سایت خبری تحلیلی کلمهhidden pichidden pichidden pichidden pichidden pic
  • صفحه اصلی
  • » اسلام معاویه و لزوم اطاعت محض از خلیفه...

اسلام معاویه و لزوم اطاعت محض از خلیفه

چکیده :معاویه مسلمانان را چنان تربیت کرده بود که دین اسلام را در اطاعت از خلیفه می دانستند و عمده مشکلات از اینجا بود. یکی از نتایج اعتقاد به آن که هرچه خلیفه می‌گوید، در زمان «یزید» آشکار شد، آن گاه که ارتش خود را برای جنگ با عبدالله زبیر به مکه فرستاد، آنجه که سپاهیان او رو به کعبه که قبله‌شان بود می‌ایستادند و نماز می‌خواندند، و سپس همان قبله خود را با منجنیق به توپ...


معاویه مسلمانان را چنان تربیت کرده بود که دین اسلام را در اطاعت از خلیفه می دانستند و عمده مشکلات از اینجا بود. نکته دیگر این که تا قبل از معاویه، مرکز حکومت اسلامی مدینه بود و مسلمانان کشورهای اسلامی در آنجا بعضی صحابه و تابعین را می‌دیدند و می‌توانستند چیزهایی را از ایشان در باره عقاید و احکام اسلامی بشنوند. معاویه مرکز را شام قرار داد و اهل شام را چنان بار آورد که به جز انجام نماز و روزه، چندان فرقی بین حکومت او و حکومت قیصری پیش از او نمی‌دیدند.

یکی از نتایج اعتقاد به آن که هرچه خلیفه می‌گوید، در زمان «یزید» آشکار شد، آن گاه که ارتش خود را برای جنگ با عبدالله زبیر به مکه فرستاد، آنجه که سپاهیان او رو به کعبه که قبله‌شان بود می‌ایستادند و نماز می‌خواندند، و سپس همان قبله خود را با منجنیق به توپ می‌بستند!

همچنین هنگاهی که عبدالملک لشکری دیگر به سرکردگی حجاج به جنگ عبدالله زبیر فرستاد، گاهی که لشکریان سستی می کردند، حجاج فریاد می‌‌زد: اطاعت خلیفه، اطاعت خلیفه. و آنان می‌گفتند: اطاعت خلیفه با حرمت خانه جمع شد، اما طاعت خلیفه بر حرمت خانه خدا برتری یافت. خلیفه دستور داده است که ما خانه خدا را به توپ ببندیم و ما هم به توپ می‌بندیم.

و باز به سبب فرمانبرداری از خلیفه بود که چون مردم مدینه در سال دوم حکومت یزید شورش کردند، او ارتشی به مدینه فرستاد و تا سه روز جان و مال و ناموس اهل مدینه را بر آن‌ها حلال کرد تا هرچه می‌خواهند بکنند. آنان نیز چنان کردند که خون در مسجد پیامبر جاری شد و هزار زن بعد از آن واقعه فرزندانی به دنیا آوردند که پدرانشان معلوم نبود. و فرمانده لشکر که مسلم نام داشت و در تاریخ او را مسرف [به خاطر اسراف در ریختن خون مردم] می‌گویند، پس از آن جنایت هولناک، وقتی با لشکر خود از مدینه به طرف مکه روان شد تا با عبدالله زبیر بجنگد و در بین راه وفات کرد، در زمان مرگش گفت: خدایا اگر بعد از اطاعت از خلیفه و کشتار اهل مدینه مرا به جهنم ببری معلوم می ‌شود که من خیلی بدبختم. یعنی من کشتار اهل مدینه را در راه اطاعت خلیفه انجام دادم و بدین وسیله به خدا تقرب جستم.

شمربن ذی‌الجوشن نیز، وقتی که بعد از شهادت حضرت سید الشهدا مورد سرزنش قرار گرفت، در جواب گفت: وای بر شما، کار ما اطاعت خلیفه بود. اگر ما اطاعت خلیفه نمی‌کردیم، مثل چارپایان بودیم.

منبع: کتاب نقش ائمه در احیاء دین، تألیف مرحوم علامه عسگری، جلد شانزدهم
(نقل از وبلاگ نیشابور)



Deprecated: File پوسته بدون comments.php is deprecated since version 3.0.0 with no alternative available. لطفاً یک قالب comments.php در پوسته‌ی خود قرار دهید. in /var/www/html/kaleme.com/wp-includes/functions.php on line 6085

۳ پاسخ به “اسلام معاویه و لزوم اطاعت محض از خلیفه”

  1. رزمنده دفاع مقدس به همگان گفت:

    بنام خدای خمینی(س)
    «اِنَّ اللّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَومٍ حَتّیَ یُغَیِّروا ما بِاَنفُسِهِم»
    «خداوند سرنوشت هیچ قوم و ملتی‌ را تغییر نمی‌دهد، مگر آن که آن‌هاخود را تغییر دهند»
    مسلما این وضعیت ادامه نخواهد یافت، چرا؟ کاملا مشخص است: از طرفی این قول خدا و رسول اوست که ظلم پا برجا نخواهد ماند و شکی در قول حق نیست چنانچه تاریخ و انقلاب ما گواه آن است و از طرفی سطح آگاهی مردم به مراتب از روزهای اول انتخابات بالاتر است و اصلا قابل قیاس با آن روزها نیست! بنابراین: با توجه به این مورد وظیفه ما چیست!؟ با توجه به اینکه برخورد این دوجناح، کاملا به درون خانه ها و خانواده ها کشیده شده است یعنی برادری طرفدار این و خواهری طرفدار آن یکی است و در بسیاری موارد حتی باعث اختلافات بسیار شدید بین خانواده ها و حتی تا مرز جدایی زن و مرد و طلاق نیز پیش رفته است و همچنین صبوعیت بیش از حد جناح پادگانی که اوج آن را در عاشورای ۸۸(کوی دانشگاه، کهریزک و…اینک وقایع وحشتناک اوین) کاملا و بوضوح شاهد بودیم و تبلیغات بواقع معاویه صفت آنان، میبایست راهی منطقی و کاملا هوشیارانه ای را که سید بزرگوار موسوی در پیش گرفتند یعنی مبارزه فرهنگی تمام عیار بمنظور روشن کردن و بالا بردن سطح بینش مردم و تا حد بالایی، یکی و یه دست کردن هر چه بیشتر مردم و عمق بخشیدن هر چه بیشتر جنبش سبز به درون خانواده ها را پی گرفت!
    دقت کنید:
    به دوستانی که مرتبا پیغام می دهند که چرا رهبران جنبش«فعالتر» نسبت به ورود فیزیکی مردم به این جریان برخورد نمیکنند در واقع باید گفت:
    «نکته دقیقا همینجا نهفته است»
    شما با جریانی روبرو هستید که بعد از رحلت حضرت امام(س) یعنی حدود بیست سال با تمام توان، انحراف عظیمی(بخوانید بسیار عظیم!) رو با جعل و قلب تاریخ از ظهور شیعه گرفته تا ظهور انفلاب اسلامی باعث شده و متاسفانه با قداست تراشی عجیب، انحراف عظیمی رو (بخوانید یک باور خطرناک) در بحث «ولایت فقیه» بوجود اورده اند تا جایی که پیله و حصاری سنگینی شبیه به معصومیت بدور اطراف یک شخص کشیدند (که به نظر بنده ازان بالاتر، چرا که در زمان پیامبران الهی و حضرات معصومین(ع) شما هرگز با فصل الخطابی این چنینی بهیچ وجه روبرو نیستید و اصولا امام معصوم(ع) آمده است تا مردم رشد کنند! پیامبر و معصوم(ع) که در اوج کمالند! و این مردم هستند که تا به رشد فرهنگی و ذهنی مناسب برای درک ذهنیت(راه کمال) حضرات معصومین(ع) نرسند، نه تنها بحث حکومت اسلامی کاملا منتفی است(که حکومت وسیله ای است برای وصول همین کمال) بلکه یگانه راه رسیدن به این رشد همان راه توآم با لطافت بسیار بالای فرهنگی است، موردی که حضرت امام رضا(ع) برای فضل بن سهل روشن میکند که سیره همه اهل بیت(ع) و اصولا باعث شهادت تک، تک امامان(ع) شد و در سیره عملی حضرت امام (س) در دهه شصت کاملا و بوضوح مشخص است!) و با جاگذاری عجیب ایشان بجای امیر المومنین(ع)(بعد از رحلت حضرت امام(س) برای اولین بار این شعار از دهان عده ای خارج شد که «ما اهل کوفی نیستیم، علی تنها بماند، حالا چرا!؟ مگر کسی به ایشان تعرضی کرده یا مثلا مخالفی داشتند!؟») عملا از این به بعد کلماتی مانند غدیر و کوفه و عاشورا و….همگی دارای «بار معنایی» خاص شدند چیزیکه در دهه شصت، امام(س) بدون کوچکترین ترحمی با آن برخورد میکرد و متاسفانه با نهادینه کردن این انحراف(باور) در ذهنیت نسل جوان نورسیده(مثلا بسیجی) با بینش بسیار محدود و غالبا تهی مذهبی- سیاسی که بهیچ وجه نه درک درستی از اصول و فروع دین و وقایع تاریخی شیعه و اسلام داشتند و نه از دهه شصت، نیروهایی اماده بخدمت، کاملا گوش به فرمان را در اختیار گرفتند، بطوری که هر مطلبی از ناحیه اینان(نه لزوما رهبری، هر شخص دیگر منتسب به ایشان مثل همین آقای پناهیان و..!)خارج شود بلا استثناء وحی منزل است و باید باور کرد و بعد منتظر فرمان شد، با اتکا به آن ذهنیت و عمق و وسعت ایجاد شده در این نسل،هر خشونتی را تئوریزه کردند و وقتی بر پایه «مصلحت اندیشی» این جناح، دروغها و فریبها (چون کارنوال شادی ۷۶ و..)چاشنی کار شده، ناگهان همگی با ظهورجریانی مواجه شدند، که اصول رفتاری آنان به همه چیز میخوردغیر از اسلام!در روز اول بعد از انتخابات ۸۸ یعنی شنبه، وقتی خبر خشونت این افراد به گوش دوستان رسید بلافاصله بعد از ظهر همان روز به خیابان ولیعصر رفتیم و خشونت عجیب(که البته باعث درگیری شدید بنده – که از نظر ظاهری تفاوتی با لباس شخصی ها نداشتم – با لباس شخصیها شد بطوریکه چیزی نمانده بود که بنده را نیز با خود ببرند!) کاملا از نزدیک لمس کردم موردی که در سال ۷۸ فقط شنیده بودم حالا از نزدیک به عمق فاجعه ان، آشنا می شدم و دقیقا متوجه ظهور«اژدهایی چند سر» در بستر انقلاب امام(س) شدم، انقلاب رحمانی ما حالا شاهد جریانی بود که فقط نقابی از آن را برای فقط «رد» گم کردن بر صورت داشت و دیگر هیچ! بنابر این برای مبارزه با چنین ذهنیتی که مسلما در خیلی از خانواده ها نهادینه شده است چه باید کرد؟ یا باید مثل اول انتخابات به وسط خیابان رفت و شعار داد و یا راه دیگری را انتخاب کرد؟ چیزیکه کاملا مشخص، با ورود این ذهنیت خطرناک بدرون خانواده ها شاهد نزاعی بسیار سنگین در درون بسیاری از خانواد ه ها هستیم یعنی اگر بنده الان بروم وسط خیابان امکان اینکه یکی از بستگان حتی درجه یک بنده(برای اطاعت از ولی زمان!؟) بر روی بنده آتش بگشاید و حتی من را بکشد بسیار زیاد است و این اختلاف اساسی این زمان با زمان طاغوت است چرا که در انقلاب ۵۷ قاطبه مردم(حدافل بالای ۹۵ درصد) یکطرف و رژیم شاه در طرف دیگر بودند و لی الان بخاطر نهادینه کردن این انحراف سنگین، در شرایط فعلی نمیتوان اقدامی همچون اوائل انتخابات کرد و مطمئنا هزینه آن بسیار بسیار بالاتر از آن است که مثلا به پیروزی جنبش منتهی شود!و این همان چیزی است که سید بزرگوار موسوی را مجبور به «دست به عصا»حرکت کردن وا داشته است یعنی از طرفی نفوذ جهلی سنگین در بین طرفداران جناح پادگانی(که مطمئن باشید خیلی از اینها صادقانه و فقط از روی جهل دل به این جریان سپرده اند!) و از طرفی همان صبوعیت وحشتناکی که متاسفانه نقابی از دین بر چهره دارد! بنابراین با روشنگری و کار فرهنگی بسیار زیاد و بی وقفه و اطلاع رسانی دقیق (چه وضعیت نا بسامان اقتصادی- سیاسی دولت وچه از مردان دربند و چه از وضعیت معترضین به این خشونتها از جمله مراجع و..) و انتشار آن در بدنه حامی این جناح، راه را برای فشار هر چه بیشتر به آنان برای تن دادن به رای مردم باز کرد و بنده با توجه به شواهدی که میبینیم مطئمن هستم در آینده ای نزدیک این اتفاق خواهد افتاد و در آن زمان که اتفاقا بسیار هم نزدیک است اگر جناح تمامیت خواه تن به رای مردم ندهد آنگاه با سران جنبش است که چه گزینه ای را برای تحقق آن یعنی برگشت به آرمانهای معمار انقلاب اسلامی که همان اطاعت بی چون و چرا از قانون اساسی است را در پی گیرند! و به جناح به تمام معنا کودتا هشدار باید داد که اگر بخود نیایند نه تنها بیش از بیش اسیر و غرق در اقیانوس مکر خدا یعنی سنت استدراج میگردند بلکه با قهر سنگینی از جانب مردم به قعر تاریخ فرستاده خواهند شد! و یک پشینهاد جدی به سایت کلمه: پیشنهاد میکنم با توجه به اینکه شما، یگانه سایت و مرجعی هستید که سید بزرگوار آنرا برای اعلام نظرات و صدور بیانیه های خود معرفی کرده است(که با فعالیت و صداقت بسیار بالا، بحق شایسته این مورد هستید) تالاری زده شود مثل همین صفحات خبری، که دوستان با سلایق مختلف بتوانند عقاید خود را(کامنتها) در آن مطرح کنند با این تفاوت که ضمن طرح موضوعی مثلا تقلب (که حتی میتواند مثلا یکی از پیامهای سید بزرگوار موسوی باشد!) همچنان این صفحه باز باشد، یعنی روانه آرشیو سایت نگردد و همچنان بصورت فعال باقی بماند. مسلما با توجه به اینکه تعداد این موضوعات زیاد نیست(تقلب، جریانات دهه شصت و چند مورد دیگر) میتوان کادری را برای آن در نظر گرفت و با قرار دادن لینک آنها در آن، بطوریکه مراجعه کننده به سایت متوجه فعال بودن آن گردد(نه حالتی که برای پیامهای سید بزرگوار موسوی است که با جابجایی آن از مکان خبری، احساس بیات شدن خبر و آرشیو بودن به همه دست میدهد!)، طرفدران جناح مخالف( از اشخاصی مثلا آقای قدیانی و مثلا وبلاگهایی مثل آهستان) را به اینجا کشاند، و وظیفه بچه های سبز نیز این باشد که هر جا بحثی میشود(چه در فضای مجازی و چه غیر آن) یکی از کارهای انان، دادن نشانی این صفحات و کشاندن پای آنها به این به اصطلاح تالارها(که همچون یک صفحه وب بسیار فعال خبری است و نه بیشتر) باشد! و نکته آخر اینکه چون جناح پادگانی علاوه بر خشونت وحشتناک، استاد جعل سند و خبر است (همچون س ر د ا ر مشفق!) هر جا که نیاز به مستندات بود با مراجعه به سایت کلمه این نقیصه نیز بر طرف گردد مسلما با اینکار چون مکانی«صفحه وبی» باز میشود که جمیع اطلاعات بسیار مهم از مسائل مختلف در آن جمع میگردد براحتی میتوان با مخالفین در کمال سعه صدر بحث کرد و آنان را(حداقل بسیاری از آنان را) مجاب به پذیرش حق کرد و یا حداقل ایجاد شک کرد، چیزی که در خارج از فضای مجازی برای بنده اتفاق افتاده است!

  2. حسین گفت:

    باتشکر از پی نوشت قبلی واقعیت همین است اکنون یک تعدادی تبلیغ منفی کردند که اسلام درخطر است واحساسات مذهبی مردم استفاد ه کردند و به دروغ اخبار غیر واقعی را به مردم میدهند وتوده مردم که درجریان نیستند که اینها چکارمیکنند

  3. به عشق کاری زینبی قلم میزنم گفت:

    سلام بر دوستان و یاوران عزیز سبز
    دوستان خوبم میدونید که قسمت قابل توجهی از مردمی که طرفدار این حکومت (که ظالم و باطل بودن اون از روز روشن تره)هستن از روی صداقت و جهلشونه . اونه اعلی(ع) رو خیلی دوست دارند بخاطر همین فکر میکنند بخاطر اینکه به امامشان ابراز علاقه ای کرده باشند باید به هر کسی که گفت من علی هستم ابراز علاقه کنند
    ما باید به اونها نشون بدیم اون فردی که خودش رو علی زمانه میدونه و اون جریانی که خودش رو شیعه علوی میدونه هیچ ربطی به علی ندارد
    اما گاهی اوقات خود ما از اینکه علی(ع) چطور حکومت میکرد نا آگاهیم یا اطلاعات کمی داریم
    این جملاتی که در ذیل کپی کردم قسمتی از خطبه های اون حضرت هست.در تاریخ حتی یک اسم نیامده که به جرم انتقاد به حکومت علی به زندان علی افتاده باشد.اما این تنها قسمتی از ماجراست،ببینید که آن حضرت چگونه۱۴۰۰سال قبل مشفقانه مردم را به انتقاد از خود فرا میخواند و میخواهد هرگونه تقدسی را از حکومت بزداید.این را هم بگویم که من از شیوه حکومت علی بود که ایمان آوردم او امام من است و از ته قلب گفتم:اشهد ان علی حجه الله
    باشد که هم خودمان بدانیم و هم از این طریق کاری زینبی کنیم…..

    رُبَّمَا اسْتَحْلَی‌ النَّاسُ الثَّنَآءَ بَعْدَ الْبَلآء؛ فَلا تُثْنُوا عَلَیَّ بِجَمِیلِ ثَنَآءٍ لإخْرَاجِی‌ نَفْسِی‌ إلَی‌ اللَهِ سُبْحَانَهُ وَ إلَیْکُمْ مِنَ التَّقِیَّهِ فِی‌ حُقُوقٍ لَمْ أَفْرُغْ مِنْ أَدَآئِهَا وَ فَرَآئِضَ لَابُدَّ مِنْ إمْضَآئِهَا.
    «چه‌ بسیار است‌ که‌ مردم‌ دوست‌ دارند ثناء بگویند و تمجید و تعریف‌ کنند بعد از بلائی‌ که‌ نازل‌ شده‌ است‌. إنسان‌ زحمت‌ کشیده‌، رنجی‌ دیده‌، عرقی‌ ریخته‌، جهادی‌ در راه‌ خدا کرده‌ است‌، در اینحال‌ مردم‌ بیایند از او تعریف‌ کنند؛ این‌ ثناء در اینجا برای‌ مردم‌ خیلی‌ شیرین‌ است‌.
    أمّا ای‌ مردم‌، شما به‌ من‌ ثناء نگوئید! از من‌ تعریف‌ نکنید؛ مرا به‌ جمیل‌ و نیکوئی‌ مدح‌ نکنید؛ زیرا همۀ این‌ کارهائی‌ که‌ من‌ می‌کنم‌، برای‌ این‌ است‌ که‌ خودم‌ را از تعهّدی‌ که‌ نسبت‌ به‌ خدا و شما داشتم‌ بیرون‌ بیاورم‌؛ و خود را از حقوق‌ و فرائضی‌ که‌ خداوند بر عهدۀ من‌ قرار داده‌ است‌ و هنوز از عهدۀ آن‌ برنیامده‌ام‌ خارج‌ کنم‌. تمام‌ این‌ زحمتهائی‌ را که‌ می‌بینید متحمّل‌ می‌شوم‌ برای‌ این‌ است‌ که‌ أمر خدا را دربارۀ خود و دربارۀ شما إجرا کنم‌. من‌ دربارۀ شما مردم‌ متعهّد و مسؤولم‌. دربارۀ پروردگار، حقوقی‌ به‌ من‌ متوجّه‌ است‌ که‌ باید حقّ او را أدا کنم‌؛ این‌ زحمات‌ من‌ برای‌ این‌ است‌ که‌ من‌ خود را از خوف‌ عقاب‌ این‌ حقوقی‌ که‌ هنوز از عهدۀ آن‌ بر نیامده‌ام‌ و این‌ فرائضی‌ که‌ حتماً باید بجا بیاورم‌ خارج‌ کنم‌.
    چرا شما به‌ من‌ ثناء می‌کنید؟ من‌ چیزی‌ ندارم‌ که‌ به‌ من‌ ثناء کنید! من‌ در مقابل‌ شما حقّی‌ ندارم‌؛ من‌ بر شما منّتی‌ ندارم‌! هر کاری‌ می‌کنم‌ برای‌ این‌ است‌ که‌ بین‌ خود و بین‌ پروردگار از آن‌ میزان‌ حقّ تجاوز نکنم‌، و در مقام‌ عبودیّت‌، بندۀ صرف‌ پروردگار باشم‌. چیزی‌ إضافه‌ بر عهدۀ تکلیف‌ ندارم‌ که‌ به‌ خود ببندم‌ و نسبت‌ بدهم‌. من‌ بندۀ صرف‌ و عبد رقّ خدا هستم‌؛ جزای‌ من‌ با اوست‌ نه‌ با شما! در اینصورت‌ این‌ تمجیدها و ثناء گفتن‌های‌ شما به‌ من‌ مختصر أثری‌ ندارد!»

    فَلا تُکَلِّمُونِی‌ بِمَا تُکَلَّمُ بِهِ الْجَبَابِرَهُ؛ وَ لَاتَتَحَفَّظُوا مِنِّی‌ بِمَا یُتَحَفَّظُ بِهِ عِنْدَ أَهْلِ الْبَادِرَهِ؛ وَ لَا تُخَالِطُونِی‌ بِالْمُصَانَعَهِ.
    «بنابراین‌، با کلماتی‌ که‌ مردم‌ با حاکمان‌ و والیان‌ جبّار تکلّم‌ می‌کنند، با من‌ تکلّم‌ نکنید! و مانند أفرادیکه‌ خود را در مقابل‌ سلطان‌ غضبناکی‌ حفظ‌ می‌کنند تا مبادا حرفی‌ از آنها سر بزند و در مقابل‌ أوامرشان‌ خطائی‌ از آنها سر بزند، و در مقابل‌ گفتارشان‌ ـ چه‌ راست‌ و چه‌ دروغ‌ ـ ملاحظه‌ کاری‌ می‌کنند، و بر رأی‌ آن‌ والیان‌ صواباً أو خطآءً صحّه‌ می‌گذارند، با من‌ اینطور نباشید! راست‌ و مستقیم‌ باشید! هیچ‌ حال‌ انفعال‌ در شما پیدا نشود؛ بمناسبت‌ ولایت‌ من‌ از خود تنازل‌ نکنید؛ حال‌ انفعال‌ بخود نگیرید؛ هر چه‌ من‌ می‌گویم‌ ندیده‌ و نفهمیده‌ قبول‌ نکنید! من‌ از این‌ کارها خوشم‌ نمی‌آید؛ با من‌ مصانعه‌ نکنید، بازی‌ نکنید؛ به‌ تعارفات‌ مطلب‌ را خلط‌ نکنید و نگذرانید!»

    وَ لَا تَظُنُّوا بِیَ اسْتِثْقَالاً فِی‌ حَقٍّ قِیلَ لِی‌، وَ لَا الْتِمَاسَ إعْظَامٍ لِنَفْسِی‌؛ فَإنَّهُ مَنِ اسْتَثْقَلَ الْحَقَّ أَنْ یُقَالَ لَهُ، أَوِ الْعَدْلَ أَنْ یُعْرَضَ عَلَیْهِ، کَانَ الْعَمَلُ بِهِمَا أَثْقَلَ عَلَیْهِ.
    «گمان‌ نکنید که‌ اگر حقّی‌ به‌ من‌ گفته‌ شود بر من‌ سنگین‌ خواهد بود و در نفس‌ من‌ بزرگ‌ جلوه‌ می‌کند؛ نه‌، کسی‌ که‌ إظهار حقّ به‌ او سنگین‌ باشد، یا اگر عدل‌ بر او عرضه‌ بشود إعراض‌ کند، عمل‌ به‌ حقّ بر او سنگین‌تر است‌. پس‌ راه‌ عمل‌ به‌ حقّ و عمل‌ به‌ عدل‌ این‌ است‌ که‌ إنسان‌ حقّ را و عدل‌ را آسان‌ و راحت‌ بشنود.»
    از من‌ از گفتار حقّ و از مشورت‌ عدل‌ دریغ‌ نکنید

    فَلا تَکُفُّوا عَن‌ مَقَالَهٍ بِحَقٍّ أَوْ مَشْوَرَهٍ بِعَدْلٍ؛ فَإنِّی‌ لَسْتُ فِی‌ نَفْسِی‌ بِفَوْقِ أَنْ أُخْطِی‌َ وَ لَا ءَامَنُ ذَلِکَ مِنْ فِعْلِی‌، إلَّا أَنْ یَکْفِیَ اللَهُ مِنْ نَفْسِی‌ مَا هُوَ أَمْلَکُ بِهِ مِنِّی‌.
    «بنابراین‌، از گفتگوی‌ بحقّ دست‌ برندارید، و از إظهار حقّ خودداری‌ نکنید! وقتی‌ با شما مشورت‌ می‌کنم‌ نظریّات‌ خود را از روی‌ عدل‌ بیان‌ کنید؛ زیرا من‌ بالاتر از آن‌ نیستم‌ که‌ در وجود خود خطا نکنم‌؛ و در نفس‌ خود مأمون‌ نیستم‌ مگر اینکه‌ خدا مرا حفظ‌ کند، آن‌ خدائی‌ که‌ مالکیّتش‌ بر من‌ بیشتر است‌ از خود من‌ بر من‌. و جان‌ و نفس‌ من‌ در ید قدرت‌ اوست‌. خداوند اگر من‌ را نگه‌ دارد نگهداشته‌ می‌شوم‌، و اگر رها کند رها می‌شوم‌.»