمی پرسد اصلاح طلبی یا ولایت مدار.
میانِ قلعه نشینان هم دعوا بالا گرفته است. دیوانگی احمدی نژاد و دوستان، عود کرده و دیگر رخ مهتاب می بوسند و پری در خواب می بینند.
چه زیان دارد که سیدمحمد خاتمی، شیخ علی اکبر ناطق نوری، دکتر حسن روحانی و پیرمردانی مثل امامی کاشانی و برخی مراجع و قم نشینان، این زمینه را بسازند تا بیت رهبری آنچه خود ساخته را به دور اندازد.
تمدن ایرانی در خطر است. آنها که همه چیز را یک باره می خواهند، ممکن است که در این خیال شیرین، هر چه دارند را از دست دهند. فسادِ قدرت در ایران آنچنان بوده که قناتِ پاکیزه مردم نیز آلوده است. نمی توان دست بر دست گذاشت و شاهد جنبش های کور فقر و نان خواهی بود که ممکن است به چنان خشونت بی افساری رسد که هر چه رنگ داریم را از یاد ببریم.
سیدمحمد خاتمی عمقِ غم دیده است که از مصلحت می گوید. میر حسین موسوی هم در بیانیه هفدهم راه برون رفت از بن بست را گفته بود، بند به بند.
زندانیان آزاد شوند و عرصه بر آزادی بیان، قدری فراخ شود و ایران آباد. این کار به دست هر کس انجام شود، حتی اگر اصلاح طلب نباشد و حتی اگر همه این خواسته ها یک باره اجرا نشود، خجسته است. موسوی می گفت:
“بنده راه حل را در روانه ساختن نهرها و چشمههائی از آب روشن و شیرین به بستر این رودخانه میدانم که به تدریج و طی یک فرآیند تدریجی کیفیت آب و وضع رودخانه را تغییر دهد. و نیز اعتقاد دارم که هنوز دیر نشده است و نظام ما آن قدرت را دارد که در صورت تدبیر و در صورت داشتن یک نگاه احترامآمیز و توأم با ملاطفت به همه ملت و اقشار آن این مهم را به انجام برساند….. ضرورتی ندارد همه بندها با هم شروع شود.
بگذاریم مدرسه ای بماند، برای خواندن بیانیه های موسوی.
معلم، کتاب تاریخ را ورقی می زند و می رسد به عکس میرحسین موسوی و می گوید:
بچه ها اگه یه روزی راننده شدید و خدایی نکرده توی یه سرعت بالا، ترمز ماشین نگرفت، یادتون باشه باید دنده معکوس بکشید، چهار، سه، دو، یک. آقای موسوی و کروبی یه روزی که ماشین مملکت داشت سقوط می کرد، همین کار رو کردند، حالا اونائی که فکر می کنند موسوی و کروبی خیانتی نکرده اند و صادق بودند، دستاشون رو ببرند بالا.
Deprecated: File پوسته بدون comments.php is deprecated since version 3.0.0 with no alternative available. لطفاً یک قالب comments.php در پوستهی خود قرار دهید. in /var/www/html/kaleme.com/wp-includes/functions.php on line 6085