گنجینه خواف، تجربه حصر
چکیده : سوگمندانه تاریخ معاصر ما پر است از این تجربههای تلخ و رفتوبرگشتهای سینوسی، و به همین دلیل هم هست که ما بهرغم همه تلاشهای انجامشده هنوز اندر خم یک کوچه دموکراسی خواهی و حقوق بشر و...ماندهایم و قطعاً با اینگونه عمل خواهیم ماند! ...
علی مزروعی
«گنجینه خواف» بخشی از خاطرات و تقاریر این شهید مدرس در حصر و زندان و تبعیدگاه مخوف خواف است که بهطور عجیبی و بهدست یکی از زندانبانان او محفوظ مانده است و پس از ٧٠ سال از شهادت مدرس به همت دکتر نصرالله صالحی توسط انتشارات طهوری در دسترس عموم قرارگرفته است. با توجه به سالروز شش سالگی حبس خانگی و حصر آقایان موسوی و کروبی و سرکار خانم رهنورد مناسب میدانم در ادامه به فرازهایی از خاطرات مدرس در این «گنجینه خواف» بپردازم که به نظرم میتواند برای حافظه فردی و جمعی ما ایرانیان بسیار قابلتأمل و آموزنده است و اینکه چرا ماجرای حبس و حصر در تاریخ ما همچنان پایدار مانده است!
قبل از اینکه به نقل فرازهایی از این خاطرات بپردازم در همنوایی با مصحح که آورده است: «و آخر اینکه چگونه میتوان باور داشت که مرد متدین و میهندوستی نظیر مدرس، که از رجال رده اول این کشور بود، در طول این سالها چنان از اذهان جامعه فراموششده باشد که یکی از رجال همعصر او، عین السطنه، در خاطرات خود بنویسد: «بعدها همین آدم (مدرس) راکه در حقیقت مردم او را میپرستیدند، شب آقای محمدخان درگاهی رئیس نظمیه دستگیر و تبعید به گناباد کرد، از یک نفر اهالی طهران و اصفهان و سایر شهرها صدا درنیامد که مسجود و معبود ما را کجا بردید و چه بر سرش آوردید. ایرانی مقلد و مرعوب غلبه است…تاکنون هم معلوم نیست مدرس کجا هست، زنده است یا مرده…» بله این واقعیت تلخ تاریخ ماست و این مشکل جامعه ماست که همچنان مرعوب غلبه مانده و به قولی خوشاستقبال و بدبدرقه است! فقط کافی است نگاهی به گذشته نزدیک بکنیم و شعارهایی که میدادیم و…و وقتی اوضاع کمی سخت شد خیلیها مثل آب به زمین فرورفتند و ناپدید شدند، و اینگونه رهبران جنبش سبز به حبس خانگی و حصر کشیده شدند و حال شش سال است که در حصر ماندهاند و چشماندازی هم برای رهایی آنان از این ظلم و ستم آشکار نیست؟
سوگمندانه تاریخ معاصر ما پر است از این تجربههای تلخ و رفتوبرگشتهای سینوسی، و به همین دلیل هم هست که ما بهرغم همه تلاشهای انجامشده هنوز اندر خم یک کوچه دموکراسی خواهی و حقوق بشر و…ماندهایم و قطعاً با اینگونه عمل خواهیم ماند! شاید به دلیل همین رخداد و تجربه بوده است که مدرس درجایی از نوشتهاش درباره یکی از زندانبانان میآورد: «ایشان را صاحبعقیده محکم و ثابتی در سیاست یافتم و چون خودم نیز با ایشان همعقیده هستم لذا صریحاً ذکر میکنم عقیده ایشان این است که این مشروطه ازهرجهت برای ایران مضر واقع شد و بالاخره هم به این زودی نتیجه نخواهد داد…» و در ادامه میافزاید: «فقط در انقلاب (مشروطه و استبداد) ایران چون مسئله در نزد پیر و جوان نارسیده و ملت هم غافل و استعدادش کامل نبود من مجبوراً – بااینکه پیشبینی کرده بودم که این انقلاب موجب زحمت فوقالعاده و کم نتیجه خواهد بود – با اشخاصی که خود را آزادیطلب و پیشوا معرفی میکردند از پیر وجوان مصاحب و مشغول کار شدم و طبعاً به نتیجه مقصوده نرسیدیم (خسرالدنیا یا خسرالاخره ویا خسرالدنیا و الاخره)».
مدرس در فرازی از خاطراتش به مسئله زندان میپردازد:” در ملاقات اخیر دو مطلب به مأمور گفتم: یکی آنکه اگر مقصود تلف کردن من است چرا این رویه و تضییقات غیرمرسوم و غیرعادی را پیشگرفتهاید که مرا زجرکش کنید و ممکن است، اگر این مأموریت را دارید در محوطه محبس شما سه نفرید، مرا بخوابانید و این قطعهسنگی که تقریباً بیست من است روی من بگذارید تا من تلف شوم، زیرا من چارهای ندارم ولی به شما میگویم حیات و ممات به اراده حقتعالی است. از این وقایع و مهالک هرکس بالخصوص من در عمرم بسیار دیدهام …نمیدانم حبس منفرد معنیاش این است؟ حبس معذب معنیاش این است!؟ حبس تاریک معنی این است!؟ حبسی که موجب تلف بشود معنیاش این است؟…” و در جای دیگر میآورد:” اصول مجازاتهایی که در اسلام مقرر است: ضرب، حبس، تبعید، قطع جوارح و قتل میباشد. ضرب و قتل واضح است و موارد آن در محل خودش مفصلاً مذکور است اما حبس (معامعله کردن با انسان مثل حیوان) در اسلام از مجازاتهای سخت است و موارد آن بسیار نادر است. چون دول غیر اسلامی در مجازات، فلسفه تقصیر را مراعات نکردهاند، لذا مجازات اغلب تقصیرات را حبس قرار دادهاند. متأسفانه دول اسلامی هم در این مسئله از روی تقلید و جهالت از آنها تبعیت نمودهاند. فساد حبس مقصرین نوعاً از فساد قتل زیادتر است. زیرا یک نفری را که حبس کردند رشته زندگانی خود او گسیخته میشود و رشته زندگانی اولاد و عیال و اشخاصی که با او ارتباطات دنیوی داشتند نیز گسیخته و چه بسا امور جمعیت زیادی از حبس یک نفر مختل خواهد شد. یکی از فوائد مجازات، تقلیل و جلوگیری از آن نحوه تقصیر است. هر کس از وضعیات دنیای حالیه و قبل بصیرت داشته باشد تصدیق خواهد نمود از موقعی که مجازات اغلب تقصیرات حبس شده آن تقصیرات کم نشده بلکه زیادتر هم شده است. بناء علیهذا هر مقصری را بدون فلسفه حبس کردن و تعدی به انسان و فامیل و بستگان و صنف و نوع آن است. در شرع مقدس هم آنچه حبس واردشده از موقت و غیر آن، هرکسی در فلسفه آنها تعمق نماید مشاهده میکند که شخص مقصر مرتکب خلاف انسانیتی شده که باید معامله غیر انسان با او کرد تا تلافی و تدارک شود …” و دراینباره نکات تأملبرانگیزی دیگری مطرح میکند که به درد روزگار ما هم میخورد و عبرتانگیز است.
در فراز دیگری از خاطرات با نظر در احوال زندانبانان خود متذکر میشود:” الناس علی دین ملوکهم…بزرگ یک خانه و یا خانواده یا قریه یا بلوکی چه بزرگ دینی باشد چه بزرگ دنیوی، هرچه میخواهد باشد، مشمول کلمه ملوک است. ملت فاضله که روزبهروز ترقی کرده و مداین فاضله را تشکیل خواهند داد آن ملتی است که تمام طبقات و درجات مقتدر آن صاحب صفات و اخلاق فاضله باشند از مذهب و اخلاق و صفات عادی و شخصی و صنفی و نوعی نسبت به خود و غیره. کما اینکه تاریخ و مشهورات گواهی میدهد هر مملکت و ملتی که شخص اول و سایر طبقات مقتدره آن از وزرا و امرا و مأمورین جزء و کل صاحب اخلاق و صفات حمیده ثابتی بودند روز بروز ترقی کرده دایره اقتدارات خود را توسعه دادند، و بالعکس هرگاه شخص اول یا طبقات دیگر از کارگزاران نوع فاسد شدند قهراً ملت کمکم فاسد شده و اقتدار آنها نیز تدریجاً بهکلی از میان خواهد رفت: اذا فسدالعالم فسد العالم…” و در جای دیگر:” مثلاینکه مراعات قانون استخدام در مورد اشخاص نوعاً دچار افراطوتفریط شده و کم میشود که قابلیت و مقدار قابلیت اشخاص منظور شود. لذا به عقیده من ادارات مملکت اگرچه صورتا خوب و رو به ترقی است ولی از حیث سیرت رو به تناقض و تنزل است چه «لاملک الا بالرجال» هر ملتی که کارکنانش با مراعات قابلیت نباشد (کارهای بزرگ بهدست اشخاص کوچک و کم قابلیت و بالعکس میافتد) باید انتظار انقراض سیادت آن ملت را داشت…اول از این حیث است که هر فردی از افراد ملتی خصوصاً دو صنف یکی پیشروان مذهبی، یکی کارکنان ادارات دولتی من الباب الی المحراب باید در عملیات و شغلی که مشغولند علاوه بر نظر شخصی و معاشی، نظر نوعی و صنفی را نسبت به ملت و مملکت خود داشته باشند نه فقط نظرشان به امور معاشی باشد. دوم از حیث عقیده سیاسی است که هر فردی از ملت خصوص دو صنف مذکور باید صاحبعقیدهای باشد به اینکه مملکت را کی باید اداره کند و به چه کیفیت باید اداره کند.” ملاحظه میشود که مدرس حتی در سختترین شرایط زندان و تبعید چگونه نسبت به سرنوشت ملت و کشور اندیشه میکند و انتظار دارد که شهروندان همه همینگونه باشند اما حیف و صد حیف که بیچارهترین و پرهزینهترین افراد در این ملک در گذشته و حال و ظاهراً تا روزگاران نامعلوم همینهایی هستند که مدرس آرزویشان را داشت و خودش نیز اینگونه بود. هرچند که پس از شهادت او و پس از تبعید ذلیلانه و عبرتانگیز سرسلسله پهلوی و بهویژه در سالهای پس از انقلاب مجالس و محافل و هزینههای بسیار برای تقدیر و تجلیل از شهید مدرس به عمل آمده است ولی میتوان گفت در همه اینها نام مدرس صورتاً زیاد گفته و پاس داشته میشود اما سیرت مدرس چطور؟ به نظر شما اگر مدرس امروز زنده بود و واقعه تلخ حبس و حصر خانگی امثال خود را میدید چه میکرد؟ و چه بر سرش میآمد؟ و… برای پاسخ حتماً کتاب «گنجینه خواف» را بخوانید.
Deprecated: File پوسته بدون comments.php is deprecated since version 3.0.0 with no alternative available. لطفاً یک قالب comments.php در پوستهی خود قرار دهید. in /var/www/html/kaleme.com/wp-includes/functions.php on line 6085