یک الگوی زیستی در آئین اسلام
چکیده :انسانی که صاحب عقل است دستکم در مورد پذیرش وحی میتواند این را بپذیرد که حال که با عقل محدود بشری که روشناییبخش هم هست، راه خود را در تاریکیها پیدا میکند، اگر منبع پرنورتری به او ارائه شود، از پذیرش آن ابا نمیکند. بنابراین پذیرش اینکه اگر وحی به عنوان منبع شناخت در اختیار ما قرار گیرد از آن بهرهبرداری میکنیم، غیرعقلانی نیست....
سید علیرضا حسینی بهشتی *
به منظور یافتن اشتراکات و افتراقات میان الگوهای زیستی مشهورتر و رایجتر در میان مردم ایران، در جلسات اخیر نگاهی داشتیم به الگوهای زیستی در آئین زرتشت، آئین یهود و آئین مسیح. در این جلسه میخواهیم نگاهی داشته باشیم به یک الگوی زیستی در آئین اسلام.
تعدد فهم از دین
چرا میگوییم «یک» الگوی زیستی؟ چون زمانی که به عنوان پیروان آئین اسلام با آئینهای دیگر سروکار داریم، سعی میکنیم از منظری عقلایی، به قرائت رسمی مورد قبول اکثریت پیروان آن آئینها استناد کنیم. اما موقعی که به بررسی الگوی زیستی مورد قبول آئین اسلام میرسیم، به عنوان یک واقعیت تاریخی و به واسطه نگاه بیرونی که به آن داریم، با این واقعیت روبرو هستیم که قرائتهای مختلفی از اسلام وجود دارد. در اینجا لازم نیست وارد منشاء پیدایش تفاوت قرائتها بشویم. بحث درباره اینکه کدام قرائت صحیحتر است و کدام نیست هم مورد نظر ما نیست. برای فهم علت تفاوت در قرائت از دین، باید به تمایز میان دین و معرفت دینی توجه داشت. در حالی که دین امری قدسی و یگانه و معرفت دینی امری بشری و متعدد است. منشأ این همه اختلاف میان مفسران، فقها، متکلمان و فلاسفه همین است که بعد از رحلت پیامبر (ص) و عدم دسترسی مسلمانان به منشاء وحی، در باور دینی شیعه بعد از اینکه دستمان از معصومین (ع) هم کوتاه شد، چارهای نداشتهایم جز اینکه با خرد خود سراغ فهم دین اسلام برویم. وجود تعدد فهمها از دین البته درباره سایر ادیان هم صادق است، اما شاید بتوان گفت در مورد آیین اسلام به خاطر دسترسی به تاریخ فکری مدون مسلمانان، تبیین این مسئله آسانتر و روشنتر است. اجازه بدهید برای روشنتر شدن مطلب، مثالی عرضکنم: در تاریخ فقه که نگاه میکنیم، شیوههای فقاهت و آراء فقهی سیر تطور و تحول تاریخی داشته که البته به صورت تکامل خطی نبوده یعنی خیلی از دیدگاههای متفاوت در کنار هم و به موازات هم به حیات خود ادامه دادهاند. در دوره غیبت امام معصوم (ع) تا پیش از شیخ طوسی یک دوره و بعد از او هم یک دوره داریم. در زمان سیدمرتضی (که استاد شیخ طوسی است) مشاهده میکنیم که تکیه به خبر واحد (یعنی زمانی که تنها یک روایت در باب مسألهای در دست داریم) تا زمان شیخ طوسی مردود بود، در نتیجه از این دیدگاه و مکتب فقهی، فقیه اگر در مورد حکمی به یقین میرسد، حکم قطعیالصدور میدهد. اما اگر به یقین نمیرسد، کلاً در آن رابطه از اظهار نظر به عنوان یک حکم و فتوا خودداری میکند. از شیخ طوسی به بعد تا برسیم به شیخ انصاری و بعد به صاحب جواهر، اکثر فقها رأی شیخ طوسی مبنی بر حجیت خبر واحد را پذیرفتهاند؛ شیخ اعتقاد دارد که بعد از امام معصوم (ع)، باب یقین مسدود شده است. این اختلاف دیدگاه در مبانی فتوا، چه در کلام و چه در فقه، قرائتهای متعددی در باب شیوه استنباط فقهی پدید آورده است.
بنابراین، تفاوت قرائتها به عنوان یک واقعیت عینی، غیر قابل انکار است. تعجب میکنم از عدهای که برمیآشوبند از اینکه در مورد اختلاف قرائتها صحبت شود. البته یک دلنگرانی در میان مخالفان نظریه تعدد قرائتها از دین وجود دارد که قابل درک است و آن اینکه اگر اختلاف قرائتها به این معنا باشد که هر کس بتواند به طور دلخواه بگوید قرائت من چنین است، پس فتوای من چنان است، ایمان دینی معنا و اثر خود را از دست میدهد و این شیوه ما را به ورطه نسبیگرایی میکشاند که چیزی جز هرج و مرج فکری در پی نخواهد داشت. در پاسخ باید گفت این دلنگرانی درست است، اما اگر نوع نسبیتی که در اینجا مطرح است را درست بفهمیم، این مشکل پیش نمیآید. نسبیتی که در اینجا مطرح است، نسبیگرایی مطلق نیست. چه ما دوست داشته باشیم چه نداشته باشیم، عملاً اختلاف نظرهای زیادی بین فقهای مسلمان به طور عام و فقهای شیعه به طور خاص وجود دارد. کار به جایی رسیده که اگر فقیهی فتوایی برخلاف نظر فقهای متقدم یا معاصر خود بدهد، سعی میشود یا نمود و اثری نداشته باشد و یا در حالتی که آن فتوا شایع شود، آن فقیه توسط دیگر فقها، متهم به کمسوادی میشود. این یعنی صورت مسئله را پاک کردن؛ در حالی که ضرورتی برای این کار نیست و میتوان به نوعی نسبیگرایی معرفتی نسبی اعتقاد داشته باشیم و به دام نسبی گرایی معرفتی مطلق هم نیافتیم. نسبیگرایی نسبیِ معرفتی یک واقعیت است و مشکلی را برای زندگی ما به وجود نمیآورد که فکر کنیم دچار مشکل میشویم. این نوع نسبیت، هم در شناخت دین و هم در شناخت علم، حتی در علوم تجربی، پدیدهٔ رایجی است.
این مقدمه را گفتم چون میخواهم تأکید کنم که آنچه میخواهیم امروز مطرح کنیم «یک» الگوی زیستی بر مبنای آموزههای آئین اسلام است. متنی که برایتان میخوانم، متنی است که حاصل چند سال همکاری و هماندیشی عدهای از دوستان همفکر در «جمعیت توحید و تعاون» بود که در سال ۱۳۸۷ با عنوان «الگوی زیست مسلمانی» منتشر شد. باید اضافه کنم که بخشی از مباحثی که مطرح میشود را به اختصار توضیح خواهم داد و در جلسات بعد بخشی از این محورها گستردهتر شده و بیشتر مطرح خواهد شد. این الگوی زیستی بر مفروضات هستیشناختی، معرفتشناختی و انسانشناختی زیر استوار است:
مفروضات هستیشناختی
نظام هستی مخلوق خداوند علیام،[۱] حکیم[۲]، قدیر[۳]، یکتا و بیهمتا[۴] است که از هر نقصی مبرا و کمال مطلق[۵] است و جهان به وجه احسن و اکمل از اراده حکیمانه او پدید آمده است[۶]. این نظام، پایدار، هدفمند[۷]، یکپارچه و تجزیهناپذیر است[۸]. ماهیت نظام هستی مشتمل بر «از او» بودن و شدنی است به سوی «او»[۹].
اجزای نظام هستی با یکدیگر سازگار، در تعامل با هم و وابسته به یکدیگرند. این نظام در حال دگرگونی و تطور دائمی است ولی قوانین حاکم بر این فرآیند ثابت است ([۱۰]). همه موجودات در این نظام دارای مراتب و درجات هستند و از قانونمندیهای خاص خود تبعیت مینمایند ([۱۱]).
مفروضات انسانشناختی
شاخص وجودی انسان، نسبت هستیشناسانه خاص وی با خداوند است ([۱۲]). به یمن فیض و نفخه الهی ([۱۳])، آدمی مستعد عشق و آگاهی و کمال است ([۱۴]) و معنای زندگی او تحقق یافتن این غایات است ([۱۵]). انسان به میزان تلاش خویش، امکان قرابت به خداوند را کسب میکند و ([۱۶]) اساس و پایه وجودی انسان را فطرت الهی تشکیل میدهد که بر خیر، رحمت و عدل استوار است ([۱۷]). او مخاطب خداوند است ([۱۸]) و بارزترین وجه ممیزه او، انتخابگری است و بدین معنا، یک موجود امکانی است که میتواند در راستای قانونمندیهای هستی، سیر تکاملی خویش را طی کند ([۱۹]).
انسان به حکم آفرینش میتواند زیبا و زشت، خوب و بد و خیر و شر را درک کند ([۲۰]) و قادر به یادگیری و آموختن است ([۲۱]). مسئولیت، پیامد دارا بودن قدرت انتخاب است. انسان در مقابل خالق هستی ([۲۲])، طبیعت ([۲۳])، دیگران ([۲۴]) و خود، دارای حق و تکلیف است. او در هستی خویش با محیط طبیعی، خویشتن خویش و محیط اجتماعی مواجه است و رابطهای دوسویه با تاریخ و اجتماع دارد که این دو نیز ظرف تکامل و حرکت انسان و هم پرداخته خود او هستند ([۲۵])، بدین معنا که انسان میتواند با بهرهگیری از استعدادهای خود، بر موانع درونی و محیطی فائق آید و بر سیر حرکت و جریان تاریخ تأثیر گذارد ([۲۶]).
مفروضات معرفتشناختی
احساس، تجربه، اندیشه، الهام و اشراق ([۲۷]) و وحی ([۲۸]) منابع اصلی شناخت و کسب آگاهی مستمر برای انسان است؛ اما روشهایی که بر پایه آنها باورها، نگرشها و دانش آدمی شکل میگیرند نمیتوانند ضرورتاً حقیقت نهایی را عرضه کنند و با کسب آگاهی و تجربه در خلق و به کارگیری آنها، ممکن است تصحیح، تعدیل و یا منسوخ شوند. آنچه از طریق وحی به دست انسان میرسد، با وجود آن که خود از منبعی فوق بشری (خداوند) سرچشمه گرفته و از هرگونه خلل و نقصانی مبراست، آنگاه که از طریق واسطههای فیض او (پیامبران) بر انسانها عرضه میگردد، تابع قانونمندیهای فهم بشری شده و امکان ارایه فهمها و تفسیرهای مختلف را پدید میآورد. هرچند امکان بازشناسی تفاسیر بهتر و فهمهای قابل قبولتر منتفی نیست، اما آنچه در اینجا بر مسند داوری مینشیند، خرد انسانی است؛ اگرچه به استدلالها و احتجاجهای فوق بشری مجهز شده باشد. از همین روست که در عین حال که شناختی که انسان از طریق تواناییهای معرفتی خود به دست میآورد مطلق و نقصناپذیر نیست، اما همین شناخت نسبی توانسته و میتواند راهگشای او در انتخاب و پیمودن راه خود گردد.
توجه داشته باشید که در بحث بنیانهای معرفتشناختی، یعنی همان چیزی که در جلسات پیش درباره الگوی تحلیلی سهوجهی تحت عنوان عقلانیت مطرح شد، سه منبع متفاوت و در عین حال مرتبط با یکدیگر را برای شناخت قائل هستیم: یکی احساس و تجربه، یعنی همان شناختهایی که علوم تجربی را پدید میآورد؛ ما آگاهیهایی که از راه حواس به دست میآوریم را در اندیشهمان تجزیه و ترکیب کرده و به جمعبندی میرسیم. منبع دیگر الهام و اشراق است، یعنی آنچه در حوزه شناخت عرفانی با آن سروکار داریم. ما به عنوان مسلمان نمیگوییم نسبت به وجود خدا تنها میتوان از راه عقل شناخت پیدا کرد. ما راه دل و شناخت معرفت عرفانی را چه بسا در برخی موارد قدرتمندتر و پر نفوذتر از شناخت عقلانی باز میدانیم. در شهود عرفانی، طبیعی است که آن ضمائر انسانی که آمادگی بیشتر داشته باشند از این شهودِ بیواسطه، بیشتر بهره میبرند و به شناخت گستردهتری دست پیدا میکنند. احساس و تجربه، الهام و اشراق، منابع اصلی شناخت هستند و انسانها میتوانند از طریق آنها شناخت پیدا کنند؛ اما روشهایی که بر پایه آنها باورها و دانش انسان شکل میگیرد ضرورتاً حقیقت نهایی و مطلق را نمیتواند ارائه کند. در برخورد با وحی، خرد انسانی پا به میان میگذارد و دلیل تفاوتهایی که به عنوان قرائتهای مختلف ما از دین ذکر شده به دلیل همین واسطه انسانی یعنی عقل است. فهمهای ما از دین میتواند با کسب آگاهیهای بیشتر تعدیل، تصحیح یا تکمیل شود و این امر در معرفت بشری خیلی طبیعی است. پس آنچه از طریق وحی به دست ما میرسد از یک منبع فوق بشری است و خود آن یک امر ثابت است؛ اما چون ما هستیم که باید دین را فهم کنیم، فهم ما از وحی فهمی است که تابع محدودیتهای عقل بشری و متغیر است. اینجا وقتی صحبت از عقل میشود، منظور عقلی است که در استخدام فهم معرفت دینی است، چون برای عقل، مجزای از وحی هم در حوزه گستردهای، حجیت قائل هستیم. پس این شناختی که ما از طریق شناخت بشری نسبت به وحی به دست میآوریم، نسبی است. اما چنانچه بعداً در بحث نسبیتگرایی و انواع نسبیتگرایی مطرح خواهیم کرد، ما با همین عقل نسبی میتوانیم به اداره زندگی خودمان بپردازیم. به خصوص در بحث درباره عقلانیت جمعی، این بحث بازتر خواهد شد.
اما در مورد انسان، در این الگوی زیستی، مهم این است که انسان بارزترین وجه ممیزهاش از موجودات دیگر، قدرت انتخابگری اوست که بر اساس آن میتواند به انتخاب خود و البته بر اساس قوانین و سننی که بر عالم حکمفرماست، به راه خیر برود و میتواند با انتخاب خود به راه شر برود. همچنین انسان میتواند نسبت به خوبی، بدی، زشتی و زیبایی شناخت پیدا کند. اینطور نیست نتواند آنها را بشناسد (حداقل در حد شهود اخلاقی) و وقتی آگاهی پیدا کرد، پیامد انتخابگری، مسئولیت است. مسئولیت در اشکال مختلف بروز میکند. هر جا صحبت از مسئولیت میشود، بحث حق و تکلیف هم به دنبال آن مطرح میشود. پس انسان در قبال خالق هستی، در قبال خویشتن خویش، در مقابل دیگران (جامعه)، در قبال محیط زیست خود (طبیعت) و در قبال تاریخ مسئول است و حقوق و تکالیفی دارد. در حوزه اجتماعی و فردی و به خصوص آنجا که رابطه او با تاریخ و اجتماع مطرح میشود، انسان هم ساخته و پرداخته اجتماع و تاریخ است هم سازنده آن؛ اصل اصالت آمیخته جمع و فرد در تمایز با اعتقاد به اصالت فرد یا اصالت جمع.
با عنایت به باورمان در رابطه با جبر و اختیار، ما محکوم نیستیم که یک سیر تاریخی معین را حتماً طی کنیم. از طرف دیگر این را هم میپذیریم که عوامل و سننی هست که ما را به سمت خاصی هدایت میکند و اگر قرار است تغییری پدید آید، باید به قانونمندیهایی متفاوت روی بیاوریم. قرار نیست که خدا اراده خود را در انتخابگری انسان تحمیل کند: «لا اکراه فی الدین». خدا حتی از پیامبرش میخواهد که اصلاً از این اشتیاق شدیدی که داشت تا همه را به سوی خیر فرا بخواند پرهیز کند. آن اشتیاق با شیوه دیکتاتوری متفاوت است. شیوه دیکتاتوری این است که افراد را به سمت تفکر خود به هر قیمتی که هست به راه بیاورد؛ ولی پیامبر نوعی دلنگرانی نسبت به امت خود و انسانها دارد. هدف، نه سیطره بر انسانها، بلکه پیروزی حق بر باطل است. دیدیم که در سایر ادیان هم مسئله پیروزی نهایی حق بر باطل وجود دارد. به این معنا، اعتقاد به مهدویت و آمدن منجی موعود، در همه ادیان الهی مشترک است. در حال حاضر وارد جزئیات نمیشویم که اعتقاد به آمدن منجی چگونه به تلاش ما برای برپایی یک جامعه سالم منجر میشود.
در حوزه عقلانیت، توضیح چند نکته دیگر هم حائز اهمیت است؛ یکی اینکه ما میان عقل و نقل (که هم وحی و هم سنت است) به تضاد و تفاوت قائل نیستیم و آنها را ناسازگار با یکدیگر نمیدانیم و در این الگوی زیستی، اعتقاد داریم هم عقل برای خود قلمرویی اختصاصی دارد، هم نقل و یک قلمرو مشترکی هم دارند و همه دشواریها در مرز این سه رخ میدهد. درباره این مسئله اختلاف نظر بسیاری وجود دارد و طیف متنوعی از دیدگاهها را در برمیگیرد. در یک سر طیف دیدگاهی را در نظر بگیرید که اصلاً برای عقل حوزه مستقلی قائل نیست تا برسیم به حد وسط که برای عقل حوزه مستقل هم قائل است و عقل دینی (عقلی که در استخدام دین است) را در جای خود به رسمیت میشناسد، تا به سر دیگر طیف برسیم که اعتقاد دارد در تفکر دینی «منطقه الفراق» ی برای عقل وجود ندارد بلکه وحی است که بر عقل حکم میراند. باور این الگوی زیستی این است که سه قلمرو وجود دارد، یعنی یک قلمروی مشترک و دو قلمروی مستقل. عقل، به عنوان پیامبر بیرونی، راهنمای انسان است؛ این به معنای آن نیست که عقل و وحی به لحاظ امکان دستیابی ما به علم یقینی در بعد گستردگی در یک درجه و سطح قرار دارند و در نتیجه، ما از وحی بینیاز هستیم. وحی معرفت ما را به حوزههایی گسترش میدهد که اساساً از محدوده امکانها، ظرفیتها و توانمندیهای عقل بشری فراتر است. این به خصوص در آنچه مربوط به عالم غیب میشود مطرح است. به هیچوجه عقل بشری ما را به این حقیقت که معاد و آخرتی هست نمیرساند. یعنی از طریق استدلال عقلانی به مسئله معاد نمیرسیم؛ ممکن است به اعتقاد به وجود خدا با عقل برسیم و امکان دارد که در مورد پیامبری و نبوت، استدلال عقلانی داشته باشیم، اما وقتی به مسئله معاد میرسیم، از طریق وحی به وجود حقیقتی به نام معاد میرسیم.
نکته مهم دیگر اینکه اعتقاد داریم انسانی که صاحب عقل است دستکم در مورد پذیرش وحی میتواند این را بپذیرد که حال که با عقل محدود بشری که روشناییبخش هم هست، راه خود را در تاریکیها پیدا میکند، اگر منبع پرنورتری به او ارائه شود، از پذیرش آن ابا نمیکند. بنابراین پذیرش اینکه اگر وحی به عنوان منبع شناخت در اختیار ما قرار گیرد از آن بهرهبرداری میکنیم، غیرعقلانی نیست.
در مورد مسئله حسن و قبح هم شناخت نسبت به خیر و شر و بسیاری دیگر از امور اخلاقی برای ما ممکن است و به لحاظ معرفتشناختی، اخلاق مقدم بر دین است. این مناقشه مفصلی است که بین اشاعره و معتزله برقرار بوده است. اشاعره میگویند ملاک خوب و بد بودن اعمال و داوریها را باید از کلام خدا گرفت، در حالی که عدلیه اعتقاد دارند بنا بر نص آیات قرآن، حق و ناحق و خوب و بد وجود دارند و خداست که بر امر زشت و پلید فرمان نمیدهد. اینها ملاکهایی است که ما با عقل فطری که نیاز به تحصیل و اکتساب ندارد میتوانیم بشناسیم. در ادبیات دینی در مورد حسن عدل و قبح ظلم، حسن صدق و قبح کذب، حسن اتحاد و قبح افتراق و کینهتوزی، حسن بخشندگی و قبح بخل، حسن تواضع و قبح کبر، حسن احسان و قبح طمع، حسن تعاون بر تقوا و قبح تعاون بر عدوان، حسن خلوص و قبح ریا، حسن نیت خیر و قبح سوءنیت، حسن صلح و سلام و قبح ستیزهجویی و ناسزا، حسن داوری بر حق و قبح حکم بر ناحق، حسن شهادت به صدق و قبح شهادت ناروا، حسن علم و قبح جهل، حسن وفای به عهد و قبح پیمانشکنی، حسن امانت و قبح خیانت، حسن احیای نفوس و قبح اتلاف آن و موارد دیگر مفصل بحث شده است. نسبت به اینها در سطح شهود اخلاقی کاملاً میتوان شناخت پیدا کرد و اتفاقنظر داشت. کجا تفاوت دیدگاهها شروع میشود؟ وقتی به مرحله تبیین میرسیم، زمانی که میپرسیم «چرا؟»، استدلالها و دیدگاهها متفاوت میشود. در چند جلسه اخیر که نگاهی به الگوهای زیستی در آئینهای زرتشت، یهود، مسیح و در جلسه امروز هم که نگاهی به یک الگوی زیستی در اسلام داشتیم، از این مبانی و اصول مشترک و مورد اجماع فراوان دیدیم.
از ادامه بحث الگوهای زیستی درمیگذریم و در جلسه آینده به مسئله اصالت فرد یا اصالت جمع جامعه خواهیم پرداخت؛ بحثی که در مسیر رسیدن به یک الگوی اجماع همپوش برای همزیستی میان الگوهای زیستی مختلف در اجتماع چندفرهنگی ما نقش مهمی ایفا خواهد کرد.
* متن سخنرانی در دوازدهمین جلسه از سلسله درسگفتارهای «عدالت اجتماعی در جوامع چندفرهنگی» در مؤسسه مطالعات دین و اقتصاد
پانوشت ها:
[۱]. عَالِمُ الْغَیبِ وَالشَّهَادَهِ الْکبِیرُ الْمُتَعَالِ (رعد ۹)
[۲]. سَبَّحَ لِلَّهِ مَا فِی السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکیمُ (حدید ۱)
[۳]. وَاللَّهُ خَلَقَکمْ ثُمَّ یتَوَفَّاکمْ وَمِنکم مَن یرَدُّ إِلَی أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِکی لاَ یعْلَمَ بَعْدَ عِلْمٍ شَیئاً إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ قَدِیرٌ (نحل ۷۰)
[۴]. قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ، اللَّهُ الصَّمَدُ، لَمْ یلِدْ وَلَمْ یولَدْ، وَلَمْ یکن لَهُ کفُواً أَحَدٌ (اخلاص، ۱-۴)
[۵]. هُوَ اللَّهُ الْخَالِقُ الْبَارِئُ الْمُصَوِّرُ لَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنَی یسَبِّحُ لَهُ مَا فِی السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکیمُ (حشر ۲۴)
[۶]. الَّذِینَ یذْکرُونَ اللّهَ قِیاماً وَقُعُوداً وَعَلَی جُنُوبِهِمْ وَیتَفَکرُونَ فِی خَلْقِ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هذَا بَاطِلاً سُبْحَانَک فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ (آل عمران ۱۹۱)
[۷]. وَمَا خَلَقْنَا السَّماءَ وَالْأَرْضَ وَمَا بَینَهُمَا لاَعِبِینَ (انبیا ۱۶)
[۸]. قُل لَّوْ کانَ مَعَهُ آلِهَهٌ کمَا یقُولُونَ إِذاً لاَبْتَغَوْا إِلَی ذِی الْعَرْشِ سَبِیلاً (اسرا ۴۲)
[۹]. هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ وَهُوَ بِکلِّ شَیءٍ عَلِیمٌ (حدید ۳)
[۱۰]. سُنَّهَ اللَّهِ الَّتِی قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلُ وَلَن تَجِدَ لِسُنَّهِ اللَّهِ تَبْدِیلاً (فتح ۲۳)
[۱۱]. إِنَّا کلَّ شَیءٍ خَلَقْنَاهُ بِقَدَرٍ (قمر ۴۹)
[۱۲]. یاأَیهَا الْإِنسَانُ إِنَّک کادِحٌ إِلَی رَبِّک کدْحاً فَمُلاَقِیهِ (انشقاق ۶)
[۱۳]. إِذْ قَالَ رَبُّک لِلْمَلاَئِکهِ إِنِّی خَالِقٌ بَشَراً مِن طِینٍ، فَإِذَا سَوَّیتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِن رُوحِی فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِینَ (ص ۷۲ و ۷۳)
[۱۴]. وَاللَّهُ أَخْرَجَکم مِّن بُطُونِ أُمَّهَاتِکمْ لاَ تَعْلَمُونَ شَیئاً وَجَعَلَ لَکمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَهَ لَعَلَّکمْ تَشْکرُونَ (النحل ۷۸)
[۱۵]. أَمْ أَنزَلْنَا عَلَیهِمْ سُلْطَاناً فَهُوَ یتَکلَّمُ بِمَا کانُوا بِهِ یشْرِکونَ«۳۵ (روم ۳۵)
[۱۶]. وَأَن لَّیسَ لِلاِْنسَانِ إِلَّا مَا سَعَی (نجم ۳۹)
[۱۷]. فَأَقِمْ وَجْهَک لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیهَا لاَ تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِک الدِّینُ الْقَیمُ وَلکنَّ أَکثَرَ النَّاسِ لاَیعْلَمُونَ (روم ۳۰)
[۱۸]. وَإِذْ أَخَذَ رَبُّک مِن بَنِی آدَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّیتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَی أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّکمْ قَالُوا بَلَی شَهِدْنَا أَن تَقُولُوا یوْمَ الْقِیامَهِ إِنَّا کنَّا عَنْ هذَا غَافِلِینَ (اعراف ۱۷۲)
[۱۹]. آ نَّا هَدَینَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکراً وَإِمَّا کفُوراً (انسان ۳)
[۲۰]. إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنسَانَ مِن نُطْفَهٍ أَمْشَاجٍ نَبْتَلِیهِ فَجَعَلْنَاهُ سَمِیعاً (انسان ۲)
[۲۱]. عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ یعْلَمْ (علق ۵)
[۲۲]. وَلاَ تَقْفُ مَا لَیسَ لَک بِهِ عِلْمٌ إِنَّ الْسَّمْعَ وَالْبَصَرَ کلُّ أُوْلئِک کانَ عَنْهُ مَسْؤُولاً (اسرا ۳۶)
[۲۳]. هُوَ أَنشَأَکم مِنَ الْأَرْضِ وَاسْتَعْمَرَکمْ فیها فَاسْتَغْفِرُوهُ ثُمَّ تُوبُوا إِلَیهِ إِنَّ رَبِّی قَرِیبٌ مُجِیبٌ (هود ۶۱)
[۲۴]. یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ وَابْتَغُوا إِلَیهِ الْوَسِیلَهَ وَجَاهِدُوا فِی سَبِیلِهِ لَعَلَّکمْ تُفْلِحُونَ (مائده ۳۵)
[۲۵]. ذلِک بِأَنَّ اللّهَ لَمْ یک مُغَیراً نِعْمَهً أَنْعَمَهَا عَلَی قَوْمٍ حَتَّی یغَیرُوا مَابِأَنْفُسِهِمْ وَأَنَّ اللّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ (انفال ۵۳)
[۲۶]. إِنَّ اللَّهَ لاَ یغَیرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّی یغَیرُوا مَا بِأَنفُسِهِمْ (رعد ۱۱)
[۲۷]. ثُمَّ سَوَّاهُ وَنَفَخَ فِیهِ مِن رُوحِهِ وَجَعَلَ لَکمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَهَ قَلِیلاً مَّا تَشْکرُونَ (سجده ۹)
[۲۸]. اتَّبِعْ مَاأُوْحِی إِلَیک مِن رَبِّک لاَإِلهَ إِلَّا هُوَ وَأَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِکینَ (انعام ۱۰۶)
Deprecated: File پوسته بدون comments.php is deprecated since version 3.0.0 with no alternative available. لطفاً یک قالب comments.php در پوستهی خود قرار دهید. in /var/www/html/kaleme.com/wp-includes/functions.php on line 6085