چرا تمامش نمیکنند
چکیده :راستی چرا تمامش نمی کنند این برخی از بازماندگان دوره عاشقی؟! آنان که مدعی رزمندگی هستند و در پاسخ به همرزمان دیروز خود در برابر چراها بازمی مانند. از جبهه مقابله با دشمن به جبهه مقابله با مردمانشان تغییر مکان داده اند و روزمرگی های فعالان سیاسی را نه تنها در بیرون بلکه در اندرونی ها رصد می کنند. مرزها را با همه مخاطرات پشت آن واگذاشته و خانه ها و مغزهای مردمان را می پایند که مبادا ندای مخالفی یا نقدی از آن برآید و صدایش در بیرون پژواک یابد. سوال ها این روزها تکرار می شود و شب ها در سرم هیاهویی به پا می کند: چرا؟ ...
کلمه – فخرالسادات محتشمی پور:
سلام یار روزه دار من
یک رمضان دیگر رسید تا من از این که در همه این سال های روزه داری تو نتوانستم همراهت باشم کمتر خجالت بکشم. حال فرصتی است تا هر سحر با تو برخیزم و نیت کنم و این دهان بسته دهان دیگری بگشایم. قربان دهان روزه دار تو که این سال ها هرگاه گشاده شد جز خیر و صلاح این ملک و دین چیزی نگفت و جز برای منافع ملی چیزی طلب نکرد.
یک رمضان تابستانی دیگر رسید و من از جماعتی که بلندی و گرمی روزهای یک ماه را با سختی به استقبال نشسته اند، در عجبم در حالی که آن گوشه پایتخت مردی تنها و به جور دور مانده از دیگر اسیران همه روزهای سال را روزه دار است و خم به ابرو نمی آورد. همه روزهای سال را که با چهارفصل از هم مجزا می شود و او این فصل ها را جز با بلندی و کوتاهی روزها و شب ها و گرما و سرمایشان نمی شناسد و در حصر ظالمانه ای که به او تحمیل شده هیچ نشانه ای از مرگ و حیات طبیعت را به تماشا نمی تواند نشست.
یک رمضان دیگر رسید دلبندم و در آستانه این رمضان ما پرندگان مهاجری را روانه خانه بهشتی شان کردیم که عددشان به ۱۷۵ رسید آن گاه که دست بسته زنده بگورشان کردند در کنار آب هایی که بستری سترگ و روان برای غسل پاک ترین اندام ها در تمام جهان بودند. آب های پاکی که شورتر شدند پس از این فاجعه انسانی که شاهدش خدا بود و فرشتگان او و همه آفریدگانی که بی تکبر و تفرعن شب و روز به تسبیح خالقشان مشغولند بی اعتنا به جنایات بشر، اشرف مخلوقات!
عزیز دربند
شش سال گذشت از بندی شدنت به جرم عاشقی تنها یک «خدا» نه بیشمار خدایان قدرت و ثروت و منزلت فروش که این روزها چونان بت های کوچک و بزرگ عصر جاهلیت در بیت این بزرگ و آن حقیر جلوه می کنند. عاشقی همان یک خدایی که تو را کفایت کرده و می کند از هرچه غیر اوست. همان یگانه ای که تو را به حرمت اندیشه و سخن و قلم آگاه کرد و به کرامت انسان واقف نمود. هم او که رمز و راز بقای آدمی و عزت و عظمت او را به تو و به همه ما آموخت که همانا وارستگی از غیر اوست. شش سال را چند روزی است که سپری کرده ایم و برای تو چه فرق می کند تعداد این سال ها وقتی که هر روزت به بلندی سالی است با معارفی که می آموزی و با بصیرتی که می یابی و با فهمی که از معمای هستی دریافت می کنی و آن را پیامبرگونه به قدر درک ما قطره قطره و جزء جزء در کام تشنه مان می ریزی!
نازنین مهربانم
این روزها در هر محفل و مجلسی دوستانت سراغت را از من می گیرند و سوال ها جمله مشترک است: چرا تمامش نمی کنند؟! راستی چرا تمامش نمی کنند این برخی از بازماندگان دوره عاشقی؟! آنان که مدعی رزمندگی هستند و در پاسخ به همرزمان دیروز خود در برابر چراها بازمی مانند. از جبهه مقابله با دشمن به جبهه مقابله با مردمانشان تغییر مکان داده اند و روزمرگی های فعالان سیاسی را نه تنها در بیرون بلکه در اندرونی ها رصد می کنند. مرزها را با همه مخاطرات پشت آن واگذاشته و خانه ها و مغزهای مردمان را می پایند که مبادا ندای مخالفی یا نقدی از آن برآید و صدایش در بیرون پژواک یابد. سوال ها این روزها تکرار می شود و شب ها در سرم هیاهویی به پا می کند: چرا؟ چرا؟ چرا؟؟؟ و تو در روزهای ملاقات برایمان از مثلث صدا و سیما، حزب پادگانی و جبهه طالبانی می گویی که هر روز سناریوی تازه ای را برای به زانو درآوردن دولت منتخب و برای انتقام گیری از ملت انتخابگر به نمایش درمی آورند تا به هر قیمتی فقط بمانند…
مصطفی جانم
امروز روز وداع ما با پرستوهای مهاجری بود که می گویند سال های سال در زیر خروارها خاک مانده بودند تا ناگهان در بزنگاهی تاریخی سربرآورند و بگویند: آهای همرزمان دیروز سلام!
عزیزِجانم! ضعف جسمی که چند روزی است با من همراه شده مانع شد تا خود را به مراسم تشییع پیکرهای پاک این عزیزان برسانم اما همین جا در کنج خانه مان، آنان را مقابل خویش قرار دادم و پیمان تازه کردم برای ادامه راهی که آنان برای اعتلای کلمه حق و مبارزه با ناحقی و ناعدالتی آغاز کردند و عذر خواستم برای همه رنج هایی که با دل گویه هایم بر آنان هوار کردم و پوزش طلبیدم برای همه کلاه هایی که میدان داران تقلب و فریب (همان جنگ طلبان کاسب تحریم) از نمدی که به سختی از دل خروارها خاک بیرون آمده، تا شاهدی باشد برای خلوص و صداقت فرزندان رشید وطن، برای خود ساخته و می پردازند و در عین حال بشارت شان دادم به این که پس از سال ها روایت حکومتی از دوران جنگ و دفاع مقدس و حماسه سازان آن، امروز دیگر قهرمانان ملی ما از چارچوب های تنگ و قاب های سرد به در آمده و نام و یادشان در صفحه دل همه وطن پرستان ایرانی در سراسر جهان نقش بسته است و بر دل همه آنانی حک شده که شاید از پسند و سلیقه ما دور باشند اما به انسانیت و وفا نزدیکند. همه آن ها که بندگان خدایند و خدا برایشان کرامت انسانی قائل است و تا روز جزا از همه نعمات و برکات زمین و آسمان برخوردارشان کرده و می کند اگر بندگان زیاده خواه و متفرعن و تنگ نظرش بگذارند.
نازنین یار وفادارم
گفتنی ها با تو بسیار دارم و شِکوه ها از این روزهای سخت ناهمراه فراوان. اما در این نامه سخن کوتاه می کنم و برای تو رمضانی کریم تر از همه رمضان های گذشته و مبارک تر از همه رمضان های اوینی پشت سر گذاشته ات تمنا می کنم. باشد که تو هم من و فرزندان و همه خانواده و دوستان و کشور و مردمانت را از دعای خیر فراموش نکنی.
دست حق نگهدارت
همان فخری همیشگی با پیمانی مستحکم تر از همیشه
۲۶ خردادماه ۱۳۹۴
Deprecated: File پوسته بدون comments.php is deprecated since version 3.0.0 with no alternative available. لطفاً یک قالب comments.php در پوستهی خود قرار دهید. in /var/www/html/kaleme.com/wp-includes/functions.php on line 6085