برای آینده
چکیده : اگر قرار باشد آزادی فعالان سبز و زندانیان سیاسی در کسی ایجاد تردید و احساس ضعف کند باید در میان طرفداران حاکمیت استبداد چنین احساسی ایجاد شود و نه در میان...
کلمه-علی محمد شمس:
عرصه سیاست یکی از عرصه های پیچیده و پر امکانی است که فی نفسه پذیرای صورت های محتمل فراوانی است. این ویژگی احتمالاً یکی از عوامل جذابیت حوزه تحلیل سیاسی است. زیرا ناظر تحلیل گر در این عرصه همواره با احتمالات فراوانی روبروست و او با فراهم آوردن داده های اطلاعاتی خویش و حدس و پیش بینی سمت و سوی تحولات آینده این عرصه پیچیده و پر امکان، تیزهوشی و میزان صحت درک خود از واقعیات را می آزماید. تحلیل سیاسی برای یک کنش گر سیاسی اهمیتی متفاوت دارد. اگر ناظر و تحلیلگر سیاسی صرفاً با تحلیل رویدادها و پیش بینی سمت و سوی تحولات همچون یک بازی مهارت خود را محک می زند و یا زندگی خود را تأمین می کند، کنش گر سیاسی برمبنای تحلیل شرایط مواضع، جهت گیری ها، راهبردها و برنامه های عمل سیاسی خود را تنظیم می کند.
بدیهی است همگان خواهان اثبات صحت تحلیل خویش اند، اگر چه در بسیاری از مواقع سیر حوادث و تحولات سیاسی نشان داده است که ارزیابی ما از تحولات سیاسی چندان هم مقرون به صحت نبوده است. به هر حال برای ما انسان های جایزالخطا آن هم در عرصه پیچیده ای نظیر عرصه سیاست، گریزی از اشتباه نیست. مهم تر از اشتباه که همه ما گرفتار آن هستیم، درس آموزی از اشتباهات و تبدیل کردن آن ها به نقطه عزیمتی برای تحلیل های دقیق تر و صائب تر است. اگر برای یک ناظر سیاسی به فراموشی سپردن تحلیل های خطای گذشته کار آسانی باشد، یک کنشگر سیاسی هرگز نمی تواند و نبایدبا خطاهای خود آسانگیرانه برخورد کند چرا که او چنان که گفتیم مواضع و اعمال سیاسی خود را براساس تحلیل ها سامان می دهد و اگر از خطاهای گذشته برای تصحیح مسیر آینده بهره برداری نکند، در عرصه سیاسی نه تنها یک بازنده واقعی و دائمی است بلکه ضربات جبران ناپذیری را بر دیگر نیروهای همراه و هم جبهه خود وارد می سازد.
این ها کلیات و مقدماتی البته لازم بود تا بر اساس آن به بررسی یک آسیب پذیری بزرگ در درون جبهه سبز بپردازم. این آسیب پذیری انبوه تحلیل های بی مبنا و بی بهره از فاکت های دقیق و کافی است که به تصمیمات و اظهار مواضع مخرب و گاه غیر قابل جبران می انجامد اما پس از گذشت زمان، که حوادث و سیر تحولات کاملاً در جهتی متفاوت به پیش رفت، به سادگی هر چه تمام تر آن تحلیل ها به فراموشی سپرده می شوند گویی که اساساً این ما نبودیم که چندی پیش متعصبانه بر دیدگاهی پای می فشردیم که امروز همه واقعیات موجود به بطلان آن شهادت می دهند و روز از نو و روزی از نو. برای تبیین بهتر این آسیب پذیری ساده ترین کار ارائه یک نمونه عملی است که می تواند به عنوان مطالعه موردی بدان توجه شود.
برای عده ای ظاهراً یکی دو جمله از سخنان مفصل و روشنگرانه آقای خاتمی و یکی دو سطر از بیانیه جبهه مشارکت و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی کافی بود تا در کنار مرخصی چند تن از اعضای بلند پایه این دو حزب از زندان، مبنای یک تحلیل راهبردی قرار گیرد تا بر اساس آن به تحلیل این موارد و اتخاذ مواضعی بپردازند که جز بدبینی، القای شک و تردید، و در نتیجه یأس و سرخوردگی بخش هایی از جنبش سبز نتیجه دیگری نداشت و ندارد. آن تحلیل چنان که همه می دانیم این بود که انتخابات نزدیک است، خاتمی و یارانش قصد شر کت در انتخابات و حضور در مجلس را دارند، بنابراین توافقات و سازش هایی میان آن ها و حاکمیت صورت گرفته و آفتاب آمد دلیل بر آفتاب!! به عنوان یک پیش قسط حکومت برخی اعضای این دو تشکیلات را آزاد کرد. راستی چرا این ها آزاد می شوند؟ چرا خبرنگاران و حقوق بشری ها آزاد نمی شوند؟ مگر خون این ها رنگین تر است؟ چرا …. صاحبان این گونه تحلیل ها چنان به تحلیل خود ایمان داشتند که هیچ لزومی نمی دیدند چند روزی تأمل کنند تا تحولات بعدی صحت و یا سقم حدس و گمان ایشان را روشن سازد.
تنها پس از گذشت کمتر از یک هفته نه تنها این آزادی ها ادامه نیافت بلکه تاجزاده و امین زاده به زندان برگشتند. محسن آرمین و علی شکوری، احضاریه دادگاه خود را دریافت کردند، محسن میردامادی نیز دیر یازود به یارانش در زندان خواهد پیوست. همزمان با بازگشت این افراد به زندان، برخی از جوان تر ها آزاد شدند و دوازده تن از زندانیان که برخی از اعضای شناخته شده جبهه مشارکت و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی در میان آن ها هستند دست به اعتصاب غذا زدند. این اتفاقات رخ داد تا تفاوت تحلیل سیاسی متکی به داده های صحیح با حدس و گمان های شتابزده و عجولانه مشخص شود و معلوم گردد که هر تحلیل انتقادی و به ظاهر رادیکال لزوماً تحلیل درستی از واقعیت نیست. اما مطابق معمول گذشته آن تحلیل ها به فراموشی سپرده شد و نه صاحبان آن ها به اشتباه خود اعتراف کردند و نه کسی از ایشان درباره آن پرسشی کرد، تنها آن چه برجای ماند ایجاد فضایی مسموم و سراسر تردید آن هم در آستانه سالگرد ۲۲ و ۲۵ خرداد بود که بخش هایی را دچار شک و انفعال کرد. درحالی که این ظرفیت در جامعه وجود داشت که این سالگرد بسیار بهتر از این برگزار شود.
قصد ایجاد تردید و بدبینی متقابل ندارم اما فکر می کنم اگر تصمیم گیرندگان حکومت اندکی عقل و دور اندیشی داشتند، با توجه به این آسیب پذیری می توانستند دست به بازی هوشمندانه و ظریفی بزنند که نتیجه آن تشدید بدبینی و اختلاف و موج اتهامات متقابل میان سبزها بود تا نفسی تازه کنند و بی هیچ بگیر و به بندی و تحمل هزینه ای به مراد خود برسند. اگر چنین نمی شود یک علت دارد علتی که کمتر به هوشیاری ما و بیشتر به کم ظرفیتی و تنگ نظری حاکمیت مربوط است. حاکمیت آنقدر تنگ نظر و کم تحمل و کینه توز است که نمی تواند همچون بزرگان دست به بازی های ظریف بزند. خصوصیت حاکمیت کنونی این است که به مسائل کشور نگاهی کاملاً شخصی دارد و بر اساس احساسات شخصی نسبت به مسائل واکنش نشان می دهد. او بر اساس این منطق چنین می اندیشد که اگر فلانی و یا فلانی ها را آزاد کنم ممکن است بگویند ترسیده ام و یا عقب نشسته ام، یا رویشان زیاد می شود، یا … او به دلیل این تنگ نظری و غرور و تکبر شخصی همواره به راه حل های مستقیم، خشن، و تکراری متوسل می شود و از انجام بازی های پیچیده و ظریف ناتوان است.
اگر این کم ظرفیتی و نزدیک بینی مانع موفقیت حاکمیت در چیره شدن بر جنبش سبز است ربطی به سبزها ندارد. سبرها با اتکا به ابتکارات و توانمندی های خود می توانند به خود ببالند و احساس قدرت کنند و نه با استناد به ضعف های حاکمیت. اگر مشکل حاکمیت کم ظرفیتی و نزدیک بینی است سبز ها باید سعۀ صدری فراخ و نگاهی بلند داشته باشند و از بند منافع و مصالح فردی و گروهی خود را رها کنند.
اگر گفتیم که با بازگشت زندانیان به مرخصی آمده بطلان برخی تحلیل های نابجا ثابت شد بدان معنا نیست که باید از ماندگاری برادران و خواهرانمان در حبس شادمان باشیم و ساده اندیشانه بقای آن ها در حبس و یا آزادی ایشان را ملاک قضاوت عدم سازش و یا سازشکاری بدانیم. برعکس سبز ها باید از آزادی هر یک از فعالان سیاسی در بند، متعلق به هر گروه و حزب و انجمن و کانون سبزی شادمان شوند و این آزادی را پیروزی و موفقیت برای خود و حاصل مبارزه و پایداری و ایستادگی خویش ارزیابی کنند و نه نشانه سازش و توافقات محتمل پشت پرده. یکی از اهداف سبز ها باید آزادی زندانیان سیاسی باشد. هیچ فرقی نمی کند باقی آزاد شود یا زید آبادی و یا میردامادی و یا بهزاد نبوی. همگی این ها سرمایه های سبز هستند و همگان باید حضور آن ها را در بیرون از زندان قطعاً مفید تر، مؤثرتر و مطلوب تر از بقایشان در زندان بدانیم و برای آزادی بقیه تلاش کنیم. اگر قرار باشد آزادی فعالان سبز و زندانیان سیاسی در کسی ایجاد تردید و احساس ضعف کند باید در میان طرفداران حاکمیت استبداد چنین احساسی ایجاد شود و نه در میان سبزها.
به امید آن که این تجارب عبرتی باشد از گذشته و سرمایه ای باشد برای ارتقاء جنبش در آینده.
یک تحلیل بسیار مفید.
اون ها می خوان که ما با هم درگیر شیم. ما باید خودمون حواسمون جمع باشع