سایت خبری تحلیلی کلمهhidden pichidden pichidden pichidden pichidden pic
  • صفحه اصلی
  • » برای ساجده و سجده هایش در سلول انفرادی...

برای ساجده و سجده هایش در سلول انفرادی

چکیده :امیدوارم حالا که دلت به نور ایمانی که در سلول های انفرادی بهتر متجلی می شود روشن است، و چشم دلت گشوده شده همه سطور این نوشتار را حتی آن بخش سانسور شده توسط بازجویت را بتوانی بخوانی. بخوان که خیلی دوستت داریم و هرگز فراموشت نکرده و نمی کنیم....


فخرالسادات محتشمی پور دلنوشته ای برای ساجده کیانوش راد که از ۴۰ روز پیش در بازداشت به سر می برد نوشته است. در بخشی از این دلنوشته آمده است:دارد طولانی می شود این روزهای بازجویی و شب هایش. شب ها تو را آرام می گذارند؟ چه می کنی در این روزها و شب های طولانی تنهایی در سلول انفرادی که حرام است برای تو و برای همه دختران و زنان سبز سرزمین خورشید؟ چه می کنی در فراق یار؟

بنا برآنچه که محتشمی پور در وبلاگش منتشر کرده متن کامل این دلنوشته به شرح زیر است:

سلام ساجده جان!

باید با تو حرف می زدم. باید نکاتی را به تو می گفتم. دیدم بهترین کار نوشتن این نامه است که بازجوی مهربانت برای این که وادارت کند که زنگ بزنی و دوباره مادرجان را به سکوت و عدم پیگیری کارهایت دعوت کنی فوری می رساند به دستت که بخوانی و گوشی را هم می دهد دستت بعد از یک بازجویی طولانی ونفس گیر که زنگ بزنی به خانواده ات که صف می کشند پای تلفن تا بتوانند با تو به قدر چند واژه ای حرف بزنند و صدای قشنگ و متینت را بشنوند و شماره می گیرد تا تو تکرار کنی آن چه او می گوید و شاید می نویسد!

عزیزم من هم دوست داشتم صدایت را بشنوم همان صدای آرام و مطمئن را. همان صدایی که وقتی از زندان یک شبه در دفتر پیگیری یا نمی دانم کجایی که از مراسم دعای کمیل همراه پدر شریف و مادر مهربان و دردآشنایت یکسره بردندتان آن جا، برگشتی شنیدم و شنیدیم. همان صدایی که در همه همراهی ها با مادر برای رهایی پدرت، نماینده مردم اهواز در مجلس ششم و فرد مورد رجوع شیعه و سنی برای حل اختلافات و رسیدن به وفاق و استاد با سواد و فرهیخته دانشگاه از بند ستم می شنیدیم. آن شب که ما روزه مان را تازه افطار کرده بودیم و داشتیم برای خواندن دعا آماده می شدیم، تو زنگ زدی چون بازجویت تشخیص داده بود زمان مناسبی است برای این که خانواده نازنینت به سکوت دعوت شوند. ولی صدای تو را صدای دعاهای دسته جمعی ما تحت الشعاع قرار داد دخترم. دعای توسل و امن یجیب و دعای فرج که بعد از این همه شدت به ما گرفتاران آرامش می دهد.

آن شب، شب عجیبی بود و شب خوبی بود. شب دعا برای ایستادگی و استقامت. شب پناه بردن به خدا برای بی نیازی از غیرخدا. شب خوبی بود درست شبیه آن شبی که شماها جمع شده بودید برای خواندن دعا در دل تاریک یک شب جمعه و من داشتم به سرعت خودم را می رساندم به شما که ناگهان تلفن زنگ زد و یکی گفت: خانم محتشمی نرین خونه پدرخانم شهاب چون برادرا تشریف بردن آن جا! و من گفتم برادرا غلط کردن مگه می تونن بریزن خونه مردم و مراسم دعای کمیل رو به هم بزنن. من باور نمی کردم تا خودم آمدم و به چشم خود دیدم که دعاخواندن جرم است. و فریاد هایمان خواب را از خیلی ها گرفت آن شب که شب خیلی بدی بود اما در عین حال شب خوبی بود: شب روشنگری شب بیداری شب فریاد. و شب دعای توسل خانه شما هم کم از آن شب دعای کمیل نداشت بانوی جوان همراه ما خانواده های زندانیان سیاسی در ختم قرآن ها و دعاهای هفتگی مان.

ساجده عزیز!

دارد طولانی می شود این روزهای بازجویی و شب هایش. شب ها تو را آرام می گذارند؟ چه می کنی در این روزها و شب های طولانی تنهایی در سلول انفرادی که حرام است برای تو و برای همه دختران و زنان سبز سرزمین خورشید؟ چه می کنی در فراق یار؟ این جا این سوی دیوارها بهروز دارد مثل شمع بی تو آب می شود ولی خاطرت جمع باشد مادر و پدر دریادلت هوای شویت را دارند و خوب تروخشکش می کنند. اگر بازجویت وارونه گویی کرد توباور نکن. و مادرت مثل کوه ایستاده تردید نداشته باش و پدرت که به تنهایی مثل اعلای استقامت و بزرگی است. خوش به حالت ساجده خوش به حالت که ساجده جان که سجده هایت در پنج نوبت و شاید بیش از آن، نقش می شود بر کف سلول سرد انفرادیت. خوش به حال تو با این خانواده مهربان و محکم! و خوش به حال من که دایره دوستانم با این بزرگواران وسعت یافته و دلم به نور ایمان آنان گرم می شود که جاری می کنند با هر نفس همه ایمان را در وجود بی مقدار من. خوش به حال من که تو را خوب می شناسم و همه عزت و استواری و دلسوزی و سادگی و مهربانی ات را و خوش به حال تو، که به قول مراجع بزرگواری که در اولین جمعه از ماه صفر توفیق دیدارشان را داشتیم، این چنین مقربی و مستوجب امتحان الهی. سربلند بیرون می آیی نیک می دانم و نیک می دانیم. سربلند و سرافراز بیرون می آیی از این امتحان سخت به امید یزدان پاک و به پشتوانه دعاهایی که پشت سرت است.

عزیزدل!

امیدوارم حالا که دلت به نور ایمانی که در سلول های انفرادی بهتر متجلی می شود روشن است، و چشم دلت گشوده شده همه سطور این نوشتار را حتی آن بخش سانسور شده توسط بازجویت را بتوانی بخوانی. بخوان که خیلی دوستت داریم و هرگز فراموشت نکرده و نمی کنیم. بخوان که عکست را سبز سبز با آن نوشتار کنارش گذاشته ایم لب طاقچه اتاق و هی نگاهش می کنیم وآه می کشیم نه برای روزهای سخت تو بلکه برای روزهای سخت تر بیچارگانی که برای خوش آمد صاحبان قدرت سراغ دختران و زن های جوان سبزها آمده اند. شرم بر آنان باد که تو را در دل زمستان از کانون گرم خانه ات به سرمای سلول انفرادی کشانده اند و درود بر تو که هم چنان سروگونه ایستاده ای. این جا دل های زیادی برای تو تنگ شده و دل های زیادی برای تو می تپد و خانواده ات هرگز برای کشیدن این بار سنگین جدایی از تو نازنین تنها نمانده اند. اینجا ما همه با هم هستیم. و با تو هستیم حتی در همان لحظات تنهایی و دعا. لطفا ما را ببین و اگر بازجویت باز هم از من پرسید، بگو ما همه با هم هستیم. هرچند خودش بهتر می داند!

چشم انتظار آمدنت: خانواده ات و همه ما سبزهای مادر، خواهر، پدر، برادر



Deprecated: File پوسته بدون comments.php is deprecated since version 3.0.0 with no alternative available. لطفاً یک قالب comments.php در پوسته‌ی خود قرار دهید. in /var/www/html/kaleme.com/wp-includes/functions.php on line 6085

۲ پاسخ به “برای ساجده و سجده هایش در سلول انفرادی”

  1. جنبش سبز گفت:

    اللهم فک کل اسیر

  2. عاشورای سبز گفت:

    ای دختر سرو قامت و ای بانوی سبز اندیش ، دین و دلت را به رنگ سبز حقانیت رنگ آمیزی کرده ای
    امید که دنیا و آخرتت به رنگ سبز و نسیم خوش بهار آذین گردد.