عقلگرایی و دینداری، تناقض یا سازگاری؟
چکیده :کلام وحیانی در قلمرو آگاهی و براساس تفکر شکل گرفته است و لذا گزارههای آن نمیتواند نامعقول و یا خردستیز باشد، هر چند بسیاری ازمردم، بهرغم تأکیدات مکرر قرآن در ضرورت تفکر در آیات و پیروی از فرامین عقل، ترجیح می دهند، متعبدانه (و موروثی) دینی را بپذیرند و بیچون و چرا از دستوراتش اطاعت کنند. آموزههای وحیانی این نوع دینداری را یکسره رد می کنند. دینداری مقلدانه چه بسا که مانع از انجام برخی منکرات شود ولی هرگز شخص را در مسیر آگاهی، آزادی و اعتلا و شکفتگی وجودی که هدف وحی است، هدایت نمیکند. چنین فردی نمیتواند از منظر شعورالهی به خود و جهان بنگرد و در پرتو صفات و افعالش درآفرینش جهان و انسان، رفتار خویش را نقد و اصلاح نماید....
حبیب الله پیمان:
هدف این مقاله نقد و رد دو ادعای هم ریشه بود؛ یکی، ضرورت «تعبد» در دینداری و دیگری متناقض بودن دینداری و روشنفکری. در بخش اول نشان دادم که آموزههای وحیانی بی نیاز به تأویل صراحتاً ناقض هر دو ادعاهستند. با این شرط که «دین» را با همان تعریفی در برابر تعبد و عقلانیت قرار دهیم که در قرآن تصریح شده است و نه همان که عامه مردم می شناسند و یا در دینداری راست کیشی معمول است.
برای پرهیز از خلط میان دین و غیردین، اولاً به تبعیت از آیات قرآن، بین «دین» و «شریعت» تفکیک قائل شدم. ثانیاً تأکید کردم که آموزههای دین که برآمده از تجربه وحیانی پیامبر است، تنها یک بخش از معارف سه گانه قرآنی را شامل میشوند. دو بخش دیگر، یکی احکام شریعت است و دیگری معارف غیردینی است که صرفاً کارکرد زبانی دارند و از فرهنگ و زبان مخاطبان آن روزی اخذ شدهاند. از آن جملهاند، روایتهای تاریخی، تمثیل، استعاره و حکایات، اساطیر و آگاهیهای مردم عصر درباره طبیعت، کیهان و انسان. معانی وحیانی در قالب زبان معمولی مخاطبان مستقیم شکل گرفته است و لذا به پدیدههای طبیعی و تاریخ همانگونه که مردم (امیین) می نگریستهاند، اشاره کرده است. بنابراین بر خلاف آموزههای وحیانی (دینی) که با براهین و شواهد عینی مدلل و مردم به تعقل در آنها دعوت شدهاند، به مسأله صدق و یا کذب آنها ورود نکرده است و باور به آنها هرگز از لوازم ایمان و دینداری نبوده و نباید باشد. و این درحالی است که مدعیان معمولاً به جای گزارههای دینی، به این نوع معارف، یعنی اجزاء متشکله زبان قرآن و یا احکام اجتماعی و سیاسی شریعت که مقید به زمام و مکان بوده نسخ پذیرند، استناد مینمایند.
در این بخش، باتوجه به تفاوت میان زبانهای ضمیر ناآگاه و شعورآگاه، نشان داده شده است که کلام وحیانی در قلمرو آگاهی و براساس تفکر شکل گرفته است و لذا گزارههای آن نمیتواند نامعقول و یا خردستیز باشد، هر چند بسیاری ازمردم، بهرغم تأکیدات مکرر قرآن در ضرورت تفکر در آیات و پیروی از فرامین عقل، ترجیح می دهند، متعبدانه (و موروثی) دینی را بپذیرند و بیچون و چرا از دستوراتش اطاعت کنند. آموزههای وحیانی این نوع دینداری را یکسره رد می کنند. دینداری مقلدانه چه بسا که مانع از انجام برخی منکرات شود ولی هرگز شخص را در مسیر آگاهی، آزادی و اعتلا و شکفتگی وجودی که هدف وحی است، هدایت نمیکند. چنین فردی نمیتواند از منظر شعورالهی به خود و جهان بنگرد و در پرتو صفات و افعالش درآفرینش جهان و انسان، رفتار خویش را نقد و اصلاح نماید.
وجه تمایزعقلانیت وحیانی ازعقلانیت فلسفی وعلمی
درقرآن بیش از یکصد و پنجاه بار به تعقل، تفکر، تفقه و نظر و تدبر در امور توصیه شده است. ولی باید دید این عقلانیت، عینا مشابه عقل در فلسفه و یا علم است؟ و اگر نبود، پس نسبتی با تعقل که متضاد با تعبد است ندارد.
از میان معنی عقل سه تعریف بیشتر رواج داشته است؛ یکی عقل هستی (لوگوس) یا خرد کلی، خاستگاهش یونان است. علت پیدایش جهان و قانون کلی حاکم بر آن، شناساگر و سامان بخش هستی که بنا به یک نظر درون طبیعت است و از درون آنرا سامان می دهد، و به نظردیگر، عقل کلی (نوس) جدا از طبیعت است. این عقل قانون کلی حاکم بر پدیدهها و اساس هستی است، پس فقط با عقل شناخته میشود. دومی، عقل پردازشگر (ارسطوئی) که در پرتو آن آدمی قادر به فهم اسباب و علل و روابط بین اشیاءاست و سومین،عقل به مثابه مجموعهای ازقواعد و ضوابطی (منطق) که در استدلال بکار میروند و چون قانونمندی طبیعت هماهنگ با قوانین عقل کلی است لذا عقل آدمی نیز که ساختاری عقلانی (ریاضی) دارد، ازعقل طبیعت پیروی می کند. به این ترتیب عقل و طبیعت دو جلوه از یک حقیقت (عقل هستی)اند. در تفکر مدرن (دکارت) عقل و طبیعت ازهم جدا ولی براساس آنچه تجربه به عقل می دهد و کمکی که عقل در پردازش دادههای تجربی میکند، همخوانی دارند (شناخت یقینی)، عقل قرآنی اساسا رقیب یا بدیل عقل فلسفی یاعلمی نبوده، هدف اصلیاش، «شناخت» اسباب و علل ظهور و روابط مادی بین پدیدهها نیست بلکه در درجه اول نیروی شعور یا فاهمهای است که بر سه محور خدا، انسان و طبیعت به تأمل می پردازد، کارش با مشاهده پدیدارهای جهان درون و بیرون، که تجلیات عینی خداهستند، آغاز میشود و از این طریق (با واسطه طبیعت) در درجه اول با اخلاق و نظام ارزشهای الهی و سنتهای او در آفرینش و تغییر و تکامل جهان آشنا میگردد. سپس بر پایه همین یافتهها به نقد و داوری رفتار خود و نظامات اجتماعی و اخلاقی افراد و جوامع میپردازد. و چون خدا، به مثابه شعوری فراگیر و خلاق و کنشگر (و نه عقلی کلی و منتزع و بیرون ازعالم عین) در جهان عمل میکند بیآنکه به آن وابسته باشد، لذا در همانحال که طبیعت ظاهراً میانجی انسان و خداست، اما درعین حال، خدا مستقیماً با انسان در تعامل میباشد. درست است که یک محصول تعقل در پدیدارها درآفاق و انفس، دستیابی به معیارهای رفتار اخلاقی (خدائی) است، مبنی براینکه چه کارهائی را «باید» انجام داد و از چه کارهائی باید اجتناب نمود، (معنای لفظی عقل بستن پای شتراست) ولی تعقل قرآنی را نمیتوان به یک آمر به معروف و نهی کننده از بدی فروکاست. چه اینکار نیازی به تعقل که لازمهاش آزادی فکر واراده است، ندارد. وقتی قرآن آزادی و اختیار آدمی را به رسمیت میشناسد و به آن احترام میگذارد، برای هدایت وی چارهای جز تکیه بر باوری برآمده از تجربه شهودی و تفکر آزاد و خلاق در امور ندارد. از او میخواهد که با تعقل و تفکر در پدیدارها و حوادث در هرمورد، راه «درست» و عمل «خیر» را از راه (کژ و گمراه) و عمل «شر» تمیز دهد. تعقل قرآنی وجه شناختی هم دارد، زمانی که به تفحص برای پیداکردن ردپای سنتهای خدا و صبغه و سبک و سرمشق وی درآفرینش بی وقفه جهان و تغییر و تحول آن میپردازد. دراین حوزه ازچگونه «هست»ها و «شدن»ها سخن میگوید و گزارههایش تبیینی و توصیفیاند. سنتها سرمشقهای الهی درآفرینش نیزهمانند معیارهای اخلاقی پایه نقد و ارزشیابی و تعلیم و هدایت مردم جوامع بشری اند. انتظاری جز این از قرآن مغایر با حوزه مسئولیتی است که برای خود و پیامبر تعریف و مشخص نموده است، آموزش حکمت و تربیت و تزکیه اخلاقی (جمعه/۲) در جهت نیل به آزادی، آگاهی و رستگاری (فلاح) که جز درسایه عمل در چارچوب سنن و ارزشهای الهی و پیروی از سرمشق وی درآفرینش و تکامل انسان دستیافتنی نیستند. پیامبرهم رسالت خود را کمک به تعالی اخلاقی آدمیان توصیف می کند (انی بعثت لاتمم مکارم الاخلاق). بنابراین، کسی که طالب زندگی و روابطی به لحاظ روحی و اخلاقی سالم و پر نشاط و بالنده است، باید برای دستیابی به سرمشقهای مطلوب به تفحص و تفکر در تجلیهای عینی بینش و عمل خدائی درجهان پرداخته، درفهم چگونگی پیدایش، تکامل حیات انسان و راز بقا و یا نابودی آن تحقیق کند. (یوسف/۱۰۹، عنکبوت/۲۰)
این مهم جز از راه تحقیق و تتبع عقلانی و تجربی در عرصههای مختلف آفرینش و عمل خدائی حاصل نمی گردد (فصلت/۵۳) واینکه تنها انسانهای آگاه و خردورز میتوانند به معنای درست کلمه دیندارباشند (زمر/۱۸). و به همین دلیل دین توحیدی به عصر آگاهی انسان تعلق دارد نه دوران ناآگاهی.
مراتب آگاهی
در نخستین مراحل ظهور آدمی، شعور غریزی غلبه داشت و سپس همراه با تکامل مغز و پدیدآمدن ذهنیت، به تدریج و بهطور روز افزونی مدیریت بخشی از فعالیتها توسط شعور ناخودآگاه انجام گرفت. دورانی که براساس برخی مطالعات انجام شده تا دومین هزاره قبل از میلاد ادامه داشت. درهمین دوره است که الههها در مقیاس وسیعی در جوامع حضوردارند و از طریق الهامات شنیداری و دیداری به شخص مخاطب رهنمود می دادند که در هر وضعیت دشوار و بلاتکلیف چه باید بکند و چه نباید انجام دهد. آنچه این پدیده را امکان پذیر میساخت، «ذهن دوجایگاهی» بود که هم مسئول کسب مهارتهای مختلف بود و هم فعالیتهای روزانه را درغیاب آگاهی بهطور خودکار هدایت می کرد. در این حال اگر شخص در برابر موقعیتهای پیش بینی نشدهای قرار میگرفت، باید صبر میکرد تا ندائی ازجایگاهی دیگر، با اندرزهائی هشداردهنده که در تجربیات زندگی فردی ذخیره شدهاند، ناآگاهانه به او فرمان چارهجوئی دهد. (جولیان جینز، ۱۳۸۹) اما در دومین هزاره پیش از میلاد بنابر عواملی چند ازجمله بروز آشوبهای اجتماعی و جنگها و مهاجرتهای وسیع جمعی، ناکارآمدی ذهن دو جایگاهی از مقابله مؤثر با وضعیت جدید آشکار و موجبات فروپاشی آن فراهم آمد. از آن پس، تحول به سوی آگاهی تسریع گردید. البته شعور ناخودآگاه بخشی از کارکردهای خود را حفظ کرده است، همان طور که پیش از آن شعور توارثی (غریزی) به فعالیت خود در محدوده های خاصی ادامه میدهد. دراین مرحله، تصمیمگیری در موقعیتهای تازه و دشوار و پیچیده به شعور آگاه واگذار گردید. پیش ازآن هم به طوراتفاقی، ایده ها و رهنمودهای نو و راهگشا در شعور آگاه بعضی افراد پدیدار میگشت. با ورود به عصر آگاهی بساط الهه و الهه پرستی به تدریج برچیده شد و«پادشاه- خدایان» بی اعتبارگشتند.
از جمله عوامل ظهور آگاهی، قلم و کتابت بود که جایگزین دریافتهای شنیداری گردید. به همین خاطر، درقرآن از آن به عنوان یک تحول مهم و موهبتی پرارزش و دورانساز از جانب خدا به انسان، یاد شده و به آن سوگند خورده است. (سوره قلم) آگاهی، ویژه نوع انسان است و پس از تکوین زبان آغاز و برپایه استعاره شکل گرفته است. مشخصه مهم دیگر آگاهی، کاربرد شیوه تمثیلی است. خلق دنیای تمثیلی براساس زبان، ساختن فضای تمثیلی همراه با «من» تمثیلی، همان که میتواند فضا (ی درون ذهن) را مشاهده و به شیوه استعاری در آن حرکت کند و آن را بمثابه یکی ازمنابع شناخت بکارگیرد. به طوری که ذهن آگاه را میتوان یک تمثیل فضائی از دنیای واقعی توصیف کرد. (جولیان جینز ص۸۱)
رویا، زبان ناخودآگاه است
آیا آیات وحیانی، روایت پیامبر از رؤیاهای شبانه خوداست؟ برای دادن پاسخ یک راه این است که به مقایسه تطبیقی میان زبان رؤیا و زبان قران بپردازیم. این اندازه میدانیم که رویا نتیجه فعالیت ضمیر ناخودآگاه است و تصاویر و گفتارهای آن عموماً با این زبان بازنمود میشوند. لذا اگر ثابت شود که گزارههای قرآنی از جنس آگاهیاند و در قالب زبان آگاهی صورتبندی شده اند، نظریه مزبور از اعتبار ساقط میشود. درباره رؤیا دیدگاهها بسیار متنوع اند، برخی پیشا تاریخیاند، بعضی متعلق به فلاسفه یونان قدیم، بعضی دیگر جدید و اصطلاحاً علمی محسوب میشوند. در منابع اسلامی هم دراینباره به فراوانی سخن رفته است. درگذشته دور، رؤیاها الهاماتی از جانب خدایان یا شیاطین قلمداد میشدند و معمولاً آینده را پیشبینی مینمودند. ارسطو الهی بودن رؤیا را رد کرد و آنرا کار شیطان توصیف نمود چراکه از دید او، طبیعت اساسا شیطانی است نه الهی (۱). پیش از ورود علم جدید به این عرصه، رویا را فرافکنی چیزهائی توصیف می کردند که تنها درون ذهن واقعیت داشتند نه دنیای بیرون. دشواری فهم این پدیده به خاطرخاستگاه آن در ضمیر ناخودآگاه و حافظه تاریخی شخص است که نه تنها امیال بلکه فشردهای ازحوادثی که طی هزاران بلکه میلیونها سال بر نوع انسان گذشته و سرنوشت او را شکل داده است، در آنجا در قالب زبان ویژه، (غالبا اسطوره ای)، نگاهداری می شوند. لذا در رؤیا انسان از عالم آگاهی خارج می شود، «در رویا، ذهن ما از مضمون های منظم آگاهی هشیارانه و زندگی و رفتارعادی زدوده میشود» (استرومپل۱۸۷۷) درضمن، رویا از تأثر حوادث روزمره زندگی بکلی برکنارنیست، بعضاً آنرا ادامه حالت بیداری خواندهاند، که ما را به تجربههای روز پیش پیوند می زند. (هافنر۱۸۸۷)
صرفنظر از تفاوتهای بعضا عمیقی که بین این دیدگاهها وجود دارد، یک چیز تا حدودی مسلم است، این که مواد، اطلاعات، تجربیات و محرکها ازهرجا آمده باشند، رویا آنها را درقالب زبان و نمادهائی ترکیب و بازنمود می نماید و منطقی را در ایجاد رابطه فیمابین و معنا بخشیدن به آنها بکارمی برد که با زبان و منطق شعورآگاه بکلی متفاوت است. به تفاوت منطق و سیاق پیامهای ناخودآگاه (امیال، الهامات و پیشگوئیها) و پیامهائی که توسط شعور آگاه دریافت و پردازش می شوند، اشاره خواهیم کرد. در قرآن مواردی از این قبیل، عموماً مربوط به گذشتگان و به نقل ازتاریخ اسطوره ای و یا مذهبی و فرهنگ برخی اقوام روایت شده است.(نظیررویای حضرت یوسف و یا همبند اودرزندان فرعون) اما در مورد آیاتی که به پیامبر وحی شده و در قرآن مکتوب گردیده است قضیه بکلی فرق می کند، این آیات، در شعور آگاه – ونه ضمیر ناخودآگاه- شکل گرفته اند و مخاطبشان ذهن خودآگاه پیامبر و دیگر مردم است، به همین دلیل در تبیین مطالب ازمنطق خردپیروی کرده است.
زبان قرآن زبان آگاهی و خردورزی است
تبعیت کورکورانه از اوامر و نواهی مراجع صاحب قدرت معنوی و یا مادی، بیرونی و یا درونی، از ویژگیهای دوره پیشآگاهی است. زمانیکه این فرمانها مستقیم یا از طریق واسطههایی از درون ذهن ناخودآگاه به گوش میرسید و فرد از انجامشان گریزی نداشت. آنان، در شرایطی نبودند که درباره آنچه به آنها، از بایدها و نبایدها گفته میشد، بیندیشند و با معیارهایی انتخابی و نگاهی دوراندیشانه بسنجند و آگاهانه بپذیرند و یا رد کنند، فرامین شعور ناخودآگاه، بی میانجی، تفکر و تعقل ، به اجرا گذشته میشدند، در چیستی و ساز و کار و تجلیات روانشناختی، رفتاری و اجتماعی ناخودآگاه سخن بسیاراست. و با تحقیقات بیشتر پیوسته رازهای بیشتری در روشنائی قرار میگیرند. نزد فروید، ناخودآگاه، بخشی از وجود ماست که پیوسته از ما میگریزد و ما تسلطی بر آن نداریم، اما او بر افکار و آرزوهای ما حکم میراند. محتوای آثار خاطرات اولیه دوران کودکی و ضربههای روانی، امیال قوی که از ناخودآگاه سرچشمه میگیرند، در سطح آگاهی ابراز میشوند. به باور یونگ، (۲) علاوه بر خاطرات فراموش شده و واپسزده، تصاویر و کهن الگوهای آغازین هم وجود دارند که صورتهای اجدادی و میراث تجسمی بویژه کلیترین آگاهی تجسمات و نمودهای بشراند، هم اندیشه و هم عاطفه (الگوهای رفتاری عاطفی و فکری) یعنی نوعی حیات و موجودیت خاص متکی به خود که نفوذ خود را طی هزاران سال حفظ کردهاند و در موقعیتهای خاص در پاسخ به معماها، از درون به شخص الهام میشوند. برای مثال روبرت مایر (در اصل طبیب نه فیزیکدان)، درباره اندیشه بقای انرژی میگوید: «من این نظریه را در اثر تعمق و تفحص پیدا نکردم (آگاهانه نبوده است) برای روشن ساختن مسائل فیزیولوژیکی، باید فرایندهای فیزیکی را شناخت و گرنه ناگزیریم از دیدگاههای متافیزیکی کمک بگیریم. من تنها به فیزیک توجه می کردم و با چنان شوقی به آن می پرداختم… بعضی اوقات احساس میکردم اندیشهای به من الهام میشود، چنین احساسی تا جایی که به خاطر دارم نه قبلاً برایم پیش آمده بود نه بعدا پیش آمد.» به اعتقاد یونگ، اندیشه جدید روبرت مایر، پس از بررسی عمیق در زمینه نظریات سنتی موجود درباره نیرو تدوین نشده است بلکه از اندیشههائی برخاسته است که از عرصههای دیگر نفس نشأت میگیرند و ذهن را اشغال میکند و آن را وادار میسازد تا نظریات سنتی را در راستای آن تغییر دهد. به عبارت دیگر خاستگاه فکرجدید (انرژی و بقای آن) در ناخودآگاه جمعی بوده است. (یونگ، ص۹۰،۹۱)
به عقیده فروید، ناخودآگاه پیشاهستی اجتماعی است، حکایت اثر تحقق نیافته و فراسوی شک، زیرا شک و تردید مستلزم این است که هستی سوژهای را از پیش موجود فرض بگیرد (لکان) قلمرو آن مانند نحو و دستور زبان، بدون زمانمندی وعاری ازتناقض است.
انسان عصر پیش آگاهی، فاقد هر نوع آگاهی درونی یا ذهنیت درونی شده (سویژکتیویته) است. یعنی به آگاه بودن خود از جهان «آگاه» نیست، دراین دوره برنامهریزی و قوه ابتکار مطلقاً بدون حضور آگاهی صورت میگرفته است و معمولاً با پیش درآمدهای بینایی از تصویر یک دوست، شخص صاحب قدرت و یا یک ربالنوع، گاه فقط با یک صدا همراه میشده است. شخص پس از شنیدن این فرمان و یا دیدن تصاویر (در رؤیا و یا بیداری) چارها ی جز اطاعت از آنها نداشته است.
پرسش و نقد خویش، کارخودآگاه است
در قلمرو ناخودآگاه، فرمان از عمل جدا نیست، و گوش دادن به معنای فرمان بردن است. سؤال طرح نمیشود، کسی در صحت فرامین تردید نمی کند و تناقض و تضاد ادراک نمی گردد. زیرا افراد فاقد ذهنیت درونی شده و وجدان (خودآگاه) هستند. به عبارت دیگر، کسی فضای درونی ذهن ( خویشتن خویش) را نمی بیند و طبعاً خود را مورد پرسش و انتقاد قرار نمی دهد. این شعور خود آگاه است که خود را مسئول تصمیمات و اقدامات انجام شده می شناسد و در درون با خویش جدل می کند، به خود فرمان می دهد و جهت عمل را تعیین مینماید.
زبان ناخودآگاه جنبه اقناعی ندارد و در آن کوششی برای اثبات درستی آموزهها از طریق استدلال و یا استناد به شواهد و تجربیات واقعی صورت نمی گیرد، در آن تشبیه و تمثیل و حکایت و استعاره بکارنمی رود. اراده انسان عصر پیش آگاهی مقهور فرامین مراجع بیرونی و با امیال پرقدرت ناخودآگاه بود. فرامین الههها و خدایان در نیمکره راست، جایی که تصور می شود تجارب هشداردهنده وجود دارند، تکوین یافته پس از انتقال به نیمکره چپ در آنجا شنیده می شدند. (۴) (شک نیست که این نداها وجود داشتهاند و دارند) تجربه ذهنی آنها همانند شنیدن صدای واقعی با منشأ خارجی است. امروزه هم برخی افراد وقتی زیر فشار شدید عصبی قرار می گیرند و راه گریز و خلاصی می جویند؛ ندای دلداری دهنده پدر و مادر یا یک دوست شفیق و فرزانه را می شنوند. این فعالیتها را به دلیل خصلت ناآگاهانه و غیرارادیشان باید به ضمیر ناخودآگاه نسبت داد. در «رویا» هم ضمیر ناخودآگاه پیامهای خود را از طریق تصاویر و به زبان ویژه خود به گوش و چشم شخص می رساند.
اما «آگاهی» محصول فعالیت ذهن خودآگاه و مقولهای به کلی متمایز از ناخودآگاه است، با زبان (و کتابت) بوجود می آید و توسط زبان به آن دست می یابیم. آگاهی زمانی ا ست که از چیزی که ادراک میکنیم آگاه باشیم (برتراند راسل)، آگاهی با ادراک حسی فرق دارد، با شناخت هم یکسان نیست، شناخت می تواند ناخودآگاه حاصل شود. انجام فعالیتهایی هم که به مهارت و آموختن نیاز دارد، مثلا تایپ کردن، رانندگی و نظایر آن نیز بدون آگاهی انجام پذیرند.
مشخصات زبان و منطق آگاهی
آگاهی زمانی است که «من» بتواند «من»ای را که دارد می نویسد و به چیزی فکر می کند، ببیند. در آن صورت جمله من دارم درباره فلان مطلب فکر میکنم و مینویسم جملهای آگاهانه است، «کسی» باید باشد که «درون نگری» کند. این همان «من تمثیلی» است که از مشخصههای اصلی آگاهی است . این نوع فعالیت، یعنی درون نگری آگاهانه، جستوجو در فضای ذهنی نیازمند تمرکز حواس است تا «من» جستجوگر ناظر و اندیشمند از نفوذ افکاروتمایلات ناخودآگاه در امان بماند.
خودآگاهی زمانی پدید می آید که شخص بااستفاده از داوری دیگران درباره خود، و از آنچه خود درباره خود میداند، و بر اساس آگاهی از آنچه تا کنون انجام دادهاست، دست به ساختن یک «خود» بزند که به او کمک کند بداند چه «می تواند» انجام دهد و چه «نمیتواند»، چه «باید» بکند و چه «نباید» بکند. (بااین «من» درقرآن آشناهستیم) حتی فکر کردن زمانی «آگاهانه» است که معطوف به هدف معین باشد، یعنی فرد اهدافی را که در ذهن دارد دنبال کند، این نحوه تفکر هوشیارانه، ارادی و آگاهانه است و لذا با واقعیتها (ظرف شرایطی که تفکر در آن صورت میگیرد) سازگار بوده ، سعی می کند بر آن اثر بگذارد. به علاوه، ذهن خودآگاه همیشه آماده پذیرش انتقاد و دارای قدرت تمیز حق از باطل است.
در تفکر آگاهانه، شخص بعد از مشاهده حوادث واقعی و مواجهه با بحران و طرح سؤال، به صورتی هدفمند بین حوادث و تجربیات گذشته با واقعیتهای کنونی ارتباط برقرار مینماید، به پیآمدها و آنچه ممکن است در روزهای آینده از دل حوادث و تصمیمات کنونی، بروز کند، میاندیشد و بعد از آنکه گذشته و حال و آینده را در یک تصویر واحد معنی دار، در برابر خود قرار داد، راه حلهایی را ابداع و ارائه می دهد. درصورتی که ضمیر ناخودآگاه به جای مشاهده و ارتباط با واقعیت، با ساحت خیالی سر و کار دارد و همان را واقعی می پندارد. مشخصه دیگر تفکر آگاهانه، تمیز حقیقت از کذب، آشکار کردن تناقضات، مشاهده وجوه متضاد در درون یک حادثه، آگاهی از نفاق و دوگانگی میان آنچه در واقع هستیم و آنچه به دیگران باز نمود میکنیم، صرف نظر از این که فاعل آن خود ما باشیم یا دیگری و بالاخره کوشش در جهت اثبات حقیقت است.
تاریخ ظهورآگاهی
آگاهی زمانی ظهور کرد که اجتماعات انسانی به تدریج از حالت انزوا و یکپارچگی درونی خارج شدند، با یکدیگر درآمیختند و در نتیجه این آمیزش متوجه تفاوت موجود در رفتار اجتماعی و مناسک دینی و فرهنگی یکدیگر شدند. این آمیزش و ارتباط موجب بروز تغییرات در روشهای زیست و توسعه و تنوع جمعیت شد، یکپارچگی و یکدستی اولیه از بین رفت، و ذهن افراد را متوجه تضادها و دوگانگیها نه تنها در جامعه که در درون خودشان نمود. «چیزی» در درون خود یافتند که با همان در افراد دیگر فرق داشت. بدین ترتیب، ذهنیتی متفاوت از دنیای واقعی پدید آمد که متعاقباً توسط خودشان احساس و درک گردید . به روایت قرآن، امت واحده اولیه، بهنحو اجتناب ناپذیری، از درون دچار گسیختگی و تنوع و تکثر گردید و از همین جا اختلاف و نزاع بروز نمود و آشوب و هرجومرج جامعه را فرا گرفت. ناتوانی ضمیر ناخودآگاه برای مقابله با شرائط تازه و ضعیف شدن ارتباط شنیداری و دیداری، باعث نامنظم و کم اثر شدن کنترل ذهن ناخودآگاه بر اموری گشت که پیوسته پیچیدهتر می شدند. تحولات مزبور، همراه با پیدایش کتابت و آگاه شدن از ارزش برخورد دوگانه ی فریبکاری و دروغ زنی در بیرون راندن رقبا و تحکیم موقعیت خود، به ظهور خودآگاهی (و نزول وحی به انبیاء) کمک رساندند و به دنبالش، برای ایجاد ارتباط و انتقال معنا و باز نمود خود، نیاز وافری به توسعه زبان به ویژه ایجاد فضای استعارهای و بهره گیری از تشبیه و تمثیل و رمز و کتابت بوجودآمد. زیرا مفاهیم انتزاعی که حاصل «تفکر»اند، جز به یاری زبان استعاره قابل تولید و ادراک و انتقال به غیر نیستند. در استعاره کلمهای را که برای چیز معینی است، به منظور توصیف چیز دیگری بکار می گیرند. زیرا نوعی شباهت میان آنها یا روابط آنها با چیزهای دیگر وجود دارد. گفتنی است که آگاهی ازاستعاره، محصول یک شهود درونی بود که کاربرد آن در سطح آگاهی ظاهر گردید و خودآگاهانه بکار گرفته شد. هر اندازه مفاهیم انتزاعی در حوزههای علم، فلسفه، هنر و زیباشناختی، دین و عرفان بیشتر و متنوعتر شدند، نیاز بیشتری به استعاره بوجود آمد. به طوری که جهان معنا فقط به یاری استعاره و تمثیل، فهم، بازنمود و بیان میشوند. در جریان این انتقال، گذار از گفتار آوایی (معمول در حیوانات و نیز در مرحله طفولیت انسان) به گفتار درونی نیز انجام گرفت. سرانجام شعور هدفدار و خودآگاهانه (به تعبیر قرآن، نفخه روح الهی) جای ذهنیت درونمدار ناخودآگاه را گرفت.
پیامبران عصرآگاهی
پیامبران بزرگ توحیدی درست در همین مرحله که با تضادها و آشوبهای بزرگ اجتماعی و بحرانهای فکری و دینی و فرهنگی همراه بود، ظهور نمودند. زمانی که عجز رفتارهای برآمده از ساختارهای استعدادهای درون نهاده (غریزی) و فعالیتهای آموخته شده ناشی از توهمات شنیداری- فرامین خدایان در ناخوآگاه- در مواجهه با بحرانها و شرایط پیچیده و پرآشوب جدید آشکار گردید. معلوم شد فرامین صادره از ناخودآگاه برسیاق چه باید کرد و چه نباید کرد، از این پس چارهساز نیستند، بشرنیازمند ایدهها ورهنمودهای برآمده از تفکر خلاق و خودآگاهانه بود، به طوری که با پیوند دادن تجربه گذشته با واقعیتهای کنونی و پیش بینی پیامدهای هراتفاق و یا اقدامی، هم حقیقت مسأله و ماهیت بحران آشکارشود و هم راه برون رفت از آن. برای این منظور رویکردی استفهامی- انتقادی (جدل بین امر معقول و نامعقول) البته مستدل و مستند به شواهد لازم بود تا شعور آگاه مخاطبان را فعال نموده متوجه وجود تناقض درعقاید و رفتارشان نماید. نمونه بارز این جدل منطقی (دیالکتیکی) بین کلام معقول توحید و نامعقول شرک را قرآن دریک گفتوگوی فرضی بین ابراهیم (سخنگوی جنبش توحیدی) و نمایندگان نظام شرک به تصویرکشیده است. (آیات۵۱الی۶۶/ابراهیم) تصویر مشابه دیگری، به همین اندازه روشنگر، از یک گفتوگوی فرضی دیگر، انتقادی (جدل منطقی) بین «من» خودآگاه ابراهیم و «من» ناخودآگاه او، یکی تابع منطق عقلانی- تجربی و دیگری پیرو عقاید موروثی و کهن الگوهای ناخودآگاه عصر الهه پرستی، درهمین سوره به اثبات تلازم میان ایمان و خردورزی در نگاه قرآن کمک می کند. گفتنی است که در نخستین آیه به رشد و تکاملی (ذهنی) که پیش ازمبعوث شدن نصیب اوشده است اشاره می کند که مبین نیل به خودآگاهی است. با همین شعوراست که به فضای درون ذهن می نگرد و شهود تجربی خویش را با شهود عقلی تکمیل می کند.
تمایز الهام وشهودتجربی ازتوهمات شنیداری ودیداری
اکنون محقق شده است که بزرگترین بصیرتهای انسانی و ایدههای نو علمی به گونهای مرموز و به طور ناگهانی آن هم در موقعیتی که فرد انتظارش را ندارد، در اذهان جرقه زدهاند. پوانکاره، نابغه ریاضی در حال گردش درسفر، درحالی که مسایل ریاضی را بکلی فراموش کرده بود، «ایده به وی الهام میشود». دیگری (گاوس) شرح می دهد که چگونه راه اثبات یک قضیه هندسی که سالها در انجامش ناموفق بود مانند «جرقهای ناگهانی، شبیه یک آذرخش» در ذهنش پدیدار گردید و اضافه میکند مشکل میتوانم بگویم آن رشته ارتباطی که آنچه را پیشتر میدانستم با آنچه توفیق مرا میسر ساخت، به هم پیوند داد، چه بودند؟» درآگاهانه و معقول بودن آنها همین بس که اولاً، متفکران نامبرده از مدتها قبل درباره مسأله لاینحل خود فکر میکردند و در هر آنچه به موضوع ارتباط داشت تأمل مینمودند. مقدمات کار به طریقی «آگاهانه» فراهم می گردید. دوم، اینکه وقتی ایده را به طریقی الهامی (یا وحیانی) دریافت میکردند، آنرا طی یک فرایند خلاق در قالب گزارههائی منسجم، جدلی و عقل پذیر و با مضمونی انتقادی و یا به صورت سرمشق به دیگران پیشنهاد می کردند. و سپس به آنها توصیه می کردند ضمن مشاهده و تفکر در پدیدارها، درهر دو جهان بیرون و درون ذهن، در صحت و سقم آنها تحقیق کنند. قرآن همانند هر متفکر اصیل ایده پردازی مدعی است که تمامی حوادث و پدیدارهای جهان، میدان آزمون درستی سنتها و نظام ارزشهای اخلاقی خدائیاند. به همین دلیل بدون هراس از ابطال شدن همگان را به تفحص و تفکر در آنها فرامیخواند. (آل عمران/۱۹۱یونس/۲) داستانهای تاریخی آنگونه که مردم عصر برای یکدیگر روایت میکردند (اعراف/۲۷۶)، تمثیلها و حکایتهای پرداخته شده (حشر/۲۱وبقره/۲۶۶) هریک حاوی پرسشهائی هستیشناختی از وضعیت و مسئولیت انسانی، تناقضات در شیوه های زیست، نابسامانیها و مظالم اجتماعی، احساس ترس و ناامنی و اضطراب دربرابر قدرتهای جبار، مرگ و پیامدهای کردههای خوب و بد خویش وعوامل ظهور و اعتلاء و یا انحطاط و فروپاشی تمدنها و جوامع. روایتهای تاریخی و حکایات در قرآن خود موضوعیت ندارند بلکه صرفاً وسیله ای هستند در دست قرآن برای آشکارکردن تناقضات و دوگانگیهائی که مخاطبان آیات نیز درگیر آنها هستند و وادار کردنشان به اندیشیدن و نقد و اصلاح رفتارخویش. (اعراف/۱۷۶وغافر)
در عالم طبیعت، وحی سیستم توارثی (ژنتیک) موجودات را زیر تأثیر می گیرد و سرمشقهای تازه از آن طریق در اندام و رفتارشان ظاهر میگردد و در انسان پیشاآگاهی، در ناخودآگاه ادراک و در شکل احکام و دستورالعملهای آمرانه، در رؤیا و یا بیداری به گوش مخاطب میرسید.
شواهدی از روش های بحث و جدل منطقی و عقلانی با مخاطبان
آنچه درباره عقلانیت انضمامی در کلام وحیانی گفته می شود، منحصراً مربوط به آموزههای وحیانی (اجزاء سه گانه هستی شناسی توحیدی، سنتها و نظام ارزشهای اخلاقی) است و دو بخش دیگر یعنی عناصر فرهنگی زبان (معرفت های غیر وحیانی که کارکرد کمک آموزشی دارند) و احکام شریعت راشامل نمی شوند. این گزاره ها اغلب پرسش گونه و با اشاره به تضادها و تناقضات در رفتار و اخلاقیات، نادرستی روشهای زیست و خطا و گمراهی در راهبردهای اصلاح و تغییر خویش و جامعه طرح میشوند. و معرف درک عمیق از ریشه بحرانها و معضلات وجودی و زیستی- فرد و جامعه بشری اند. به طورنمونه، خطاب به گروهی از اهل کتاب: «آیا شما مردم را به نیکی فرا میخوانید و خود را از یاد میبرید؟ و این در حالی است که کتاب (آسمانی) را میخوانید، پس چرا (در این قضیه) تفکر و خردورزی نمیکنید؟» (بقره/۴۴) انتقاد از دوگانگی در گفتار و عمل و دعوت به خوداندیشی و انتقاد از خود: «ای ایمان آورندگان، چرا چیزی را میگویید که خود انجام نمیدهید، نزد خدا ناپسند است که چیزی را بگویید که (خود) انجام نمیدهید» (صف/۲)
انتقاد از انتظارات نسنجیده و دعوت به واقع نگری و پرهیز از حدس و خیالپردازی (فانتزی): « آیا انتظار دارید آنان (یهودیان) به خواست (شما) ایمان آورند، در حالی که گروهی از (رهبرن دینی) آنان کلام خدا را (از زبان تورات) می شنیدند و با آنکه آن را درک می کردند، آگاهانه تحریفش می نمودند. علاوه براین، اینان وقتی با افراد باایمان دیدار میکنند میگویند ما هم ایمان آوردهایم و چون با یکدیگر خلوت میکنند، بعضی، بعضی دیگر را ملامت میکنند که چرا (مطالبی را که در تورات درباره محمد آمده) و خدا راه آگاهی از آنها را بر شما گشوده است، در اختیار مسلمانان می گذارید تا به کمک آن در پیشگاه پروردگارتان با شما محاجه و استدلال کنند؟ چرا (در این کار) تعقل نمیکنید؟» باآشکارکردن نفاق و دوگانگی درونی و بیرونی و به جای سرزنش وجدان آگاهشان را بیدار و به حسابرسی و نقد خویشتن وادارمی سازد. (بقره/۷۷-۷۵) درپاسخ مشرکانی که راه و رسم پدرانشان را معیار مطلق حق و باطل قرارمیدادند، توصیه می کند قبل از هرکار تحقیق کنند آیا گفتار و عمل اجدادشان با موازین عقلی سازگاری دارد یا نه، و چون می بیند دست از تعبد و تقلید نمی کشند، در ناخودآگاهی و وابستگی به غیر، باچارپایان همطراز قرارمی دهد. ( بقره/۱۷۱-۱۷۰)
درآیه زیر نمونه دیگری از تقابل سخن معقول و نامعقول را در برابرمی نهد، «آیا آنکس که (بی وقفه وخستگی ناپذیر) میآفریند،همانند کسی است که (چیزی) نیافریده است، آیا متذکر(حقیقت) نمیشوید؟» (نحل/۱۷-۱۰) و مشابه آن در مسائل عملی و اجتماعی، (روم/۲۸) یا در نکوهش کسانی که باوجود بهرهمندی از نیروی شعور (نحل/۷۸وسجده/۹) از بکارگیری آن در زندگی سربازمیزنند. (فرقان/۴۴وملک/۲۲-۲۳)
قرآن به انسان به عنوان موجودی مستعد آگاه شدن، آزاد و مختار عمل کردن و مسئولیت اعمال و فرجام کار و نقد و حسابرسی از خویش را پذیرفتن می نگرد. و لذا همیشه شعورآگاه (و خرد) او را مخاطب قرارمی دهد و جز خردورزانه و مستدل و مستند به شواهد واقعی با او سخن نمی گوید. (انسان/۳)، (انعام/۱۰۴) و (اسراء/۱۳-۱۵)
در یک گفتوگوی انتقادی دیگر، منکران مطالب رسولان را جعلیاتی می خوانند که از پیش خود سرهم کرده اند و به این ترتیب اساساً وجود خدا و وحی به پیامبران را منکرمی شوند. در جواب با طرح چند پرسش به روش سقراطی، سعی میکند ضمن نشان دادن تناقض در گفتارشان، حقیقت را از زبان خودشان بیرون بکشد. (طور/۳۳)
در داستان ابراهیم نیز قرآن نمونههایی از روش بحث و جدل منطقی را بکارمی گیرد تا مخاطبان را به تفکر و مباحثه روشمند ترغیب و از سخن از روی تعبد و تقلید دست بدارند. (انعام/۷۹-۷۴)
فرجام دینداری مقلدانه ومتعبدانه
در دو گفتوگوی انتقادی زیر، یکی میان فرودستان و اربابان فرادستشان و دیگری بین آنها و راهبر فریبکار و شیطان صفتشان، هنگام مواجهه با حسابرسی در روز رستاخیز به نمایش گذاشته شده است، هرطرف سعی می کند دیگری را مقصر و در بزنگاه انتخاب راه و آئینی که به این نقطه انجامیده است، ازخود سلب اختیار و مسئولیت کند. گفتوگوئی که درحقیقت در لحظه خودآگاه شدن در مواجهه با عواقب و نتائج انتخابها و اقداماتی که انجام دادهایم و شیوه زیست اخلاقی که برگزیده ایم، بین «من» آگاه و ضمیر ناخودآگاه برقرارمی شود، و قرآن برای آگاهانیدن مردم از وجود «من» شعورمندی که در لحظات حساس تصمیم عمل، در غفلت از خویشتن است برانگیختن آن به تفکر، نظارت و تدبیر امور خویش، این گفتوگو و جدل منطقی را به تصویر کشیده است. (۲۹ الی ۳۳ سوره سبأ)
در بخشی از این گفتوگوچنین آمده است: «همین که کار داوری تمام شد، شیطان (خطاب به گمراهان) گوید،خدا به شما وعده داد، وعدهای راست، من هم به شما وعده دادم (ناراست) و خلف وعده کردم. اما هیچ سلطهای بر شما نداشتم، جز اینکه شما را به خود خواندم و (شما) پذیرا شدید، پس مرا ملامت نکنید، خود را ملامت کنید، (اکنون) نه من فریادرس شما هستم و نه شما فریادرس من، (هرگز) به مشارکتی که برای من در کار خدا قائل بودید، باور نداشتم. به راستی ستمگران عذابی دردناک (در انتظار) دارند.» (ابراهیم/۲۲-۲۱)
بحث دراین نیست که آن دلائل و بینات تا چه اندازه مقبول اهل نظر واقع می شود، بحث بر سرمستدل و اقناعی بودن روش تبلیغ و پرهیز از کاربرد هر نوع تهدید، جبر، فریب و یا جاذبههای چهارگانه سنت ( بقره/۱۷۰)، قدرت (احزاب/۶۷)، ثروت (هود/۲۹) و یا جاذبه شخصی (مائده/۱۱۶) در جلب افراد به ایمان است. در این کار، پیامبر نباید عقیده خود را به مردم تحمیل کند (یونس/۹۹) وظیفه اخلاقی و دینی مؤمنان است که با منکران و دگراندیشانی که برضد مردم دست به تجاوز نزده اند، با مدارا و دوستی رفتارکنند تا دشمنی ازمیان آنان برخیزد و مهربانی و همدلی پدید آید. (ممتحنه/۸ و آل عمران/۱۵۹) بحث و گفتوگو با مخالفان فکری وعقیدتی و از جمله با انکارکنندگان خدا باید با نرمی و مهربانی همراه باشد (طه/۴۴ و یونس/۹۴) و سخن نیکو و منطقی بر زبان جاری گردد. (نحل/۱۲۵)
کیفرها تکوینیاند نه تحکمی
می پرسند اگردین با آزادی وعقلگرائی همراه است چرا منکران تهدید به کیفر وعذاب شدهاند؟ این ایراد ناشی فهم نادرست مفهوم کیفر و پاداش در کلام وحیانی و مشابه گرفتن آنها با کیفر و پاداش معمول در نظامات دنیوی است و حال آنکه وعده و وعیدهای قرآنی، همه ناظر بر آثار مثبت (رشد آگاهی، آزادی و توانمندی فکری و روحی عاطفی) و منفی (بیماری و معلولیت فکری و روانی) است که عامل و افراد و جامعه مرتبط با او را تحت تأثیرات سازنده و یا مخرب قرار می دهند. به صورت محرومیت و ناکامی و یا بهرهمندی و کامیابی تجربه میشوند و احساسهای عذابآور، حسرت، پشیمانی، انزوا، مطرودیت و حقارت، و یا توانمندی، اعتماد به نفس و رضایت خاطر و شادی را در فرد بر میانگیزند. شخص زمانی درگیر آن تجربهها و احساسهای خوشایند و یا عذاب آور میگردد که اولاً، شخص به خودآگاهی برسد و ثانیا، درجامعه، معیارها و ارزشهای الهی حاکم گردند. به این خاطر اگر فرد بعد از ارتکاب جرائم و گناهان در صدد جبران برآید و با انجام کارهای خیر و پیش گرفتن یک زندگی سالم اخلاقی و با خیر و برکت، آثارمکتسبات مخرب پیشین را از وجود خویش بزداید، گرفتار عوارض منفی آنها نمی شود و درد و رنجی در انتظارش نخواهد بود.
روش تعقل درقرآن، پدیدارشناسانه است
تفکرعملی ارادی وهدفمند است. زمانی آغازمی شود که انسان در جریان درگیری و مواجهه با پدیدارها با مشکلی پیش بینی نشده روبهروشود. دراینحال، ابتدا امور را آنگونه که در برابرحواس بیرونی (در طبیعت، جامعه و تاریخ) و یا درونی (درفضای درون ذهن و احساس) ظاهر می شوند، دریافت می کند. تفکر اصیل و ثمربخش زمانی است که روی دریافتها و حین انجام عمل خلاق و رهائی بخش صورت گیردعمل کننده آگاه، معنا یا پاسخی (حقیقتی) انضمامی را پی می گیرد که نشانههایش را دیده و شهود کرده است. و معمولاً در جواب پرسش از «چیستی» و «چرائی» حوادث است.
خروجی گفتوگوها و جدلهای انتقادی در بخش دین، در قالب پاسخ به سه پرسش اساسی زیرخلاصه می شوند: آفریننده و مدبر پدیدارهای جهان کیست و یا چیست؟ سنت ها و قانونمندیهای ناظر بر فرایندهای تکوین، تحول و تغییر، رشد و انحطاط و بقا و نابودی انسانها و جامعه کدام اند؟ و بالاخره، مبنائی ترین معیارهای پایه ارزشهای اخلاقی مطلوب برای داشتن رابطهای مشفقانه، خلاق، تعالی بخش با خود و جهان چیستند؟
زمانی که برداشتها از یک موضوع مختلفاند، باید به دلائل و براهین همه طرفها به دقت گوش داد و سپس همانراکه نزد خرد راست و بهترین است برگزید. (زمر/۱۸) انسان با داشتن نیروی خرد، چرا باید از چیزهائی که بدانها علم ندارد پیروی کند آنهم زمانی که شعور آگاه و خلاق آدمی مسئول تشخیص حقیقت از کذب و داوری درست و عادلانه در امور است. (اسراء/۳۶) بدیهی است که شرط موفقیت در این امر، داشتن شعور (نیروی تفکر) آزادی است که برای دستیابی به حقیقت در برابر هیچ مانعی متوقف نمی ماند: «مگر در جهان سیر نکردهاند تا دلهایی داشته باشند که با آن تعقل کنند و گوشهایی که بدان بشنوند. (که اگر چنین نکنند) دلهای درون سینه شان کور می شود نه چشمها(ی سر)»(حج/۴۶) سینه، قلب یا «فوآد» در قرآن مرکز احساس و شعور و تفکر و تعقل است. دوزخیان کسانیاند که «دلهائی دارند ولی با آن فهم حقایق نمی کنند و چشمهائی که با آن در حقایق نظر نمیکنند، آنان بسان چارپان و بل گمراه تر از آنهایند.» (اعراف/۱۷۹) آزادی، شرط لازم برای تفکر است و زمانی آغاز می شود که ذهن با پرسش و یا تناقضی روبهروشود. به همین خاطر آزادی و شعورمندی انسان، پایه مسئولیت وی در قبال اعمال وانتخابهایش میباشد. (انسان/۳) و (انعام/۱۰۴).
اگر نظارت و تدبیرخرد خودآگاه وجود نداشته باشد، امیال به صورتی لجام گسیخته، زمام اراده شخص را به دست میگیرند و به هر اقدامی از جمله تجاوز و خشونت و فساد و کشتار و غارت روی میآورند. به همین خاطر مسئولیت رسولان اساساً متوجه بیدار کردن افرادی است که نیروی تعقلشان مهر و موم شده است. (انعام/۲۵)
سنتهای خدائی ناظر بر روابط پدیده ها و تغییرات آنها، به نوبه خود از نوعی عقلانیت حکیمانه و انضمامی در جهان پرده برمیدارد. آگاهی از آنها، انسان را از چرخه ضرورتهای ناخودآگاه آزادساخته به برنامهریزی برای داشتن آیندهای مطلوب و خودخواسته توانا میسازد، «هر کس کشت آخرت رابخواهد، کشتهاش را برکت میبخشیم و هرکس (تنها) کشت دنیا بخواهد در اختیارش قرارمیدهیم، ولی در آخرت نصیبی نخواهد داشت» (شوری/۲۰) سنتهای الهی برعدالت و رحمانیت استوارند، «هر کس کار نیکو عرضه کند، پاداش او چندین برابر خواهد بود و آنان که کار زشتی عرضه کنند، خود همانند آن نصیب میبرند و مورد ستم قرار نمیگیرند» (انعام/۶) و نیز «هر کس کار نیکو عرضه کند پاداشی بهتر از آن خواهد داشت و هر کس کار زشتی عرضه کند (بداند که) آنان که مرتکب کار زشتی گردند، جزائی معادل آن دارند» (قصص/۸۴) بدانید که «خدا به اندازه ذرهای ستم نمیکند (ولی) اگر (در کارنامه کسی) کار نیکویی باشد، چند برابرش میکند و از جانب خود پاداش بزرگ خواهد داد.»(نساء/۱۰) و نیز «مثل (کار) کسانی که اموال خویش را در راه خدا انفاق می کنند، همچون دانهای است که هفت خوشه برویاند و در هر خوشه یکصد دانه باشد و خدا (پاداش) هر که را بخواهد (و شایسته بداند) چند برابر خواهد کرد و خدا فراخی بخش و داناست.»(بقره/۲۶۱).
مآخذ:
۱- زیگموندفروید، تفسیرخواب، ترجمه شیوا رویگران، ۱۳۸۶
۲- کارل گوستاویوگ، روانشناسی ضمیرناخودآگاه، ترجمه علی امیری، انتشارات علمی فرهنگی
۳- جولیان جونز، خاستگاه آگهی در فروپاشی ذهن دوجایگاهی، ترجمه دکترخسرو پارسا وهمکاران، ۱۳۸۹
۴- همان مأخذ، ص۱۲۵
منبع: مجله چشم انداز ایران
Deprecated: File پوسته بدون comments.php is deprecated since version 3.0.0 with no alternative available. لطفاً یک قالب comments.php در پوستهی خود قرار دهید. in /var/www/html/kaleme.com/wp-includes/functions.php on line 6085