پس از ۳۲۰ روز دستش را گرفتم و گفتم دوستش دارم
چکیده :تصورش خیلی سخت نیست که چه حسی به آدم دست می دهد وقتی بعد از 320 روز میتوانی دست همسرت را توی دست هات لمس کنی و از نزدیک به او بگویی که دوستش داری و تا هر وقت که لازم است در کنارش می مانی و حس عجیبی ست، اینکه از طرفی کمترین حقوقت یعنی فقط گرفتن دست او می شود بزرگترین آرزویت و از سویی میدانی ممکن است که دوباره تا ماه ها نتوانی گرمای زندگی بیرون از زندان را به او منتقل کنی....
کلمه-زهرا صدر: “همه ی این ها برای دختر جوانی است که هنوز سی سالش هم نشده است. او هم مثل هر دختر جوان دیگری دوست داشت ادامه تحصیل دهد. دوست داشت زندگی کند و دوست داشت مادر بودن را تجربه کند. شاید این روزها دلش می خواست که سفره هفت سین برای سال تحویل در خانه اش پهن کند، ولی متاسفانه این سومین سال تحویل هست که می بایست در زندان سر کند، و با حکم سنگینی که گرفته و شرایط موجود، همه ی این امیدها و آرزوها از او سلب شده و از فرصت آزادی و جوانی و مادری محروم. طبیعی ست که اینها هر کسی را از پا دربیاورد ولی خوشبختانه هنوز روحیه مقاومی دارد و صبور و امیدوار حرف می زند.”
این ها را امین احمدیان در توصیف شرایط همسرش بهاره هدایت می گوید، که پنج شنبه بالاخره پس از سه ماه با مساعدت برخی مسوولان قضایی موفق شد همسرش را ببیند.
بهاره هدایت، سخنگوی دفتر تحکیم بوده است و فعال زنان، تا به حال پنج بار بازداشت شده و دو روز دیگر، دوشنبه، سومین سال تحویلی ست که در اوین می گذراند. نه سال و نیم حبس تعذیری با اتهامات تکراری تبلیغ و سیاه نمایی علیه نظام، توهین به رهبری و رئیس جمهور، تبانی و تجمع و اقدام علیه امنیت ملی و… .
خبرنگار کلمه با امین احمدیان فعال سیاسی و عضو سازمان دانش آموختگان ایران اسلامی که بعد از ۳۲۰ روز با همسرش بهاره هدایت دیدار داشته است گفتگو کرده است که با هم می خوانیم.
در خبرها آمده که بالاخره شما موفق شدید با همسرتان بهاره هدایت ملاقات داشته باشید، دیدارتان حضوری بوده ؟
بله. عصر پنج شنبه از دفتر سرپرستی دادسرای اوین با من تماس گرفتند و گفتند که سریع به به آنجا مراجعه کنم، وقتی که رسیدم بهار توی اتاق سر پرست دادسرا نشسته بود. بعد از اینکه با معاون دادستان صحبت کردیم دقایقی هم اجازه دادند توی همان دفتر و در حضور خودشان با هم ملاقات داشته باشیم.
دو روز قبل از این دیدار، ملاقات کابینی داشتید و گفته بودند که ممنوع الملاقات هستند، فکر می کنید چرا آن ساعت روز پنج شنبه یک دفعه این ملاقات را به شما دادند؟
ما هم درست نمی دانیم چه اتفاقی افتاد و خیلی غیر منتظره بود. روز سه شنبه که مختص ملاقات بند نسوان هست به اتفاق همسر خانم مهدیه گلرو به اوین مراجعه کردیم طبق معمول، ولی گفتند که هر دو کماکان ممنوع الملاقات هستند، ولی چهار شنبه شب به همسر خانم گلرو به همین صورت اجازه ی ملاقات در همون محل را دادند و روز بعدش هم با من تماس گرفته شد برای ملاقات. نمی دانم که چرا در یک وقت غیر اداری این ملاقات انجام شد ولی خب صحبت هایی معاون دادستان کردند مبنی بر اینکه خبر ممنوع الملاقات بودن این دو نفر در این مدت تکرار و برجسته شده و از این موضوع اظهار نارضایتی کردند، ایشان این مسئله را به نفع زندانی ها نمی دانستند.
آخرین ملاقات حضوری شما چه زمانی بود؟
امروز ۴۴۴ روز از زندانی بودن بهار می گذرد. آخرین ملاقات حضوری که با مجوز دادستان داشتیم روز ۱۳ اردیبهشت ماه بود. یعنی حدود ۳۲۰ روز پیش! الان ۵ – ۶ ماهی هم هست که تلفن ها قطع شده و امکان تماس با زندانی ها فراهم نیست. فقط هفته ای یکبار فرصت ملاقات کابینی بود که برای این دونفر سه ماه ممنوع اعلام شده بود.
همسرتان آماده ی این دیدار بود؟
بله فکر کنم که او هم آنجا منتظر من بود. تصورش خیلی سخت نیست که چه حسی به آدم دست می دهد وقتی بعد از ۳۲۰ روز می توانی دست همسرت را توی دست هات لمس کنی و از نزدیک به او بگویی که دوستش داری و تا هر وقت که لازم است در کنارش می مانی و حس عجیبی ست، اینکه از طرفی کمترین حقوقت یعنی فقط گرفتن دست او می شود بزرگترین آرزویت و از سویی میدانی ممکن است که دوباره تا ماه ها نتوانی گرمای زندگی بیرون از زندان را به او منتقل کنی.
خانم هدایت در این مدت تغییر کرده بود؟
خب طبیعی هست که تغییر کند بالاخره زندان هست و فشارهای خاص آنجا با همه ی حاشیه های پیرامونیش. بهار هم لاغر شده بود و چهره اش دیگر اون بشاشیت و طراوت قبل را نداشت و کمی تکیده و شکسته به نظر می رسید. ولی خب روی هم رفته خوب بود.
به لحاظ روحی و جسمی حالش چطور بود؟
در این چند سال بهار با مشکلات زیادی مواجه بوده است احضار و تهدید. اخراج از کار. پنج بار بازداشت و این آخر هم که این حکم سنگین. همه ی این ها برای دختر جوانی که هنوز سی سالش هم نشده است. بالاخره او هم مثل هر دختر جوان دیگری دوست داشت ادامه تحصیل دهد. دوست داشت زندگی کند و دوست داشت مادر بودن را تجربه کند. شاید این روزها دلش می خواست که سفره هفت سین برای سال تحویل در خانه اش پهن کند، ولی متاسفانه این سومین سال تحویل هست که می بایست در زندان سر کند، و با این حکم سنگین و شرایط موجود همه ی این امیدها و آرزوها از او سلب شده و از فرصت آزادی و جوانی و مادری محروم. طبیعی ست که اینها هر کسی را از پا دربیاورد ولی خوشبختانه هنوز روحیه مقاومی دارد و صبور و امیدوار حرف می زند. این خیلی کمکش می کند در گذراندن این مشکلات.
در حال حاضر در کجا و با چه کسانی همبند هست؟
الان حدودا پنج ماه هست که به بند قرنطینه متادون زندان اوین منتقل شدند وتا جایی که من می دانم الان با ۲۳ نفر دیگر در بند متادون همبندند. تعدادی دانشجو، فعال مدنی، متهمین سایبری، فعالان زن اقلیت های دینی و بهایی و تعدادی هم به اتهام ارتباط و هواداری مجاهدین خلق(منافقین).
موضع گیری های تحکیم در قبال سازمان مجاهدین خلق در گذشته مشخص بوده است، الان آنجا به عنوان سخنگوی دفتر تحکیم براش مشکلی پیش نمیاد؟
البته واضح است کسی که در جایی مثل دفتر تحکیم وحدت فعالیت داشته قطعاهیچ قرابت فکری با کسانی که هوادار یا سمپات آن ها باشد ندارد و به طور حتم زاویه جدی ای هم دارد از لحاظ فکری و منش سیاسی. گاهی هم این زاویه و اختلاف عقیده باعث اصطکاک می شود آنجا. این امر مسبوق به سابقه و طبیعی است. کما اینکه تا جایی که می دانم در طول این مدت چندین بار اختلاف ها و بحث های جدی به وجود آمده است. ولی خب زندان قبل از این بحث ها یه کلونی کوچک انسانی هست که زندانیان مجبورند در کنار هم زندگی کنند و حبس بکشند و امور روزمره خودشان را اداره کنند. باید خارج از بحث های عقیدتی و ایدئولوِیک با هم زندگی کنند. به نظر می رسد که سعی می کنند این فضا ها را تفکیک کنند.
فکر می کنید به همسرتان برای ایام نوروز مرخصی بدهند؟
نه. چون دیروز در جواب سوالم برای مرخصی صراحتاٌ گفته شد که به این زودی ها منتظر نباشید.
آن لحظه ای که زنگ پایان ملاقات می خورد چه حسی دارید؟
درست است که ملاقات برای زندانی تنها فرصتی ست که می تواند از بیرون مطلع شود و تنها کانال ارتباطی ست با خانواده، ولی اینکه هر بار می روی و عزیزت را آن هم بی گناه، در بند و محصور و محدود می بینی اصلا حس خوشایندی برای خانواده نیست. این حسی ست که هر بار بعد از هر ملاقات برایت تجدید می شود و زخم ناسور جدایی و با هم نبودن و محرومیت، دوباره تازه می شود. خیلی تجربه تلخی ست ولی خب به خاطر زندانی نمی شود از آن صرف نظر کرد.
من هر بار لحظه ی آخر ساکت می شوم، لحظه ی آخر هزار حرف و قول می آید توی ذهنم که بگویم و امیدوارش کنم. و هر بار بیشتر احساس میکنم کاری از دستم بر نمی آید تا برایش انجام دهم جز صبوری. جز احترام به تصمیمش. جز توکل و انتظار برای حل این مشکل.
امیدمان به خداست و بس به یاری خدا ایشان ازاد میشود به زودی زود
vaghan nemidonam chi begam faghat mitonam begam baraye khanome bahare hedayat yek donya ehteram ghayelam va faghat az dargahe khodavand mikham ke zoodtar be khanevadash bargardone
برادر عزیزم از خدای بزرگ برایت صبر آرزو میکنم و برای خواهر فداکار،اسوه مقاومت، آرزوی سرافرازی در دو جهان رو دارم. مطمئن باشید مردم شما را تنها نخواهند گذاشت
روزی ما دوباره کبوترهایمان
را پیدا خواهیم کرد و مهربانی
دست زیبایی را خواهد گرفت.
روزی که کمترین سرود
بوسه است
و هر انسانی برای هر انسانی
برادری است.
روزی که مردم دیگر در خانههایشان
را نمیبندند.
قفل افسانهای است و قلب
برای زندگی بس است…
روزی که معنای هر سخن
دوست داشتن است
تا تو بخاطر آخرین حرف
به دنبال سخن نگردی.
روزی که آهنگ هر حرف
زندگی است
تا من بخاطر آخرین شعر
رنج جستجوی قافیه نبرم.
روزی که هر لب ترانهای است
تا کمترین سرود بوسه باشد.
روزی که تو بیایی
برای همیشه بیایی
و مهربانی با زیبایی یکسان شود
روزی که ما برای کبوترهایمان
دانه بریزیم…
و من آن روز را انتظار میکشم
حتی اگر روزی
که دیگر
نباشم…
ای عزیز ، من هم کمی از رنجت را درک می کنم با این تفاوت که شوهر من زندانی بود ، وتقریبا چند سال اول زندگی مشترک ما در فراغ سپری شد ، واین را بدان که صبر تو واستقامت تو بهترین است برای بهاره نازنین
.
.
.
به اید رهایی از بند اسارت
afarin bar shoma .amin jan be khoda ashk to chesham jam shode va nemidonam chi begam
vali bedon melat ba shomast. sale no shoma ham mobarak bashe
گفته اند علوم انسانی تجفه غرب است و ناسازگار با ارزشهای این نظام مقدس ، لابد چون پسوند انسانی دارد . میخواهم فارغ از این تحفه غرب و با ادبیاتی بومی بگویم که غلت سختگیری بیش از حد نسبت به امثال بهاره هدایت و زیدابادی و تاج زاده …..که حود حاکمیت هم میداند که بیگناهند ، اجساس حقارتی است که از زاس هرم حاکمیت به بدنه آن سررسز کرده است . لذا آزادگی را برنمی تابند .
خدایا همه ی در بندها را رها کن
جای بسی تاسف است که چنین جوانانی را در بند ببینیم.
بهاره جان راهت را ادامه می دهیم
به امید آزادی
تاسف بار است
درود بر آنانی که آسایش و جوانی خود را فدای آگاهی مردم می کنند و به امید ایرانی آزاد این همه بلا به جان می خرند. دعای میلیونها ایرانی به هنگام تحویل سال بدرقه اشان شده است.
این نیز بگذرد
به امید فرداهایی بهتر
دوستان، این فرمایش خود فریفتن است. سیاست معطوف به نتیجه است و بدون پیروزیهای هر چند کوچک یک جنبش سیاسی خود به خود از میان میرود. این یک واقعیت است. امید به آینده تنها در چارچوب یک جنبش معنی دارد و بدون آن، رک بگم، کشک است!
drood
بسمه تعالی
بعد از نظارت اصتصوابی “جرم سیاسی احمقانه ترین موضوعی است که در نظام جمهوری اسلامی نهادینه شده است.
من از افغانستان هستم درود می فرستم به این زن وشوهز واین شکیبایی .صبری که در برابر این مصیبت پیشه کرده اند
نمی دانم آخریت دقایق آن ملاقات براین شوهر چه گذشت ولیکن حسی غریبی به من دست داد واشک بر چشم من نشانید
وبسیار گریستم
امید وارم که خداوند فرجی کند ودست ظالمان را از سر مردم کوتاه کند
درود بر شما
همیشه نسبت به آینده این کشور ناامید بودم ، اما انسانهای بزرگی همچون خانم هدایت دوباره امید را در من زنده کردند.
وَکَأَینْ مِنْ نَبِی قَاتَلَ مَعَهُ رِبِّیونَ کَثِیرٌ فَمَا وَهَنُوا لِمَا أَصَابَهُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَمَا ضَعُفُوا وَمَا اسْتَکَانُوا وَاللَّهُ یحِبُّ الصَّابِرِینَ
چه بسیار پیامبرانی که خدا دوستان بسیاری همراه وی کارزار کردند ، آنها هیچگاه در برابر آنچه در راه خدا به آنان میرسید، سست و ناتوان نشدند (و تن به تسلیم ندادند)؛ و خداوند استقامتکنندگان را دوست دارد.
«آل عمران/۱۴۶»
اندکی صبر(…وتلاشی آگاهانه) سحر نزدیک است . انشا الله
با اسلام کاری کردند که همه را خچالت زده کردند. سلام بر زندانیان عزیز