آقای حائری! آتش افروزان باید توبه کنند، نه موسوی و کروبی
چکیده :رهبری پس از آن همه دخالت در انتخابات و تهدید و دستور حصر و حبس نمی تواند بگوید پشیمان است و معذرت می خواهد چون اسلام به خطر می افتد!! اما طرف دیگر پس از این همه شدائد و فحاشی و هتاکی برای کار نکرده باید اظهار پشیمانی کند... چرا نظام ناچار است در برابر مردم خودش به عداوت برخیزد؟ این چه منطقی است؟ بخصوص در جایی که مردم انتظاراتی قانونی مطرح کرده اند....
کلمه – علی بردبار:
حضور آیت الله بزرگوار جناب آقای حائری شیرازی
بعد از سلام و دعا، عکس العمل بموقع و بجای حضرتعالی در خصوص رد صلاحیت جناب آیت الله هاشمی رفسنجانی برای نامزدی ریاست جمهوری دورهی یازدهم طی نامهی سرگشاده و البته بیپاسخ به مقام رهبری این امید را در دلها زنده کرده بود که در میان اعضای مجلس خبرگان هستند کسانی که از خیل خیرگان آن مجلس نیستند و به وظایف شرعی و وجدانی خود آگاهند. پیش بینی میشد شما بزودی تاوان چنین جسارتی را خواهید پرداخت، اما هرگز به ذهن خطور نمیکرد که از طریق نوشتن نامهی سرگشاده به دو مظلوم در بند حصر و به گفتهی خودتان «دارای پروندهی خدمات بزرگ به اسلام و انقلاب» آن جسارتتان به پرچمداران “پاکدست” و نگهبانان “حق الناس” را جبران نمایید. عدهی کثیری از علما و نخبگان مانند شما هستند که از کنه وقایع آگاهند اما هرکدام مثل شما محظوراتی دارند. زیرا مقایسهی روش دو نامهی سرگشادهی شما نشان میدهد که دومی انشای یک معلم شناخته شده ای چون شما نیست یا لااقل همهی آن چنین نیست. جایی که مراجع قادر به اظهار نظر نیستند، مگر در مسیر دلخواه حکومت، ورود شما با همهی ارج و منزلتی که میان انقلابیون دارید به امر مخالفت با حرکت جامعه به سوی تکصدایی هرگز از سوی صاحبان قدرت مطلقه قابل تحمل نمی توانست باشد. شما که دستکم از طریق همین نامه بی اثر بودن نصیحت به رهبری را دیده بودید، این بار چگونه و چرا با این نامه محملی برای تاخت و تاز عوامل خفقان فراهم آوردید؟
بکاربردن اصطلاحات موضوعهی هیئت حاکم بر نظام قضائی و امنیتی که خود را مبری از هر پرسشی چه در این دنیا و چه در آن دنیا میداند، از قبیل: اردوکشی خیابانی، خوشحالی آمریکا و اسرائیل، فتنه و … از صاحب آن نگرش منطقی که در نامهی مربوط به آقای هاشمی مشهود است، قابل صدور نیست.
آیا پیش از نوشتن نامه به آن دو بزرگوار محصور در آتش کین متصرفان حق بجانب در همهی ابعاد “حق الناس” شهروندان این کشور، در موضوع نامهی اولتان و سرنوشت انتخابات سال ۱۳۹۲ تأملی داشته اید؟ تا بدانید که این یک شمعک یا آتش زیر خاکستر نیست، بلکه لهیب آن تا اندرون آن «نظام» حاکم مورد نظر شما را میسوزاند و تباه میسازد. این تغافل نسبت به موضوع مهم آن نامه و رخدادهای پس از آن از فرد نکته سنجی مانند شما بسیار دور به نظر میرسد و همین حاکی از نوعی اجبار در نوشتن نامهی فاقد هرگونه استدلال منطقی به آقایان موسوی و کروبی است.
در این نوشته، نخست نامهی سرگشادهی اولتان یادآوری و تحلیل میشود و سپس سستی استدلالتان در نامهی دوم نمایانده خواهد شد و آنگاه پرسشی اساسی مطرح میشود که: جناب حائری «ثم ماذا»؟ گیریم که دعوت شما اجابت شد و مظلوم توبه ای هم کرد، آیا این موجب طغیان آتش ظالم نخواهد بود؟ چرا که اظهار عجز پیش ستم پیشه ابلهی است. وقایع اخیر اوین و سخنان بی نزاکت و خارج از قانون رئیس قوهی قضائیه که “من به دادستانها و «مأموران امنیتی» دستور داده ام با فتنه گران شدیداً برخورد نمایند” گوشه ای از آن آتش خانمان برانداز را برای آگاهان آشکار میسازد. نمیدانستیم که «مأموران» امنیتی تحت اوامر رئیس قوهی قضائیه کار میکنند. یرحمکم الله إن تبتم.
به گزارش ایسنا نامهی بموقع شما به رهبری در مورد رد صلاحیت آیت الله هاشمی رفسنجانی حاوی نکات مهمی است که در درجهی اول شایسته است خودتان به عنوان ناصح و مرشد بدانها عنایت کنید و پایبند باشید:
“در این نامه از مقام معظم رهبری خواستهاید که به شورای نگهبان بفرماید «فعسی أن تکرهوا شیئاً و یجعل الله فیه خیراً کثیراً»؛ ای بسا که شما از امری خوشتان نمیآید و خداوند در همان کار خیر کثیر قرار دهد. در انتخابات، حذف یک طرف یا حذف فرد برجستهی آن در شرایط کنونی با مصلحت ضرورت ایجاد حماسه سیاسی سازگار نیست.”
شما ملاحظه فرمودید که به نصیحت شما وقعی نهاده نشد و آن فرد برجسته حذف گردید. اما مردم مانند همهی انتخابات پس از دوران اول و دوم ریاست جمهوری آقای هاشمی در میان نامزدها سراغ کسانی رفتند که میدیدند تندروهایی آنها را زاویه دار با رهبری نشان میدادند. مردم همیشه دنبال افراد معتدلی مانند آقای خاتمی یا آقای کروبی یا آقای موسوی بوده اند. در انتخابات سال ۱۳۹۲ هم چنین شد. آقای ناطق نوری هم که فردی میانه رو شناخته میشود میان مردم از وجاهت خوبی برخوردار بوده و هست، اما پشتیبانی همان تندروها در سال ۱۳۷۶ ایشان را در برابر آقای خاتمی در موضع اقلیت قرار داد، البته علل دیگری هم میتوانست دخیل بوده باشد. از قضا آن برکشیدهی راستگوی پاکدست، آقای احمدی نژاد و حتی نزدیکانش هم بارها پس از انتخابات ۸۸ ادعا کرده اند که اگر حمایت آن جناح نبود میتوانستند رأی بیشتری بیاورند.
به هر حال همین فحوای نامهی شما در مورد حذف فرد برجستهی یک طرف نشان بارزی است از اینکه انتخابات سال ۹۲ هم بدون اعمال نظرات و مهندسی خارج از روند مطلوب قانونی نبوده است، بماند که شایعات تقلیل جمع آرای آقای روحانی فراوان بگوش می رسید. خود آقای روحانی به گفتهی آقای کدخدائی در شورای نگهبان رد صلاحیت شده بود ولی بعداً شورای نگهبان مطلع گردید که صلاح است ایشان در لیست باشد!! با این اعتراف آقای کدخدایی کسی نمیتواند بهانه بیاورد که رهبری قصد مداخله در تأیید و حذفها نداشته است، همانطور که در سال ۱۳۸۰ با داخل نمودن آقایان مهرعلیزاده و معین تعداد جناح اصلاح طلب را که آقای هاشمی در این رده ارزیابی میشود بالا بردند.
یک تأیید آماری بر ادعای فوق آمار آراء ریخته شده به صندوق ۱۱۰ در انتخابات سال ۹۲ است؛ خوشبختانه از میان تمامی صندوقهای رأی، آمار این یک صندوق به ریز اعلام شده است. لابد استحضار دارید که این صندوق مخصوص رهبری و اطرافیان ایشان در بیت و برخی از بلندپایگان است و به گفتهی منابع فرمانداری تهران این صندوق در شهر گردانده شده تا کسانی که مشتاق بودند رأی خود را در صندوقی بیاندازند که رأی رهبری در آن است، به این خواستهی خود برسند.
به گزارش شبکه اطلاع رسانی دانا، عفت منش ناظر شورای نگهبان مستقر در فرمانداری تهران آرای صندوق ۱۱۰ را به شرح زیر اعلام نمود: سعید جلیلی ۲۰۰ رأی، محمدباقر قالیباف ۱۲۴ رأی و دیگر کاندیداهای انتخابات ریاست جمهوری زیر ۲۰ رأی را کسب کردند.
اینکه تعداد رأی آقای روحانی در این صندوق به سه نفر هم نمیرسد خود گواه آن است که مدیران قدرت بدست جامعه، با این ملت همسویی فکری ندارند و بدتر از آن از پذیرش اقلیت بودن خود ابا میکنند و سر باز میزنند و باز هم بنام ملت سخن میگویند. این جماعت همانهایی هستند که فاجعهی سال ۸۸ را آفریدند و شاید آقای دکتر محمدرضا خاتمی هنگام نوشتن پاسخ به نامهی شما به این واقعیت توجه نداشته اند اما مردم از هر فرصتی استفاده کردند تا اشتباه رفتاری رؤسای غیرقابل تغییر خود را گوشزد نمایند و این از بهترین فرصتهای الهی است برای کسانی که دل در گرو اسلام و قرآن دارند. فاعتبروا یا اولی الابصار.
جای تعجب است که حضرتعالی با مشاهدهی آن حقایق از موضع نصیحت به این دو برادر دربند وارد شده و این نامه را نوشته اید و صریحا و تلویحاً پذیرفته اید که آن دو نفر نزد مردم دارای منزلتی بزرگ هستند چگونه بدون مدرک ، نخست آنان را محکوم نموده و سپس از آنها بخواهید که اظهار پشیمانی کنند؟ این همان کاری است که دستگاه حاکمه و بویژه مقام رهبری مدتهاست در تعقیب آن هستند. آیا این ادعای شما درست است که میفرمائید: “دعوت مردم به آمدن در خیابان میوهایست که در دامن آمریکا و اسرائیل افتاده و با اصرار بر مشی گذشته باز هم خواهد افتاد. آنچه در مصر و اخیرا در اوکراین واقع شد نمونه روشن آن است.” صرف نظر از این دو نمونهی بیربط از همهی وجوه، کی و کجا این دو بزرگوار از مردم خواسته اند که به خیابان بیایند، شاید شما هم مانند دستگاه حاکمه فراموش کرده اید آن دو بزرگمرد (و در موردی روحانیون مبارز) از دولت تقاضای مجوز کردند و موافقت نشد اما از اینکه مردم خودجوش به خیابانها آمده بودند بسان یکی از این مردم در کنار آنها حاضر شدند و کوشیدند این حرکت را بسوی آرامش و یک اعتراض توأم با سکوت هدایت کنند. آیا تظاهرات احمدی نژادیها را بیاد ندارید که بدون مجوز با پوشش تلویزیون غیر ملی در میدان ولیعصر و آقای حداد عادل با آن سخنرانی سخیف و بد تر از او سخنان وقیحانه و هتاکانهی آن “پاکدست” و “زنده کنندهی شعارهای اول انقلاب” که مردم کثیری را خس و خاشاک نامید و بر آتش عصبانیت دمیدند؟ دیگرانی که شما بهتر میشناسید با عوامل لباس شخصی خودشان شرارتهایی کردند و درگیری ایجاد نمودند و خونهایی را بناحق ریختند و عمرهایی را بناحق پشت میله های زندان نابود کردند و گناهش را به گردن این دو انداختند. آیا واقعاً شما از این واقعیت آگاه نیستید؟ این چگونه نصیحت کردنی است که یکطرفه فرد را محاکمه و محکوم میکنید بی آنکه امکان دفاع داشته باشد و آنگاه در منبر بزرگواری و عطوفت مینشینید و نصیحت میکنید که آن دو توبه کنند؟
توبه را باید آتش افروزان بکنند، همانها که مردم بیگناه را به جرم اعتراض به “پاکدستی” مجریان و ناظران انتخابات در آتش افکندند و به گلوله بستند و هنوز هم از ایذاء آنان لذت میبرند. مگر از ماجرای اخیر در بند ۳۵۰ اوین و تونل وحشت باتوم بدستان آن آگاهی ندارید، در حالی که منصب روحانی و حتی رسمی شما اقتضا میکند به این درد هم رسیدگی فرمائید.
از آنجا که شما این همه در نامه هایتان به آیات شریفه متوسل شده اید جا دارد توجهتان به این آیه از سورهی مبارکهی «بروج» جلب شود که میفرماید: ” إِنَّ الَّذِینَ فَتَنُوا الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ ثُمَّ لَمْ یَتُوبُوا فَلَهُمْ عَذَابُ جَهَنَّمَ وَلَهُمْ عَذَابُ الْحَرِیقِ (١٠)” [همانا کسانی که مؤمنین و مؤمنات را دچار فتنه کنند و سپس توبه ننمایند بدانند که عذاب جهنم و عذاب لهیب آتش فروزان در انتظار آنهاست.] بنا بر مضمون سخن خداوند در این سوره، که به تاریخ (سپهر گردون) – وَالسَّمَاءِ ذَاتِ الْبُرُوجِ (١) وَالْیَوْمِ الْمَوْعُودِ (٢)- و خود آتش افروز و خود مبتلایان به فتنه (طرفین واقعه) و خود واقعه -وَشَاهِدٍ وَمَشْهُودٍ (٣)- قسم یاد میفرمایند، آتش افروزان در جامعه (اصحاب اخدود) سر انجام در آتش فتنهی خودافروخته خواهند سوخت -وَهُمْ عَلَى مَا یَفْعَلُونَ بِالْمُؤْمِنِینَ شُهُودٌ (٧)- مگر از در آشتی با مردم درآیند و از راه پیشین برگردند. خداوند گویی این را اصل و سنتی لایتغیر قرار داده است. آری «ان الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم».
آیا موسوی و کروبی و مردم معترض همراه ایشان گناهی جز اعتراض به روش هیئت مرکزی نظارت تحت نظر آقای جنتی با همکاری کسانی چون آقایان کدخدایی و کعبی داشتند که آشکارا در برابر نگاه مردم دروغ گفتند و چشم بر خلافها بستند؟ آیا آنان جز اینکه خواهان اجرای صحیح قانون و دستورات خداوند در مورد حق الناس بودند و وزارت کشور را به رفتار قانونی فرا میخواندند و از آن “پاکدست” محصور در هالهی نور و یار سید یمانی و دوست همراه چاوز از همرزمان لشکر امام زمان و مبرا از هر نوع دروغ و دغل تبری میجستند، چیز دیگری میگفتند و میخواستند که اینک پنج سال است در آتش اصحاب اخدود میسوزند؟ وَمَا نَقَمُوا مِنْهُمْ إِلا أَنْ یُؤْمِنُوا بِاللَّهِ الْعَزِیزِ الْحَمِیدِ (٨) الَّذِی لَهُ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ وَاللَّهُ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ (٩).
اگر هیئت حاکمه و شما لازم میدانید هر طور شده آنان را مقصر وقایع انتخابات ۸۸ به شمار آورید و از این راه اگر نه خداوند دانا را بل مردم ناآگاه نگهداشته شده از طریق سانسور و دروغ بوقهای تبلیغاتی و رسانه های وابسته را متقاعد نمایید که نظام ناظر بر انتخابات همچون دولت برکشیده اش – دولت احمدینژاد- “پاکدست” بوده و تصرفی در “حق الناس” نمیکند و عزیزان پاک سرشت این مملکت را ذلیلانه محاکمه نکرده و به زندان طولانی نمی اندازد و در زندان هم آنان را به باد کتک و اتهامات واهی و شکنجه نمیگیرد چرا از حاکمیت نخواسته اید که اجازه دهد دادگاهی تشکیل شود تا به ادعاهای طرفین در کمال امانت و صداقت رسیدگی شود و خاطیان آشکار گردند؟ -تقبل الله اعمالکم و اعمالهم.
درست است که تشبیه و تمثیل کمک بزرگی به اظهار مطلب میکند اما توجه به جوانب تمثیل از سوی گوینده ضروری است، برای مثال شما با تمسک به داستان عیسی و ابلیس از آقایان موسوی و کروبی خواسته اید که اظهار پشیمانی کرده و اعتذار نمایند. در این نامه از قول ابلیس به نقل از انجیل برنابا گفته میشود که: «چرا من بگویم (پشیمانم)! چرا خدا نگوید بد کردم پشیمانم!!»، این جمله حاکی است که رهبری پس از آن همه دخالت در انتخابات و تهدید و دستور حصر و حبس نمیتواند بگوید پشیمان است و معذرت میخواهد چون اسلام به خطر میافتد!! اما طرف دیگر پس از این همه شدائد و فحاشی و هتاکی برای کار نکرده باید اظهار پشیمانی کند. اتفاقاً در تعقیب نامه صریحاً این نکته را نتیجه گرفته و فرمودهاید:
” نظام ناچار است در موضع «إن عدتم عدنا» باشد خداوند هم میفرماید «ان الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم». تسلیم نظام در برابر زور و عقبنشینی، نظام را به راشیتیسم سیاسی یا نرمی استخوان سیاسی میکشاند. رفع حصر خانگی در شرائط اصرار بر مواضع قبلی عیناً مانند قبول ابطال انتخابات بدون مجوز قانونی است و معنی آن این است که نظام حکم به نفی خود نموده است و از هیچ نظامی نمیتوان چنین انتظاری را طلب کرد.”
چرا نظام ناچار است در برابر مردم خودش به عداوت برخیزد؟ این چه منطقی است؟ بخصوص در جایی که مردم انتظاراتی قانونی مطرح کردهاند. هیئت مرکزی نظارت بر انتخابات به ریاست آقای جنتی در انتخابات تخلف نموده و حداقل به وظائفش عمل نکرده است و برای نمونه از تبلیغات با استفاده از امکانات عمومی جلوگیری نکرده و بلکه از آن دفاع نموده است و بنا بر این نتیجه را تغییر دادهاند. این مثال صرفاً از آن جهت گفته شد که خودتان به امر مشابهی در آن نامه اشاره کرده اید.
نکتهی حائز اهمیتی که از چون شما بعید است بدان توجه نشود، همانطور که مسؤلین نسبت به آن تغافل ورزیده اند، اساساً دعوا بر سر تعداد آراء نبوده بلکه اصل اختلاف مردم و موسوی و کروبی در تقلب منتشَر در کل کشور بوده که همین تبلیغات غیر قانونی یکی از عوامل آن بوده است. مسأله بر سر یک صندوق معین نیست که تقاضای ابطال آن بشود بلکه بنا بر قانون انتخابات آنجا که خلاف در جاهای کثیر باشد کل انتخابات باطل است.
اما نکتهی ظریفی در این نقل قول شما از ابلیس و خداوند هم هست که جا داشت خودتان در آن تأمل میکردید. چه در این ماجرای منقول از انجیل و چه در آن داستان موجود در قران کریم دربارهی وقایع خلقت انسان و دستور سجده و سرباز زدن ابلیس از اینکار، خداوند با همهی عظمتش و قدرت قاهره و لایسئلش اجازهی دفاع به ابلیس داده و روا میدارد که ابلیس جسارت کرده و با خدا محاجه کند، آیا راهی دارید که از این نکته بهره برداری نموده و به طرفهای دیگر ماجرا و بویژه رهبری که خود شخص شما مسؤل نظارت بر اعمال ایشان هستید از باب نصیحت به امام مسلمین سفارش فرمائید که دهن بند خفقان آور مفتشین قرارگاههای تفتیش عقاید را از دهن مخاطبان سبزتان و سایر همراهان ایشان بردارند تا محاجه ای آزاد به عمل آید و «سیه روی شود هر که در او غش باشد.» حق الناسی پامال زورگویان معاند قانون و حق شده است و اکنون اصرار میشود که صاحبان حق اعتذار کنند؟ دست مریزاد با این وفاداری به اسلام و انقلاب و اخلاق و حکمت و معرفت!
این چه جوانمردی است – ای مسلمان اندرزگو – که آن دو عزیز را متهم میکنیم به چسبیدن به شهرت و خوشنامی نزد مردم و بیتوجهی به رضایت الهی؟ آیا نشنیده ایم که سران اصحاب اخدود بارها تکرار کرده اند چنانچه موسوی در آن فجایع سکوت میکرد چهار سال بعد با رأی بالاتری رئیس جمهور میشد؟ البته این نظر آن فتنه گران است که در آراء مردم تصرف نابجا کردند. آنها هیچ اکثریتی نداشته و ندارند و جز تکیه بر سرنیزه ابزاری ندارند که بتوانند کسی را محبوب نزد مردم کنند و به ریاست جمهور برسانند. مگر شاهد ماجراهای انتخابات سال ۹۲ نبودید؟ مگر ندیدید که چه فشاری بر اعضای ستادهای آقای روحانی وارد کردند و چه افرادی را به زندان افکندند؟ از چه کسی حمایت کردند و چه رأی پائینی نزد مردم داشت؟ اتفاقاً در وارستگی میرحسین همین بس که به شخص رهبری گفته بود، اگر مسألهی شما من هستم، حرفی نیست من در انتخابات شرکت نمیکنم اما اجازه ندهید که دروغ و تقلب حاکم شود. با این وصف آیا مناسب است به کسی بهتان بزنید و درد او را تا سرحد مرگ بیشتر کنید و سپس نصیحتش نمایید؟ کجای این جملهی شما درست است که نوشته اید: “شما میفرمودید انتخابات باید منحل شود، در جواب گفتند: هرچه که قانون انتخابات بگوید و این کار را به عهده هرکس که گذاشتند شما نپذیرفتید! و به مردم گفتید از آرائتان دفاع کنید! و به خیابانها بریزید!”
آنها با استناد به قانون انتخابات تقاضای رسیدگی و انحلال انتخابات را داشتند، لیکن به اصطلاح شما «نظام» رسیدگی را به عهدهی کسانی محول میکرد که در این کار یا شریک جرم بودند یا لااقل بیطرف نبودند، درست مانند شما. این در حالی بود که میتوانستند و هنوز هم میتوانند در دادگاهی صالح به این شکایات رسیدگی کنند. اما جائی که جناب آقای دری دادستان کل وقت و از همکارانتان در مجلس خبرگان نتوانست از دادن وقت اضافهی غیر قانونی به رقیب پاکدست و راستگوی جلوگیری نماید، چه جای شکایت برای مردمی باقی گذاشته بودند که هراسان از دست باتوم بدستها و اصحاب حسن رعیت مسلح به کلت کمری (همان که دوست عزیز و کار چاق کن جناب بابک زنجانی بوده و در همراهی با آقای محمود کریمی مداح تیراندازی کرده بود) و تفنگهای شکاری ملقب به لباس شخصیها بدنبال حفظ جان خود از دست عوامل نظام وفادار به اسلام محمدی بودند!! وا اسفا از این اسلام و از این مسلمانی که گر مسلمانی اینست و در نامهی شما و رفتار آنها موج میزند، وای اگر از پس امروز بود فردایی.
به هر حال جناب حائری هم بحث بر سر تبلیغات است و هم بر سر جابجا کردن میلیونی آراء و جای این مباحث دادگاهی است که قاضی عادل طلب میکند و نه قضاوت قضات دلال مظلمه ای که به هیچ و پوچ جوانان و پیران این کشور را در بند کرده اند و هلهله میکنند. و نفوض أمرنا الی الله و إنه بصیر بالعباد. قسم به همان قسمهای خداوندی که این آتش اگر با پائین آمدن از شتر نخوت خاموش نشود همه را خواهد سوزانید و این مایهی دلگری آمریکا و اسرائیل و اذنابشان خواهد شد.
اما حضرت آیت الله حائری، ثم ماذا؟
گیریم که این دو مظلوم توبه کردند، نتیجه چه خواهد شد؟
آیا بوقهای تبلیغاتی اصحاب اخدود خاموش خواهد شد یا مانند آن نه دی کذائی و کاملاً مهندسی شده از صدا خواهند افتاد؟ آیا عکس امام خمینی مقدس است که اگر پاره شود – والبته بطور ساختگی – مردم بیچاره را به باد کتک بگیرند و به سیاه چاه بیاندازند و شما مسلمانان با غیرت در مجلس خبرگان قائدین شاهد این آتش و سوختن آنها در کهریزکها و کوی های دانشجوئی باشید، یا شکستن حریم حضرت رضا و حرم حضرت معصومه و مهر تربت امام حسین که صدها بار امام خمینی خود را فدایی اینها خوانده است؟ چرا آقای مصباح و اذنابش را به توبه فرا نمی خوانید؟ در کشوری که دادستان کل یا رئیس قوهی قضائیه اش متهمین یا حتی بگو مجرمین اسیر را هتک میکنند و تهدیدی مینمایند، عدالتی هست که به آینده امیدوار شد؟ آیا با این امنیتی که به زور سرنیزه حاصل شده است و نه با جلب رضایت مردم، میتوان امنیت کار و سرمایه و اشتغال فراهم کرد؟ آیا خود شما ترسی ندارید که فعالیت اقتصادی خودتان یا آن فرزند برومندتان روزی مستمسک کوبیدن شما نشود؟ آیا کسی در مقام آقای هاشمی یا آقای خاتمی امنیت دارد تا مردم دیگر خود را در امان ببیند؟ اگر انتقاد از قوهی قضائیه که متکی بر سرنیزه است، آنچنان غلیط و شدید عکس العمل میآفریند که هیچ با مشی مولای متقیان سازگار نیست و این متمسکین دروغگوی به آن امام همام خود را تالی تلو او میدانند، تا جائی که نمایندهی مجلس را به محمکه میخواهند بکشانند، آیا مردم عادی جرأت بیان نظر خود را خواهند داشت؟ آری آقای حائری شعلههای آتش در دل این مردمی است که صدایشان را خفه کرده اید و به انحاء روشها کوشیده اید گوشهایشان را بتون بگیرید تا سخن دیگران بگوششان نرسد. اگر عمر سعد توانست صدای اما مظلوم ما که إن لم تکن لکم دیناً …، را فریاد میکرد، خفه کند آنها خواهند توانست. ما ایمان داریم که خداوند صدای مظلوم را به گوش همگان خواهند رسانید، ولو کره المستکبیرین.
سالهاست مانند دن کیشوت به جنگ بادها رفته اند و با بستن دیش ماهواره و گشت ارشادهای غیر متخلق به اخلاق اسلامی با مردم این مملکت برخورد زشت میکنند و نمیدانند که مردم پیش از انقلاب نه با شاه و بلکه با عمال او برخورد داشتند و از آن ناراضی بودند. همه کس نمیدانست که شاه تا چه حد نامرد و نامسلمان است، اما همه میدانستند که وابستگان جیره خوار و ساندیس خور او تا چه اندازه بی مروت و بیدینند؟ خدا رحمت کند آقای فلسفی را که در مسجد شاه فریاد میکشید: صدام! با سرنیزه میتوان حکومت کرد اما بر سرنیزه نمیتوان نشست.
حکومتی که اقتدارش با سخن یک کارشناس یا یک سیاستمدار یا یک نماینده یا یک روزنامه نگار به لرزه در میآید، با این مردمی که به زعم حکومت اذهانشان با هر سخنی مشوش میشود، با توبهی سه نفر دردش التیام پذیر نیست.
آیا چگونگی زندگی محصور عزیزمان کروبی در آن خانهی امن اطلاعات و بدون نور مصداق بارز شکنجه نیست؟ آیا موسوی و رهنورد شکنجه نمیشوند، حتی اگر حصر و بند حکمی قضائی برایشان بوده باشد.
آیا از خود پرسیده اید که عدم پایبندی به عهد و پیمان چه عواقبی دارد؟ آیا قانون اساسی عهدنامهی ملت و حکومت نیست؟ آیا اصول مربوط به آزادی آحاد مردم زینت غیر ضرور در این نوشتار است؟ آیا امام خمینی ما را خدای ناکرده و بدانگونه که آقای مصباح ادعا کرده است با آن در باغ سبز نشان دادنها فریفته بود تا به ولایتی رأی دهیم که نه به عدالت اسلامی و نه به ضرورت شروط بیعت پایبند باشد؟ وَسَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ (شعراء ۲۲۷).
خداوند شما را رحمت کند که سبب شدید کثیری از دردمندان به واسطهی این نامه دردهایی را بازگو کنند. هرچند به گمان این نامه بر اساس سناریویی بر شما تحمیل شده است که عملهی ظلم نگران سلامتی آن دو بزرگوارند و در حال زمینهسازی برای حوادث تلخ بعدی.
Deprecated: File پوسته بدون comments.php is deprecated since version 3.0.0 with no alternative available. لطفاً یک قالب comments.php در پوستهی خود قرار دهید. in /var/www/html/kaleme.com/wp-includes/functions.php on line 6085