«حکمرانی خوب» در اندیشه و عمل علی(ع)
چکیده :اندک مطالعهای در اندیشه و سیرهی عملی علی(ع) نشانگر این است که آن بزرگوار هم در مقام نظر، معتقد بهحکمرانی خوب بود و هم در مقام عمل میکوشید که آن را در جامعه حاکم کند. بر این اساس، علی(ع) هرگز حاضر نبود حکومت را بههر شکل ممکن بهدست آورد و بههر طریق ممکن آن را حفظ کند؛ زیرا معتقد بود حکومتی میتواند مصداق حکمرانی خوب باشد که هم در مقام تأسیس و هم در مقام اداره امور جامعه، مبتنی بر رعایت ضوابط عقلی و شرعی و منتخب و مورد رضایت مردم باشد. **...
کلمه – رحمتالله بیگدلی *
حکمرانی خوب
اصطلاح «حکمرانی خوب»(Good Governance)، یکی از اصطلاحات رایج در مباحث سیاسی امروز است. منظور از «حکمرانی خوب»، اداره و تنظیم امور کشور و جامعه و رابطهی دولت- شهروندان بر اساس دموکراسی(حق انتخاب مردم) حاکمیت قانون و دستگاه قضایی مؤثر و … است.
بانک جهانی شش عامل را برای تحقق «حکمرانی خوب»، لازم دانسته است که عبارتند از:
۱٫ بهرسمیت شناختن حق انتخاب و اظهار نظر برای مردم و ضرورت پاسخگویی حکومت در مقابل آنان (Voice and Accountability).
2. ثبات سیاسی و عدم خشونت؛ در فضای فاقد ثبات سیاسی و رواج خشونت، حکمرانی خوب، ممکن نیست. لذا برای حکمرانی خوب، ما نیازمند کاهش بیثباتی سیاسی و خشونت هستیم و باید بکوشیم که در جامعه ثبات سیاسی برقرار باشد و با خشونت مقابله شود. البته راه رسیدن بهثبات سیاسی، سرکوب نیست، بلکه باید با بهکار گرفتن اراده و خواست جمعی، بیثباتی، خشونت و تروریسم از جامعه رخ بربندد.
۳٫ اثربخشی دولت؛ بهاین معنا که دولت باید در انجام وظایف خود کارآمد و مؤثر باشد.
۴٫ حذف مقررات اضافی؛ بوروکراسی و مقررات اضافی علاوه بر اینکه موجب کندی انجام کارها میشود، میتواند موجب تحمیل هزینه و ایجاد بار مالی و مانع رشد اقتصادی باشد.
۵٫ حاکمیت قانون؛ در حکمرانی خوب، قانون بالاتر از ارادهی افراد در هر موقعیتی که باشند، قرار میگیرد.
۶٫ مبارزه با فساد؛ برای رسیدن بهحکمرانی خوب باید مبارزهای جدی و مستمر با انواع و اقسام فسادهای رایج انجام پذیرد و تلاش شود که ریشهی فساد تا حد ممکن از دولت و جامعه کنده شود. تاریخ حکومتها و دولتهای حاکم بر جوامع بشری نشانگر این است که در دولتهای غیرپاسخگو فساد اداری و مالی، امری رایج است و مانع توسعه و پیشرفت این جوامع میشود.
پس بهطور خلاصه میتوان گفت که حکمرانی خوب، عبارت است از: «بهرسمیت شناختن حق انتخاب و اظهارنظر و پاسخگویی، ثبات سیاسی و عدم خشونت، اثربخشی دولت، حذف مقررات اضافی، حاکمیت قانون و مبارزه با فساد.
●بهرسمیت شناختن حق انتخاب مردم
اندک مطالعهای در اندیشه و سیرهی عملی علی(ع) نشانگر این است که آن بزرگوار هم در مقام نظر، معتقد بهحکمرانی خوب بود و هم در مقام عمل میکوشید که آن را در جامعه حاکم کند.
بر این اساس، علی(ع) هرگز حاضر نبود حکومت را بههر شکل ممکن بهدست آورد و بههر طریق ممکن آن را حفظ کند؛ زیرا معتقد بود حکومتی میتواند مصداق حکمرانی خوب باشد که هم در مقام تأسیس و هم در مقام اداره امور جامعه، مبتنی بر رعایت ضوابط عقلی و شرعی و منتخب و مورد رضایت مردم باشد.
با اینکه بر اساس مبانی کلامی شیعه، علی(ع) خلیفهی بلافصل و منصوص رسول خدا(ص) و امام مفترضالطاعه بود، ولی هرگز در صدد برنیامد که با تکیه بر این نص، حکومت خود را بر مردم تحمیل کند؛ زیرا علی(ع) برخلاف کسانی که برای مردم حق انتخاب قائل نیستند، معتقد بود که هم حکومت و هم حاکم باید برآمده از انتخاب واقعی مردم باشند.
*از منظر علی(ع) انتخاب حاکم یکی از اساسیترین حقوق و تکالیف مردم است
علی(ع) انتخاب حاکم را یکی از اساسیترین حقوق و تکالیف مردم میداند و میفرماید:
«آنچه در حکم خدا و حکم اسلام پس از مرگ یا کشته شدن امام مسلمانان بر آنان واجب است، این است که عملى انجام ندهند و دست بهکارى نزنند و دست یا پا جلو نگذارند و کارى را شروع نکنند پیش از آنکه براى خویش رهبرى پاکدامن، آگاه، باتقوا و آشنا بهقضا و سنت انتخاب کنند تا کار آنان را سامان دهد …»۱
*علی(ع) هیچگونه حق ویژهای برای خود قائل نبود و واقعا معتقد بهحق انتخاب مردم بود
علی(ع) جز از طریق انتخاب و رأی مردم برای کسی حق حکومت قائل نیست و حکومتی را که از طریقی جز انتخاب و رضایت مردم بهدست آمده باشد، باطل میداند.
ابناثیر مورخ معروف در کتاب کامل خود آورده است:
چون روز بیعت [با على(ع)] که روز جمعه بود فرا رسید مردم در مسجد گرد آمدند و على(ع) بر منبر بالا رفت و در حالى که مسجد پر از جمعیت و همه سراپا گوش بودند فرمود:
«اى مردم، این امر (حکومت) امر شماست. هیچکس بهجز کسى که شما او را امیر خود گردانید حق امارت بر شما را ندارد! ما دیروز هنگامى از هم جدا شدیم که من قبول ولایت را ناخوشایند داشتم، ولى شما جز بهحکومت من رضایت ندادید.»۲
وقتی علی(ع) با دعوت مردم برای قبول خلافت مواجه شد، رفتاری از خود نشان داد که در طول تاریخ بینظیر است، آن حضرت حتی با اصرار از مردم خواست که در صورت امکان، او را از قبول خلافت معاف دارند و فرمود:
«از من دست بدارید و دیگرى جز مرا بطلبید، که روى بهکارى داریم که چهرهها و رنگهاى گونهگون دارد. نه دلها را در برابر آن طاقت شکیبایى است و نه عقلها را تاب تحمل. سراسر آفاق را ابرى سیاه فرو پوشیده و راههاى روشن ناشناخته مانده. بدانید، که اگر دعوتتان را اجابت کنم با شما چنان رفتار خواهم کرد که خود مىدانم. نه بهسخن کسى که در گوشم زمزمه مىکند گوش فرا خواهم داد و نه بهسرزنش ملامتگران. اگر مرا بهحال خود رها کنید، من نیز چون یکى از شما خواهم بود. شاید بیش از شما، به سخن آنکه کار خود بهاو وا مىگذارید، گوش سپارم و بیش از شما از او فرمان ببرم. من اگر براى شما وزیر باشم بهتر از آن است که امیر باشم.»۳
در تاریخ طبرى نیز بهنقل از محمد بنحنفیه آمده است که گفت: «من پس از کشته شدن عثمان در کنار پدرم على(ع) بودم. آن حضرت بهمنزل وارد شد و اصحاب رسول اللَّه(ص) اطراف وى اجتماع کردند و گفتند؛ این مرد (عثمان) کشته شد و مردم ناگزیر باید امام و رهبرى داشته باشند و ما امروز کسى را سزاوارتر از تو براى این امر نمىیابیم. نه کسى سابقه تو را دارد و نه کسى از تو بهرسول خدا(ص) نزدیکتر است. على(ع) فرمود: این کار را انجام ندهید، چرا که من وزیر شما باشم بهتر از این است که امیرتان باشم. گفتند: نه بهخدا سوگند، ما دست بر نخواهیم داشت تا با تو بیعت کنیم. حضرت فرمود: «پس (مراسم بیعت) در مسجد باشد چرا که بیعت من مخفى نیست و جز با رضایت مسلمانان عملى نمىباشد»۴
تاریخ طبرى همچنین بهنقل از ابىبشیر عابدى آورده است: «من در زمان قتل عثمان در مدینه بودم. مهاجرین و انصار که طلحه و زبیر نیز در بین آنان بودند بهنزد على(ع) آمدند و گفتند: اى اباالحسن بیا تا با تو بیعت کنیم، حضرت فرمود: من نیازى بهحکومت بر شما ندارم و با شما هستم، پس هر که را برگزینید او را خواهم پذیرفت؛ بنابراین حاکمى براى خود اختیار کنید. آنان گفتند: بهخدا قسم که غیر از تو را بر نخواهیم گزید.۵
علی(ع) زمانی حاضر بهپذیرش خلافت شد که مردم بهخانه او هجوم آوردند و یکپارچه خواستار بیعت با او شدند.
علی(ع)، صحنهی هجوم مردم برای بیعت با خود را اینگونه ترسیم کرده است:
«شما(برای بیعت) دستم را گشودید و من بستم. شما آن را بهسوی خود کشیدید و منآن را بر گرفتم. پس از آن همچون شتران تشنه که روز وعدهی آب بهآبخورگاه حمله کنند و بهیکدیگر پهلو زنند بهگردم ریختید، آنچنان که بند کفشم پاره شد، عبا از دوشم افتاد، و ضعیفان پایمال شدند! سرور و خوشحالی مردم آن روز بهخاطر بیعت با من، چنان شدت داشت که کودکان بهوجد آمده، و پیران خانهنشین با پای لرزان خود برای دیدار منظرهی این بیعت بهراه افتاده بودند، بیماران برای مشاهده بر دوش افراد سوار شده، و دوشیزگان نورسیده(بر اثر عجلهو شتاب) بدون نقاب در مجمع حاضر شده بودند!»۶
علی(ع) وقتی در مقابل اصرار بیش از حد مردم مجبور بهقبول خلافت میشود، دلیل آن را اینگونه بیان میدارد:
«هان،آگاه باشید، بهخدایی که دانه را شکافت و انسان را آفرید، سوگند که اگر نه این بود که جمعیت بسیاری گرداگردم را گرفته، و بهیاریم قیام کردهاند، و از این جهت حجت تمام شده است و اگر نبود عهد و مسؤولیتی که خداوند از علما و دانشمندان(هر جامعه) گرفته که در برابر شکمخواری ستمگران و گرسنگی ستمدیدگان سکوت نکنند، من مهار شتر خلافت را رها میساختم و از آن صرفنظر و آخر آن را با جام آغازش سیراب میکردم و (آن وقت) خوب میفهمیدید که دنیای شما (با همهی زینتهایش)در نظر من بیارزشتر از آبی است که از بینی گوسفندی بیرون آید!»۷
آیا بالاتر از این میتوان بهحق انتخاب مردم احترام گذاشت؟
●بهرسمیت شناختن حق اظهارنظر برای مردم و ضرورت پاسخگویی حکومت
یکی از ویژگیهای حکومتهای خودکامه، این است که خود را فوق پاسخگویی میدانند و مانع سؤال و انتقاد مردم و صاحبنظران از سیاستها، برنامهها و عملکرد خود میشوند. این روش، یکی از بدترین شیوههای زمامداری است و در درازمدت نه تنها بهمنافع ملّی آسیب میرساند، بلکه بنیاد حکومت را سست و زمینهی سقوط آن را در برابر مشکلات فراروی و تندباد حوادث فراهم میآورد.
خداوند متعال، در قرآن کریم، مافوق سؤال بودن را از صفات اختصاصی خویش برشمرده و فرموده است:
« خداوند از آن چه که میکند مورد سؤال واقع نمیشود و آنان(مردم) مورد سؤال واقع میشوند.»۸
بر این اساس هر فرد و یا سیستم حکومتی که خود را پاسخگو نداند، پای خویش را از مرز بندگی فراتر نهاده و بهنحوی ادعای الوهیت کرده است، یعنی همان کاری که فرعون و فرعونصفتان تاریخ کردهاند.
مالک اشتر استاندار علی(ع) در مصر یکی از بزرگترین شخصیتهای تاریخ اسلام است و علی(ع) نسبت این مرد بزرگ را بهخویش همانند نسبت خودش با پیامبر عظیمالشأن اسلام دانسته و فرموده است: «خداوند مالک اشتر را رحمت کند، او برای من همان گونه بود که من برای رسول خدا(ص) بودم.»۹
علی(ع) در عهدنامهی خویش بهمالک اشتر از اینکه چنین روشی را پیش گیرد و خود را فوق سؤال بداند بهشدت نهی کرده و فرموده است:
«بپرهیز از اینکه خود را در شکوه با خدا برابر دانی و یا در بزرگواریش خود را با او همانند بینی، زیرا خدا هر جباری را خوار، و هر گردنکش و متکبری را بیمقدار میسازد.»۱۰
علی(ع) از اینکه مالک اشتر، امارت و قدرت خویش را بهعنوان وسیلهای برای تحمیل دیدگاههای خود بر جامعه قرار دهد، نهی میکند و می فرماید:
«و هرگز مگو که مرا بر شما امیر ساختهاند و باید فرمان من اطاعت شود، زیرا چنین روشی موجب فساد دل و سستی دین و نزدیک شدن زوال قدرت است.»۱۱
بهتصریح علی(ع)، عدم پاسخگویی حکومت، موجب فساد دل حاکمان و سستی حضور دین در جامعه و در نهایت موجب انفجارهای اجتماعی و سقوط حکومت است، وکسانی که در صدد مبارزه با فساد هستند، باید بدانند که منشأ فساد، عدم پاسخگویی دولتمردان است و در فضای پاسخگویی حاکمان است که می توان با فساد در تمامی ابعاد آن مبارزه کرد.
علی(ع) حق سؤال از تمامی ارکان حکومت را برای مردم بهرسمیت شناخته و پاسخگویی در قبال سؤالات مردم را بر حکومت واجب دانسته و در این زمینه خطاب بهمالک اشتر فرموده است:
«و اگر رعیت بر تو گمان ستم برد، آشکارا بهمردم توضیح ده و عذر خود را نزد آنان بیان کن و با این کار از بدگمانیشان در آر،که اگر چنین کنی، این کار تو برای تو ریاضت (و تمرین اجرای عدالت) است و برای مردم رفتاری بهمدارا و محبت، و صراحتگویی در بیان عذر، و در نتیجه، استوار داشتن تودهها در راه حق.»۱۲
علی(ع) از اینکه مردم خود را موظف بهاطاعت بیچون و چرا از حاکمان بدانند و بهچاپلوسی و تملق آلوده شوند، تنفر داشت و بههنگامی که یکی از یاران او در میان سخنرانی آن حضرت، اقدام بهایراد مطالبی مشتمل بر ستایش و مدح مولا و اظهار اطاعت محض و بیچون و چرا از دستورات آن حضرت کرد، او را بهسکوت فرا خواند و فرمود:
«همانا از بدترین حالات زمامداران در پیشگاه صالحان، این است که گمان برده شود که آنها فریفتهی تفاخر شده و کارشان شکل برتریجویی بهخود گرفته است. من از این ناراحت میشوم که حتی در ذهن شما خطور کند که من مدح و ستایش را دوست دارم و از شنیدن آن لذت میبرم. بحمدالله من چنین نیستم و اگر (فرضا) دوست هم میداشتم، بهخاطر خضوع در برابر ذات پرعظمت و کبریایی خدا- که از همه کس بهثنا و ستایش سزاوارتر است- آن را ترک میگفتم. گاهی هست که مردم از ستودن افراد بهخاطر مجاهدهها و تلاشهایشان شیرینکام میشوند، ولی شما مرا بهسخنان زیبای خود مستایید، چون من میخواهم خود را از مسؤولیت حقوقی که برگردنم میباشد خارج سازم، حقوقی که خداوند و شما بر گردنم دارید و هنوز کاملا از انجام آن فراغت نیافتهام و نیز برای واجباتی که بهجای نیاوردهام و باید بهجای آورم مرا مستایید، آنگونه که با جبّاران و زمامداران ستمگر سخن میگویید با من سخن نگویید و آنچنان که در پیشگاه حاکمان خشمگین، خود را کنترل میکنید در برابر من نباشید و بهطور تصنّعی و منافقانه با من رفتار نکنید.»۱۳
*حکومت غیرپاسخگو نمیتواند مجری حق و عدالت
علی(ع) اجرای حق و عدالت را نیز در گرو پاسخگو بودن حکومت میداند و معتقد است که حکومت غیرپاسخگو نمیتواند مجری حق و عدالت باشد. فلذا از مردم میخواهد که مبادا گمان کنند که اگر او را در خصوص کارهایش مورد سؤال قرار دهند و یا حرف حقی را بهاو متذکر شوند و یا اینکه اجرای عدالت را از او بخواهند، موجب ناراحتی و عکسالعمل منفی او خواهد شد. از اینرو میفرماید:
«و هرگز گمان مبرید که مطلب و سخن حقی که به من میگویید برایم سنگین باشد و از آن ناراحت شوم و گمان مدارید که من در فکر بزرگ جلوه دادن خویشم؛ زیرا کسی که شنیدن و عرضهی حق و عدالت بر او دشوار باشد، عمل بهآن برایش دشوارتر خواهد بود. بنابراین از گفتن حق و یا مشورت بهعدل با من، خودداری مکنید؛ زیرا من شخصا خویش را مافوق آنکه اشتباه کنم نمیدانم و از آن در کارهایم ایمن نیستم، مگر این که خداوند- که مالکیت او بر من از من بیشتر است- مرا حفظ کند. بهیقین من و شما بندگان و مملوک پروردگارى هستیم که جز او پروردگارى نیست و آنچنان در وجود ما تصرّف دارد که ما آنگونه، قدرت تصرف در خویش را نداریم. او ما را از آنچه در آن بودیم بهسوى صلاح و رستگارى راهنمایى و ضلالت را بههدایت تبدیل کرد و بینایى را بعد از کوردلى بهما عطا فرمود.»۱۴
علی(ع) صراحتاً از مردم میخواهد که نه تنها همهی ارکان حکومت وی، بلکه حتی شخص او را نیز مورد سؤال قرار دهند و در نقد ارکان حاکمیت، اهل مداهنه و سازشکاری نباشند.
از این توصیهی علی(ع) استنباط میشود که حکومت غیرپاسخگو نمیتواند شعار اجرای حق و عدالت بدهد و شعار اجرای حق و عدالت، بدون پاسخگویی واقعی بهمردم و آزادی آنان در سؤال از ارکان حکومت، معنای محصّلی ندارد؛ زیرا حق آزادی بیان و سؤال و انتقاد ازحکومت، از بدیهیترین حقوق مردم است که تضییع آن با اجرای حق و عدالت سازگار نیست.
●ثبات سیاسی و عدم خشونت
علی(ع) چه در دوران برکناری از قدرت در زمان خلفای سهگانه و چه در دوران حکومت پنجساله خویش هرگز دست بهخشونت نزد و همواره میکوشید که اختلافات را از طریق گفتوگو و روشهای مسالمتآمیز حل کند.
آن حضرت حتی در میدان جنگ میکوشید که از بروز خشونت غیرلازم ولو بهصورت دشنام ممانعت بهعمل آورد. از اینرو هنگامی که از یاران خود شنید که بهمردم شام(معاویه)، دشنام میدهند که چرا راه مکر و خیانت را در پیش گرفتهاند، بهآنها فرمود:
«من خوش ندارم که شما دشنامدهنده باشید، امّا اگر کردارشان را بیان میکردید و حالاتشان را یادآور میشدید، بهصحیح نزدیکتر و از نظر معذور بودن رساتر بود. (ای کاش) بهجای دشنام بهآنان، میگفتید: خداوندا! خون ما و آنان را حفظ کن، بین ما و بین آنان را اصلاح و هدایتشان کن تا هر که حق را نمیداند آن را بشناسد و هر که حریص در ظلم و عدوان است از آن برگردد من دوست ندارم که شما ناسزاگو باشید!»۱۵
همچنین وقتی سپاهیان علی(ع) در مقابل سپاهیان معاویه قرار صفآرایی کردند، معاویه و یارانش آبهای منطقه را در محاصرهی خویش گرفته بودند و نگذاشتند که علی(ع) و یارانش از آب استفاده کنند، مذاکرات مسالمتآمیز نیز فایدهای نبخشید تا اینکه علی(ع) دستور حمله داد و با یک حمله آب را از آنان گرفتند، ولی با اینکه سپاهیانش خواستار مقابله بهمثل بودند، حاضر نشد که همانند سپاهیان شام رفتار کند و اجازه داد که آنان از آب استفاده کنند، در صورتی که اگر آب را بهروی آنها میبست، پیروزی او قطعی بود و آنان از ترس مرگ از تشنگی مجبور بهتسلیم میشدند!
علی(ع) در جنگ جمل نیز مذاکرات فراوانی را با طلحه و زبیر انجام داد تا مانع جنگ اسفبار جمل شود و توانست نیروهای بسیاری از جمله زبیر را از دستیازیدن بهخشونت و ورود در جنگ باز دارد.
علی(ع) بعد از پیروزی در جنگ جمل پس از ابراز تأسف بسیار و حتی گریه بر جنازه طلحه، بر جنازههای دشمنان خود نماز گزارد و برای آنان طلب مغفرت کرد!
علی(ع) با خوارج نیز هرگز بهخشونت رفتار نکرد، با اینکه آنان بدترین برخوردها را با آن حضرت داشتند و در مسجدی که علی(ع) بهعنوان خلیفهی مسلمین نماز میگزارد، حاضر میشدند و بههنگام سخنرانی آن حضرت شعار میدادند. متلک میگفتند، مسخره و فحاشی میکردند و میکوشیدند که سخنرانی او را بر هم زنند و نمازجماعت او را به هم بریزند و حتی نسبت کفر و خروج از دین بهاو میدادند و …، ولی علی(ع) بههیچ یک از آنان آزار نمیرساند و در حق آنان اهانتی روا نمیداشت و آزادی آنان را محدود نمیکرد و صراحتا میگفت که ما آنان را مسلمان میدانیم و از نسبت «منافق» که برخی از یاران آن حضرت بهآنها میدادند، منع میکرد. حتی حقوق آنان را هم از بیتالمال قطع نکرد.
علی(ع) در جنگ نهروان با گفتوگو و روشنگری موجب شد که هزاران نفر از خوارج منطقه جنگی نهروان را ترک و از جنگ با آن حضرت خودداری کنند.
همچنین هنگامی که بهدست یکی از آنان ضربت خورد و مجروح شد، در بستر احتضار فرمود:
«ای پسران عبدالمطلب، نبینم که در خون مسلمان فرو روید و بگویید که امیرمؤمنان را کشتهاند! بدانید جز کشندهی من نباید کسی بهخون من کشته شود، بنگرید اگر من از این ضربت او مردم او را تنها یک ضربت بزنید و دست و پا و دیگر اندام او مرا مبرید(او را مثله نکنید) که من از رسول خدا شنیدم که میفرمود: بپرهیزید از بریدن اندام مرده(مثله کردن او) هر چند، سگ هار باشد».۱۶
علی(ع) در خصوص رعایت حقوق قاتل خویش بهاین اندازه اکتفا نکرد و در لحظات آخر حیات خود فرمود: «من دیروز همچون شما بودم، امروز باعث عبرت شما و فردا از شما جدا خواهم شد، اگر زنده بمانم خود ولى خون خویشم، و اگر بمیرم مرگ میعاد و قرارگاه من است. اگر عفو کنم، عفو براى من موجب تقرب بهخداست و براى شما نیکى و حسنه است. بنابر این عفو کنید«آیا دوست ندارید خدا شما را مشمول عفو و آمرزش خویش قرار دهد»؟(سوره نور،آیه۲۲)۱۷
و بهیاران و فرزندانش در بارهی خوارج اینگونه توصیه کرد: «پس از من خوارج را نکشید، زیرا کسی که حق را جوید و دچار اشتباه شود، مانند آن کس نیست که باطل را خواهد و بدان هم دست یابد.»۱۸
●اثربخشی دولت
علی(ع) معتقد به ضرورت اثربخشی دولت و حکومت بود و در ایام خلافت و ریاست خود، در گفتوگویی با ابنعباس، بر این مطلب تأکید ورزیده است. در روایتی از ابنعباس آمده است: امام(ع) در منزل ذیقار(در مسیر حرکت بهجنگ صفین) کفش پارهی خود را تعمیر میکرد و وقتی با اعتراض ابنعباس مواجه میشود، آن را بهابنعباس نشان میدهد و میفرماید:
«قیمت این کفشپاره چقدر است؟ عرض کردم: قیمتی ندارد. فرمود: قسم به خدا، این کفش بیارزش در نظر من محبوبتر از ریاست بر شماست، مگر آنکه بتوانم حقّی را بر پا کنم یا باطلی را دفع نمایم!»۱۹
●حذف مقررات اضافی و بوروکراسی
علی(ع) معتقد بهضرورت حذف مقررات اضافی و دست و پاگیر و مقابله با بوروکراسی، بود. داستان رفتار علی(ع) با سوده بنت عماره، دل هر انسان پاکسیرت و آزادهای را بههیجان میآورد و آرزو میکند که ای کاش در ظلّ چنین حکومتی و در سایهی رهبری چنین پیشوایی زندگی میکرد. وقتی زنی همچون سوده بنت عماره از راهی دور بهمنظور شکایت از حاکم منطقهی خویش وارد کوفه میشود، بهراحتی بهخانهی علی(ع) راه مییابد و علی(ع) بهمحض دیدن او، از ادامهی نماز خویش منصرف میشود و از او میپرسد که چه حاجتی داری؟ سوده از حاکم منطقهی خویش بهعلی(ع) شکایت میکند. علی(ع) بهشدّت متأثر میشود و رو بهقبله، دستها را بهسوی آسمان بلند میکند و میگوید: «خدایا، مرا بهگناهان اینان مگیر» و… سپس قطعهای پوست بر میدارد و حکم عزل حاکم را مینویسد و بهدست سوده میدهد تا بهاو برساند!
سوده بنت عماره یکی از زنان بزرگ و رشیدهای است که روزی پس از شهادت علی(ع) بهنزد معاویه رفت که از گماشته وی در عراق شکایت کند، ولی چون چشم معاویه بهسوده افتاد بهتندی با سوده برخورد کرد و خطاب بهوی گفت:
«تو آن زن بودی که در صفین مردم را علیه من و لشکرم میشوراندی و تحریک میکردی و …» سپس بهسوده گفت: «برای چه کاری بدینجا آمدهای؟»
سوده گفت: «ای معاویه، تو بهپیشگاه خداوند در امر رعیت مسؤولی، همواره گماشتگانت بهاتکای بهقدرت تو بهما ظلم روا میدارند و هرچه از دستشان بر میآید از تجاوز و ستم دریغ نمیدارند و اکنون بسر بنارطات آمده و مردان ما را بهقتل رسانده و اموالمان را بهتاراج میبرد و اگر نه این بود که رعیت میباید تسلیم حکومت خویش باشد، قبیله همدان در برابرش ناتوان نبودند، اکنون اگر او را از کار برکنار کنی ما سپاسگزار تو باشیم و گرنه بهشورش و مخالفت دست زنیم.»
معاویه گفت: «پس مرا به قبیله همدان تهدید میکنی؟! هم اکنون تو را بر شتری بدراه و خشن سوار کنم و بهنزد او (بسر بنارطات) بفرستم که هرچه خواهد با تو بکند. سوده چون چنین شنید لختی سر بهزیر افکند و سپس این دو بیت شعر بگفت:
«صلی الاله علی روح تضمّنها
قبر فاصبح فیه العدل مدفونا
قد حالف الحق لایبغی به بدلا
فصار بالحق والایمان مقرونا
درود خدا بر آن روان باد
که قبر وی را بهآغوش کشیدو عدالت نیز با او در قبر مدفون گشت
با حق پیمان بسته بود که هرگز حق را بهچیزی عوض نکند
پس همواره ملازم حق و ایمان بود»
معاویه چون شنید گفت: «او که بود؟»
سوده گفت: «او بهخدا سوگند امیرالمؤمنین علی بود. روزی بهمنظور شکایت یکی از عمّالش بهنزد او رفتم و چون وارد شدم وی مشغول نماز بود، بهمحض اینکه از نماز فارغ شد بهمن سلام و بسیار ابراز محبت و لطف کرد و فرمود؛ کاری داری؟ گفتم؛ آری فلان عامل تو در امر گرفتن زکات بهما ظلم میکند و شرحی در اینباره با او درددل کردم. علی چون سخنان مرا شنید و دانست من راست میگویم، شروع بهگریه کرد و گفت: خداوندا، تو خود گواه منی که من بهاینها نگفته بودم بهمردم ستم کنند! آنگاه قطعهپوستی از جیب خود بهدر آورد و در آن نوشت: بسم الله الرحمن الرحیم، قدجائتکم بیّنه من ربکم فاوفوا الکیل و المیزان و لاتبخسوا الناس اشیائهم ولاتفسدوا فی الارض بعد اصلاحها ذلکم خیر لکم ان کنتم مؤمنین. بهمحض خواندن این نامه دست از کار و مأموریتت بردار و اموالی را که فراهم کردهای حفظ کن، تا کسی که کار از تو تحویل بگیرد بهتو برسد والسلام. آنگاه نامه را بهمن داد و بهخدا قسم وی آنقدر در این امر شتابزده بود که حتی فرصت اینکه نامه را مهر زند یا آن را در پاکتی نهد نداشت! من نامه را بهحاکم دادم و او از کار برکنار شد.
معاویه چون شنید بهدستیاران خود گفت: «آنچه سوده میخواهد برایش بنویسید و او را راضی بهوطنش برگردانید.۲۰
هنگامی که خلیفهی سوم، از علی(ع) خواست که با مردمی که علیه او شورش کردهاند، سخن بگوید و از آنان بخواهد که مهلتی برای اصلاحات اجتماعی و احقاق حقوق مردم قرار دهند، علی(ع) فرمود: «آنچه در مدینه است(یعنی کارها و اصلاحاتی که باید در مدینه انجام شود) هیچ مهلتی نمیخواهد و آنچه خارج از مدینه است، مهلت همان اندازه است که دستور تو بهآن جا برسد.»!۲۱
●حاکمیت قانون
علی(ع) واقعا معتقد بهحاکمیت قانون بود و در اجرای قانون بین خود و تودهی مردم فرقی نمیگذاشت.
علی(ع) زمانی که زره گمشده خود را در دست یک مرد مسیحی میبیند، با اینکه خلیفهی جهان اسلام بود و میتوانست بدون مراجعه بهمحکمه، زره خویش را از متهم بستاند، ولی بدون هیچگونه اعمال زوری میکوشد که از طریق قانون بهحق خویش برسد.
شیوه دادخواهی آن حضرت از یک مرد مسیحی که حامل آن زره بوده و چگونگی دادرسی در حضور محکمه و قاضی، نشانگر اعتقاد عمیق علی(ع) بهمساوات همگان از جمله حاکم با دیگران در برابر قانون است، ولو اینکه طرف دعوی مردی مسیحی و شاکی امیرالمؤمنین علی(ع) خلیفه مسلمین باشد.
در جریان دادرسی، قاضی، نام امام را با احترام بر زبان میآورد و از خصم بهطور عادی نام میبرد که این تبعیض جزئی مورد اعتراض امام قرار میگیرد و بهقاضی میفهماند که مسیحی بودن متهم نمیتواند دلیل مشروعیت تبعیض در نگاه و کلام قاضی باشد!
زمانی هم که قاضی بر اساس موازین قضایی اسلام از مدعی (امام) مطالبه دلیل و شاهد میکند و امام، نمیتواند شاهدی بهدادگاه ارائه کند، قاضی بیدرنگ بهنفع متهم (مسیحی) رأی صادر و شکایت خلیفه مسلمین را مردود اعلام میکند!
مرد مسیحی زره را میگیرد و بهراه میافتد، ولی چند قدمی بیشتر نمیرود که رفتار سراسر عدل و مبتنی بر قانون علی(ع) موجب میشود که برگردد و خطاب بهعلی(ع) بگوید:
«من شهادت میدهم که اینگونه داوریها از داوریهای پیامبران است، امیر مسلمانان مرا بهنزد قاضی میآورد و قاضی بر ضد او حکم میکند! سپس میگوید: بهخدا این زره از آن تو است و من در ادعای خویش دروغگو بودم…» و پس از مدتها مردم میبینند که این مرد مسیحی مسلمان و از با وفاترین سربازان و بهترین یاران علی(ع) شده است و در ماجرای نهروان در کنار علی(ع) با خوارج میجنگد.»۲۲
●مبارزه با فساد
و اما در خصوص مبارزه با فساد، علی(ع) در میان حاکمان تاریخ بینظیر است. امام(ع) در بارهی آنچه عثمان تیول بعضی کرده بود، و امام آن را به مسلمانان بازگرداند، فرمود: «بهخدا سوگند، اگر چیزى را که عثمان بخشیده، نزد کسى بیابم، آن را بهصاحبش باز مىگردانم، هر چند، آن را کابین زنان کرده باشند یا بهاى کنیزکان، که در دادگرى گشایش است و آنکه از دادگرى بهتنگ آید از ستمى که بر او مىرود، بیشتر به تنگ آید.»۲۳
*علی(ع) و منع دختر خویش از عاریهگرفتن گردنبند از بیتالمال
علی بنابی رافع گوید: «من خزانهدار علیبنابیطالب و کاتب او بودم، در بیتالمال او گردنبند مرواریدی وجود داشت که غنیمت جنگ بصره بود. دختر علی [کسی] را نزد من فرستاد و پیغام داد؛ شنیدهام؛ در بیتالمال امیرمؤمنان، گردنبندی است که در اختیار تو میباشد. دوست دارم آن را بهمن عاریه بدهی تا در ایام عید قربان، خود را با آن بیارایم.
بهاو پیغام دادم: ای دختر امیرمؤمنان! [منظور شما] عاریه مضمونه [عاریهای که باید برگردد] است؟
گفت: بلی، عاریهای ضمانت شده که پس از سه روز، بر میگردد. پس آن را به وی دادم. امیرمؤمنان آن را بر گردن او دید و پرسید: «من این صار الیک هذاالعقد؛ از کجا این گردنبند بهدست تو رسیده؟»
گفت: از علی بن ابیرافع(خزانهدار بیتالمال امیرمؤمنان) عاریه گرفتم تا در ایام عید، بهعنوان زینت، از آن استفاده کنم و سپس آن را بازگردانم.
امیرمؤمنان بهدنبال من فرستاد، نزدش رفتم.
بهمن فرمود: «اتخون المسلمین یا بنابیرافع؛ آیا بهمسلمانان خیانت میکنی، ای پسر ابیرافع؟!»
گفتم: بهخداوند پناه میبرم از اینکه بهمسلمانان، خیانت ورزم.
فرمود: «کیف اعرت بنت امیرالمؤمنین العقد الذی فی بیت مال المسلمین بغیر اذنی و رضاهم؛ چگونه گردنبندی را که از بیتالمال مسلمانان بوده بدون اذن من و رضایت [مسلمانان] بهدختر امیرمؤمنان عاریه دادهای؟!»
گفتم: یا امیرمؤمنان! او دختر شماست، از من درخواست کرد آن را به او عاریه بدهم تا با آن خود را زینت کند، من هم به او عاریه دادهام؛ عاریه ضمانتشدهای که باید برگردد. سپس آن را در اموال خود ضمانت کردهام و بر گردن من آمده که آن را بهطور سالم بهجایش برگردانم!
فرمودند: «فرده من یومک، و ایاک ان تعود لمثل هذا فتنالک عقوبتی! ثم قال: اولی لابنتی لو کانت اخذت العقد علی غیر عاریه مضمونه مردوده لکانت لذا اول هاشمیه قطعت یدها فی سرقه؛ همین امروز آن را بازگردان، مبادا چنین کاری از تو تکرار شود تا گرفتار عقوبت من گردی! سپس فرمود: سوگند میخورم اگر دخترم، آن گردنبند را بدون عاریه مضمونه گرفته بود، نخستین زن هاشمی بود که دستش بهعنوان سرقت، بریده میشد!»
سخن [علی(ع)] بهدخترش رسید، به [پدرش] گفت: من دختر و پاره تن شما هستم، پس چه کسی برای استفاده از آن از من سزاوارتر است؟!
حضرت در جواب دختر فرمود: « از حق کنارهگیری مکن، آیا همه زنان مهاجران، در این عید، با چنین گردنبندی خود را میآرایند؟!»
پسر ابورافع میگوید: [گردنبند] را از [دختر امام(ع)] گرفتم و بهجای نخست بازگرداندم.»۲۴
ابوسحاق ابراهیم بن محمد ثقفی، مؤلف کتاب «الغارات» (متوفی ۲۸۳ ه) مینویسد: «اشراف اهل کوفه از علی(ع) ناراضی بودند و بهمعاویه گرایش داشتند؛ زیرا علی(ع) هیچکس را از غنایم بیتالمال بیشتر از حقش نمیداد، ولی معاویه بهاشراف و بزرگان دو هزار درهم بیشتر میداد.»
یکی از شیعیان و یاران آن حضرت نزد او آمد و درخواست مالی خاص از آن حضرت کرد. امام در پاسخ او فرمود: «این مال نه از آن من است، نه از آن تو، بلکه غنیمتی است برای مسلمانانی که بهوسیلهی شمشیر آن را بهدست آوردهاند. اگر تو با آنان در جنگ شریک بودی، برای تو از آن سهمی است بهاندازهی سهم آنان، و گرنه آنچه را آنان بهدست خود چیدهاند، شایسته نیست که بهدهان دیگران برود.»
و دهها جریان دیگر از جمله ماجرای برادرش عقیل، که در کتب تواریخ مسطور است، همه نمایانگر جدیت آن حضرت در مسألهی بیتالمال و مبارزه با فساد است و روش قاطع ایشان را در سیاست مالی نشان میدهد.
خلاصهی کلام، تمامی عوامل مؤثر در حکمرانی خوب در حکومت علی(ع) بهبهترین وجه ممکن، موجود بود، و البته اینجانب معتقدم که در تفکر اسلامی، حکمرانی خوب و حاکم خوب، دو روی یک سکه و لازم و ملزوم همدیگرند و امکان تحقق حکمرانی خوب، بدون حاکم خوب و بالعکس وجود ندارد و علی(ع) چون تمام ویژگیهای یک حاکم خوب را داشت، موفق بهحکمرانی خوب بود و نباید چنین پنداشت که بدون حاکمان خوب میتوان بهحکمرانی خوب نائل شد.
از سوی دیگر صرف خوب بودن حاکمان نمیتواند موجب حکمرانی خوب و مانع از بروز فساد در سیستم حکومتی و استبداد و دیکتاتوری گردد، بلکه باید علاوه بر صلاح حاکمان کوشید که سیستم حکومتی بهگونهای طراحی شود که در صورت صلاح حاکمان مانع بروز فساد در سیستم شود و در صورت وجود ضعف در حاکمان، بروز فساد در سیستم را بهحداقل ممکن برساند.
* عضو شورای مرکزی حزب اعتماد ملی و عضو هیأت علمی دانشگاه آزاد اسلامی زنجان
** متن بالا مربوط به سخنرانی رحمتاله بیگدلی در گردهمایی اصلاحطلبان استان زنجان در ماه مبارک رمضان است.
ارجاعات:
۱٫ و الواجب فى حکم اللَّه و حکم الاسلام على المسلمین بعد ما یموت امامهم او یقتل … ان لایعملوا عملاً و لایحدثوا حدثاً و لایقدموا یداً و لارجلاً و لایبدؤوا بشىء قبل ان یختاروا لانفسهم اماماً عفیفاً عالماً ورعاً عارفاً بالقضاء و السنه یجمع امرهم.(کتاب سلیم بنقیس، ص۱۸۲)
۲٫ ایها الناس عن مَلاء و اُذُن انّ هذا امرکم لیس لاحد فیه حق الاّ من امرتم و قد افترقنا بالامس على امر و کنت کارهاً لامرکم فابیتم الاّ ان اکون علیکم.(ابناثیر، الکامل، ج۳، ص۱۹۳ به نقل از دراسات فى ولایه الفقیه، ج۱، ص۵۰۵)
۳٫ دَعُونِی وَالْتَمِسُوا غَیْرِی، فَإِنَّا مُسْتَقْبِلُونَ اءَمْرا لَهُ وُجُوهٌ وَاءَلْوَانٌ لاَ تَقُومُ لَهُ الْقُلُوبُ وَ لاَ تَثْبُتُ عَلَیْهِ الْعُقُولُ، وَإِنَّ الْآفَاقَ قَدْ اءَغَامَتْ، وَالْمَحَجَّهَ قَدْ تَنَکَّرَتْ. وَ اعْلَمُوا اءَنِّی إِنْ اءَجَبْتُکُمْ رَکِبْتُ بِکُمْ مَا اءَعْلَمُ، وَ لَمْ اءُصْغِ إِلَى قَوْلِ الْقَائِلِ وَ عَتْبِ الْعَاتِبِ، وَ إِنْ تَرَکْتُمُونِی فَاءَنَا کَاءَحَدِکُمْ، وَ لَعَلِّی اءَسْمَعُکُمْ وَ اءَطْوَعُکُمْ لِمَنْ وَلَّیْتُمُوهُ اءَمْرَکُمْ، وَ اءَنَا لَکُمْ وَزِیرا خَیْرٌ لَکُمْ مِنِّی اءَمِیرا.(نهجالبلاغه،کلام ۹۱)
۴٫ ففى المسجد فانّ بیعتى لاتکون خفیاً (خفیهً) و لاتکون الاّ عن رضى المسلمین.(محمد بنطبرى، تاریخ الامم و الملوک، ج۳، ص۴۵۰)
۵٫ فقال(ع): لا حاجه لى فى امرکم انا معکم فمن اخترتم فقد رضیت به فاختاروا فقالوا: و اللَّه ما نختار غیرک.(محمد بنجریر طبرى، تاریخ الامم و الملوک، ج۳، ص۴۵۰)
۶٫ وَ بَسَطْتُمْ یَدِی فَکَفَفْتُها، وَ مَدَدْتُمُوها فَقَبَضْتُها، ثُمَّ تَداکَکْتُمْ عَلَیَّ تَداکَّ الْإِبِلِ الْهِیمِ عَلَى حِیاضِها یَوْمَ وِرْدِها، حَتَّى انْقَطَعَتِ النَّعْلُ، وَ سَقَطَ الرِّداءُ وَ وُطِئ الضَّعِیفُ، وَ بَلَغَ مِنْ سُرُورِ النّاسِ بِبَیْعَتِهِمْ إِیّایَ اءَنِ ابْتَهَجَ بِها الصَّغِیرُ، وَ هَدَجَ إِلَیْها الْکَبِیرُ وَ تَحامَلَ نَحْوَها الْعَلِیلُ، وَ حَسَرَتْ إِلَیْهَا الْکِعابُ.(نهجالبلاغه، کلام ۲۲۰)
۷٫ اءَما وَ الَّذِى فَلَقَ الحَبَّهَ، وَ بَرَاءَ النَّسَمَهَ لَوْ لا حُضُورُ الْحاضِرِ وَ قِیامُ الْحُجَّهِ بِوُجُودِ النّاصِرِ، وَ ما اءَخَذَ اللّهُ عَلَى الْعُلَماءِ اءَنْ لا یُقارُّوا عَلى کِظَّهَ ظالِم وَ لا سَغَبِ مَظلُومٍ لاْلَقْیْتُ حَبْلَها عَلى غارِبها وَ لَسَقَیْتُ آخِرَها بِکَاءْسِ اءوَّلِها، وَ لالْفَیْتُمْ دُنْیاکُمْ هذِهِ اءَزْهَدَ عِنْدى مِنْ عَفْطَهِ عَنْزٍ.
۸٫ لایُسْئَلُ عَمّا یَفْعَلُ و هُمْ یُسْئَلون.(انبیاء، ۲۳)
۹٫
۱۰٫ إِیَّاکَ وَ مُسَامَاهَ اللَّهِ فِی عَظَمَتِهِ، وَ التَّشَبُّهَ بِهِ فِی جَبَرُوتِهِ، فَإِنَّ اللَّهَ یُذِلُّ کُلَّ جَبَّار، وَ یُهِینُ کُلَّ مُخْتَال.(نهجالبلاغه، عهدنامه مالک اشتر)
۱۱٫ وَ لاَ تَقُولَنَّ إِنِّی مُؤَمَّرٌ آمُرُ فَأُطَاعُ، فَإِنَّ ذَلِکَ إِدْغَالٌ فِی الْقَلْبِ وَ مَنْهَکَهٌ لِلدِّینِ، وَ تَقَرُّبٌ مِنَ الْغِیَر.(نهجالبلاغه، عهدنامه مالک اشتر)
۱۲٫ … وَ إِنْ ظَنَّتِ الرَّعِیَّهُ بِکَ حَیْفاً فَأَصْحِرْ لَهُمْ بِعُذْرِکَ، وَ اعْدِلْ عَنْکَ ظُنُونَهُمْ بِإِصْحَارِکَ، فَإِنَّ فِی ذَلِکَ رِیَاضَهً مِنْکَ لِنَفْسِکَ، وَ رِفْقاً بِرَعِیَّتِکَ وَ إِعْذَاراً تَبْلُغُ بِهِ حَاجَتَکَ مِنْ تَقْوِیمِهِمْ عَلَى الْحَقِّ.(نهجالبلاغه، عهدنامه مالک اشتر)
۱۳٫ وَ إِنَّ مِنْ أَسْخَفِ حَالاَتِ الْوُلاَهِ عِنْدَ صَالِحِ النَّاسِ، أَنْ یُظَنَّ بِهِمْ حُبُّ الْفَخْرِ، وَ یُوضَعَ أَمْرُهُمْ عَلَى الْکِبْرِ، وَ قَدْ کَرِهْتُ أَنْ یَکُونَ جَالَ فِی ظَنِّکُمْ أَنِّی أُحِبُّ الاِْطْرَاءَ، وَ اسْتِمَاعَ الثَّنَاءِ; وَ لَسْتُ ـ بِحَمْدِ اللّهِ ـ کَذلِکَ، وَ لَوْ کُنْتُ أُحِبُّ أَنْ یُقَالَ ذلِکَ لَتَرَکْتُهُ انْحِطَاطاً لِلّهِ سُبْحَانَهُ عَنْ تَنَاوُلِ مَا هُوَ أَحَقُّ بِهِ مِنَ الْعَظَمَهِ وَ الْکِبْرِیَاءِ. وَ رُبَّما اسْتَحْلَى النَّاسُ الثَّنَاءَ بَعْدَ الْبَلاَءِ، فَلاَ تُثْنُوا عَلَیَّ بِجَمِیلِ ثَنَاء، لاِِخْرَاجِی نَفْسِی إِلَى اللّهِ سُبْحَانَهُ وَ إِلَیْکُمْ مِنَ التَّقِیَّهِ فِی حُقُوق لَمْ أَفْرُغْ مِنْ أَدَائِهَا، وَ فَرَائِضَ لاَبُدَّ مِنْ إِمْضَائِهَا فَلاَ تُکَلِّمُونِی بِمَا تُکَلَّمُ بِهِ الْجَبَابِرَهُ، وَ لاَ تَتَحَفَّظُوا مِنِّی بِمَا یُتَحَفَّظُ بِهِ عِنْدَ أَهْلِ الْبَادِرَهِ، وَ لاَ تُخَالِطُونِی بِالْمُصَانَعَهِ.(نهجالبلاغه، خطبه ۲۰۷)
۱۴٫ وَ لاَ تَظُنُّوا بِیَ اسْتِثْقَالاً فِی حَقٍّ قِیلَ لِی، وَ لاَ الِْتمَاسَ إِعْظَام لِنَفْسِی، فَإِنَّهُ مَنِ اسْتَثْقَلَ الْحَقَّ أَنْ یُقَالَ لَهُ أَو الْعَدْلَ أَنْ یُعْرَضَ عَلَیْهِ، کَانَ الْعَمَلُ بِهِمَا أَثْقَلَ عَلَیْهِ. فَلاَ تَکُفُّوا عَنْ مَقَالَه بِحَقٍّ، أَوْ مَشُورَه بِعَدْل، فَإِنِّی لَسْتُ فی نَفْسِی بِفَوْقِ أَنْ أُخْطِیءَ، وَ لاَ آمَنُ ذلِکَ مِنْ فِعْلِی، إِلاَّ أَنْ یَکْفِیَ اللّهُ مِنْ نَفْسِی مَا هُوَ أَمْلَکُ بِهِ مِنِّی، فَإِنَّما أَنَا وَ أَنْتُمْ عَبِیدٌ مَمْلُوکُونَ لِرَبٍّ لاَرَبَّ غَیْرُهُ; یَمْلِکُ مِنّا مَا لاَ نَمْلِکُ مِنْ أَنْفُسِنَا، وَ أَخْرَجَنَا مِمَّا کُنَّا فِیهِ إِلَى مَا صَلَحَنَا عَلَیْهِ، فَأَبْدَلَنَا بَعْدَ الضَّلاَلَهِ بِالْهُدَى، وَ أَعْطَانَا الْبَصِیرَهَ بَعْدَ الْعَمَى.(همان)
۱۵٫ إِنِّی أَکْرَهُ لَکُمْ أَنْ تَکُونُوا سَبَّابِینَ وَ لَکِنَّکُمْ لَوْ وَصَفْتُمْ أَعْمَالَهُمْ وَ ذَکَرْتُمْ حَالَهُمْ کَانَ أَصْوَبَ فِی الْقَوْلِ وَ أَبْلَغَ فِی الْعُذْرِ وَ قُلْتُمْ مَکَانَ سَبِّکُمْ إِیَّاهُمْ اللَّهُمَّ احْقِنْ دِمَاءَنَا وَ دِمَاءَهُمْ وَ أَصْلِحْ ذَاتَ بَیْنِنَا وَ بَیْنِهِمْ وَ اهْدِهِمْ مِنْ ضَلَالَتِهِمْ حَتَّى یَعْرِفَ الْحَقَّ مَنْ جَهِلَهُ وَ یَرْعَوِیَ عَنِ الْغَیِّ وَ الْعُدْوَانِ مَنْ لَهِجَ بِهِ.(نهجالبلاغه، کلام ۱۹۷)
۱۶٫ یَا بَنِی عَبْدِ الْمُطَّلِبِ، لاَ أُلْفِیَنَّکُمْ تَخُوضُونَ دِمَاءَ الْمُسْلِمِینَ خَوْضاً، تَقُولُونَ: قُتِلَ أَمِیرُالْمُؤْمِنِینَ. أَلاَ لاَ تَقْتُلُنَّ بِی إِلاَّ قَاتِلِی. انْظُرُوا إِذَا أَنَا مِتُّ مِنْ ضَرْبَتِهِ هذِهِ، فَاضْرِبُوهُ ضَرْبَهً بِضَرْبَه، وَلاَ یُمَثَّلُ بِالرَّجُلِ، فَإِنِّی سَمِعْتُ رَسُولَ اللهِ(ص) یَقُولُ: إِیَّاکُمْ وَالْمُثْلَهَوَلَوْ بَالْکَلْبِ الْعَقُورِ.(نهجالبلاغه، کلام ۴۷)
۱۷٫ أَنَا بالاَْمْسِ صَاحِبُکُمْ، وَالْیَوْمَ عِبْرَهٌ لَکُمْ، وَغَداً مُفَارِقُکُمْ، إِنْ أَبْقَ فَأَنَا وَلِیُّ دَمِی، وَإِنْ أَفْنَ فَالْفَنَاءُ مِیعَادِی، وَإِنْ أَعْفُ فَالْعَفْوُ لِی قُرْبَهٌ، وَهُوَ لَکُمْ حَسَنَهٌ، فَاعْفُوا (أَلاَ تُحِبُّونَ أَنْ یَغْفِرَ اللهُ لَکُمْ)(نهجالبلاغه، کلام ۲۳)
۱۸٫ لاتَقْتُلُوا الخوارِجَ بَعْدی فَلَیْسَ مَنْ طَلَبَ الحَّقَّ فَأخْطَأهُ کَمَنْ طَلَبَ الْباطِلَ فَأدْرَکَهُ.(نهجالبلاغه، کلام ۶۰)
۱۹٫ مَا قِیمَهُ هَذَا النَّعْلِ؟ فَقُلْتُ: لا قِیمَهَ لَها. قالَ(ع): وَ اللَّهِ لَهِیَ اءَحَبُّ إِلَیَّ مِنْ إِمْرَتِکُمْ إ لا اءَنْ اءُقِیمَ حَقّا اءَوْ اءَدْفَعَ بَاطِلاً(نهجالبلاغه، خطبه ۳۳)
۲۰٫ بحارالانوار، ج۴۱، ص۱۱۹
۲۱٫ مَا کَانَ بِالْمَدِینَهِ فَلا اءَجَلَ فِیهِ، وَ مَا غَابَ فَاءَجَلُهُ وُصُولُ اءَمْرِکَ إِلَیْهِ.(کلام : ۱۶۳)
۲۲٫ بحارالانوار: ج ۹، ص ۵۹۸ چاپ سنگی
۲۳٫ وَ اللَّهِ لَوْ وَجَدْتُهُ قَدْ تُزُوِّجَ بِهِ النِّسَاءُ وَ مُلِکَ بِهِ الْإِمَاءُ لَرَدَدْتُهُ، فَإِنَّ فِی الْعَدْلِ سَعَهً، وَ مَنْ ضاقَ عَلَیْهِ الْعَدْلُ فَالْجَوْرُ عَلَیْهِ اءَضْیَقُ(نهجالبلاغه، کلام ۱۵)
۲۴٫ ابنشهرآشوب، مناقب آل ابیطالب، ج ۲، ص ۱۰۸
امام على علیه السلام :
اِستَعمِلِ العَدلَ وَاحذَرِ العَسفَ وَالحَیفَ فَاِنَّ العَسفَ یَعودُ بِالجَلاءِ وَالحَیفَ یَدعوا اِلَى السَّیفِ؛
عدالت را اجرا کن و از زورگویى و ستمگرىبپرهیز زیرا زورگویى مردم را به ترک از وطن وامىدارد، و ستم آنان را به قیام مسلّحانه مىکشاند.
نهج البلاغه، حکمت ۴۷۶
اگه یه آدمی بی تعصب به اوضاع کشور نگاه کنه میبینه چقدر شیوه حکومت فعلی ایران با این حدیث شباهت داره.
یه المه ایرانی آواره شدن به ترکیه و جاهای دیگه دنیا.ولی آقایون قبل از اینکه کار به قسمت دوم برسه سر عقل بیاین خواهشن چون دودش به چشم همه میره.شمایی که هی میرین حیدر حیدر مکنین.اینو علی(ع)میگه نه من.