روزشمار انتخابات ۲۰ اسفند ۱۳۸۷/ اعلام کاندیداتوری میرحسین موسوی + متن کامل بیانیه
چکیده :وضعيت كشور ، انتخابهاي پيشرو ، حوادث ممكن، ظرفيتهاي موجود و بسياري نكات خرد و كلان ديگر را مورد دقت قرار دادم و هرچه پيشتر رفتم همان دلايل و عواملي كه در وهلههاي گذشته به عدم حضور در صحنه انتخابات فرا ميخواندند بيشتر مرا متقاعد كردند كه اين زمان زماني ديگر است و حضور را ايجاب ميكند. اينك نه از روي خودپسندي تا ارزشها و ارجمنديهاي همگنان را ناديده بگيرم، و نه از سر تجاهل تا مشكلات پيش رو را ناچيز و بضاعت اندكم را كافي از توكل به خداوند بدانم، بلكه به اميد اداي وظيفه قصد خويش را براي نامزد شدن در دوره دهم از انتخابات رياست جمهوري اعلام مينمايم....
روزشمار تاریخ؛ انتخابات دهم
۲۰ اسفند ۱۳۸۷
سرخط خبرها
– از واقعه ای تو را خبر خواهم کرد؛ اعلام کاندیداتوری میرحسین (کلمه)
– کروبی طرح اقتصادی حزب اعتماد ملی برای انتخابات را تشریح کرد (ایسنا)
– محمد عطریانفر: خاتمی با اراده غیرشخصی در انتخابات حضور یافته است (ایسنا)
– اکبر اعلمی برای انتخابات ریاستجمهوری اعلام کاندیداتوری کرد (ایسنا)
– سخنگوی جبهه پیروان خط امام و رهبری: اواخر اسفند یا اوایل فروردین نامزدمان را معرفی میکنیم (ایسنا)
– طلایی: اصولگرایان باید مراقب عملیات روانی طرف مقابل باشند (فارس)
– یکی از مشاوران خاتمی: خاتمی به نفع میرحسین کنار میرود (عصر ایران)
– دبیر کل حزب موتلفه اسلامی: مردم فریب استراتژی مظلومنمایی اصلاحطلبان را نمیخورند (فارس)
– محسن رضایی: حضور نیروهای نظامی در انتخابات دخالت در سیاست نیست (فارس)
– مشاور مطبوعاتی احمدی نژاد: دولت نهم در حال تحمل رفتارهای ناهنجار است (فارس)
– مهدی کروبی: قانون اساسی برای حضور زنان در سیاست محدودیتی قایل نیست (مهر)
– ابطحی: انصراف خاتمی بیمعناست (خبرآنلاین)
– شریعتمداری: سکوت موسوی در دوره اصلاحات غیرقابل توجیه است (کیهان)
برگزیده ها
خبر روز / کلمه
از واقعه ای تو را خبر خواهم کرد ؛ اعلام کاندیداتوری میرحسین در انتخابات
در بیستمین روز اسفند ماه ۱۳۸۷ میرحسین موسوی با صدور بیانیهای به صورت رسمی برای شرکت در انتخابات ریاست جمهوری اعلام کاندیداتوری کرد.
هم خاطره این روز و هم متن بیانیه اعلام حضور میرحسین، به اندازه هزاران جمله جای نوشتن دارد، اما هیچ چیز جز خواندن عین متن نمی تواند جای آن را بگیرد.
متن کامل بیانیه وی بدین شرح است:
بسم الله الرحمن الرحیم
انتخابات ریاست جمهوری که بزرگترین جشنواره جمهوریت در نظام ماست نزدیک میشود. در آستانه این رویداد سرنوشتساز جای آن است که هر جان شیفته عدالت و آزادی و استقلال و توسعه که به تحقق این آرمانها در چارچوب جمهوری اسلامی فکر میکند به وظائف و تعهدات خود از نو بیندیشد و با هدف استقرار یک جامعه ارزشی مبتنی بر آموزههای اسلام ناب محمدی (ص) و متکی بر اندیشههای حضرت امام خمینی مسئولیت خویش را بازشناسی کند. بر مردم شریف ایران پوشیده نیست که اینجانب طی ماههای گذشته با کمک و همفکری آنان در تکاپوی این جستجو بودهام؛ وضعیت کشور ، انتخابهای پیشرو ، حوادث ممکن، ظرفیتهای موجود و بسیاری نکات خرد و کلان دیگر را مورد دقت قرار دادم و هرچه پیشتر رفتم همان دلایل و عواملی که در وهلههای گذشته به عدم حضور در صحنه انتخابات فرا میخواندند بیشتر مرا متقاعد کردند که این زمان زمانی دیگر است و حضور را ایجاب میکند. اینک نه از روی خودپسندی تا ارزشها و ارجمندیهای همگنان را نادیده بگیرم، و نه از سر تجاهل تا مشکلات پیش رو را ناچیز و بضاعت اندکم را کافی از توکل به خداوند بدانم، بلکه به امید ادای وظیفه قصد خویش را برای نامزد شدن در دوره دهم از انتخابات ریاست جمهوری اعلام مینمایم.
مستضعفان این مطمئنترین پایگاه برای ارزشهای برآمده از انقلاب اسلامی و آمادهترین قشر برای اصلاحگری و پایبندترین پشتوانه برای اصول و اصولگرایی صبورانه بهگوشند که آیا فرزندان مصدرنشینشان همچنان به جایگاه عزیز آنان اقرار میکنند و بر وظایف تخطیناپذیرشان در حمایت از منافع محرومین اصرار میکنند. معنای این انتظار را چگونه لمس کرده است کسی که نداند در سفرههای کوچک آنان اولیتر از نان اعتنای صادقانه به ارزشهایی است که جان جوانانشان را خرج آن کردهاند؟ این اولویتی است که چشمههای برکت را از زمین میجوشاند. تنها نمونهای از این جوشش دستآوردهای برگشتناپذیر جوانان دانشمند ما در زمینه انرژی هستهای است. اگر سرهای آنان در مقابل اجنبی خم بود و یا احساس میکردند که آزادی گفتن و شنیدن و انتخاب کردن ندارند هرگز چنین جوششهایی از آنان سر نمیزد. ما این کامیابیها را با هزینه کردن بودجههای نجومی به دست نیاوردهایم، بلکه ارزشها هستند که چنین میوه دادهاند و برکت آفریدهاند.
بهویژه جا دارد که ارزش آزادی در این عصر مورد توجه چندینباره قرار گیرد. این آرمانی است که خرازیها و باقریها و باکری ها در پای آن جان دادهاند، زیرا اگر آنان و یارانشان نمیایستادند از جمله نخستین نعمتهایی که از ما سلب میشد آزادی بود. ما را چه میشود که به کمترین بهانه خانه آرزوهای همت را خراب میکنیم تا به جایش برجهایی از جاهطلبی خود بسازیم؟ باید بدانیم که گشودگی در مقابل انتظار مستضعفان و بازگشت به ارزشها هرگز کوشش برای یافتن راه حل هایی که به نیرومند شدن اقتصاد کشور بیانجامد ، فضای کسب و کار را رونق دهد و از نیروهای مولد و تولید ملی حمایت همه جانبه کند از اهمیت نخواهد انداخت .
شاید کسانی تصور کنند عجله برای عملی کردن چنین نیت خیری استفاده از هر شیوهای را مباح میکند، ولو این که شامل قانونشکنیهای گسترده باشد . این کار صرفا نقض عهد با ملت نیست بلکه انکار خرد جمعی است. اینجانب صراحتا اعلام خطر میکنم که تداوم چنین رویهای به آشفتگیهای لاعلاج در نظام مدیریتی منجر میشود، تا جایی که یک روز در کشور سنگی بر روی سنگ نماند. آیا فرصت هایی که تبعیت از قانون در اختیار قرار میدهد پیش از این مستهلک شده است که دست به این بازی خطرناک میزنیم؟ قانون اساسی ما برای رسیدن به همین اهداف دارای ظرفیتهای عظیمی است که همچنان میتوانند به فعلیت برسند. به ویژه راهبردهای ارزشمندی که اصلهای ۴۳ و ۴۴ از این میثاق ملی را شکل دادهاند نیاز به توجه بیش از پیش دارند و ما موظفیم منابع کمیاب موجود را با تخصیص حداکثری در جهت تحقق هرچه کاملتر آنها به کار بندیم و از هدر دادن این منابع در خدمت منافع کوتاه مدت و اغراض سیاسی کم بها جلوگیری کنیم .
اینجانب ادعا نمیکنم که اهداف پیش رو به صرف انتخاب یک شخص قابل دستیابی است، بلکه خواست عمومی برای تجدید نظر در سیاستها و گسترش گفتمان انقلاب اسلامی و تکیه بر ارزشهای بنیادین زائیده از آن در سطح عموم است که میتواند ضامن چنین تحولی باشد. حتی در آن صورت نیز نباید منتظر معجزه بود. به یاد داشته باشیم که یک قدم پیشرفت که واقعا محقق شود بر آرزوهای درازی که جامه عمل نمی پوشند برتری دارد.
به زودی شور مبارزات انتخاباتی فراگیر میشود و درحرارت آن هر شخص و گروه جرعههایی از آنچه که هست را به مردم میچشاند و نمونهای از دولتی که برقرار خواهد کرد را در معرض دیدگان بینا قرار میدهد. شاید نتوان یک انتخابات جدی را در فضایی خالی از خردهگیری، به ویژه نسبت به دولتی که حاکم است در نظر آورد. با این همه لازم است که احترام دولت قانونی جمهوری اسلامی به دقت رعایت شود و انتقادات به صورت روشنگرانه، مستدل، دلسوزانه و نه با قصد فریب ارائه گردد.
در جریان فعالیتهای انتخاباتی، ستاد اینجانب حق چاپ و تکثیر عکس مرا نخواهد داشت و از علاقمندانی که ممکن است به صورت خودجوش وارد صحنه تبلیغات شوند نیز انتظار دارم که به این خواسته خدمتگزار خود توجه کنند. از نظر من نوشته ساده یک شهروند علاقمند به سرنوشت کشور در پشت شیشه مغازهاش دلنشینترین و موثرترین الگوی تبلیغاتی است. این نه بدان معناست که استفاده از تصویر را الزاما مسرفانه و یا فریبکارانه بدانم، بلکه میخواهم از کارهایی که شایعه شیوعشان را در فصول انتخابات شنیدهام، و امیدوارم هرگز واقع نشده باشند، به اکیدترین وجهی پیشگیری کنم. هرگونه عمل خلاف اخلاق حضور و نشاط مردم را در صحنه انتخابات خدشهدار میکند. چنانچه نام اینجانب در معرض اسائه قرار بگیرد انتظار از علاقمندان و حامیان، سکوت است، چه رسد به آن که خدایناکرده خود مرتکب هتک حرمت و بیادبی نسبت به کسی شوند و نوشته یا گفته ناحقی را اشاعه دهند. علاقمندان مطمئن باشند اگر مواردی رخ دهد که بر حسب موازین اخلاقی و قانونی نیاز به پیگیری داشته باشد ستاد به وظیفه خود در این زمینه عمل میکند. همچنین از همه عزیزان و دوستان تقاضا دارم به هیچوجه از امکانات و اموال عمومی، چه به صورت مستقیم و یا غیر مستقیم، در امور انتخاباتی استفاده نکنند.
و سرانجام وحدت؛ حل مسائل بزرگ نه فقط نیاز به همفکری همه اندیشهها و گفتمانها ، که به وحدت و انسجام تمامی نیروهای توانمند کشور نیز نیازمند است. امیدوارم با پختگی و حکمتی که در دلسوزان وجود دارد بتوانیم سرانجام به این هر دو ضرورت پاسخی درخور بدهیم.
برای مردم ایران آرزوی بهروزی میکنم و از ایزد منان تقاضا دارم به بهترین وعدههایی که به برترین بندگان خویش داده است در مورد این ملت بزرگوار وفا کند، که پیامبرانش گفتهاند: فمن تبعنی فانه منی.
میرحسین موسوی
واکنش ها به یک اعلام کاندیداتوری
اعلام نامزدی میرحسین در انتخابات در بیستمین روز از اسفند ۱۳۸۷ واکنش های گسترده ای را در پی داشت. از آن میان، سه مورد را برگزیده ایم که هم فضای آن زمان را نشان می دهد که البته بعدها به سرعت تغییر کرد، و هم نوع نگاه ابتدایی بخشی از افکار عمومی به میرحسین را می نمایاند.
بی بی سی فارسی
شبکه تلویزیونی بی بی سی فارسی در واکنش به اعلام کاندیداتوری میرحسین موسوی، نوشت: استدلال های آقای موسوی برای حضور نیافتن در انتخابات های گذشته هنوز پابرجاست، معلوم نیست چرا وی این بار تصمیم به نامزد شدن گرفته است.آقای موسوی در بیانیه خود، ظاهرا در پاسخ به همین ابهام، نوشته است: “همان دلایل و عواملی که در وهله های گذشته [مرا] به عدم حضور در انتخابات فرا می خواندند، بیشتر مرا متقاعد کردند که این زمان، زمان دیگری است و حضور را ایجاب می کند”.وی درباره این “دلایل و عوامل” توضیح بیشتری نداده است.
(گزارش تصویری چهار سال قبل این شبکه را در اینجا ببینید)
حسین صافی/ وبلاگ گل آقا
آن مرد که نیامده بود،آمد!
خوشبختانه بر خلاف سایر امور مملکت که مردم در برخی موارد با کمبود مواجهند، در زمینه کاندیداهای آماده رای آوری به جایی رسیده ایم که به قول شاعر:
شهری است پر کرشمه و خوبان ز شش جهت(ظن: جناح!) / چیزیم نیست ورنه خریدار هر ششم
اعلام کاندیداتوری میرحسین موسوی نظرها،نقد ها و عکس العملهایی درپی داشت که نکته جالب و منحصر به فرد تمام آنها این بود که همه موافقان یا مخالفان این کاندیداتوری در پایان اظهار نظرهای شان این جمله را ذکر کردند که:البته کاندیداتوری،حق موسوی و حضور ایشان سازنده است … که آدم را یاد جمله سنتی قبل از بازی استقلال-پرسپولیس می انداخت که همه دست اندرکاران قرمز و آبی معتقد بودند: این بازی هم مثل بقیه بازیها ۳ امتیاز دارد!
نکته اول: موسوی در بیانیه انتخاباتی اش از ستاد انتخاباتی و طرفدارانش درخواست کرد که از چاپ عکس او خودداری کنند … که البته این امکان وجود دارد سایر کاندیداهای رقیب از سالها دور از صحنه بودن آقای موسوی و فراموشی چهره و عملکرد ایشان سو استفاده کنند و زیر عکس کاندیدای خودشان اسم ایشان را بنویسند!
نکته دوم: طفلکی آقای خاتمی که هنوز نیامده بازهم اولین قولش که :یا من می آیم یا میر حسین موسوی… برعکس جامه عمل به تن کرد!
نکته سوم: عده ای از تحلیل گران سیاسی-تاریخی معتقدند این تصمیم آمدن،مربوط به تصمیم حضور در انتخابات سال ۱۳۸۴ است که به خاطر دقت عمل میر حسین موسوی و پرهیز از تعجیل در تصمیم های سرنوشت ساز،تازه امسال به نتیجه رسیده وگرنه جناب موسوی در واقع تصمیم داشت در انتخابات قبلی حضور پیدا کند نه انتخابات ۱۳۸۸!
نکته چهارم: با توجه به افزایش روز افزون تعداد کاندیداهای اصلاح طلب به نظر می رسد کاندیداهای این جریان سیاسی علاوه بر ارایه طرحهای انقلابی برای تقسیم پول نفت بین مردم، لازم است طرحی هم برای تقسیم آرای طرفداران اصلاح طلبان بین کاندیداهایشان ارایه کنند تا معلوم شود در خوشبینانه ترین حالت ،به هر چند نفر کاندیدا یک رای می رسد!
حسین صافی
اعلام کاندیداتوری میرحسین موسوی واکنش های قابل توجهی را هم در میان وبلاگ نویسان برانگیخت. به خصوص وبلاگ نویسانی که غالبا از حضور ناگهانی میرحسین در انتخابات شوکه شدند، واکنش های نه چندان مثبتی به این حضور نشان دادند و البته چند ماه که گذشت، اکثر آنها از حامیان جدی میرحسین و جنبش سبز بودند.
وبلاگ مجمع دیوانگان/ آرمان امیری
نوشدارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی
میرحسین هم آمد؛ کسی که فقط می دانم (و گویا می دانیم) که آخرین نخست وزیر کشور بوده است. گمان می کردم (و به نظر می کنیم) که مرد اقتصاد کوپنی بوده است و خودش می گوید تنها از سر ناچاری بوده است. کسی که ۱۲ سال پیش انتظارش را می کشیدیم و نیامد؛ چهار سال پیش التماسش را کردیم و نیامد؛ و امروز که با وجود خاتمی از حضورش بی نیازیم به اصرار پا به عرصه انتخابات گذاشته است.
نمی دانم جناب میرحسین را باید اصلاح طلب بدانیم یا خیر؛ اصلاح طلبان سعی دارند او را از خود بدانند و اصولگرایان تلاش می کنند، محض احتیاط هم که شده، این ادعا را بی پایه بخوانند؛ خودش هم که از موضع بالا و فراجناحی دم می زند و در زمانه ای که کروبی هم لزوم حزب گرایی را درک کرده، حتی زیر بار جناح گرایی نمی رود.هرچه هست و هرکه هست برای من، به مانند خیلی های دیگر ساده ترین و دم دست ترین پرسش ها در مورد او از همه حیاتی تر هستند:
آقای موسوی! چرا چهار سال پیش نیامدید؟ چرا آن زمان که همه التماستان کردند تاقچه بالا گذاشتید و شرط پشت شرط حواله کردید و دم از شبکه اختصاصی و نیروی انتظامی زدید؟ آن زمان میان نامزدهای اصلاح طلب اتحاد و ائتلافی وجود داشت؟ آن زمان احساس «وظیفه» نمی کردید؟ حتما باید مملکت به گل می نشست تا قدمی به پیش بگذارید؟ بر فرض هم که اینگونه باشد؛ هدفتان از آمدن چیست؟ اگر پیاده سازی یک برنامه مشخص و مدون است که همان چهار سال پیش و در ادامه دولت اصلاحات بهترین فرصت برای چنین کاری را داشتید و استفاده نکردید؛ امروز دیگر بر ویرانه های دولت نهم چه برنامه ریزی نجات بخشی می خواهید انجام دهید؟ اگر هم هدفتان تنها نجات کشور از دست احمدی نژاد است که باید عرض شود: «نوشدارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی»! دیگر نیازی هم به زحمت عالی نیست؛ خوشنام تر و موجه تر و البته محبوب تر از شما همین حالا هم در عرصه حضور دارد؛ اگر واجب کفایی هم بود دیگر حجتی برای نامزد شدن شما وجود نداشت.
نمی خواهم تندروی کنم و یا حرفی بزنم که در آینده پشیمان شوم؛ تاکید می کنم که انتخاب من در این دوره بدون تردید سیدمحمد خاتمی خواهد بود، هرچند ناگفته پیدا است که اگر خاتمی به سود شما کنار بکشد من هم تبعیت می کنم و نام شما را جایگزین می کنم؛ اما اگر قرار بر تصمیم گیری من بود در بهترین حالت شما را معاون دوم سید محمد خاتمی، پس از محمد رضا خاتمی اعلام می کردم.
ساحل سلامت/ سمیه توحید لو
چرا خاتمی را به میرحسین ترجیح می دهم
خبر بیانیه آمدن میرحسین موسوی چندروزی است که ستاد انتخابات و اخبار حواشی آن را تحت الشعاع قرار داده است. یادم نمی رود روزهای منتهی به دوم خرداد ۷۶ را و تلاش جمعی از منتقدین آن شرایط را به آمدن مردی که تنها آن زمان ۸ سال از دوران رییس دولت بودنش می گذشت. فراموش نمی کنم سالهای منتهی به ۸۴ را و تلاش اصلاح طلبان برای به میدان آمدن یک چهره شاخص اصلاح طلب که بتواند مانع ازخروج قطار اصلاحی به جاده های غیر عقلانی بشود. در هر دوی این زمانها میرحسین موسوی از حضور سرباز زد. در سال ۷۶ با آمدن خاتمی هوای تازه ای به جامعه دمیده شد و در سال ۸۴ ، شد آنچه که نباید. دوران چهار ساله دولت نهم که منجر به نزدیکی فطار بی دنده و ترمز دولت به سراشیبی سقوط گشته ، باعث شده احساس مسئولیت ها گل کرده و یکی یکی چهره های شاخص وارد گردونه رقابت شوند. چهره هایی که یک روز باید می آمدند که کار به امروز نیانجامد .
میرحسین موسوی مرد هوشیار و هوشمند عرصه جنگ تحمیلی است. کناره جویی از قدرت در این بیست ساله علیرغم توانایی های فردی، از او انسانی با اخلاق ساخته که به رنگ و بوی سیاست امروزین آغشته نشده است. جدای از نوع قضاوتی که درباره افکار ایشان و احتمالا عملکرد و اطرافیانشان می شود، ایشان را فردی قابل احترام می دانم. شک ندارم که حضور ایشان در هر زمانی خصوصا در فضای فعلی مغتنم است، که اگر نقدی بر میرحسین دوران جنگ و انقلاب می شود، سکوت بیست ساله ایشان و رضایشان بر وارد آمدن اینهمه هجمه بر پیکره کسانی است که زمانی به ایشان نزدیک بودند. میرحسین موسوی هرچقدر دامن از نزدیکی به اطرافیان دیروزش تطهیر کند و هرچه می تواند به عرصه بیاورد تا فاصله خود را از گفتمان اصلاح طلبی شفاف و شفاف تر سازد، باید بداند که یک دولت نیاز به نیرو دارد و با یکی دو فارغ التحصیل انجمنی و چند نیروی خارج از گردونه سیاستِ این سالها توان مهار مشکلات امروزش نیست.
اگر میرحسین موسوی آمده است که بماند باید خوشحال بود، زیرا قرار است صدایی امروز در میان منتقدین به وضع موجود شنیده شود، که حداقل بر اصولگرایی اش شکی نیست و حربه ضد ارزشی یا ضد انقلابی درباره او کارگر نمی شود. میرحسین موسوی که ما می شناسیم به اخلاق و سادگی اش شناخته می شود که این دومی در بیانیه حضورش به تمامی پیداست. می شود باور کرد که این بیانیه از تمام نمایش های ساده زیستانه رقیبش و رییس دولت فعلی بسیار به واقع نزدیک تر است. اما علیرغم همه اینها به گمانم میرحسین موسوی حال که قدم به عرصه سیاست گذاشته باید شفاف تر از پیش به سوالات زیر پاسخ دهد:
– تاکید ایشان بر دوری گزیدن از اصلاح طلبان به چه معناست و اگر اینچنین است با چه جماعتی قرار است این مجموعه درحال انحراف از مجراهای طبیعی را، می خواهد به مسیر اصلی باز گرداند؟ آیا در تصور ایشان دوستان و رفیقان دیروز و اساتید شورای عالی انقلاب نشین امروز، می توانند همراهان خوبی برای ایشان باشند؟
– آقای موسوی دم از کناره گیری از هر دسته و گروه اصلاح طلب زده است و حتی جمعی چون مجمع روحانیون مبارز را که چون خودش سابقه تایید حضرت امام را دارد و مشهور به تندروی اصلاح طلبانه هم نیست مورد مشورت قرار نداده است. ایشان در جامعه ای که حتی همین نهادهای نیم بندش را نیز مشروع نمی دانند قرار است چگونه کار کنند؟ اگر مخالف پوپولیسم موجود است ، آیا با چنین نگاه توده ای که حتی جدال تبلیغاتی اش را قرار است مستقیم با بقالان و کاسبان سر و سامان دهد، بازهم مروج همان پوپولیسم اما به شکلی دیگر ، نشده است؟
– آقای موسوی چه چیز امروز را متفاوت از چهار سال پیش دیده است؟ چرا شرایط مشابه دیروز برایشان این تعهد و مسئولیت را نیاورده است؟
– نخست وزیر محترم دوران جنگ چطور پا بر تعهد خویش با یکی از همراهان قدیمیشان نهاده اند؟ تا دیروز همه ما طبق معمول هردوره انتخابات، منتظر شنیدن نامزدی ایشان بودیم و آماده برای هرگونه همکاری با ایشان برای پیروزی. چه شد که علیرغم توافقات پیشین آمدن خاتمی و حتی استقبال گسترده ار ایشان حجت را برای نماندن در صحنه البته در کسوت یک کاندیدا، تمام نکرد؟ بودن و فعالیت موسوی ارزنده و قابل تقدیر است. اما آمدن و رقابت با خاتمی آن هم با این استقبال و فرش قرمز گسترده از سوی همانانی که به اصطلاح برای نقدشان آمده است چرا اتفاق افتاده است؟
– آیا اقای میرحسین موسوی موج گسترده ای که علیرغم تصور ستادها و شخص آقای خاتمی ایجاد شد ه است را مشاهده نکرده اند؟ اگر هدف نجات وضعیت فعلی است حضور خاتمی که ۸ سال مشاور ارشدش بوده می توانست در این راه مفید باشد. اگر هم هدف جا انداختن یک گفتمان است صرف حضورشان در هر عرصه ای و فعالیت و اعلام مواضع ایشان می تواند آن را ساری و جاری گرداند؟
– دو تصور عمومی درباره وضعیت پیش آمده در انتخابات وجود دارد. اولی که امید است که محتمل تر باشد آگاهی خاتمی و میرحسین از وضعیت فعلی و حتی برنامه ای بودن این اتفاقات است. درواقع بسیاری که هنوز حضور همزمان این دو را چندان باور نمی کنند، بیشتر بر برنامه ای بودن این اتفاقات تاکید دارند و آن را در راستای سیاست های یک طیف برای بازی انتخابات می دانند. اما گروهی دیگر حضور میرحسین موسوی را هدیه ای برای محافظه کاران می دانند که در این میان تمام امیدهای بوجود امده را از احتمال رای آوری خاتمی از بین می برد. این عده نقش بازیگردانان بیرونی را جدی می گیرند و متاسفانه خاتمی و میرحسین را تنها بازیگرانی می دانند که اگر اوضاع به این گونه پیش برود تنها فضا را برای آمدن دوباره دولت فعلی آماده کرده اند.
– آقای میرحسین موسوی باید مخاطب خود را معلوم و شفاف کند. پرهیز ازتبلیغ و تصور اینکه ایشان به هیچ سفر استانی نیاز ندارند معنایش این است که ایشان تصوری از جاافتاده بودن سخنانشان دارند. این درحالی است که زبان و کلام ایشان برای نسل جدید که حتی متولدین سالهای جنگ و پس از آن هستند و ۳۵ درصد رای دهندگان را نیز دربر می گیرند شناخته شده نیست. این روزها مفاهیم سخنانشان را نمی فهمم و با هیچ معیار و مفهوم دقیق امروزی از توسعه و پیشرفت منطبق نمی دانم. صرف خلق واژگان جدیدی چون الگوی زیست توحیدی و یا دولت تامین اجتماعی محور نمی تواند مخاطبان ایشان را از عقایدشان آگاه و مطلع گرداند. آقای میرحسین تنها گفته اند چه نمی خواهند باشند. از گفتمان اصلاح طلبانه فاصله گرفته اند. از ذکر واژگانی چون دموکراسی و حقوق بشر پرهیز می کنند، گفتمان امروز حاکمیت را نیز نقد می کنند، اما آنچه می پذیرند هنوز شفاف نیست.
– جناب میرحسین موسوی تا به امروز می توانستند پشت درهای بسته با اندک دوستان امروزی و دیروزی خود بنشینند و تصمیم بگیرند. اما وقتی وارد گردونه انتخابات می شوند باید که پاسخگو باشند و بتوانند ذهن تشنه و پرسشگر خصوصا نسل جوان را سیراب کنند. خودشان و اطرافیانشان آیا بر این مهم باور دارند؟ یا اینکه بازهم قرار است با دیدارهای نمایشی تنها به جمع آوری عده ای همسو باخودشان بپردازند و از درگرفتن هرگونه بحث و جدلی دوری گزینند؟
و الیته در این انتها نیز روی سخنم با کاندیدای اصلاح طلبان است. آقای خاتمی نباید فراموش کند بعد از یک دوره تحریم بالاخره موج حمایت از ایشان آثارش را نشان می دهد. زمزمه های تحریم دیگر شنیده نمی شود. رجوع به خاتمی آن هم بدون توقعات پیشین ، این روزها صحنه های شیراز، یاسوج و بوشهر را می آفریند. در تمام نظرسنجی ها علیرغم حضور همه کاندیداهایی که نامشان هست به شکل دوقطبی در رقابت با احمدی نژاد قرار می گیرد و هرکسی غیر از ایشان پیروزی احمدی نژاد را به دنبال دارد. البته در بهترین حالت می تواند فضا برای آمدن قالیباف آماد ه شود. یک زمانی به جد مخالف آمدن خاتمی بودم و فکر می کردم باید بتوان نیروی جدید آورد. یک روز از آمدن میرحسین استقبال می کردم، اما امروز بر این باورم که خاتمی باید بماند و به رقابت ادامه دهد که تنها شانس پیروزی اصلاح طلبی است. پاپس کشیدن خاتمی به دلیل حضور میرحسین موسوی نه تنها آنگونه که وی می خواهد نشان از اخلاق مدار بودن ایشان ندارد، بلکه باور تزلزل و ناپایداری ایشان را در بین هوادارانشان قوی می سازد و اینگونه است که خاتمی که با هزینه هشت ساله، سرمایه اجتماعی این کشور شده است بدون داشتن هیچ منفعتی این سرمایه را به باد فنا داده است. خاتمی باید بماند و با در نظر گرفتن تمامی این شرایط خاتمی را به میرحسین ترجیح می دهم و هنوز معتقدم خاتمی خاطره جمعی نسل ماست.
وبلاگ نوشته های مسیح علی نژاد
جناب میرحسین! نقاش بمان
هنوز پیروز انتخابات نشده چنان هاله مقدسی به دور ایشان هست که هیچ کدام از نشریههای داخلی حاضر به چاپ این ادبیات ساده نشده اند این در حالیست که برای نقد خاتمی و کروبی و حتی احمدینژاد حداقل حسناش این است که ما و مردم در تمام این سالها با ادبیات خودمان نقدشان کرده ایم و مجبورمان نکردهاند که چند فصلی در رسای سید بودن و سالار بودن و اسطوره بودن و یار مستضعفان بودن و باقی خصایص آقای نخستوزیر بنویسیم و سپس به پرسشی ساده بسنده کنیم. به گمانم این خطرناک است که دوباره برگردیم به سالهایی که ” دشمن رییسجمهور، دشمن پیغمبر ” بود. مطلب را در خانههای فیلتر شده میتوان خواند اما در خانههای مجاز ظاهرا ادب حکم نمیکرد!
نقاشان، حتی آنان که از سر تفریح هم قلم بر بوم میرقصانند، بیشک بیشتر و بهتر از صاحبان سخن میتوانند تصویرگر درد یک جامعه باشند. اما گاهی این اتفاق رخ نمیدهد. در تمام اینسالها هرگاه سیاستمداری قبای رقابت بر تن کرد و ردای روزهای انتخابات بر قامت آراست، نسل ما جز عزم و رزم آنان برای خدمت به ملت هیچ نشنید . برای هر دورخیزی در فصل انتخابات، چشم و دل ملت ایران به دل و دهان سیاستمداران آن عصر خیره ماند تا علاوه بر حرفی که از زبان جاری میشود و رنگ و بوی بیانیه به خود میگیرد سری هم به گوشهای از گفتار و کردار سالهایی که او در همان جامعه روزگار گذراند بکشند تا بیابند آنچه اینک او را مرد میدان ساخته است تا چه اندازه متناسب به آنچه است که در این سالها برای همان جامعه انجام داده است .
تردیدی ندارم که خانواده “مستضعف ” من و باقی خانوادههای مستضعفی که ایشان در بیانیه خطابشان قرار دادهاند، خاطراتی که از سید روزهای جنگ و سیاستورزی ایشان دارند خاطره تلخی نیست اما برای نسل ” من ” که در روزهای سیاستورزی آقای نخستوزیر، بزرگان خانهشان را ماهها دور از خانه و در جبهه دیدهاند، شاید آسانتر باشد که ضمن ادای احترام به میرحسین موسوی، صریح و صادقانه از ایشان طرح پرسش کنند. بیشک موسوی نیک میداند؛ بخش عظیمی از آنان که باید رای خود را در سبد انتخابات دهمین رییسجمهور ایران بیاندازند، همان نسلی است که همزمان با گوشهنشینی ایشان به میدان آمد و زخم روزهای دشوار تغییر را بر تن رنجور خود یدک میکشد. من نماینده تام این نسل نیستم اما یکی از آنان هستم و تنها چند پرسش ساده هم سهم من است از او که در بیانیه رسمی خود ” احساس وظیفه” را دلیل اصلی حضور خود در کارزار انتحابات اعلام کرده است. با مروری گذرا و کوتاه بر بیانه نقاش این سالها، سوالم را خواهم پرسید تا بدانم در تمام اینسالهایی که ما خانه و کاشانه بر سرمان آوار بود، او کجا بود. شاید نشانی دقیق اگر دهد، دیگر دل هیچ نسل سومی نلرزد از اینکه چرا در تمام این سالها برای به دست آوردن سادهترین و ابتداییترین حقوق خود هزینه داده است بیآنکه یک دلداری و دلجویی ساده از او که اینک برای نجات این نسل به میدان آمده است ، دیده و شنیده باشد.
“جشنواره جمهوریت”، واژه بینظیری است که آغاز بیانیه میرحسین موسوی به آن مزین شده است تا تاکید شود ” در آستانه این رویداد سرنوشتساز (انتخابات)، جای آن است هر جان شیفته “عدالت” و “آزادی” و “استقلال” و “توسعه” که به تحقق آنها در چارچوب جمهوری اسلامی فکر میکند، به وظایف و تعهدات خود از نو بیاندیشد و خویش را بازشناسی کند. بر مردم ایران پوشیده نیست که اینجانب با کمک و همفکری آنان در تکاپوی این جستجو بودهام.”
از قضا بر من به عنوان یکی از آن مردمی که از آن یاد شده، پوشیده است که در همفکری با کدام از اقشار جامعه ممکن است این بازشناسی ناگهانی رخ دهد و البته این پرسش مهمی نیست و پرسش اصلی همان است که باید تکرار شود: در در تمام این سالها “جمهوریت” نظام به کرات در انتخاباتهای متعدد با اعمال نظارتهای استصوابی و حذف طیف عظیمی از مردم همین کشور از عرصه انتخاباتهای مکرر، مورد خطر قرارار گرفت، “عدالت ” در حوزه سیاست و معیشیت همپای هم تحدید شد و هنوز صدای مادران آنان که فزرندانشان تنها به بهانه امر به معروف در زندانهای همین کشور جان دادهاند دل میآزارد،(زهرا کاظمی، زهرا بنی یعقوب،ابراهیم لطفاللهی، دانشجوی سنندجی و باقی کسانی که قوه قضاییه مرگشان را در زندان تایید کرده است). برای قربانی شدن “آزادی ” هم زحمت زیادی لازم نیست حتما روزهای دشواری که مطبوعات یکی یکی به محاق میرفتند و صاحبان قلم نیز یکی یکی به زندان و در نهایت ترک دیار کردهاند، آواره شدن دراویش و دربه در شدن زنان و بیباری ناشران و بیبرنامه ماندن سینماگران و ستاره دار شدن دانشجویان و محدود شدن دیگران و دیگران از خاطر نرفته است، استقلال در حوزه سیاست و اقتصاد هم تا آنجا مرثیه ساز شد که زبان تلخیها و بیتدبیریها، راههای تحریم بر ایران را بازتر کرد و آوارش بر سر ملتی بود که جسم و جانشان در ناوگانهای فرسوده هوایی آتش گرفت و سوخت. ” توسعه ” هم در زمینه فقر چنان پاسخ داد که در زمستان گاز و در تابستان برق از خانهها رفت و عاقبت در همین روزهای نزدیک یاران روزهای جنگ در برابر خانه ملت و بنیاد جانبازان تن به آتش کشیدند تا صدای فقرشان به گوش بزرگان برسد .
حال، جناب آقای موسوی! با احترام به این واژه گان مقدسی که برای اعلام حضور خود در انتخابات برگزیدهاید، لطفا بفرمایید در تمام این سالها در کنار این رنجها، شما کجا بودهاید و چه کردهاید و چند کلمه حتی به دلجویی بر زبان جاری ساختید؟ بیشک این یک پرسش ساده است و هرگز به معنای آنکه گوشه انزوا گزیده و هیچ مشارکتی نکردهاید نیست. من فقط میخواهم از زبان خود شما بشنوم آنکه در همه این سالها رنجها را دیده ، کجا بوده و چه کرده است برای آنکه بار کوچکی از شانههای همین ملتی که اینک برایشان احساس نگرانی میشود و احساس وظیفه، بردارد.
در پارهای دیگر از بیانیه آمده است: ” همان دلایل و عواملی که در وهلههای گذشته مرا به عدم حضور در صحنه انتخابات فرا میخواندند، بیشتر مرا متقاعد کردهاند که این زمان، زمان دیگری است و حضورم را ایجاب میکند. ”
اساسا در وهلههای گذشته هم روشن نبود کدام دلایل شما را به عدم حضور فرا میخواند که حالا روشن باشد همان دلایل اینبار نتیجه عکس داشته است. بهتر نیست ابتدا این دلایلی که همواره به صورت کلی به آن اشاره کردهاید، روشن شود و سپس پاسخ داده شود که چگونه همان علتها میتواند دو معلول متفاوت را سببساز شود؟
و اما “سرانجام وحدت ملی ” ، واژه بینظیر دیگری است که پایان بیانیه به آن مزین شده است تا تاکید شود: ” حل مسایل بزرگ نه فقط نیاز به همفکری همه اندیشه ها و گفتمانها که به وحدت و انسجام تمامی نیروهای توانمند کشور نیاز است.” در تمام اینسالها شما خودتان به عنوان “نیروی توانمند کشور”، با همین این ایده ناب ” وحدت و همفکری” در مورد ” مسایل بزرگ” که کشور را گاهی زمینگیر هم کرد، چه نقشی داشتهاید و اساسا در سایه و حاشیه چگونه به این ایده “همفکری “، جامه عمل پوشاندید؟ آیا میشود در بحرانی ترینسالهای نیاز یک جامعه به انزوا رفت و بعد که احساس حضور به وجود آمد همه را به وحدت فرا خواند؟ کسی که بیست سال برای “انسجام” و “وحدت نیروهای توانمند کشور” خودش هیچ برنامه عملی نداشته است چگونه میتواند از دیگران توقع وحدت داشته باشد ؟ کسی که به جای همدردی و سیاست ورزی با ملت ایران بیست سال هیچ نگفت حال که خودش به میدان آمد و توصیه به اخلاق کرد ، اگر باقی نیروهای توانمند کشور هم اخلاق بیستساله نقاش را مشق کنند و به حاشیه نشینند آنگاه چه دارد که بگوید؟
به گمانم در جایگاه یک روزنامهنگار ساده میتوان این پرسش ساده را پرسید تا حتی اگر خود ایشان هم همانند سایر سیاستمداران پاسخگویی به مردم را مستقیم و بیواسطه رسانه الگو قرار داد و به میان مردم رفت ، حداقل بداند در میان آن جمع نسلی هست که از او میخواهند تا دلیل واقعی کاندیداتوری یا همان “احساس وظیفه” خود را به ملت اعلام کند. باشد که این روزها نسلی از او پاسخ منطقی برای لب از لب باز نکردن و به یاری هیچ کس نیامدن را پرسشگری کند و اگر پاسخی نیامد شاید همان به که نقاش بماند نه سیاستمدار.
وبلاگ ملکوت/ داریوش محمد پور
خاتمی یا موسوی؟ انتخاب این نیست!
بحث دربارهی اینکه خاتمی باید نامزد ریاست جمهوری میشد یا نه، دیگر الآن بیهوده است، مگر اینکه یا مشکلی شخصی با خاتمی داشته باشیم یا حضور او را برای جامعه مضر بدانیم (حداقل آفتِ این موضع تشبه به روزنامهی سابقِ عصر – به قول حسین قاضیان – و همنوایی صریح با آن است!). در نتیجه، باید اوضاع را در شرایط موجود سنجید. کارهای سیاسی، عمدتاً بازگشتناپذیرند. به عبارت دقیقتر، نمیشود کاری کرد و حرفی زد و بعد با اقدامی دیگر به خنثاسازی عمل یا سخن قبلی پرداخت. «عالمی را یک سخن ویران کند» و در سیاست این نکته بسیار پررنگتر است (کارِ آقای لاریجانی به این زودیها از خاطرهی منتقدان محو نخواهد شد، هر چند بگوید به فرمودهی کسِ دیگری به سودان رفته بود). این مقدمه را برای این گفتم که نتیجه بگیرم، سخن خاتمی مبنی بر اینکه یا او نامزد ریاست جمهوری میشود یا میرحسین موسوی، دیگری تیری است که از کمان جسته است.
خاتمی باید کنارهگیری کند؟ به اعتقاد من نه. مثل روز روشن است که نه. دلیلی برای این کار نیست. مگر سیاست و مصلحت عمومی کشور، رفاقت و رقابت مرامی است؟ مگر اندیشیدن به مصلحتهای دراز کشور، با قرار و مدار و شرطبندی تعیین میشود؟ میخواهم به این نکته برسم که اصل سخن خاتمی که یا او میآید یا میرحسین موسوی، چندان وزن مهمی در تعیین تکلیف امروز ما ندارد. همان موقع هم وزنی نداشت چون بیشتر به یک بازی سیاسی و تبلیغاتی برای گیج کردن مخالفان شبیه بود (ولو هرگز هدف خاتمی این نبوده باشد). در نتیجه، اگر خاتمی حتی امروز چون و چرا کند یا به تردید بیفتد که باید کنارهگیری کند یا نه، معنایی جز تذبذب و تردید نخواهد داشت. خاتمی نه قرار است دلِ روزنامهی کیهان را به دست بیاورد و نه قرار است منتقدانِ دوآتشهی اصلاحطلبان، مشارکتیها و کل دوم خردادیها را شاد کند. اولویت خاتمی در این شرایط باید اندیشیدن به مصلحت درازمدت کشور و تدوین و تقریر برنامههای انتخاباتی (و اجرایی دولتاش در صورت انتخاب) باشد. خاتمی در انتخابات آینده، از مهرههای مهم بازیگر در صحنه خواهد بود (با تمام ایرادهایی که به او وارد است). به نظر من اصلاً معنا نداشت خاتمی سرنوشت نامزدیاش را به موسوی گره بزند. خوب زده است. حیف که این کار را کرده، ولی باید به جلو نگاه کند الآن.
پس: اینکه حالا میرحسین موسوی نامزد شده است، هیچ مدلول معرفتی یا الزام عملی برای خاتمی نمیآورد. خاتمی میتواند به کارش ادامه دهد، میرحسین موسوی نیز. وجود این دو منافات و تعارضی با هم ندارد. انتخابات آینده هم به نظر من، انتخاب میان اصلاحطلبی و غیر-اصلاحطلبی (یعنی جناح مخالف اصلاحات) نیست. قبول دارم که هنوز هم در ناخودآگاه و روانِ جمعی بسیاری از کسانی که به خاتمی رأی داده بودند، تصوری و ذهنیتی از اصلاحات هست (مطبوعات آزاد، کاهش دخالت دولت در حوزهی خصوصی زندگی مردم، پرهیز از غوغا و جنجال در صحنهی بینالمللی و قس علیهذا). اما امروز، مسأله چیزی است ورای اینها. به نظر من، نه تنها خاتمی که هر کسی که داوطلب ریاست جمهوری میشود، خیلی شجاعت به خرج میدهد. قدرت هم البته چیز مطلوب و هوسانگیزی است و کدام یک از نامزدهاست که میتواند بگوید من از قدرت بدم میآید؟ وسوسهی قدرت هم البته هست (نزدِ همهی نامزدها به درجات و مراتب البته). حال چرا شجاعت؟ به چند دلیل: اول اینکه جهان گرفتار یک بحران اقتصادی بیسابقه است که الآن امواجاش به ایران هم رسیده است؛ دوم اینکه در این سه سال گذشته، به اعتقاد من، احمدینژاد چنان بنیان اقتصاد، سیاست خارجی و سیاست داخلی را به تباهی و ویرانی کشانده است که سالها باید تلاش کرد که برسیم به نقطهی آغاز ریاست جمهوری احمدینژاد. باز هم میشود دلیل آورد، اما فکر میکنم همین دو دلیل کافی است که مهابت وضعیت پیش رو را نشان بدهد.
باز هم در این باره خواهم نوشت.
پ. ن. ناگفته پیداست که تلاش برای منصرف کردن میرحسین موسوی از نامزدی برای ریاست جمهوری خطای مضاعفی خواهد بود که هزینهای سنگین برای طرفداران خاتمی خواهد داشت. حداقل من وضعیت را چنین میبینم.
وبلاگ سیبستان/ مهدی جامی
میرحسین ذخیره ای برای سیاست اخلاقی
بیانیه میرحسین موسوی مرا برد به دوره اوایل انقلاب. یعنی زمانی که فضا هنوز واقعا بوی انقلاب داشت و بوی عفن دیکتاتوری اراذل الناس نگرفته بود. امروز از انقلاب چیزی نمانده است. مردم باورهاشان را از دست داده اند و کاریکاتورهایی مثل احمدی نژاد هم با وجود همه حمایتها که دیدند از پس هیچ کاری بر نیامدند که آلام مردم را کم کند. احمدی نژاد دیر یا زود باید برای حیف و میل امکانات مالی کشور محاکمه شود. کسی که با ادعاهای بزرگ رسوا می کنم افشا می کنم آمده بود خود حالا جزو کسانی است که باید رسوایش کرد و افشایش کرد. سکوت و مجامله و حمایت رهبر از او و ممانعت مجلس و دیگر نهادها برای برخورد با او نیز دست او را باز کرد و ذوق زدگی اش را به نهایت رساند و لافگویی اش را به وقاحت گره زد. به قول آن شعر منسوب به سعدی که انگار در حق احمدی نژاد گفته است و هر که چو اوست:
بر درگهی که نوبت ارنی همی زنند/ موری نه ای و ملک سلیمان ات آرزوست
موری نه ای و خدمت موری نکرده ای/ و آنگاه صف صفه مردان ات آرزوست
فرعون وارلاف انا الحق همی زنی/ و آنگاه قرب موسی عمران ات آرزوست
چون کودکان که دامن خود اسب کرده اند/ دامن سوار کرده و میدان ات آرزوست
بیانیه موسوی حال و هوایی دارد که انگار در عطردانی تاریخی را باز کرده باشی. این بوی گمشده در بوی پول و آز و باج و رشوه و تهدید و تطمیع و شکمهای برآمده و سنگین شده از خوردن مال مردم و اجحاف در حق ایشان و زیرشکمهای هرجایی که به کثرت و انباشت زن و معشوقه و کارنامه دراز شبخوابی با یک زن تازه می نازد. روزهای سی ساله شدن انقلاب فکر می کردم انقلاب اسلامی خاصه تحت رهبری ۲۰ ساله آقای خامنه ای به زیر پا گذاشتن حق الناس به نام حق الله گذشته است. حق الناسی که دیگر کسی از آن حتی یاد هم نمی کند چندانکه رئیس مجلس نظام مقدس می تواند برود سودان که اضعف و انکر اقالیم قبله است و کنار کسی به حمایت بایستد که از اسب اسلام سواری گرفته تا هزاران مردم را زیرپا بگذارد و کک اش هم نگزد.
حضور موسوی رسواگر انحطاط اخلاقی سیاستمداران جمهوری ما ست. به نظرم این سر و صدا هم که هواداران خاتمی بر پا کرده اند و در روزهای آینده بر گرد و غبارش افزوده خواهد شد نیز از همین انحطاط سرچشمه می گیرد گیرم از نوعی دیگر. رجال ارشدی که دور خاتمی را گرفته اند چه گلی بر سر مملکت زدند وقتی چندین و چند روزنامه و مجله و نهاد داشتند و چه طرحی را به سامان رساندند و پشت کدام حقی را گرفتند؟ اگر چند کار پیش رفت به عوض صد کار زمین ماند و همه فرصتها را سوختند. فقط کافی است به کارنامه مجلس ششم نگاه کنیم. آنچه آنها کردند ما را گرفتار احمدی نژاد کرد. اگر پیران خردمند بودند و جوانان دلیر صحنه سیاست را به اهواء شخصی نمی کاستند تا خودشان و کشور تن به حکومت اراذل الناس بدهد. پوشیده خنده زدن بر احمدی نژاد یا اشکار از او انتقاد کردن چه سود دارد جز اینکه این رجال فکر کنند بگذار این نادان را ببینند تا قدر ما بدانند. بزودی به سوی ما بازخواهند گشت. واقعا ارزش اش را داشت؟ می گویند چرا میرحسین آن زمان که همین رجال رفتند و خواستند نیامد. به نظرم تا بگوید راه من از راه شما جدا ست. یا بگوید از من سواری نمی توانید گرفت. می بینیم که راه او واقعا از راه اینان جدا ست. تاریخ ۲۰ ساله آنها را جدا کرده است.
من نه علاقه ای به موسوی دارم و نه در دوران او کم خون دل خورده ام. اما یک چیز هست که در او می ستایم: او همانی است که می گوید و می بینید. این مهمترین خصلت یک سیاستمدار با اخلاق است یا (به قول عبدی) سیاستمدار با مرام. او واقعا به آنچه می گوید اعتقاد دارد. چون به خلوت می رود کار دیگر نمی کند. حرف و عمل اش یکی است تا مصداق لم تقولون مالاتفعلون نباشد. مرام دارد. حزب باد نیست. از این شمار در آن مملکت زیاد نیستند. اما هر کدام شان ارزش والا دارند چه چپ باشند چه راست یا میانه. این فریبکاری که بر سیاست ایران چیره شده است را باید پایان داد. شرط اصلی و اساسی هر قرارداد اجتماعی اعتماد است مثل هر پیمان دیگر. به میر حسین می شود اعتماد کرد. خوبی و بدی آرایش مساله دوم است. اما حضور او و حرفهای او شلاقی است بر گرده سیاست در ایران که فربه از فریب است. اینکه او موفق شود یا نه را نمی دانم. یعنی می شود بین این همه لشکر جیره خواران و فرمانبرداران بی اخلاق و منحط (و بسا بیدین) آدمی با این خصایل تحمل شود؟ آدمی که خودش است و کاریکاتور نیست. آدمی که خود انقلابی اش را بعد از ۲۰ سال حفظ کرده است در حالی که بیشترینه از دست دادند؛ نواله ای کوچک یا بزرگ گرفتند و فراموش کردند. نمی دانم. امیدوار هم نیستم. اما کلاه ام را به احترام او از سر بر می دارم.
پس نوشت:
در نقد رجال: «میرحسین موسوی … با چنان واکنش هایی از سوی برخی اصلاح طلبان مواجه شده که گویی می خواهند به سرعت مطمئن شوند که حامیان کاندیدای جدید، ورود به صحنه درگیری داخلی را بدون فوت وقت آغاز خواهند کرد. البته واضح است که به محض ورود یک کاندیدا به صحنه، باید از او توقع بیان شفاف مواضع خود را داشت. اما اگر از باب نمونه، حتی برخی طرفداران همسوترین کاندیدا با میرحسین موسوی – آن هم بعد از مدت ها دعوت از نخست وزیر سابق برای ورود به صحنه – به محض جدی شدن ورود او به زیر سوال بردن شخصیت سیاسی او بپردازند، قطعاً رفتار ناپخته ای صورت گرفته است.» – حسین باستانی
وبلاگ وب نوشت/ محمد علی ابطحی
درباره آمدن آقای مهندس موسوی
از چند هفته پیش مسئلهی کاندیداتوری آقای میرحسین موسوی توسط علاقهمندان ایشان مورد تأکید و بیش از همه از سوی رسانههای محافظهکار به دلیل اینکه علاقهمند به دامن زدن تفرقه در جبههی اصلاحات هستند مورد توجه قرار گرفت. امروز هم بیانیهی رسمی اعلام کاندیداتوری ایشان منتشر شد. متن آن را اینجا بخوانید. به آقای موسوی برای حضورشان در این صحنهی سیاسی تبریک میگویم. هم زمان کسانی هم تلاش کردند که اعلام کنند آمدن آقای موسوی به معنای انصراف آقای خاتمی از کاندیداتوری است. طبعاً کاندیداتوری حق همهی کسانی است که گمان میکنند میتوانند در مقام ریاست جمهوری قرار بگیرند. آقای مهندس موسوی با خدمات بینظیری که در دوران دفاع مقدس داشتند در رأس این صاحبان حق کاندیداتوری هستند. به همین دلیل در دورههای قبلی و به خصوص در انتخابات نهم که احساس خطر برای ایران در ذهن اصلاحطلبان جدی بود، از سوی همهی جبههی اصلاح طلبی از آقای موسوی برای کاندیداتوری ریاست جمهوری دعوت شد و البته در چهار سال پیش مورد پذیرش ایشان قرار نگرفت. کسی نمیتواند این حق آقای موسوی را از ایشان سلب کند. این ابهام و گلایه که ایشان با اینکه گفته بودند با آقای خاتمی رقابت نمیکنند و اکنون که بعد از مذاکرات صورت گرفته با ایشان، آقای خاتمی که یقیناً شناخته شدهتر هستند و امکان رأیآوری بیشتری دارند و سفر تاریخی به شیراز و یاسوج و بوشهر هم در عمل این واقعیت را نشان داد، چرا کاندیدا شدند مسئلهای است که لابد ایشان دلایلی دارند که توضیح میدهند و خواهند گفت در این چند هفته چه اتفاق جدیدی افتاده که با حضور آقای خاتمی تصمیم گرفتهاند کاندیدا شوند. در هر حال حضور آقای موسوی مثل حضور قبلی آقای کروبی میتواند باعث طرح صداهای گوناگون در جامعه باشد. آشنا شدن بیشتر مردم با نظرات آقای موسوی هم که بیست سالی است سکوت کردهاند، یک ضرورت است. اما اینکه بعضی دوستان آقای موسوی شایع کردهاند که با آمدن ایشان احتمال انصراف آقای خاتمی قوت گرفته است، از اتفاقات غیراخلاقی است که ساحت آقای موسوی که به اخلاقمداری شهره بوده است و در بیانیهای خود به رعایت اخلاق توصیه کردهاند از این رفتارها بری است و دوستانشان هم باید به این توصیه عمل کنند. به عقیدهی من بعد از آن توافقها و اعلام رسمی آقای خاتمی مبنی بر حضور در انتخابات، انصراف آقای خاتمی بیمعناتر از همیشه خواهد بود و تنها راه را برای ادامهی کار آقای احمدینژاد در پست ریاست جمهوری دورهی آینده هموار میکند. آقایان خاتمی، کروبی و موسوی میتوانند نقطه نظرات خود را با مردم در میان بگذارند و اگر قصد، پیروزی در انتخابات است و نجات کشور از شرایط فعلی مقصود است، وقتی با هر مکانیزمی معلوم شد که کدامیک امکان این تغییر را دارند، به نفع دیگری انصراف دهند. این توقع تاریخی ملت از رهبران اصلاح طلب است تا معلوم شود که کارگردان این صحنه سیاسی در خارج از حوزهی اصلاح طلبی قرار ندارد. این حرفی است که دوستان مختلف آقای خاتمی هم به ایشان گفتهاند.
فقط داغ آدم را تازه میکنید …. :(
آقای میرحسین موسوی سلام
من همیشه از طرفداران شما بوده و هستم ، لیکن فکر میکنم اعلام کاندیداتوری شما از جهاتی مشکل خواهد داشت
اول اینکه احتمال رد صلاحیت شما بسیار بالا بوده و فضای کنونی جامعه تمامی اصلاح طلبان را به خارج از گود خواهد کشید
دوم اینکه تمامی رای دهندگان به شما در انتخابات پر سر و صدای سال ۸۸ ، هم اکنون قصد تحریم انتخابات را دارند و با حضور شما دچار بحران خواهند شد که آیا از شما حمایت کنند یا پاسخ خون شهدای سال ۸۸ و … را با تحریم انتخابات بدهند .
سوم از آن جهت مهم خواهد بود که با حضور شما چهره ی ۲ تن مخدوش خواهد شد ؛ اول حکومت که با حقه ای جدید قصد کشاندن مردم به پای صندوق آرا را دارد ، دوم خود شما که در جهت نیل به هدف حکومت کنونی کمک کرده اید .
دوستدار شما
عذر میخوام کجا قرار دارید
اسفند۸۸ یا اسفند ۹۱
چه فردای خوشی را خواب دیدیم …
انروزها دیگر گذشت الان باید فکر اینده روشن برای ایران بود.اقای میرحسین موسوی امیدوارم هر چه سریعتر بازگردی ودوباره با پندارهای نیکتان کشور آزادمندانتر هدایت کنید