بهار و باغچه خانه قدیمی بانوی نقاش
چکیده :فخرالسادات محتشمی پور: بهار ۸۸ دور و بر خانه مان یک پارچه سرخ و زرد شده بود با گل های شقایق و گل های زرد خودرو. ستاد انتخاباتی مهندس موسوی که شکل گرفت مثل همیشه نتوانستم بیکار بمانم. منتظر شکل گرفتن ستاد مرکزی و ستادهای مناطق هم نماندم اولین جایی که پیشنهاد شد رفتیم بساط...
فخرالسادات محتشمی پور:
بهار ۸۸ دور و بر خانه مان یک پارچه سرخ و زرد شده بود با گل های شقایق و گل های زرد خودرو. ستاد انتخاباتی مهندس موسوی که شکل گرفت مثل همیشه نتوانستم بیکار بمانم. منتظر شکل گرفتن ستاد مرکزی و ستادهای مناطق هم نماندم اولین جایی که پیشنهاد شد رفتیم بساط مان را پهن کردیم و گفتیم برای زنان این جا برنامه ریزی می کنیم. و هر روز یک بغل گل های خودرو سهم ستاد زنان بود قبل از این که دختران فیروزه ای مان یاد رزهای آبی بیفتند و شال های فیروزه ای و هر چیز آبی فیروزه ای دیگری که آدم را یاد خدا بیندازد…
فردای انتخابات ۸۸ هنوز شعار دروغ ممنوع در گوش هایمان بود و دلمان جز راستی نمی خواست اما دروغ و تزویر و دغل کار خودش را کرد و بیگناهان زیادی به زندان افتادند با حکم های جمعی و جعلی و بهانه های مضحک. همسرجان هم فوری پاداش تلاش هایش برای جلب مشارکت فراگیر مردم را گرفت و فردای انتخابات با حکمی که سه روز قبل از ۲۲ خرداد به فرموده توسط مرتضوی داده شده بود راهی زندان شد تا خستگی هایش دربرود! قصه آن روزهای ما دراز است به اندازه درازی شب های سیاه ستم اما روزهایش را تا می شد به طبیعت پیوند می زدیم. زیاد پیاده روی می رفتم و دلم می خواست همه گل های خودروی گوشه و کنار مسیر پیاده روی را بچینم و ببرم برای همسرجان.
و بالاخره یک بار موفق شدم دسته گل کوچکی را که چیده بودم به او برسانم و چند بار هم موفق شدم شاخه گل های نرگس و مریم و میخک را به او برسانم و حتی لاله و سنبل. سعی می کردم وقتی با قساوت زیاد مانع مرخصی نوروزی اش می شدند بهار را به بند تنهایی اش ببرم اما در اکثر موارد اجازه نمی دادند. اول گل های ریشه دار را ممنوع اعلام کردند و بعد هم گل های شاخه ای و هر نوع گلی را.
اسفند ۸۹ درست ۲۰ روز قبل از نوروز بازداشت شدم. صدای پای بهار را از داخل سلول انفرادی دو الف سپاه می شنیدم نرم و آرام و بی اعتنا به همه خشونت های آدم ها از راه می رسید با همان طبع مهربان و بخشنده. به بازجو گفتم چرا در باغچه های هواخوری گل نمی کارید. پاسخ نداد. گفتم با طبیعت آشتی کنید شاید دلتان با بنده های خدا نرم شود. یک جعبه بنفشه بگیرید بدهید من خودم بکارم. بنفشه ای کاشته نشد اما هیچ بازجو و سربازجویی نتوانست مانع رستن گیاهان خودرو از میان پله های سیمانی هواخوری دوالف شود. همان گیاهانی که شد سبزه عید سفره هفت سین نوروزی من در همان سلول شماره نمی دانم چند… و سیزده به در در میان هیاهوی مردمانی که کنار رود مجاور اوین شادی و پایکوبی می کردند، همان سبزه ها را گره زدم به نیت سامان گرفتن امور کشورم و سعادت فرزندانش و مردم پاک نهادش.
امسال بهار در بهار است برای ما با حضور همسرجان در کنارمان و همه جا سبز است و تا چشم کار می کند گل های رنگارنگ جلوه گری می کنند. اما من دلم می خواهد زیباترین گل های عالم را در کنار لاله ها و سنبل ها و همه گل های بهاری برسانم به دست زندانیان بی گناهی که مظلومانه تاوان بی تدبیری ها و کینه و دشمنی های بندگان بددل خدا را می پردازند. آن ها که با قساوت تمام از مرخصی نوروزی منع شدند و نتوانستند در هنگام تحویل سال کنار خانواده هایشان باشند. و دلم می خواهد دل کودکان زندانیان سیاسی مان بهاری باشد کودکانی که هیچ چیز جز آغوش گرم و دست نوازش پدر یا مادرشان را طلب نمی کنند.
از خودم خجالت می کشم که نتوانستم شادی های عیدانه مان را با حسرت کشیدگان این ایام تقسیم کنم. و افسوس می خورم که همیشه جای برای انگشت ندامت به دندان گزیدن هست برای آدم های غفلت زده چون من.
دلم برای باغچه خانه قدیمی بانوی نقاشمان هم تنگ شده خدا کند دخترها یادشان مانده باشد که قبل از رسیدن بهار بذرها را به مادر برسانند تا با هنرمندی او باغچه هنگام ورود آنان در اولین سلام نوروزی پر از گل های تازه باشد. خدا کند باغچه خانه میر و بانو سبز سبز سبز باشد در روز طبیعت و خدا کند این بهار آخرین بهارحصر باشد و به زودی دل دخترها و کودکانشان با رهایی محصورین شاد شود. آمین
Deprecated: File پوسته بدون comments.php is deprecated since version 3.0.0 with no alternative available. لطفاً یک قالب comments.php در پوستهی خود قرار دهید. in /var/www/html/kaleme.com/wp-includes/functions.php on line 6085