یا غیاث المستغیثین
چکیده :وقتی بر اثر تلقین بازجوها لحظه شکستن استخوان گردنت موقع اعدام را تصور می کنی. وقتی بازجو سعی دارد تو را مجبور کند که خودت خودت را بزنی. وقتی این واقعیت که پدرت را موقع ربودنت جلوی خودت با گاز فلفل و شوکر ضرب و جرح کرده اند در کنار فضای غیر واقعی که همه تو را فراموش کرده اند می...
کلمه: یک سال پیش در چنین روزهایی حمزه غالبی، مسوول کمیته جوانان و دانشجویان ستاد میرحسین موسوی، از زندان آزاد شد. آنچه در زیر میخوانید، یادداشتی است که او در شب قدر سال گذشته در توصیف حال و هوای زندان انفرادی نوشته است. در این ایام شاید بازخوانی آن خصوصا اشنایی با شیوه های برخورد با زندانیان حوادث انتخابات خالی از لطف نباشد.
متن این یادداشت پیش روی شماست:
وقتی دیوارهای بلند و آدمهای کوتوله تو را احاطه کرده اند. وقتی نرمی تنت زیر سختی باتوم فریاد می زند. وقتی سکوت قبرستانی میان فریاد و فحاشی بازجو گم می شود. وقتی سر درد ناشی از بی خوابی های مداوم کرختی تن بی تحرکت در سلول انفرادی را تحمل پذیر می کند. وقتی سفیدی پوست آفتاب ندیده زیر کبودی تنت گم می شود. وقتی تهدید به تعرض هایی می شوی که حتی نمی توانی بازگو کنی. وقتی با حسرت تلاش های صادقانه برای اصلاح میهن را به یاد می آوری و تلاش آنها برای اعترافات دروغ، پیش چشمت است. وقتی برق نگاه پاکترین فرزندان انقلاب هنوز در یادت هست و تقلای ناپاکان برای لکه دار کردن آنها را می بینی. وقتی پیشانی های پینه بسته و انگشترهای عقیق به هیچ ارزش دینی و انسانی پایبند نیستند. وقتی آنها که خود را ضابط قضایی می دانند حقوق قانونی تو را لگد مال می کنند. وقتی شور زندگی زیر تکرار مکرر “تو را آویزون می کنیم” می میرد. وقتی بر اثر تلقین بازجوها لحظه شکستن استخوان گردنت موقع اعدام را تصور می کنی. وقتی بازجو سعی دارد تو را مجبور کند که خودت خودت را بزنی. وقتی این واقعیت که پدرت را موقع ربودنت جلوی خودت با گاز فلفل و شوکر ضرب و جرح کرده اند در کنار فضای غیر واقعی که همه تو را فراموش کرده اند می نشیند. وقتی حس می کنی هیچ نهاد قانونی و تقیدات دینی و اخلاقی از تو حفاظت نمی کند. وقتی به تو می باورانند که همه تو را فراموش کرده اند. وقتی به این باور می رسی که از خانواده کاری که بر نمی آید، خودشان هم در معرض تهدید هستند.
وقتی خودت را تنهای تنها می یابی. درست در اوج احساس بی پناهی، تنها تصور اینکه قدرتی هست که صدای تو را از درون سلول تنگ می شنود و دیوارهای بلند مانعی برای حس کردن دستهای مهربانش روی شانه ات نیست، تو را از فرو پاشیدن حفظ می کند. در آن لحظات او تنها تکیه گاهت است که می توانی به آن پناه بری. الطافش را حس کردم و رد معجزاتش را دیدم.
انفرادی فرصت خوبی بود برای اینکه ترجمه قرآن را بارها مرور کنم. یک آیه هست که مضمون آن در قرآن چند با تکرار شده است: انسان وقتی در شرایط سخت قرار می گیرد به یاد خدا می افتد. و چون پایش به ساحل می رسد فراموش کار می شود. اکنون این یادداشت را می نویسم که اگر روزی الطاف خداوند را فراموش کردم این یادآوری تذکری باشد تا ظلم و تعدی که به من رفته است را فراموش نکنم و یاد او در ذهنم زنده بماند.
ba arezoye sarnegoni zolmo jor va vazidane nasime azadi
خدا نگهدار شما و دوستان سبزمون باشد
امیدوارم خدا جواب این همه ظلم و ستم که به شما و همه اسرای سبز تحمیل کردند بدهد
خداوند جواب کسی را نمی دهد دوست من. خداوند هر کاری که باید می کرده کرده. این من و شماییم که با اندیشه و عمل باید خواست خودمون رو به ظهور برسونیم. تکیه به دانایی و توانایی که خداوند به ما هدیه کرده به علاوه ی صبر و استقامت با همراهی همدیگر ما رو به فردای آزادی و محاکمه ی عادلانه ی جانیان حکومت خواهد رسوند. سپاس
ظلم وتعدی که برما شده رافراموش نخواهیم کرد
be sabr va imane shoma eftekhar mikonim.kash hame yad begirim ke omid va imane khod ra hata dar sakhttarin sharayet az yad nabarim va ba har aghidei ke darim hamrah va motahed baraye nabudie zolm va barghararie edalat va azadi mobareze konim.
be omide piroziye hagh bar batel
چقدر واقعیت تلخ زشتی رفتار زشتکاران را به زیبایی روح زیبای خود زیبا نگاشته اید. انسان آزاده ای که دردهای فراوان ایام بند و غربت زندان را چنان ادیبانه به تصویر کشیده که انسان بر خواندن این متن تکان دهنده چشمی اشک آلود از پلشتی رفتار حیوانی ظالمان بر خوبترین انسانهای این سرزمین دارد و چشمی دیگر گشوده به تحسین از بیانی چنین سلیس و تشبیهاتی چنان دقیق دارد. خداوند همراه شما و لطف بیکرانش مرهم دردها و رنجها و زخمهای جسم و روح شما هموطن مبارز و شجاع باد
چراغ ظلم ظالم تا ابد هرگز نمی سوزد
اگر سوزد شبی سوزد، شب دیگر نمی سوزد
ما در تنهایی هامون خدا را داریم که میگه الیس صبح بقریب.این ایه را بیاد دارم که در جنگ روی دیوارشهرک دارخوین بزرگ نوشته بودند.
درود بر تو انسان بزرگ از صمیم قلب دوستت داریم.ظلم پایدار نیست….