نامه مجید دری از زندان بهبهان :مردم این شهر حس غربتم را شکستند
چکیده : صدای آشنای بهبهانی ها چنان گرمایی داشت که خون منجمد شده در رگهایم را به جریان انداخت.آنگاه که در روز ملاقات پشت در زندان آمدند و خواستار ملاقات با من شدند و نگذاشتند فاصله هزار کیلومتری خانواده ام در نظرم جلوه کند،انگار به عیان دیدم زنّار را بر کمرهایشان و تاج خار را بر سرهایشان که می درخشید.پدر!مادر! من اینجا تنها نیستم و می توانم فریاد کنم:من یک بهبهانی ام!مردم بهبهان!مرا بپذيريد .درود بر...
کلمه :مجید دری ، دانشجوی محروم از تحصیل چند روزی است که از زندان اوین به زندان بهبهان تبعید شده است. زندانی که از محل زندگی خانواده اش هزار کیلومتر فاصله دارد . مجید پنج سال باقیمانده از حبس اش را به عنوان یک دانشجوی ستاره دار باید اینجا بگذراند .اما مجید از فاصله هزار کیلومتری نامه می نویسد و به مادر و پدرش و همه می گوید که تنها نیست. این که در میان استقبال گرم بهبهانی هایی که از دیدن یک زندانی حق طلب خوشحال شده اند و به دیدنش می آیند ،دیگر احساس تنهایی نمی کند . او کیلومترها را درنوردیده و فریاد می زند :« غریب نبودم و غریبه نبودند و از اینجا، از پشت دیوارهای ستبر زندان بهبهان به همه سلام می کنم و می گویم :من یک بهبهانی ام!مردم بهبهان!مرا بپذیرید.»
به گزارش کلمه، متن کامل نامه مجید دری به این شرح است:
چه کسی می خواهد
من و تو ما نشویم؟!
خانه اش ویران باد…
به نام آزادی که آن زمان که غریوش زدم از تحصیل محرومم کردند؛آن زمان که فریادش برآوردم در زندانم افکندند و آن زمان که به نامش خواندم،تبعیدم کردند .
به نام آزادی که چون زنّار می توانی هم سلکان و هم پیمانانت را بشناسی و به تاجی که به گمانشان از خارست و بر سرت نهاده اند،افتخار کنی که دلق مرقّع،به زِ ریش مرصّع!
به نام آزادی که هرگاه گلویی یک بار طعمش را چشید،حبس و تبعید و اعدام و زنجیر برایش بی اثر می شود.
سلام بر آزادی!سلام بر خونهای پاکی که به پایت ریختند و سرهای والایی که به راهت رفتند و عمرهایی که در آبیاری درختت سپری گشت.
چندی پیش یعنی صبح روز شنبه از اوین به زندان بهبهان آوردندم.حکمم محارب بود و در بی دادگاه قاضی پیرعباسی نامی که حتی اجازه دفاع به من و وکلایم را نداد محکوم شدم .
مصادیق حکم محاربه ام تن هر انسانی را می لرزاند!محارب شدم از آنرو که نخواستم ونتوانستم حیوانی زندگی کنم .اگر دفاع از حق تحصیل که حق مسلم و غیر قابل انکار هر فردی حرب است،من محاربم!اگر کمک به زندانیان سیاسی و تفقد و دلجویی از خانواده هایشان حرب است،من یک محاربم و اگر جمع آوری اسامی کشته شدگان و بازداشت شدگان و گرفتن وکیل برای کسانی که معلوم نیست توسط چه کسی،کجا و چرا دستگیر شده اند حرب است،من یک محاربم.باری!من یک محاربم و در هر زمان و هر مکان به محارب بودن خود می بالم و افتخار میکنم که این جنگ آیا شرف ندارد به صد صلح؟!
به گمان تان اگر کسی بشنود از خانواده زندانیان دلجویی کردم و به یک زندانی غریب کمک کرده ام و اسامی کشته شدگان و اسیرشدگان راجمع می کردم،بر من می شورند و تحقیرم میکنند؟آیا تصور می کنید با حبس و تبعید می توانید جلوی انسانیت بایستید؟!
آنانکه با تقلب و دروغ و انکار آمدند و با سرکوب و تهدید و ارعاب به گمان شان تثبیت شدند برای ادامه از چه کارها که استفاده نمی کنند !آنان که هر عمل انسانی را شیطانی و هر تفکر منتقد را محارب و هر اندیشه نوگرا را مخرب معرفی می کنند،چاره ای جز استفاده از این دست ابزارهای بی حد و حصر سرکوبگر ندارند.
باشد که طلوعی دیگر رخ بنماید و سیاهی را در سیاه چال تاریخ دفن کند وعاملان و آمرانش به سزای انسان ستیزیشان برسند و در این میان بدا به حال آنان که فردا باید پاسخگوی اعمال غیر انسانی شان در پیشگاه مردم باشند.کاش دست کم به شعارهایی که برای دیگران می دهند و به قانونی که از آن دم میزنند پای بند باشند و دست کم نسخه ای را رعایت کنند که برای دیگران می پیچند و قانونی میخوانندشان .
اکنون به زندانی منتقل شده ام که تفکیک جرائم در آن صورت نپذیرفته است.زندانی که از کمترین امکانات بهداشتی و فرهنگی محروم است.زندان بهبهان.زندانی در جنوب کشور.آنگاه که وارد شده بودم وهنوز گرد غربت را از تن نزدوده بودم،هیچ تصوری از ادامه نداشتم؛ادامه تحمل زندان،بدون تفکیک جرایم.در کنار زندانیانی که هیچ یک سیاسی نبودند با جرایمی مثل قتل و مواد و سرقت…تنها و غریب…
اما صدای گرم و آشنای بهبهانی ها چنان گرمایی داشت که خون منجمد شده در رگهایم را به جریان انداخت.آنگاه که در روز ملاقات پشت در زندان آمدند و خواستار ملاقات با من شدند و نگذاشتند فاصله هزار کیلومتری خانواده ام در نظرم جلوه کند،انگار به عیان دیدم زنّار را بر کمرهایشان و تاج خار را بر سرهایشان که می درخشید…
دیگر غریب نبودم و غریبه نبودند و حال از اینجا، از پشت این دیوارهای ستبر به یکایکشان عرض سلام و ادب و احترام می کنم و به پدر و مادرم می گویم:
پدر!مادر!اینجا من تنها نیستم.پدر،مادر،خواهر و برادران بهبهانی ام حس غریب غربتم را شکستند و می توانم فریاد کنم:من یک بهبهانی ام!مردم بهبهان!مرا بپذیرید .درود بر شرفتان!
به امید روزی که با زجر و تلاش،من و تو ما بشویم….
به امید آن روز….
خاکسارتان
مجید دری
آبانماه ۸۹/ زندان بهبهان
tamame khouzestan ra farshe sabzat mikonim majid jan
مجید جان!! میدانم که چه میگویی وقتی از غربت حرف می زنی. میدانم انتظار رسیدن به بندی که هیچ تصوری از آن نداری چه حالی دارد.
من همه ی اینها را لمس کرده ام. ولی هر کسی مثل تو نمی تواند این چنین در دل اطرافیانش رخنه کند. تو کسی هستی که هنوز بعد از ۲ ماه که از آخرین دیدارمان می گذرد در خاطره ام ماندگاری. هیچ گاه لبخند شیرینت که طعم آزادگی می داد را فراموش نمی کنم.
بهبهانیهای عزیز! بخاطر لطفی که به مجید دری داشتید از شما ممنوووووووووووووووووووووووووونم
طاقت بیار برادر سبز من
درود بر تو برادر آزاده ام.درود بر تو و امثال تو
هر وقت نامه ای از یکی از بچه های سبز اززندان می خوانم اشک امانم نمیدهد واقعا این ستمگران چگونه میتوانند این بچه های پاک وصادق را در زندان وتبعیید بیاندازند درود بر شما مردم ازاده بهبهان که میهماندار بچه های سبز ما هستید
مردمان بزرگوار بهبهان از این یار همراه گرانبها به خوبی نگاه داری کنید او عزیز ماست ..روزی که خیلی دور نیست دوباره ما کبوترهایمان را اب خواهم داد یا حسین میر حسین
و ما تکثیر می شویم… از تهران تا لبنان؛ از بهبهان تا بارسلون… بدون یک چاه نفت و بی ریالی در جیب تکثیر می شویم… و مردمان جهان سبز میشوند؛ سیاستمداران را چاره ای نیست جز لشکرهایی که با وعده ی نانی گرم و پشیزی در جیب جمع میکنند تا شعار دهند: این همه لشکر آمده… آری، عشق را گرفتن پشیز و نان می دانند!
مجید عزیز؛ زندان سبز بهبهان را ساختن کار امروز توست… خداوند پناه و پشتیبانت و مردمان بهبهان یاورت؛ آمین!
مجید عزیز
بهبهانیها قبل از تقلب در انتخابات ریاست جمهوری تقلب در انتخابات مجلس را چشیده بودند. مردم حیرت زده این شهر با چشمان خود ناباورانه انتخابات تقلب زده را درک می کنند.درود بر ازادی زنده باد ایران ازاد
اینبار سخنم خطاب به روحانی معروف شهر بهبهان جناب آقای دعاوی است.آقای دعاوی به یاد دارم که در زمان شاه بخ خاطر مسائل جزئی مثل عدم اسفالت یک دست انداز در خیابان ترتیب یک سخنرانی ۲ ساعته در مسجد گودچهک بهبهان میدادید ولی چرا امروز با دیدن اینهمه جنایت در حکومت عدل اسلامی!… ساکت هستید!!؟؟
پاسخ به آقای محمد از بهبهان: نمی دانی که الآن حفظ حکومت بالاتر از حفظ دین است!!!!!!؟؟؟؟