سایت خبری تحلیلی کلمهhidden pichidden pichidden pichidden pichidden pic
  • صفحه اصلی
  • » آقای دادستان! حال شما را از قرآن جویا شدم...

آقای دادستان! حال شما را از قرآن جویا شدم

چکیده :شما از عاقبت دادستان کودتا و اول متهم فاجعه کهریزک خبردارید؟ حال و احوالش چگونه است؟ چگونه روزگار می گذراند. آن پس و پشت ها چه می گذرد آقای دادستان شما خبر دارید یا مثل ما بی...


فخرالسادات محتشمی پور همسر مصطفی تاج زاده در عریضه امروز خود به دادستان تهران، از او پرسید: «شما از عاقبت دادستان کودتا و اول متهم فاجعه کهریزک خبردارید؟ حال و احوالش چگونه است؟ چگونه روزگار می گذراند. آن پس و پشت ها چه می گذرد آقای دادستان شما خبر دارید یا مثل ما بی خبرید؟!»

متن کامل عریضه پنجاه و پنجم محتشمی پور به جعفری دولت آبادی را بخوانید:

به : دادستان تهران

از : یکی از ستم دیدگان عصر عاشورای ۸۹،همسر سید مصطفی تاجزاده شاکی از کودتاگران انتخاباتی، آزاده ممنوع الملاقات در قرنطینه اوین

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله الذی خلق السماوات والارض و جعل الظلمات والنور ثم الذین کفروا بربّهم یعدلون. هوالّذی خلقکم من طین ثم قضی اجلاً و اجل مسمیً عندالله ثم انتم تمترون

سلام آقای دادستان!

برای آغاز عریضه پنجاه و پنجم حال و وضع شما را از قرآن خدا جویا شدم. آیات سوره انعام آمد: آیات عجیبی است. انسان باید دائم آن ها را تکرار کند تا یادش نرود اصلش از چیست. یادش نرود نهاد خاکی اش را و سرآمد عمرش را، اجلش را. مباد که در خدایی خدا تردید ورزد. لازم نیست این تردید به زبان آورده شود. انکار آیات الهی تردید در توحید است و از دایره انصاف خارج شدن آن هم برای قاضی که برلبه پرتگاه جهنم قرار دارد، انکار عدل الهی است و انکار معاد. ادامه آیات هم درخور تأمل است: «خدای یگانه در آسمان و زمین اوست و به نهان و آشکار و دستاورد شما آگاهی دارد. هیچ آیتی از آیات صاحب اختیارشان برآنان عرضه نمی شد مگر این که از آن رویگردان بودند. و چون گفتار حق برآنان عرضه شد، آن را دروغ شمردند ولی خبرهای آن چه استهزایش می کردند به آنان خواهد رسید. مگر مشاهده نکردند که چه بسیار مردم روزگاران را قبل از آنان هلاک کردیم در حالی که امکانات و اقتداری به آنان داده بودیم که به شما نداده ایم و باران آسمان را پیاپی بر آنان فرستادیم و نهرها پدید آوردیم که در سرزمینشان جاری بود و آن گاه به کیفر گناهانشان هلاکشان کردیم و از پی آنان نسلی دیگر پدید آوردیم.» جالب است نه؟ انگار دقیقا زبان حال است! این آیه را هم بخوانید که انگار کاملا موقعیت امروز را تصویر می کند: «اگر کتابی نوشته بر کاغذ بر تو نازل می کردیم که انکارورزان با دست های خود آن را لمس کنند، باز هم می گفتند: این جز جادویی بیش نیست.» صدق الله العلیّ العظیم.

آقای دادستان!

حکایت شما هم حکایت عجیبی است. ما شنیده بودیم که پای جای پای دادستان کودتا نهاده اید اما باورمان نمی آمد که عبرت نگرفته از او سبقت جویید. فرمایشات شما در جایگاه دعوت به تقوی و وحدت و هم دلی اصلا نیازی به رمزگشایی نداشت برای خودسرها. آنان سال هاست که کارشان را بلدند. اصلا جوری آموزش دیده اند که نیازی به سر نداشته باشند. زبان رمز و اشاره و استعاره و کنایه را هم لازم نیست برایشان به کار برد. «ف» را که بگویی خودشان به تاخت می روند «فرحزاد» و کلاه بخواهی سر می آورند. ولی این که کسی بخواهد به طور ناگهانی و ناهماهنگ بشود«سر» برای خودسرها کمی عجیب می نمود. شاید هم ما فکر می کنیم عجیب است و نیست ولی این فرمایشات اخیر بالادستی ها به گونه ای حاکی از آن بود که شما در جایگاه ماقبل خطیب جمعه انگار خیلی گرم شده بودید و دور برداشته بودید و بدون این که به پشت سرتان نگاه کنید ببینید بقیه هم دارند می آیند یا نه به پیش رویتان نگاه کرده اید و هیجانات کاذب را مشاهده فرموده اید. آخر برادرجان خطیب جمعه اگر فرمایشی می کند تکیه اش بر اسلحه است. شما که دادستان هستید و قاضی هستید و شاگرد مدرسه حقوق هستید، باید تکیه تان به کتاب قانون باشد نه همهمه های گنگ و موج های زود گذر. اصلا شما تا به حال شنیده اید موج تکیه گاه باشد؟ باید به دیوارهای مستحکم تکیه کرد، به درختان ریشه دار تنومند و کهنسال سبز، به کوه، به قانون، به آیات الهی که نور علی نور هستند. باری حکایت شما حکایت عجیبی است و می شود پایان این حکایت را از همین اکنون دانست! اما یک سؤال: شما از عاقبت دادستان کودتا و اول متهم فاجعه کهریزک خبردارید؟ حال و احوالش چگونه است؟ چگونه روزگار می گذراند. آن پس و پشت ها چه می گذرد آقای دادستان شما خبر دارید یا مثل ما بی خبرید؟!

آقای دادستان!

من در این ایام سوگواری و اندوه و عزا یک خبر بامزه هم شنیده ام که دوست دارم درباره صحت و سقمش با شما صحبت کنم. می گویند یکی از این مدّاحان دولتی که جرأت کرده نام همسر بزرگوار من سید مصطفی را بیاورد فرمایشات نموده که «می خواهند تاجزاده را آزاد کنند ولی خودش برای این که مشهور شود حاضر نیست از زندان بیرون بیاید» شما هم این خبر بامزه را شنیده اید؟ راوی اش را می شناسید؟ کسی که اسرار به این مهمی را برایش افشا کرده را چطور،که لابد یا باید بازجو باشد یا قاضی یا یک مرجع معتبر دیگر،

خوب این برای من خیلی مهم است که بدانم حالا که بنای آقایان بر مشهوریت ومقبولیت بیش از این همسرجان نیست چرا مانند آن عزیزانی که اعتصاب غذا کرده اند و به زور دست و پایشان را می گیرند و می برند بیمارستان تا اعتصابشان را بشکنند، اعتصاب همسرجان ما را در زندان نشینی به زور نمی شکنند. یعنی زور همسرجان ما اینقدر پرزور است که ما بی خبریم یا زور زورمداران در برابر او دچار سستی و نقصان شده خدای ناکرده. این را هم بگویم برای راحت شدن خیال شما که من پس از سی سال زندگی مشترک زور زیادی برای متقاعد کردن همسرجان که شدیداً اهل منطق و ادله و استدلال هستند، دارم. پس لطفا بفرمایید یک ملاقات به ما بدهند تا من ایشان را متقاعد کنم که بیش از این شما را به زحمت نیندازند و با زبان خوش بیایند سرخانه زندگیشان. من قول می دهم که به ایشان بگویم برای کسب شهرت نیازی به ماندن در زندان نیست وتا همین جا هم آزادگی او و وارستگی و شجاعتش در بیان حقایق بی ملاحظه و معامله شهره آفاق شده است. البته من بیم آن دارم که همسرجان حتی برای من هم یک شرط بگذارند و بفرمایند: بعد از مناظره با ملاحسین چشم!

له الحکم و الیه ترجعون

فخرالسادات محتشمی پور

بیست و نهم محرم الحرام ۱۴۳۲ برابر با چهاردهم دی ماه ۱۳۸۹



Deprecated: File پوسته بدون comments.php is deprecated since version 3.0.0 with no alternative available. لطفاً یک قالب comments.php در پوسته‌ی خود قرار دهید. in /var/www/html/kaleme.com/wp-includes/functions.php on line 6085

۱۷ پاسخ به “آقای دادستان! حال شما را از قرآن جویا شدم”

  1. عدل خواه سبز گفت:

    دستتان درد نکند خواهر محترم که خوب آب پاکی را رو سر این بنده خدا ریختید و حسابی شستید و چلاندید و پهن کردید رو طناب تا آبش برود ! مرحبا به این خانواده محترم و شجاع . ما به کسانی چون شما افتخار می کنیم . پیروز و موفق باشید !

  2. مشدی سبز گفت:

    آخی ! دلم براش سوخت ! تازه اومده بود خودش رو نشون بده و دور ور داره که ” خانم جان مشهدی ” زد تو برجکش !! دستش درد نکنه !!

  3. حزب اللهی گفت:

    درود بر زینب زمان . دادستان هم خانواده دارد اختیارش دست خودش نیست مثال یک تصادف….

  4. یاور میر حسین گفت:

    سلام بر زینب زمان
    آفرین بر تو خواهرم که زینب وار به جنگ سیاهی رفته ای . افشاگریهای تو تمامی بازیهای آنها را به هم می ریزد . همواره به پشتیبانی مردم امید داشته باش . یا علی

  5. ناشناس گفت:

    ان شاء الله به زودی آزاد خواهند شد . به امید آزادی همه ی زندانیان سیاسی

  6. ناشناس گفت:

    سلام بر زینب زمان خانم محتشمی پور

  7. رضا گفت:

    امیدوارم وجدانی برای درد آمدن در وجود بیداد گران باقی مانده باشه . حیف از کلمه دادستان

  8. ناشناس گفت:

    زنده و پاینده باد ایران بزرگ اسلامی که چنین فرزندانی دارد

  9. nasim گفت:

    Ms Mohtashami pour

    I really proud of you

    You are one of Iranians’ brialliant wemon

    God bless you

    Please, keep going

  10. محمد گفت:

    سلام
    خانم محتشمی پور مثل همیشه……..

  11. یک رزمنده گفت:

    تمامی مادران و همسران اسیران سبز , زینب زمان هستند.

  12. حسین گفت:

    شیر مادرت حلالت خواهر دلیرم

  13. زاهد گفت:

    آفرین بر شما خانم محتشمی پور. باز مثل همیشه کولاک کردی! راستی منظورتون از ملا حسین کیه؟ فک کنم حسین بازجو باشه. نه؟

  14. همبند 350 گفت:

    زنده باد آزادی و آزادگی

  15. سبز گفت:

    ما و ملت ایران به شما و همسرتان میبالیم

  16. آزادمرد گفت:

    برای آغاز عریضه پنجاه و پنجم حال و وضع شما را از قرآن خدا جویا شدم
    اگر برای حال وضع خودش و دیگر فتنه گران از قرآن جویا می شد حتما سوره منافقین می آمد

  17. مراد گفت:

    خواهرم – الحق والانصاف که فخرالسادات زمانی .آنهم زمانه ای که برای حضرات -دیگر نه بسیجی واقعی {غیردولتی} حرمتی دارد ونه روحانبت و نه مرجع غیردولتی ونه دلسوزان دانشگاهی آن ونه روزنامه نگارهای دلاوروغیردلال آن ونه جانبازان ورزمندگان آن -درمورد روزگاری که دادستان وقاضی ونماینده مجلس آن ختی شهامت دفاع ازحرمت شغلی خود را نداشته و ندارند چه بگویم؟
    خواهرم-درمورد روزگاریکه صداو سیمای آن نه صدای این ملت رنج دیده است و نه سیمای آن که بجای آنکه مردانگی وانصاف و صحه صدررابه نمایش بگیرد تا بلکه ایجادتحولی گردد. روزبه روز باایجادتهوع بیشتر-سلامت جسمی وروانی این ملت نجیب رابه مخاطر ه میاندازد .چه بگویم؟
    خواهرم-درموردروزگاری که مقامات عالی رتبه آن شعوردرک آنرا ندارند که بدانندکشوری که قدر دلسوزان واقعی خود رانداند قطعادریک بحران جدی بسرمی برد وآینده ای وخیم درپیش روی دارد.چه بگویم؟
    حواهرم-ازحاکمینی که استعداد درک وفهم فخرالسادات زمانه خودرانداشته وروزبه روزکشوررابحرانی تر می سازند. چه بگویم؟
    بجزاینکه: بگویم آقامصطفای شما انشالله به کنعان بازخواهدگشت وزحمت شمادوباره برای زیارت کنندگان آن صدچندان می گردد.
    هرچندبایدبگویم غم بهانه ای است برای گریستن ومن اکنون غمی دارم. حق نگهدارتان باد
    غ