از مشارکت موسوی تا تفرد فرعونی
چکیده :موسی(ع) در مقابل حقیقت خاضع است. تنها و تنها تحقق حقیقت آرمان اوست. او میتواند برتر و بالاتر از خود را نیز ببیند و او قدرت مطلق و بلامنازع را طلب نمیكند. اما در سوی دیگر فرعون قرار دارد كه از آنجا كه در مقابل حق خاضع نیست و گردنكش و مستكبر است، برتر و بالاتری نمیتواند ببیند و در پی قدرت مطلق و بلامنازع است....
عبدالرحیم سلیمانی اردستانی *
در تاریخ زندگی بشر صحنههای متعددی وجود دارد که در آن حق و باطل روبروی هم قرار گرفته با هم مبارزه کردهاند. در این صحنهها افرادی پرچم حق و کسانی پرچم باطل را به دست داشتهاند. سیره و روش این دو گروه پرچمدار، برای انسانها بسیار درسآموز است و مقایسه این دو روش میتواند بسیار سودمند باشد. کسی که پرچم حق را در دست دارد فقط برای حق و حقیقت تلاش میکند و مشی و منش او این است که همه چیز را فدای هدف کند و در واقع «خود» برای او مطرح نیست. این در حالی است که در مشی و منش پرچمدار باطل همه چیز به «خود» بر میگردد. در واقع باطل پرست همه چیز را برای خود میخواهد درحالی که حق پرست همه چیز را برای حق میخواهد.
یکی از این صحنهها را قرآن مجید در داستان موسی و فرعون به تصویر کشیده است. خداوند موسی(ع) را به مأموریتی مهم بر میانگیزد و به او آیات و معجزات عظیم عطا میکند. موسی(ع) چنان این مأموریت را سنگین مییابد که ابتدا از خدا طلب قدرت میکند:
«پروردگارا به من شرح صدر عطا فرما و این امر را بر من آسانساز و گره از زبانم بگشای تا سخنم را دریابند». اما برای موسی(ع) هدف در رأس قراردارد و به همین جهت به این توجه ندارد که من در رأس و همه کاره و قَدَر قدرت باشم. موسی(ع) میبیند این هدف و این مسئولیت با مشارکت دیگری در قدرت محقق میشود و به همین خاطر از خدا میخواهد که کسی را در این مأموریت و در این قدرت با او شریک گرداند:
«واجعل لی وزیراً من اهلی، هارون اخی، اشدد به ازری، و اشرکه فی امری» و برای من دستیاری از کسانم قرارده، هارون برادرم را، پشتم را به او استوار کن و او را در امر من شریک گردان (طه/۲۹-۳۲).
موسی(ع) از این هیچ ابایی ندارد که کسی را برتر از خود ببیند و این نکته را بیان کند. او پس از اینکه خدا به او مأموریت میدهد با صراحت تمام میگوید برادرم هارون از جهتی بر من برتری دارد و به همین جهت مشارکت او در این مأموریت میتواند در تحقق هدف بسیار مؤثر باشد:
«واخی هارون هو افصح منی لسانا فارسله معی ردءاً یصدقنی انی اخاف ان یکذبون» و برادرم هارون از من زبان آورتر است، پس او را با من به این مأموریت بفرست تا مرا تصدیق کند، زیرا میترسم مرا تکذیب کنند (القصص/۳۴).
اما در سوی دیگر نه تنها سخن از شرکت در قدرت نیست، بلکه سخن از علو و برتری و قدرت مطلق است: «و ان فرعون لعال فی الارض و انه لمن المسرفین» فرعون در زمین برتری جوی و از اسرافکاران بود (یونس/۸۳). «ان فرعون علی فی الارض و جعل اهلها شیعاً یستضعف طائفه منهم….» فرعون در زمین سربرافراشت و مردم آن را طبقه طبقه ساخت؛ طبقهای از آنان را زبون میداشت… .(القصص/۴) و به هر حال ویژگی فرعون گردن کشی در مقابل حق و حقیقت است (القصص/۳۹) و چنین انسانی هیچ موجودی را نمیتواند برتر و بالاتر از خود ببیند (القصص/۳۸؛ النازعات/۲۴).
از آنجا که موسی(ع) در مقابل حقیقت خاضع است. تنها و تنها تحقق حقیقت آرمان اوست. او میتواند برتر و بالاتر از خود را نیز ببیند و او قدرت مطلق و بلامنازع را طلب نمیکند. اما در سوی دیگر فرعون قرار دارد که از آنجا که در مقابل حق خاضع نیست و گردنکش و مستکبر است، برتر و بالاتری نمیتواند ببیند و در پی قدرت مطلق و بلامنازع است. اگر در یک نظام معیار، حق و حقیقت است، نباید نزاع در این در بگیرد که کدام نهاد در رأس است. در رأس بودن به معنای مسئولیت مهمتر و خطیرتر است و نه به معنای دیگری. البته در نظامهای دموکراتیک و از جمله در قانون اساسی نقش و جایگاه و اهمیت هر نهاد یا مقامی روشن شده است. اما سخن ما در این نوشتار این است که در نظامی که در پی حق و عدالت است در رأس بودن به معنای پاسخگو بودن است. آری هر که در رأس امور است، همانطور که قدرت و اختیار بیشتری دارد، بیشتر باید پاسخگو باشد. اوست که طبق قانون قدرت نظارت دارد و باید در این امر پاسخگو باشد. اوست که باید در رابطه با صدها میلیارد دلار درآمد نفتی که در سالهای گذشته عاید کشور شده، پاسخگو باشد و در وضعیت سیاست خارجی و …. نیز. همه قوا در واقع باید از اختیاری که قانون به آنها داده استفاده کنند و به همین اندازه باید پاسخگو باشند. آری، قدرت بیشتر افتخاری نیست که دارنده آن بدان ببالد، بلکه مسئولیتی است که باید خود را برای پاسخگویی آن آماده کرد. باری سنگین است که شخصیتی مانند علی(ع) از سنگینی آن مینالد و نگران است که نتوانسته باشد آن را به منزل برساند (نهجالبلاغه/خ۲۱۶)
آن حضرت میفرماید:
«آیا بدین بسنده کنم که مرا امیرمؤمنان گویند و در ناخوشایندهای روزگار شریک آنان نباشم یا در سختی زندگی نمونهای برایشان نشوم؟ مرا نیافریدهاند، تا خوردنیهای گوارا سرگرمم سازد، چون چارپای بسته که به علف پردازد… (نهجالبلاغه،نامه۴۵).
آن حضرت به اشعث ابن قبیس، فرماندار آذربایجان، مینویسد:
«فرمانداری برای تو وسیله آب و نان نیست، بلکه امانتی است بر گردنت؛ تو باید روش و شیوه مافوق خود را در پیشگیری. درباره رعیت حق نداری استبداد به خرج دهی! در مورد بیت المال به هیچ کاری جز با احتیاط و اطمینان اقدام مکن! اموال خدا در اختیار تو است، و تو یکی از خزانهداران او هستی که باید آن را به دست من بسپاری؛ و امید است من رئیس بدی برای تو نباشم. والسلام (نهجالبلاغه، نامه۵).
آری! جان مردم در دست حاکمان امانت است. آبرو و حیثیت مردم در دست حاکمان امانت است. مال مردم و بیت المال آنان در دست حاکمان امانت است. این امانت داری بار مسئولیت است و نه صرف افتخار. بنابراین هم و غم اصلی حاکم باید به مقصد رساندن این بار باشد. حاکم حق، آن بزرگمردی است که خواب آرام و راحت ندارد چرا که نگران است که نکند جان و مال و آبروی مردم مورد تعرض قرار گیرد و او نتوانسته باشد از آن محافظت کند. او در مصرف بیتالمال دستش میلرزد و نهایت احتیاط را روا میدارد چرا که این مال متعلق به کسانی است که چه بسا نمیتوانند شکم خود و افراد تحت تکفل خود را سیر کنند. حاکم حق وقتی متوجه می شود که دختر دردانهاش گردنبندی را از بیت المال امانت گرفته خشمگین می شود و او را مورد مؤاخذه قرار میدهد. حاکم حق وقتی برادر نابینای سالخوردهاش نزد او میآید و از گرسنگی کودکانش مینالد و کمکی از بیتالمال میطلبد، آهن گداخته را به دست او نزدیک میکند تا او را به یاد آتش قیامت بیندازد. حاکم حق اجازه نمیدهد که چراغی که روغن بیتالمال در آن است برای لحظهای برای انجام امور شخصی روشن باشد و آن را خاموش میکند. یادمان باشد مردم این امور را شنیده و خواندهاند. نباید رفتار مسئولان در مصرف بیتالمال و امور دیگر به گونهای باشد که مردم نه تنها به یاد روش و سیره علوی نیفتند، بلکه خدای ناکرده به یاد رفتار دشمنان علی(ع) بیفتند!
* استاد دانشگاه مفید و عضو مجمع مدرسین و محققین قم
منبع: وبلاگ نویسنده
سپاس، استاد.
بسیار عالی
گویا استاد این مطالب را نوشته اند که بگویند وضع زمامداران کنونی جمهوری اسلامی با روایات وارده یا استاندارد های مورد نظر شرع در مورد حاکم عادل یا حاکم شیعی همخوانی ندارد. واقعیت این است که روش زمامدار کنونی بسیار “شبیه” زمامداری امام معصوم است تا بسیار “متفاوت” از آن. تفاوتها البته به طور طبیعی وجود دارند ولی بسیار کمتر از شباهت ها هستند. اینهمه موازی سازی های تاریخی که برای تعیین خطوط سیاسی و آینده آنها در مطبوعات وجود دارد و در بحث و جدل های گروه های سیاسی میبینیم برای این است که واقعا شباهت ها زیاد اند و نمیتوان از آنها چشم پوشی کرد. و این هم البته بی دلیل نیست. زیرا مردم ایران بنا به دلایلی که جای طرح آن اینجا نیست در یک مقطع کوتاه از تاریخ و معرفت بشری گیر کرده و متوقف شده اند و گویا در جهان بشریت جز آن حادثه و بازیگران آن روزگار دیگر نه کسی آمده است و نه افراد درخوری بوده اند که سرنوشت و اندیشه و افکار و روش زندگی آنان هم قابل اعتنا و پند آموزی و مطالعه و الگو برداری باشد. طبیعی است که چنین ملتی و رهبران آنها از آنچه از تاریخ آن روزگار و بازیگران خوب و بد آن زمان آموخته اند الگو برداری میکنند و خود را در آئینه حال و هوای آن روزگار میبینند و با کنش ها و واکنش های آن روزگار میسنجند. این همه بحث که بر سر “فتنه” و “غبارآلودگی” و “عدم بصیرت” و معاویه و ابن عاص یا عدل و مظلومیت و غیره و غیره وجود دارد همه از این بعد قابل توجیه و بررسی است. وگرنه کسانی که هویت آنان متکی بر خود و تجربه های خود باشد که این همه شبیه سازی ذهنی و الگو برداری عملی از دیگران را بکار نمیبندند. خلاصه کلام اینکه بعد از این همه تجربه آموزی در سه دهه اخیر جای بسی تاسف خواهد بود که باز عده ای پیدا بشوند و بگویند که اگر به هدفی که به خاطر آن انقلاب کردیم نرسیدیم برای این بود که زمامداران از مسیر درست شرعی خارج شدند. نخیر زمامداران بسیار کوشیدند که در مسیر شرع بمانند و هر کس دیگری هم جای آنان بودند بهتر از این نمیتوانست بکند. اگر در نتیجه گیری از تجربیات سی ساله اشتباه بکنیم بدانیم که خون شهدا و این همه زحمت و رنج آنان و خانواده های آنان را بر باد داده ایم و بار دیگر مسیر تعالی ملت ایران در آینده توسط عده ای که دچار توهم اند به انحراف کشانده خواهد شد. تا کی میتوان خود را فریب داد و واقعیت ها و حقایق را آن طور که هست ندید؟
ایا بگیر و ببند ها در خط اسلام است؟ایا بستن و کشتن و به زنجیر کردن با اموزه های اسلامی سازگاری دارد؟پیامبر خدا در رابطه با جوانی که خاکستر بر سر او میریخت چه کرد؟مگر نه اینکه زمانی که او بیمار شد به عیادتش رفت؟مگر نه اینکه وقتی وحشی پس از کشتن حمزه اسلام اورد او رابخشید و فقط فرمود سعی کن در چشم من نباشی.مگر همین پیامبر هند جگر خوار را که ظاهری اسلام اورد نبخشید؟مگر علی(ع) با وجودی که پیامبر اورا به جانشینی برگزیده بود ۲۵ سال خانه نشین نشد؟مگر علی نمیتوانست شمشیر بکشد و بر مسند حکومت بنشیند؟مگر علی (ع) نمیتوانست به دشمنانش دشنام دهد و انها را به زندان بیفکند؟اگر از اموزه های اسلامی چیزی نمیدانی نگو که نسل جوان را منحرف نکنی.بگذار و بگذر.هر جنایتی را به اسلام نسبت میدهید و بعد میگویید علی اینگونه کرد.حتی در همان ماجرای طلحه و زبیر هم اوج فتوت و مردانگی علی را میتوانی ببینی.
داستانی از پیامبر و علی نقل میکنم تا شاید بفهمی انها که بودند.
روزی به پیامبر خبر دادند در خانه ای دو نفر مشغول زنا هستند.نبی اکرم(ص)علی را مامور تحقیق کردند.علی به در خانه رسید.سه بار یاالله گفت ووقتی وارد خانه شد با چشمان بسته وارد شد.دست به دیوار میکشید و سپس خارج شد.نزد پیامبر امد و فرمود تا وقتی من در خانه بودم چیزی ندیدم.پیامبر که علی را میشناخت فرمود به تحقیق تو جوانمردترین فرد امت منی.
چقدر ابروی مردم ریخته شده؟چقدر خون ناحق ریخته شده؟مگر نه اینکه پیامبر میفرماید ریختن خون یک انسان بیگناه(ونمیفرماید یک مسلمان بیگناه) برابر ریختن خون همه انسانهاست؟مگر علی در وصیت به امام حسن در رابطه با ابن ملجم نمیفرماید اگر زنده ماندم از او در میگذرم.اگر کشته شدم توصیه میکنم از او بگذرید واگر خواستید قصاص کنید یک ضربت زده و حق ندارید بیش از یک ضربت بر او بزنید؟مگر نه اینکه در همان روز ضربت خوردن وقتی برای او شیر می اورند اول سوال میکند به ابن ملجم غذا داده اید یا نه؟
ایا این رفتارها در حکومت پیدا میشود؟
مگر علی در مورد زن یهودی که خلخال از پایش در اوردند نمیفرماید اگر از غصه بمیریم رواست؟
ای وای بر ما که هر کار حکومت را به اسلام نسبت میدهیم.به همه خوانندگان سایت توصیه میکنم کتاب خداوند الموت ترجمه زنده یاد ذبیح الله منصوری را بخوانند تا ببینند این حکومت شبیه به کیست.
دوست محترم روش شما برای درک حقیقت روشی کارآمد و مبتنی بر متدهای علمی نیست. مانند بسیاری که علاقه خود را جلوتر از کشف حقیقت قرار میدهند شما نیز از مشاهدات و دانسته های خود آنانی را عمده و بزرگ میکنید که پیش فرض شما را مورد تایید و تاکید قرار بدهد. اکثر مردم در کشف حقیقت تا جائی پیش میروند که سلامت خاطر آنان را به خطر نیاندازد و آنان را از حریمی که برایشان عمری آرامش و آسایش خاطر آورده است دور نکند. و از این رو اگر مشاهداتی وجود داشته باشند که مغایر با فرائض آنان باشد آنها را نادیده میگیرند و یا توجیهاتی برای آنها میسازند. در اینکه فراز های متعددی در تاریخ بزرگان اسلام وجود دارد که حاکی از منش انسانی و علو روح بازیگران آن است تردیدی وجود ندارد. بله بی تردید داستان های فراوانی از روح آزادگی و مردانگی بزرگان تاریخ اسلام وجود دارد که بناست به مخاطبین خود درس آزادگی و مردانگی بدهد. همزمان تجارب بسیاری هم وجود دارد که نشان میدهد در جائی یک اشکال بسیار بزرگ و راهبردی و فراگیر وجود دارد که به نوعی مانع تحقق فراگیر شدن آن ارزش ها در جامعه “میلیاردی” مسلمانان شده است. آخرین نمونه آن بلا و فاجعه ای است که به نام اجرای احکام اسلام یا مقدسات بر سر ملت مظلوم ایران وارد شده است و ضمن به عقب بردن فرهنگ ملی ما ایرانیان هر روز هم به ناکارآمدی چرخه اجتماعی و اقتصادی و ملی ما میافزاید. حالا اینکه ریشه این موضوع در “فهم” ماست یا مشکل در خود “فهمیده” است خیلی فرق نمیکند. به نظر بنده واقعیت موضوع به شق دوم نزدیک است و به نظر شما حقیقت در شق اول است. در هر حال برای قضاوت در باره چیزی باید آنرا به صورت آماری و در مجموع دید وگرنه به صورت موردی مطالعه و مشاهده کردن کمکی به کشف حقیقت نمیکند. بنده هزاران هزار کوزه و در دوره های متعدد تاریخی دیده ام که جز سرکه و آب نمک از آنها تراوش نمیکرده است و از این مشاهده آماری به این نتیجه رسیده ام که درون این کوزه ها خالی از شهد و شربت بوده است. شما اصرار دارید که نه اینطور نیست و به چند کوزه بسیار پر اشاره میکنید که شهد اعلائی از انسانیت و روح آزادگی به نمایش گزارده اند. با شما در این موافقم ولی باور کنید که این چیزی را ثابت نمیکند. اگر کسی به فهرست بلند شعرای تاریخ ادبیات فارسی توجه کند ممکن است به این فکر بیافتد که زبان فارسی شاعر پرور است. ولی این یک واقعیت آماری نیست. نگاهی به فهرست بازیگران تاریخ اسلام هم نشان میدهد که اسلام قطعا ظرفیت و قابلیت پرورش دادن انسانهای بسیار بزرگ و دانش پژوه و فارغ از تعصب و لجاجت یا تنبلی و ساده انگاری را داراست. ولی از لحاظ آماری این استنتاج درستی نیست و نمیتوان آنرا به قاعده تبدیل کرد. نگاهی به حوزه های به اصطلاح علمیه ما بیاندازید. بله ممکن است مطهری ها هم از آنجا بیرون بیایند ولی چند تا؟ استثناء کدام است قاعده کدام؟! مطمئنم شما برای خرید ساده یک خوشه انگور هم که شده به همه دانه های آن نگاهی میاندازید؟ آیا اتومبیلی را میخرید که یک روز در میان روشن بشود؟ خانه ای را میخرید که اطمینانی از استحکام آن از امروز به فردا نباشد؟ وقتی به اسلام میرسیم ما با چنین پدیده ای روبرو هستیم- از خروجی تعلیمات آن اطمینانی حاصل نیست. هم ملا محمد عمر رهبر طالبان را تغذیه میکند و هم ملا صدرا متالهین را. هم آقای مصباح یزدی را هم آقای خاتمی را و مطمئن باشید هر دو این بزرگوار برای اثبات درک خود به اندازه کافی شواهد و ادله “اسلامی” دارند. کیست که بگوید آقای مصباح یزدی از دائره اسلام خارج شده است و کیست که بگوید آقای خاتمی را از اسلام ادراک درستی نیست؟ تمام مطلب در این است که خروجی را اطمینانی در کار نیست. بعد از عمری مجاهدت در راه ایجاد جامعه اسلامی ممکن است حاکم ما به جائی برسد که برای حفظ موقعیت خود از روش های ضد اسلامی استفاده بکند و برای آن هم از خود اسلام توجیه بتراشد. این کاملا شدنی است و به چشم خودمان میبینیم. پس چه اصراری است؟
برایتان متاسفم که به خاطر قدرت خودتان را خسرالدنیا و الآخره کردید در ضمن استقبال قمیها از رهبر انقلاب رو حال کردین ؟!کور شود هر که نتواند دید
چند وقت پیش تصاویری از قم دیدیم در تشییع جنازه یک عالم چند برابر استقبال فوق الذکر بود مثکه توی قم کلاً از همه چیز استقبال میشه. برای شما که عقلتون به چشمتونه متاسفم و تازه چشمی که همه چیز رو نمیبینه یا اون چیزایی که دوست داره رو میبینه و اینکه متوجه نیستید اگر کسی دنبال قدرت بود اینجاها مرقومه ای نمی فرمود که انتهای آن به زندان، تبعید و اصولاً هر جایی ختم میشود غیر از قدرت و اتفاقاً مرقومه ای در مدح فداییان …. برای رسیدن به قدرت او را بس بود.
والسلام علی من اتبع الهدی
اول سلام
دوم از سایت کلمه گلایه مندم که گاهی کامنتها به تیغ سانسور گرفتار میشود.
سوم.برادر گرامی مگر هر کس دم از اسلام زد مسلمان است؟صهیونیستهادم از دین موسی میزنند اما جنایت میکنند.جنگهای صلیبی بنام عیسی بود اما ایا از سیره عیسی(ع)بویی برده بود؟بسیاری از حکومتها به نام اسلام سربریدند و زبان بریدند وکور کردند مانند تیمور لنگ.ایا اینها اموزه های پیامبر بودند؟
علی(ع) در حالی که از سوی پیامبر به جانشینی برگزیده شده بود دموکراسی واقعی را نشان داد و ۲۵ سال خانه نشین شد.حسین(ع) در شب عاشورا به سپاهش فرمود از تاریکی شب استفاده کنید و دست زن و فرزندانتان را بگیرید و بگریزید که اینان با من کار دارند.ایا ازادگی از این بالاتر سراغ داری؟ایا اما حسین گفت هر کس خواست فرار کند به تیغ لشکرم دچار میشود؟در کجای زندگی پیامبر و ائمه نقطه تاریک میبینی که از متد های علمی حرف میزنی؟
ایا هیچ عاقلی یا دیوانه ای ظرفی از طلا را بخاطر الودگی دور می اندازد؟یقینا نه.اسلام ظرفی مطهر است که از سوی عده ای سود جو ان را الوده به شبهات میکنند.اسلام و بقیه ادیان الهی بر پایه فطرت انسان استوار است.زدن و کشتن و به بند کردن با فطرت انسان سازگار است؟ایا میتوان گفت قوانین ترافیکی را به دلیل عدم استفاده از سوی عده ای باید کنار گذاشت؟ایا میتوان گفت چون ما دیده ایم که عده ای قوانین ترافیکی را رعایت نمی کنند بر پایه این امر باید به نهی و نفی این قوانین پرداخت؟
نه برادر یا خواهر عزیز
اسلام به ذات خود ندارد عیبی
هر عیب که هست از مسلمانیهاست
در جواب ان اقایی که میگوید استقبال مردم قم چنین و چنان بود.لطف بفرمایید این استقبال دولتی را با بدرقه ی مردمی تشییع پیکر حضرت ایت الله منتظری مقایسه کنید تا حساب کار دستتان بیاید.البته اگر خودتان را به خواب نزده باشید که اگر کوهی هم بر سرتان فرو ریزد بیدار نخواهید شد.اگر اینان قدرت میخواستند که سکوت همه چیز را برایشان فراهم میساخت.
اول سلام. دوم اینکه شما میکروب نیستید و اگر عده ای اینگونه قضاوت میکنند تنها از آن روست که دچار غضب خدا شده اند. و این نیست مگر اینکه با خدا “مکر” میکردند – آنگاه که در جوانی و در اوج بی پناهی و نداری و تنهائی او را در ضمیر خود به نهان میخواندند که اگر به ما تسلط و مکانت بدهی ما فقط در راه تو میکوشیم و منافع و مصالح بی پناهان و زیر دستان را به مصالح و منافع خود ترجیح میدهیم. ولی وقتی خدا دعای آنان را اجابت کرد و به مقام حکومت رساند دیدیم که به پیمان خود با او پایبند نماندند. دیدیم که چاپلوسان نالایق و بی سواد را به مقام و منزلت رساندند و مصلحین منتقد و کاردان را به حاشیه راندند یا به زندان افکندند. دیدیم که خود را بر خلاف نص صریح قران کریم “پاک شمرده” و منتقدین خود را میکروب خواندند. هر که با خدا مکر کند دیگر اعمال زشت خود را نمیبیند و در جرگه اشرار از دنیا میرود – ولو خلق انبوهی را هم به فریب دنبال خود کشانده باشد ( قابل توجه دوستی که دل به استقبال شهر قم خوش کرده اند. کاش فیلم استقبال مردمی از بازدیدهای شاه را هم میدیدید) . و اما در مورد مسلمانی ما: واقعیت همان است که گفتید. اما چرا؟ علت آن است که قسمت اعظم کسانی که نام مسلمان بر خود دارند همه از سر ترس از عذاب خلد خداست. قسمت اندکی هم از سر طمع حظ جاودانی است که خود را به نحوی تطبیق داده اند. اگر در اسلام جهنم و بهشتی در کار نبود بدانید که اکثریت مسلمانان تاکنون راه دیگری رفته بودند – مطمئن باشید. با این همه تنها گروه بسیار بسیار اندکی هستند که نه از سر ترس و نه از سر طمع بلکه از سر نیاز به دانستن “حقیقت بودن” است که به دین رو میاورند. از این گروه بسیار بسیار اندک دسته ای از آنچه در دین می یابند خوشنود میشوند و برای همیشه به کوچه باغ بارانی و سر سبز ایمان پا گذارده و گذر دهر آنان را نهایتا به “اطمینان” میرساند. ریشه باور و ایمان این گروه در عمق فطرت انسانی دویده است و خود و دنیا و حوادث آنرا از دیدگاه دیگری میبینند. دسته دیگری هم هستند که حقیقت دین و معنی بودن از دید دین را به وضوح درک میکنند ولی به هر دلیل آنرا نمیپسندند و برای همیشه بدان پشت کرده و از آن میگریزند. این دو گروه بسیار بسیار اندک را مومن و کافر مینامند. قسمت اعظم مردم بین ایندو قرار دارند که نه رومی رومی هستند و نه زنگی زنگی و برای همین است که به مسلمانی شان “اعتباری” نیست. و نکته آخر اینکه نسل بشر تا چشم کار میکند در آینده ادامه دارد و بنا بر این به “داده های آماری” رفتار مسلمانان کماکان اضافه خواهد شد. امروز وضع این است – رفتار مردم فردا و نسل های دیگر شاید آمار را به نوع دیگری تغییر بدهد. و این البته مسئولیت همه ما را بیش از پیش میکند زیرا که ما هم خود جزو این ” آمار” و به نوعی تاثیر گزار بر آن هستیم و نهایتا مجموعه رفتار و کردار و اخلاق و بی اخلاقی ماست که تعیین میکند از این کوزه اسلام چه تراوش میکند. برای اصلاح رفتار و کردار خود و – مهمتر از آن رهبرانمان- همه و همه مسئولیم. برای فراگیری شاخه های متنوع علوم که با زحمت فراوان و تلاش بی وقفه نسل های بسیاری به دست بشر امروز رسیده است همه مسئولیم. برای گسترش آگاهی ها و حساس کردن شاخکها و شکستن عادت ها و گشودن زبان ها و قلم ها و ترویج پرسش ها و مداومت بر درخواست جوابها همه و همه مسئولیم ….