برخورد امام با مخالفان مسلح نظام چگونه بود
چکیده :این طور نباشد که حالا از باب اینکه یک دسته اى از ما به وسیله همین گروهها از بین رفته، حالا ما در حبس با اشخاصى که محبوس هستند- خداى نخواسته- به خلاف موازین اسلام عمل کنیم... اگر خداى نخواسته همان طور که در رژیم سابق گاهى مى ریختند منزل یک کسى و اثاثش را مى بردند، زن و بچه اش را به زحمت مى انداختند، اگر حالا هم از یکى از شما خداى نخواسته یک همچو چیزى صادر بشود…...
کلمه – گروه سیاسی: این دومین بار است که مقام رهبری در توجیه مواضع خود در سال ۸۸ و پس از آن، از امام خمینی(س) خرج می کند. او که اخیرا به علی مطهری پاسخ داده که اگر امام بود با موسوی و کروبی شدیدتر برخورد می کرد، در سال ۸۸ هم در پاسخ به آیت الله موسوی اردبیلی سخنانی را درباره امام مطرح کرده بود که از نگاه دوستداران امام، نوعی تحریف آشکار تاریخ و شخصیت آن رهبر فقید بود.
اما واقعیت چیست؟ آیا توجیه رهبری برای رفتار و کردار خود در این پنج سال، پذیرفتنی است؟ آیا امام هم واقعا در شرایط مشابه چنین برخوردی داشت؟ این سؤالی است که برای نسل جوان به طور جدی مطرح است، اما متاسفانه بسیاری از نزدیکان امام تاکنون در این باره سکوت کرده اند و در حالی که دشمنان انقلاب می خواهند تصویری سرکوبگر و ناسازگار از امام ارائه دهند، یاران امام هم نسبت به مخدوش شدن چهره او در افکار عمومی سکوت کرده اند.
بر هر ناظر منصفی واضح است که اعتراضات قانونی و مدنی و اخلاقی سبزها پس از انتخابات ۸۸ با مخالفت های مسلحانه برخی گروه ها در سالهای ابتدایی انقلاب قابل مقایسه نیست. هرچند رهبری و نزدیکانش سعی می کنند با مغلطه، این تشبیه را جا بیندازند، اما عقل سلیم نمی پذیرد که منتقدان مظلوم سال ۸۸ با گروه هایی که مشی ترور و خشونت را در پیش گرفتند، حتی قابل مقایسه باشند. با این حال، باید دید امام خمینی حتی با همان مخالفان مسلح و تروریست که دستشان به خون هم آلوده بود، چگونه برخوردی را روا می دانست.
مروری بر دو سخنرانی از امام که ۳۳ سال قبل و به دنبال فاجعه هفتم تیر و شهادت دهها چهره شاخص انقلابی در یک حادثه تروریستی ایراد شده، به خوبی می تواند تصویر امام را از توجیه ها و تفسیرهای امروزی بزداید و برای نسل جدید شفاف کند. سایت جماران در یادداشتی در این باره، با ذکر مقدمه ای به مرور این دو سخنرانی پرداخت و نوشت:
در یک تقسیم بندی کلی می توان گفت تاریخ سیاسی در هر جامعه دو روایت دارد: روایت کنشگران سیاسی و روایت پژوهشگران!
تاریخ به روایت کنشگران سیاسی عمدتا در تضاد یا توافق با ایدئولوژی های سیاسی موجود در هر جامعه شکل می گیرد؛ و ایدئولوژی سیاسی حاکم بر جامعه، بار مشروعیت بخشی و توجیه کنندکنندگی وضع موجود را بر دوش می کشد. از این رو، تاریخ به روایت دسته ای از کنشگران که مسوولیت این توجیه کنندگی را عهده دارند؛ همان روایتی که معمولا در رسانه های گروهی رسمی ارائه می شود! ویژگی هایی دارد که تا حدودی شبیه ویژگی های ایدئولوژی سیاسی ست:
معمولا سیر وقایع در آن بسیار ساده است؛ به بیان دیگر سیر پیچیده وقایع همیشه ساده نمایش داده می شود!
معمولا نمایشنامه ی شخصیت های دوقطبی سیاه و سفید است و رنگ خاکستری کمتر در آن به چشم می آید. به بیان غیر استعاری بازیگران «تاریخ به روایت کنشگران سیاسی» آدم هایی کاملا خوب یا کاملا بدند و کمتر می توان میان آن ها شخصیت هایی یافت که از هر دو ویژگی «خوبی» و «بدی» کمابیش بهره ای دارند.
در روایت کنشگران سیاسی از تاریخ، واقع بینی و بی طرفی بیشترین آسیب را می بیند. این در حالی است که مسوولیت پژوهشگران، حداکثر تلاش برای دست یابی به واقع بینانه ترین و بی طرفانه ترین روایت از تاریخ است.
به همین دلیل هم، نوع اول از روایت تاریخ چندان اعتماد پذیر نیست و درباره ی آن قطعا نمی توان گفت: «گذشته چراغ راه آینده است».
بنابراین اگر بخواهیم تاریخ را تا حد ممکن به آنچه واقع شده نزدیک کنیم؛ تنها کافی نیست که از علائق و تعصبات سیاسی دست بشوییم؛ بلکه ناگزیر باید به بازنگری در روایت های کنش گران سیاسی دست بزنیم و برپایه قوانین روشی دانش علوم انسانی امروز، با وقایع تاریخی طرف شویم.
این موضوع درباره ی اکثر بخش های مهم تاریخ هر ملتی صادق است و همیشه «روایت کنش گران سیاسی» از تاریخ با آنچه واقعا گذشته، تفاوت بسیاری دارد. اما این ویژگی درباره ی تاریخ انقلاب اسلامی ایران، پر رنگ تر است و به طور خاص درباره ی شخصیت امام خمینی، رهبر این انقلاب باز هم پررنگ تر! این دست از روایت ها چه در داخل و چه در خارج گاه به اندازه ای از واقعیت فاصله می گیرند که به تصویری کاریکاتوری از امام خمینی تنه می زنند و حتی آن جا که با هم توافق دارند نیز با تصویری که اسناد تاریخی برای ما ترسیم می کنند بسیار متفاوتند.
برای کنشگر سیاسی به دلیل آنکه مقاطع و رخدادهای تاریخی را در پیوند با هویت و عملکرد خود و از منظری ایدئولوژیک می بیند؛ ارزش گذاری بر عملکرد شخصیت های سیاسی و نحوه مدیریت آن ها اهمیت دارد؛ اما برای پژوهشگر سیاسی رابطه میان «عملکردها و رخدادهای تاریخی» با «اندیشه و اراده شخصیت های سیاسی» در هر دوره تاریخی اهمیت اصلی را دارد. نه به این دلیل که بی توجه به مسوولیت عملکردها و حقوق انسان های آن دوره باشد؛ بلکه به این دلیل که اندیشه ها می تواند موجب استمرار رخدادهای مثبت یا منفی دیگری درباره انسان امروز و آینده واقع شوند. از این منظر برای پژوهشگر علوم سیاسی بیش از آن که در دهه ۶۰ با چه رخدادهایی مواجه هستیم؛ این موضوع اهمیت دارد که رابطه میان این رخدادها و اندیشه و اراده امام خمینی چیست؟
در این میان رسانه ها بیش از پژوهشگاه ها و دانشگاه ها متأثر از انگیزه ها و اِعمال نفوذ کنش گران سیاسی هستند. واقعیت این است که باور عمومی از تاریخ انقلاب اسلامی و امام خمینی از روایت های نادرست کنشگران سیاسی و رسانه ها از تاریخ انقلاب اسلامی، آسیب های فراوانی دیده است و استدلالات و روایت های مغالطه آمیز و غیر علمی فراوانی از تاریخ انقلاب اسلامی، از سوی رسانه ها طرح شده است که ارائه کننده همه آن ها رسانه های خارجی نیستند. در این میان اما، غیر علمی ترین و غیر واقعی ترین چهره در روایت های تاریخی، چهره ی بنیانگذار جمهوری اسلامی است. جالب این جاست که این نقطه مشترک برخی رسانه های مدعی اصول گرایی و رسانه های معاند است؛ چرا که مروجان خشونت برای مشروعیت بخشیدن به منطق خود؛ ساده ترین راه حل را همسویی، صحه گذاشتن بر روایت های خشن رسانه های معاند از امام خمینی می دانند.
از سوی دیگر واقعیت این است که در مواجهه با موقعیت کاریزماتیک امام خمینی بسیاری از کنش گران سیاسی، بخشی از مشروعیت خود را از موافقت و همسویی، یا مخالفت و دشمنی با او کسب کرده اند؛ به همین دلیل طبیعی است که آن ها در پی ارائه روایتی به کلی مثبت یا به کلی منفی از رخدادهای دوران امام خمینی باشند. نسبت دادن عملکرد خویش به امام خمینی برای بسیاری از کنش گران موثرترین راه برای دفاع از گذشته و یا گاه تبرئه جستن از آن است. اما مسئله تنها این نیست و علاوه آن باید توجه کرد که آسان ترین و البته غیرعلمی ترین راه حل این است که با فروکاستن انبوه جریانات تأثیرگذار و بی ثبات و آشفتگی مدیریت کشور در دوره پس از پیروزی انقلاب اسلامی و جنگ تحمیلی، تمامی آنچه که در سال های پس از انقلاب اسلامی رخ داده است را متأثر از خواست و اراده ی مستقیم یک شخص بدانیم.
روایت ساده انگارانه، فروکاستن مجموعه عوامل و عناصر پراکنده دهه نخست انقلاب کار را برای ارائه یک تحلیل ایدئولوژیک کاملا خوب یا کاملا بد از این دهه بسیار ساده می کند. در دوره ای که از هرج و مرج تعبیر به آزادی و در مقطعی برخورداری از سلاح همچون برخورداری از نشریه، رویه ای عادی محسوب می شود؛ در جامعه ای که هنوز زخم خشونت های ساواک و کشتارها را بر تن دارد و نه تنها خشونت را به مراتب راحت تر هضم می کند؛ بلکه تقاضا برای اعمال خشونت و فشار بر رهبران انقلاب برای تن دادن به این تقاضا در سطحی بالا و مصرانه مطرح می شود؛ و گروه های فشار قدرتمندی در این زمینه فعال است. طبیعی است که تحلیل های تقلیل گرایانه بهترین ابزار تحریف واقعیت برای کنش گران سیاسی امروز است.
گرچه مسوولیت پژوهشگر علوم سیاسی سنجش «رابطه و نسبت آنچه واقع شده، با نظریه های موجود است، در واقع تاریخ برای او آزمایشگاه نظریات مختلف و میدان محک زدن تئوری های سیاسی است؛ اما او نیز در گام نخست نیازمند مراجعه به تاریخ نگاری است که «چه واقع شده است؟» را به روشنی بیان کند. باید به این نکته اندیشید که چرا تحلیل اندیشه امام خمینی در بسیاری از موارد در چنین مرحله ای متوقف مانده است و هنوز ما اطلاع دقیقی از آن چه که واقع شده است نداریم.
از این رو این نوشتار در گام نخست ناگزیر به ارائه مستنداتی از واقعیت عملکرد امام خمینی است که گرچه هرگز نمی توان آن را معادل با تمامی عملکرد او دانست؛ اما می توان گفت؛ هیچ تحلیلی نمی تواند با نادیده گرفتن این مستندات بازنمایی از واقعیت باشد.
تحریف واقعیات تاریخ انقلاب اسلامی نمونه های فراوانی در دوره های قبل و بعداز انقلاب اسلامی دارد؛ یکی از برجسته ترین آن ها روایت هایی است که درباره منافقین زندانی ارائه شده است.
بی تردید دو متن امام خمینی را می توان نمونه هایی از نقطه های اوج نگرانی او از احتمال تخلف متولیان زندان ها و دستگاه قضایی و انتظامی کشور از مرزهای اخلاق اسلامی دانست. در سالروز واقعه هفت تیر برای فهم فاصله فراوان میان روایت ها و واقعیت ها می توان با یکی از مهمترین این متن ها که به همین مناسبات مطرح شده است؛ آغاز کرد.
نخستین متن سخنرانی او در ۸ تیر ۶۰ بلافاصله بعد از انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی و شهادت شهید بهشتی است. امام خمینی در حالی که در فاجعه ۷ تیر جامعه سیاسی کشور بزرگترین ضربه سیاسی و عاطفی را از شهادت شهید بهشتی، رییس دستگاه قضایی او و مردی که در مقام نائب رییس خبرگان قانون اساسی تأثیر بنیادینی در شکل گیری نظام جمهوری اسلامی داشت؛ خورده است و در حین تسلیت بخشیدن به جامعه ای که سوگوار شهادت ۷۲ تن از انقلابی ترین و فرهیخته ترین نیروهای متخصص نظام جدید سیاسی است؛ توصیه می کند؛ هرگز چنین فاجعه ای نباید منجر به کمترین بدرفتاری با زندانیان سیاسی و حتی زندانیانی شود که خود از اعضای منافقین و گروهی باشند که دستشان به خون ۷۲ شهید آلوده است.
گستردگی دامنه سیاسی و عاطفی فاجعه ۷ تیر به خوبی می تواند نشان دهنده آن باشد که امام خمینی در مواجهه با جنایت هایی از این دست؛ هرگز انتقام گرفتن از زندانیان و کنار گذاشتن معیارهای اخلاقی و عدالت را در برخورد با آن ها جایز نمی داند.
بلافاصله پس از انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی، مورخ ۸ تیر ۱۳۶۰ صبح روز پس از شهادت شهید بهشتی این جملات در یک سخنرانی عمومی از سوی امام بیان می شود:
«… و من یک کلمه به برادران دادگاه و کسانى که رئیس زندان هستند و اشخاصى که زندانبان هستند، مىگویم و آن اینکه این طور نباشد که یک جنایتى وقتى واقع شد، اینها آرامش خودشان را از دست بدهند و- خداى نخواسته- با زندانیانى که الآن هستند- و لو این زندانیان از همین گروههاى فاسد باشند- با خشونت غیر اسلامى عمل کنند. با آرامش و با احترام عمل کنند. لکن دادگاهها احکام را با دقت بررسى کنند و پروندهها را بررسى کنند و آنها را بر محکمه ها بنشانند و از آنها استفسار کنند و با قاطعیت، هر چه باید بکنند، عمل کنند، لکن این طور نباشد که حالا از باب اینکه یک دسته اى از ما به وسیله همین گروهها از بین رفته، حالا ما در حبس با اشخاصى که محبوس هستند- خداى نخواسته- به خلاف موازین اسلام عمل کنیم و من مىدانم نمىکنند. گرچه آنهایى که باید به شما تهمت بزنند تهمت را مى زنند، آنها کارهاى اینها که در خیابانها کردند و مردم را آن طور، بیگناهها را آن طور کشتند، آنها را توجیه مىکنند و محکوم نمى کنند، لکن این مصیبتهایى که بر جامعه ما وارد مىشود، هیچ ابداً تفاوتى برایشان نمىکند، اگر نگویم که آنها در خلوت مىگویند، خوب شد که اینها را کشتند.
خداوند ان شاء اللَّه، همه ما را اصلاح کند؛ هواهاى نفسانیه ما را سرکوب کند؛ ما را و ملت را مصممتر کند. همه در صحنه حاضر باشند؛ لکن آرامش را حفظ کنند.
و السلام علیکم و رحمه اللَّه و برکاته»
(صحیفه امام، ج۱۴، ص: ۵۲۸)
دومین متن امام خمینی در این زمینه که به روشنی اوج نگرانی و خوف وی از عملکرد مسوولین دستگاه زندان را نشان می دهد؛ متنی است که او به نوعی بی اخلاقی های زندانبانان و مسوولین قضایی و انتظامی کشور را به مراتب از بدترین منکر قابل تصور در یک جامعه اسلامی می داند. او رفتارهای زیر را بدتر از نبی کشی و از سیدالشهدا کشتن بدتر و عاملان آن را بدتر از یزید توصیف می کند.
اگر خداى نخواسته همان طور که در رژیم سابق گاهى مىریختند منزل یک کسى و اثاثش را مىبردند، زن و بچه اش را به زحمت مىانداختند، اگر حالا هم از یکى از شما خداى نخواسته یک همچو چیزى صادر بشود…..
…اگر دادگاهى رأى بر خلاف اسلام بدهد، اگر کمیته اى بر خلاف موازین اسلامى عمل بکند، این دیگر پاى این حساب نمىشود که در رژیم طاغوتى دارد این کارها مىشود. در رژیم اسلامى دارد این کار مىشود؛ در حکومت اسلامى دارد این کار مىشود؛ این پاى اسلام حساب مىشود…
…اگر این پاسبانهاى ما بعد از این غلبه، یک کارى بکنند که اسباب شکست اسلام بشود، این مسئولیتش غیر مسئولیت آدمکشى است؛ غیر مسئولیت گناههاست، این یک گناهى است که قابل بخشیدن نیست.
اگر ما اسلام را بر خلاف آن طورى که هست نمایش بدهیم به خارج، عرضه کنیم به خارج، این شکست اسلام است، نه یک معصیت، قضیه معصیت نیست، …این از نبى کشى بالاتر است! این از سید الشهدا کشتن بدتر است! سید الشهدا براى اسلام خودش را به کشتن داد. همان اسلامى که حالا دست ما افتاده، و مع الأسف بعضى از ما بازى مىکنند با او! باید اصلاح کنید، مسئولیت زیاد است آقا! خیال نکنید که مسئول نیستیم، من مسئول هستم؛ آن مسئول است، من عمّامه اى مسئولم، شماى غیر عمّامه اى هم همه مسئول اند، بازارى مسئول است، دانشگاهى مسئول است، همه مسئول هستیم…
متن کامل فراز مرتبط سخنان امام خمینی در ۱۵ تیر درباره خطر بزرگ، شکست اسلام
حضار: روحانیون، پرسنل کمیته ها و سپاه پاسداران انقلاب اسلامى ارومیه۱۳۵۸
«…من خوف این را دارم که شما که یک لشکر اسلامى [و] ملت اسلامىِ فاتح هستید الآن، و فتحى هم کردید که همه دنیا را به اعجاب آورد، عواملى حالا پیدا بشود که شکست بخورید؛ و شکست هم از ناحیه خودتان باشد؛ نه از ناحیه دشمن. من خوف این را دارم که ما، چه طبقه روحانیون و چه سایر طبقات، که مهمش اینهایى است که مستقیماً اسم اسلامى رویشان هست؛ دولت اسلامى، وزارتخانه هاى اسلامى، کمیته هاى اسلامى، پاسداران اسلامى و دادگاههاى اسلامى، اینهایى که الآن به اسم اسلام و لباس اسلامى دارند، در حکومت اسلامى پاسداران اسلامى داریم و دادگاه اسلامى و همین طور کمیته، و همه اینها، اگر در یک همچو موقعى ماها که ادعا مى کنیم که هم پاسدار هستیم و شماها که پاسدار هستید، در یک همچو موقعى، یک کارهایى انجام بدهیم که آنهایى که با ما مخالفند و دشمن اند، آنها مراقب هستند و با کمال مراقبت به کارهاى ما چشم دوخته اند، ما یک کارهایى انجام بدهیم که این کارها با محتواى جمهورى اسلامى موافق نباشد.
آن شکست مُسْلِم در مقابل کافر نیست؛ شکست سید الشهدا در مقابل یزید نیست؛ این شکست اسلام است. ما ادعا کردیم که جمهورى اسلامى داریم، و ادعا کردیم که حکومت اسلامى تنها حکومت عادلانه است، تنها حکومتى است که از رئیس جمهورش تا پاسبانش تابع اسلام است، نه رئیس جمهورش مى خواهد بزرگى بفروشد به پایین ترها، نه پایین ترها مى خواهند مردم را از باب اینکه مثلًا نظامى است، پاسدار است، مردم را آزار بدهند؛ این چیزى است که ما ادعایش داریم مى کنیم. جمهورى اسلامى یعنى یک حکومت عادلانه اسلامى؛ چنانچه مملکتى که اسلامى است و جمهورى [آن] در تحت لواى اسلام دارد اداره مى شود، این مملکت هم باید اجزایش اسلامى باشد؛ اگر چنانچه در این مقطعى که از زمان ما هستیم و در این وقتى که ما ادعاى تبدیل طاغوت به اسلام، همچو ادعایى را داریم، اگر چنانچه ما که معمّم هستیم و شما که پاسدار هستید بر خلاف آن طورى که باید پاسدارهاى اسلامى، روحانیون که پاسدارند، شماها که پاسدارید، بر خلاف او اگر یک وقت یک عملى صادر بشود، و لو از یک مصداق، یک فرد صادر بشود و دیگران جلویش را نگیرند، آنهایى که الآن متوجه اند که به ما اشکال کنند، یکى را هزار مى کنند و در بوقهاى تبلیغاتى در خارج و در داخل. منتها در داخل به یک طرز دیگر، و در خارج با صراحت که اسلام هم همان است! تغییرى حاصل نیست. اسلام اصلش همین طورى است! اسلام هم مثل رژیم شاهنشاهى است! منتها اینها حالا یک اسمى جاى یک اسمى گذاشته اند. رأى داده اند فقط به یک چیزى اما محتوا محتواى دیگرى است؛ یک چیز دیگرى است. اسلام این جورى است! آن وقت «سازمان امنیت» مردم را آزار مى کرد؛ حالا پاسداران اسلامى! آن وقت رؤساى طاغوتى به مردم تعدّى مى کردند؛ حالا رؤساى جمهورى اسلامى. آن وقت روحانیون در زمان طاغوت بودند؛ اگر یک کارى از آنها از بعضیشان صادر مى شد، مردم مى گفتند که اینها ساواکى هستند. یکى کار خلاف مى کرد، نمى گفتند که اینها نوکر اسلام اند و این کار را مى کنند؛ مى گفتند اینها جزء ساواک اند. امروز اگر از یک روحانى صادر بشود، کى مىگوید ساواکى است؟ کى مىگوید که الزام دارد به این کار؟ … اگر امروز یک خطایى از یک نفر معمّم صادر بشود و سایرین جلویش را نگیرند و اعتراض نکنند- جنگ لازم نیست. اعتراض، گفتن «، نهى از منکر»- در خارج آنهایى که دشمن شماها هستند منعکس مىکنند که جمهورى اسلامى با رژیم شاهنشاهى هیچ فرقى ندارد. فقط یک اسمى تغییر کرده؛ و الّا واقع همان واقع است. دلیلش هم این است که این پاسدارها ببینید مثل ساواکیها عمل مىکنند! این کمیته ها ببینید مثلًا چه عمل مىکنند. این دادگاه ها را ببینید مثل همان دادگاههاى طاغوتى است. و هکذا و هکذا. آنکه امروز نگرانى دارد، آنکه امروز مصیبت است براى ما، این است که مکتبمان، یعنى اسلاممان، در معرض این است که دنیا به آن پشت بکنند، و با اعمال ما دفنش کنند. فکرى براى این باید کرد.
تا ما خودمان را اصلاح نکنیم نمىتوانیم بگوییم که ما یک اشخاصى هستیم که براى خدا داریم کار مىکنیم؛ مىخواهیم اصلاح کنیم مردم را. تا آقا خودشان صالح نباشند نمىتوانند دعوت به صلاح بکنند. کسى که خودش خداى نخواسته پایش را کج مىگذارد اگر به مردم بگوید پایت را راست بگذار مسخره اش مىکنند مىگویند اگر پا راست گذاشتن صحیح بود خودت بگذار! اگر شما، که پاسدارید و مدعى هستید که ما براى پاسدارى خدمت مىکنیم به اسلام مىخواهیم خدمت کنیم، اگر خداى نخواسته همان طور که در رژیم سابق گاهى مىریختند منزل یک کسى و اثاثش را مىبردند، زن و بچهاش را به زحمت مىانداختند، اگر حالا هم از یکى از شما خداى نخواسته یک همچو چیزى صادر بشود، و دیگران جلویش را نگیرند و تربیتش نکنند، نهیش نکنند، این حربه را دست دشمن ما مى دهد و مىگوید پاسدارها این جورى اند. نمىگوید آن یک [چنین] آدمى بود؛ نمىگویند این یک روحانى ملبَّس به این لباس این طورى است؛ مىگویند آخوندها این طورند و پاسدارها! این خطر را چه جور باید رفع کرد؟ ما الآن مواجهیم با این.
الآن مکلّفیم ما، مسئولیم همه مان، همهمان مسئولیم، نه مسئول براى کار خودمان؛ مسئول کارهاى دیگران هم هستیم «کُلُّکم راعٍ وَ کُلُّکُمْ مَسئولٌ عَن رَعِیَّتِه» «۱» همه باید نسبت به همه رعایت بکنند. همه باید نسبت به دیگران. مسئولیت من هم گردن شماست؛ شما هم گردن من است. اگر من پایم را کج گذاشتم، شما مسئولید اگر نگویید چرا پایت را کج گذاشتى؟ باید هجوم کنید، نهى کنید که چرا؟ اگر خداى نخواسته یک معمّم در یک جا پایش را کج گذاشت، همه روحانیون باید به او هجوم کنند که چرا بر خلاف موازین؟ سایر مردم هم باید بکنند. نهى از منکر اختصاص به روحانى ندارد؛ مال همه است. امت باید نهى از منکر بکند؛ امر به معروف بکند.
اگر ما ملت، که الآن مدّعى هستیم که رژیم ما اسلام است، حکومت حکومت عدل است، و امثال ذلک، و به دنیا هم اعلام کردیم و دنیا هم شناخته مملکت ما را به اسم جمهورى اسلامى، ممالک دیگر شناختند اکثراً و الآن ما را یک رژیم اسلامى مىدانند، اگر چنانچه ما محتواى این رژیممان اسلامى نباشد و کارهایى که مىکنیم منطبق نباشد با قوانین اسلام، سر یک قضایاى جزئیه اى با هم معارضه بکنیم، سر یک قضایاى جزئیه اى با هم دشمنى بکنیم، سر یک قضایاى جزئیه اى با هم معارضه بکنیم، که همه اینها مخالف با قواعد اسلام است، اگر یک همچو چیزى بشود و دنیا بگوید که اسلام هم همین است، همین رژیم است، دیگر همه سر [و ته] یک کرباس هستید. قضیه این نیست که ما در یک جنگى شکست خوردیم.
سید الشهدا- سلام اللَّه علیه- از یزید شکست خورد، همه را کشتند؛ لکن همچو شکستى به رژیم معاویه داد که تا ابد دفنشان کرد. ما اگر کشته مىشدیم در این نهضت، شاید ما هم دفن مىکردیم رژیم را. اما حالا که ما پیروز شدیم و رسیدیم به این مرتبه، اگر اختلافات بین خودمان حالا شروع بشود، اگر نزاعهاى شخصى بین خودمان حالا شروع بشود، اگر سر یک کارهایى جزئى با هم اختلاف بکنیم، اگر دادگاهى رأى بر خلاف اسلام بدهد، اگر کمیتهاى بر خلاف موازین اسلامى عمل بکند، این دیگر پاى این حساب نمىشود که در رژیم طاغوتى دارد این کارها مىشود. در رژیم اسلامى دارد این کار مىشود؛ در حکومت اسلامى دارد این کار مىشود؛ این پاى اسلام حساب مىشود. دشمنهاى ما این را پاى اسلام حساب مىکنند. یکدفعه مىبینیم که در همه روزنامه هاى خارج صریحاً نوشتند به اینکه اینها همان است فرقى ندارد. اینجا هم که جرأت نمىکنند به طور صریح بنویسند، به طور کنایه مى نویسند.
الآن خوف از این دشمن ها بیشتر از خوف از محمد رضا [است، با] محمد رضا جنگ بود و نزاع بود و زدوخورد بود، و- بحمد اللَّه- زدید و بیرونش کردید؛ حالا جنگ نیست. الآن جنگ قلم است. الآن جنگ اعصاب است. آن جنگ نیست که آسان است. الآن یک همچو جنگى هست که در خارج و داخل قلمها را برداشته اند و مىخواهند بر ضد اسلام چیزى بنویسند؛ نه بر ضد من و شما و زید و بکر؛ بر ضد اسلام! اینها از اسلام مىترسند؛ از من و تو نمىترسند، اینها از اسلام مىترسند. اسلام بود که جوانهاى ما را غلبه داد بر توپ و تانک و همه چیزها؛ بر همه قدرتها ملت ما را غلبه داد، اگر این پاسبانهاى ما بعد از این غلبه، یک کارى بکنند که اسباب شکست اسلام بشود، این مسئولیتش غیر مسئولیت آدمکشى است؛ غیر مسئولیت گناههاست، این یک گناهى است که قابل بخشیدن نیست.
اگر ما اسلام را بر خلاف آن طورى که هست نمایش بدهیم به خارج، عرضه کنیم به خارج، این شکست اسلام است، نه یک معصیت، قضیه معصیت نیست، این آنى است که انبیا سرش کشته شدند، آنى است که اولیا سرش کشته شدند. دینِ حق، دینى است که انبیا و اولیا کشته شدند سرش؛ اگر کسى یکى از انبیا را بکشد، یا اسلام را کارى بکند، این گناهش بالاتر از او هست. انبیا براى اسلام کشته شدند؛ این از نبى کشى بالاتر است! این از سید الشهدا کشتن بدتر است! سید الشهدا براى اسلام خودش را به کشتن داد. همان اسلامى که حالا دست ما افتاده، و مع الأسف بعضى از ما بازى مىکنند با او!
باید اصلاح کنید، مسئولیت زیاد است آقا! خیال نکنید که مسئول نیستیم، من مسئول هستم؛ آن مسئول است، من عمّامه اى مسئولم، شماى غیر عمّامه اى هم همه مسئول اند، بازارى مسئول است، دانشگاهى مسئول است، همه مسئول هستیم. همه باید مراقب این باشیم که این مکتب محفوظ باشد، دشمنها الآن دنبال این هستند که مکتب ما را به تباهى بکشند؛ براى اینکه آنى که از آن مىترسند این است. دشمنهاى ما از من و شما نمىترسند، از مکتب ما مىترسند. آنها که خودشان را شکست خورده مىدانند، شکست خورده از من و شما نمىدانند؛ شکست خورده از ایمان شما مىدانند. آنها فهمیدند، لمس کردند که یک دسته اى با قدرت «اللَّه اکبر»، بر آنها غلبه کردند، اینها این قدرت را مىخواهند از شما بگیرند، و شما حفظش کنید. حفظش به این است که من معمّم و هر کس که معمّم هست از حدود الهى یک کلمه، یک قدم [اضافه] برندارید. شما پاسدارهاى معظَّم- که خداوند حفظتان کند- از حدود پاسدارى اسلام قدمى تجاوز نکنید. آن طبقه بازارى و آن طبقه ادارى و آن دولت و آن ملت همه در رژیم اسلامى الآن واقع هستیم، همه در دولت اسلام الآن هستیم، وظیفه دولت اسلامى را از دست ندهید.
اختلافات را در یک امورى که نباید هم در آن اختلاف کرد، این اختلافات را کنار بگذارید همه. این «حزب» بازى و نمىدانم گروه گروه که صد گروه، به حسب آن طورى که در روزنامه ها بود، قریب صد گروه در این چند هفته، اظهار وجود کرده اند! یعنى صد گروه کارى دارند مىکنند که این انسجامى که پیدا شد و رمز قدرت شما بود به هم بزنند. صد گروه دشمن دارید شما؛ منتها یک عده مىفهمند، و شاید اکثراً توجه ندارند. این گروه گروه شدن همین طورى نیست که خیال کنید من باب اتفاق اظهار وجود مىکنند. هر روز در روزنامه ها مىخوانید که گروه کذا هم اظهار وجود کرد، بسیارشان به اسم اسلام است، و خیلیشان هم به غیر. هم آنکه به اسم اسلام است حالا اشتباه دارد مىکند، هم آنکه به اسم غیر اسلام است اشتباه مىکند. همه باید تحت لواى لا اله الا اللَّه باشیم، همه یکى باشیم.»
(صحیفه امام، ج۸، صص: ۴۸۵-۴۹۰)
Deprecated: File پوسته بدون comments.php is deprecated since version 3.0.0 with no alternative available. لطفاً یک قالب comments.php در پوستهی خود قرار دهید. in /var/www/html/kaleme.com/wp-includes/functions.php on line 6085