شب سیاه هفتم تیر
چکیده :روی این رود بزرگ مقداری مطالعه کنید، رگه متعلق به خون دل بهشتی کجاست؟ این رود چند مزرعه را در مسیر خود سیراب میکند و از کنار چند قصبه میگذرد و به چند شعبه تبدیل میشود؟ این رود از کدام دهستان بلند سرچشمه گرفته و در کدام جلگه سرسبز خاطرهچینی کرده است و به کدام دریای بیانتها خواهد ریخت؟! این رود تاکنون چقدر راه رفته است؟ آیا خسته است؟ چقدر عمق دارد و از چه تاریخی در این دشت به دنبال مسیر خود میگشته؟...
سیدعلیرضا بهشتی شیرازی:
بعضی معتقدند که این عکس را از روستایی در کناره کرخه گرفتهاند. بعضی هم میگویند که آن لکه سفید عجول، جای پای خمپاره در فضای ده است و پشت او آسمان است و پیش روی او و در کنارش سه چهار درخت. اما حقیر داستانی دیگر برای این عکس دارم. گویا یک شب در سکرات پنجم خواب بودم که جزئیات فاجعه هفت تیر را رک و عریان دیدم. همانوقت با خودم گفتم خوب است از این حادثه عکسی بگیرم و برای شما سوغات بیاورم. میخواهید آنچه را که میگویم، باور کنید و میخواهید باور نکنید. میخواهد ادعای من راست باشد، میخواهد نباشد.
در هر حال، آنچه میبینید منحصربهفردترین تصویری است که از «حادثه بزرگ» وجود دارد. در ضلع جنوب غربی، تصویر رودخانه خون بهشتی است. نگاه کنید که چقدر متین به پیش میرود و با چه وقاری میجوشد و حماسه میآفریند! گویی این خود اوست که برای سبقت از تاریخ به راه افتاده است. روی این رود بزرگ مقداری مطالعه کنید، رگه متعلق به خون دل بهشتی کجاست؟ این رود چند مزرعه را در مسیر خود سیراب میکند و از کنار چند قصبه میگذرد و به چند شعبه تبدیل میشود؟ این رود از کدام دهستان بلند سرچشمه گرفته و در کدام جلگه سرسبز خاطرهچینی کرده است و به کدام دریای بیانتها خواهد ریخت؟! این رود تاکنون چقدر راه رفته است؟ آیا خسته است؟ چقدر عمق دارد و از چه تاریخی در این دشت به دنبال مسیر خود میگشته؟ جواب این سؤال را برای ما کتباً بفرستید.
لکه سفیدی که از همه سو به دنبال راههای جدیدی برای حمله بر سیاهی آسمان میگردد، نور چهره بهشتی است. نور چهره آن مظلوم در شب آخر، لحظهای چون یک رنگین کمان، چون یک قطعه الماس، چون یک دانه زمرد درشت به سینه آسمان آویخت و بعد دست به دست گشت تا به آنجا که باید رسید.
چنار نزار، اما قدکشیدهای که در کنار آن نور از بر زمین افتادن ابا دارد، شاید محمد آقای منتظری است، یا شاید دیگری است.
در مورد دو درخت تنومندی که در آن سوی صحنه مشغول رکوع هستند، هر چه بیشتر کندوکاو میکنم، آنان را کمتر میشناسم. آخر چگونه بشناسم؟ صورت پاکشان سوخته است؛ همانگونه دل هستی به حالشان سوخته است…
دیگر رمق احوالپرسی از مابقی زوایای تصویر را ندارم. تنها از درخت ششم از سمت چپ که دستی به قنوت گرفته است، التماس دعا دارم و از سیاهی شب هفت تیر گلایه میکنم.
منبع: سایت درنگ
Deprecated: File پوسته بدون comments.php is deprecated since version 3.0.0 with no alternative available. لطفاً یک قالب comments.php در پوستهی خود قرار دهید. in /var/www/html/kaleme.com/wp-includes/functions.php on line 6085