آشتی ملی مستلزم معاملات پنهانی و غیرشفاف نیست
چکیده :در گفتمان صلح، آنچه فتنه است، نه وجود مخالف، بلکه عدم شناسایی حق و موجودیت مخالف است، زیرا طرفین را تبدیل به دشمنانی آشتیناپذیر میکند و خشونت روش حل مناقشه میشود. در فرهنگ صلح، طرفین یاد میگیرند که نباید به دنبال تامین صد در صد نظرات خود باشند. در فرهنگ جنگ به شما یاد میدهند که طرف مقابل شر مطلق است و شما خیر مطلق هستید و رستگاری، زندگی بهتر و آنچه خوب و پسندیده است، همه در انهدام آن شر مطلق...
در گفتمان صلح، آنچه فتنه است، نه وجود مخالف که به رسمیت نشناختن مخالف است
کلمه: در حالی که جنبش سبز وارد پانزدهمین ماه از حیات پربار خود شده و در همین مدت برکات مهمی را در زمینه آگاهسازی یبش از پیش جامعه و شفافیت دوچندان در عرصه سیاسی در پی داشته است، بخشهای قابل توجهی از حاکمیت همچنان با یکهتازی در مسیر نقض قانون و دوری از مردم میتازند. ادامه چنین روندی، این نگرانی را در بسیاری از دلسوزان کشور و حتی برخی عقلای جناح حاکم به وجود آورده است که ممکن است سرعت فاصله گرفتن حاکمیت از ملت و عمق گرفتن این شکاف، نظام را به آستانه غیر قابل بازگشتی برساند. از این روست که به تازگی در گوشه و کنار، زمزمههای وفاق به گوش میرسد.
دکتر اردشیر امیرارجمند، استاد حقوقدان دانشگاه شهید بهشتی و از مشاوران مهندس میرحسین موسوی، در گفتوگو با کلمه، ضمن اشاره به شرایط و لوازم تحقق صلح و آشتی در جامعه می گوید: ” آنهایی که واقعا به دنبال آشتی ملی هستند، باید از اقتدارگرایان بخواهند و آنها را تحت فشار قرار دهند تا زندانیان را آزاد کنند، به مطبوعات و احزاب اجازه فعالیت بدهند، از تعقیب، شکنجه، اعترافگیری از بیگناهان و افسانهسراییهای امنیتی دست بردارند، امنیت ملی و منافع ملی را در خدمت امنیت و منافع گروهی خود تعریف نکنند، اجازه دهند تا صداوسیما دیدگاههای مختلف و معترضین را مطرح کند. ” امیر ارجمند تاکید می کند چیزهایی مانند ترکیب جدید شورای نگهبان نشانی از تمایل واقعی به تغییر وضعیت و تعدیل سطح مناقشه ندارد. برعکس میل به همبستگی ملی در جنبش سبز موج می زند: “نماد همبستگی ملی در ایران مادر سهراب است که با عشق و دلاوری اعلام می کند اگر زندانیان را آزاد کنید از خون سهراب می گذرم. برای او همه ی فرزندان این مرز و بوم سهرابند.”
متن کامل این گفتوگو را در ادامه میخوانید:
به تازگی برخی دلسوزان کشور در جناحهای مختلف از ضرورت پایان دادن به اختلافات و حرکت به سمت آشتی و صلح اجتماعی سخن گفتهاند. به نظر جنابعالی چنین هدفی در چه زمانی و با چه شرایطی میتواند ایجاد شود؟
بسم الله الرحمن الرحیم و الحمد الله الرب العالمین. با آروزی قبولی طاعات وعبادات همه ی دوستان کلمه و مردم شریف ایران در پاسخ به پرسش شما باید بگویم تفاوت و اختلاف دیدگاهها در هر جامعه زندهای امری طبیعی است و به نوبه خود حتی میتواند عامل پیشرفت باشد، به شرط آنکه مناقشات به نحوی حل و فصل شوند که طرفین مناقشه این راه حل ها را عادلانه یا به اندازه کافی عادلانه تلقی کنند. در اینجا نهادها، روشها و فرهنگی که از آن حاصل میشود، اهمیت دارد. شرط لازم برای صلح اجتماعی، پذیرش موجودیت مخالف و حق او برای مخالفت است. شما ممکن است مخالف را تحمل کنید. اما این کافی نیست، زیرا ممکن است توان و قدرت از بین بردن آن را نداشته باشید، ولی هر زمان این توانایی را به دست آوردید، او را بین ببرید و سرکوب کنید. صلح نیازمند اندیشه باز و جامعه باز است. فرق نمیکند شما چپ باشید یا راست، مذهبی باشید یا لائیک، اصولگرا باشید یا اصلاح طلب. اندیشه بسته، یعنی اندیشهای که تکثر در عرصه اجتماعی را قبول ندارد و تمامیتخواه است، قطعا به حذف مخالف، خشونت و جامعه بسته ختم میشود. در گفتمان صلح اگر از جنگ صحبت میشود، منظور آفات آن است. در گفتمان صلح از برنده و بازنده صحبت نمیشود، بلکه صحبت از حل مسالمتآمیز اختلاف است. حکومتی هم که به دنبال صلح اجتماعی باشد، گفتمان صلح را ترویج میکند و نه جنگ را؛ چه نرم باشد و چه سخت. در گفتمان صلح، آنچه فتنه است، نه وجود مخالف، بلکه عدم شناسایی حق و موجودیت مخالف است، زیرا طرفین را تبدیل به دشمنانی آشتیناپذیر میکند و خشونت روش حل مناقشه میشود. در فرهنگ صلح، طرفین یاد میگیرند که نباید به دنبال تامین صد در صد نظرات خود باشند. در فرهنگ جنگ به شما یاد میدهند که طرف مقابل شر مطلق است و شما خیر مطلق هستید و رستگاری، زندگی بهتر و آنچه خوب و پسندیده است، همه در انهدام آن شر مطلق است.
از حل اختلاف سخن گفتید. اما ظاهرا مشکل در اینجاست که از سویی بر سر روشهای حل اختلافات تفاهم وجود ندارد و از سوی دیگر نهادهای حل اختلاف یا نیستند و یا توانایی خود را از دست دادهاند. کمی در مورد روشها و نهادهای حل اختلاف توضیح دهید.
روش حل اختلاف در فرهنگ و گفتمان صلح، گفتوگو و مشارکت است. لذا باید نهادهایی که گفتوگو و مشارکت را ترویج، تعمیق و نهادینه میکنند، شکل بگیرند و توسعه یابند؛ گفتوگو بین دولت و مردم و همچنین گفتوگو بین گروهها و اقشار مختلف مردم.
نهادهای حل اختلاف را هم می توانیم به دو دسته تقسیم کنیم: نهادهای حکومتی و نهادهای غیردولتی. در هر قانون اساسی معمولا نهادهای حل اختلاف حکومتی مشخص میشوند. مشروعیت قدرت دولت تا حدود زیادی متاثر از بیطرفی و کارآمدی این نهادها و اعتماد مردم و نخبگان به آنهاست. دولت باید از موجودیت و مشارکت نهادهای غیردولتی استقبال کند. مطبوعات آزاد، سازمانهای غیردولتی که به صورت مشارکتی اداره میشوند و حتی احزاب به نوبه خود بسترهای طرح دیدگاها و منافع مختلف، زمینهساز گفتوگوی مسئولانه و سپس حل مسالمتآمیز مناقشات هستند. از بین بردن آنها به معنای حذف گفتوگو و تحمیل فرهنگ خشونت و جنگ بر جامعه است. هنگامی که عالیترین مقامات اجرایی از لزوم تک حزبی شدن کشور و حذف احزاب سخن میگویند یا شورای عالی امنیت ملی با عدول از صلاحیتهای قانونی خود و نقض قانون اساسی به مطبوعات دستور میدهد نامی از رهبران یک جنبش مسالمتآمیز نبرند، این خود از مصادیق بارز خشونت دولتی است.
کمیتهها یا هیاتهای حقیقتیاب مستقل نیز از دیگر نهادهای حل اختلاف بسیار کارآمد هستند، به ویژه هنگامی که ترکیبی باشند از نمایندکان دستگاههای دولتی که معمولا باید پاسخگو باشند و سازمانهای غیر دولتی که معمولا مطالبهگر هستند.
نهادهای حل اختلاف در حال حاضر چه وضعیت دارند؟ آیا حکومت جایی برای عرض اندام آنها باقی گذاشته است؟
متاسفانه نهادهای حل اختلاف تا آنجایی که مربوط به حکومت میشود، بسیار ناکارآمد هستند. دولت با تلاش برای تعطیلی احزاب و مطبوعات، عملا حوزه عمومی را محدود به حوزه عمومی دولتی کرده و جامعه را از بستر گفتوگو دور میکند. نهادهای حل اختلاف پیشبینی شده در قانون اساسی به مانند قوه قضائیه و شورای نگهبان نیز کارنامهای بسیار ضعیف دارند؛ به گونهای که با عدم رعایت استقلال قوه قضاییه و سیطره نیروهای امنیتی و اطلاعاتی بر آن و عدم بیطرفی شورای نگهبان، این دو نهاد خود تبدیل به منبع اختلاف و مناقشه شدهاند. شورای نگهبان در انحصار یک جریان فکری و کانون قدرت خاص است که برجستهترین اعضای آن از ورود به مناقشه به صورت علنی و اشکار ابایی ندارند. ترکیب جدید این شورا نشانی از تمایل به تغییر وضعیت و تعدیل سطح مناقشه ندارد. این رویه، بحران عدم مشروعیت و بیاعتمادی را تشدید میکند.
شما ظاهرا معتقدید که نهادهای حل اختلاف به ویژه هیات های حقیقت یاب میتوانند بخشی از این مشکلات را با حضور و فعال شدن خود، حل کنند. اما سوال این است که چگونه؟ مثلا در همین یک سال گذشته، بر فرض که دولت دست این نهادها را نمیبست، چه کاری از آنها برمیآید که کشور اینچنین در بحران فرو نرود؟
این نهادها به شرطی که واقعا مستقل باشند، دولت مانع انجام وظیفه آنها نشود و نتایج بررسی آنها به صورت علنی و شفاف اعلام شود، میتوانند نقش مهمی را در ایجاد احساس عدالت و صلح اجتماعی در جامعه ایفا کنند. چند نمونه مشخص را ذکر میکنم که در آنها اینگونه هیاتها میتوانستند ایفا نقش کنند، اما با شرایطی که بر شمردم انجام نشد:
نمونه اول را که همه می دانند در خزانیترین روز بهار ۸۸ جمع کثیری از شهروندان ایرانی نارضایتی خود از نحوه برگزاری انتخابات و نتایج اعلام شده در تظاهرتی بسیار گسترده و مسالمتآمیز اظهار داشتند. این ادعا پشتوانه بسیار قوی داشت یا حداقل معترضین چنین فکر میکردند. پاسخ حکومت به این اعتراض مشروع و مسالمتآمیز، سرکوب، زندان، تجاوز، شکنجه و قتل بود. نهادهای حل اختلاف حکومتی به بدترین وجه در یک سو قرار گرفتند و بیاعتمادی معترضین بلکه آحاد مردم را چند برابر کردند. حکومت، داوری هیچ هیات حقیقتیاب بیطرفی را برنتابید. این در حالی است که نمایندگان ایران بارها در کمیتههای نظارت بر انتخابات در کشورهای دیگر شرکت کردهاند و دولت ایران اخیرا اعلام کرده است که وضعیت حقوق بشر بومیان کانادا را تحت مراقبت دارد و بدین ترتیب پذیرفته است که مقوله حقوق بشر فراتر از حاکمیتهای ملی است. انتظار می رود که این مدعیان مدیریت آزادترین کشور دنیا نظارت بینالمللی بر انتخابات را قبول کنند که سخن از آن معادل خیانت و جاسوسی تلقی میشود، بلکه تشکیل یک کمیته حقیتیاب داخلی بیطرف را هم قبول نمیکنند.
مثال دیگری که می توان به آن اشاره کرد خبری مبتنی بر مرگ خانم ترانه موسوی پس از تجاوز احتمالی به او در هنگامی که در اختیار مقامات امنیتی کشور بوده است، با شواهد و مستنداتی که در بدبینانهترین حالت میتوان آنها را حداقل قابل اعتنا و پیگیری دانست، منتشر میشود. مقامات رسمی به جای تلاش در جهت روشن شدن مسئله، از تمام امکانات و قدرت امنیتی، انتظامی و رسانهای خود استفاده میکنند تا با تدوین یک سناریوی امنیتی که بیشباهت به سریالهای جاسوسی نیست، کلیه شواهد را نابود کنند و با یک صحنهسازی مضحک، وجود ترانه موسوی را از اساس انکار کنند و منابع خبر را مورد اتهام و دستگیری قرار دهند. در حالی که یک کمیته حقیقتیاب مستقل میتوانست صحت و سقم این خبر را پیگیری کند و نتیجه اعلام شده از جانب آن قطعا در ایجاد اعتماد و صلح اجتماعی موثر بود. اگر خبر صحت داشت موجب عبرت متخلفین می شد و اگر خبر صحت نداشت امکان ایجاد التهاب در افکار عمومی با انتشار اخبار جعلی تقلیل می یافت. به هر حال همگان می فهمیدند حتی در چنین شرایطی نیز باید مرزهایی را رعایت کرد.
نمونه ی مهم دیگر خانم ندا آقاسلطان است که در ملأ عام کشته میشود. چشمان جهان به ماتم این جنایت فجیع نشسته است. نه تنها وجدان ایرانیان، بلکه وجدان جامعه جهانی به شدت متاثر شده است. اما به جای تعقیب قاتل، مقامات زیربط معترضین و جنبش سبز را متهم به قتل و صحنهسازی میکنند و انتظار دارند افکار عمومی جامعه اقناع شود. از آنجا که جامعه به مقامات رسمی اعتماد کافی نداشت، اگر به دنبال صلح و مسالمت بودند، اجازه میدادند نهادی بیطرف در جریان پرونده مشارکت داشته باشد.
اگر بخواهیم نمونههای اینچنینی را ذکر کنیم، تمامی ندارد. اگر به تخلفات شدید اولیه رسیدگی می شد به فاجعه ی کهریزک نمی رسیدیم. التیام این زخمها آسان نیست. مشاهده کنید وضعیت حمزه کرمی را . چگونه کرامت انسانی این رزمنده جنگ تحمیلی مورد تعرض قرار کرفت. علیرغم پیگیری های انجام شده دادخواهی او به کجا رسیده است؟ رنجنامه همسر مسعود باستانی خبرنگار را نگاه کنید که فقط تقاضای چند روز مرخصی برای درمان عفونت دندان او را دارد. هنوز زندانیان گمنام بسیاری در زندان ها و در وضعیتی نامعلوم و در شرایط سخت قرار دارند. آنها و خانواده هایشان هیچ دادرسی ندارند. ولی وجدان سبز جامعه ایرانی آنها را فراموش نمی کند. وقتی از آزادی زندانیان صحبت می شود فقط منظور زندانیان سرشناس نیستند. آنها که در کف خیابان و برای یک اعتراض مسالمت آمیز دستگیر شده اند بر همه مقدمند. اگر اجازه بررسی این فجایع را به نهاد های مستقل ندهند داستان کهریزک و سایر موارد همیشه قابل تکرار خواهد بود و شاید اینبار اوین کهریزک دوم شود. فقط به یک مورد دیگر اشاره میکنم:
گروهی از اوباش به صورت سازمانیافته و تحت عناوینی مثل لباسشخصیها یا گروهای خودسر در مقابل چشم نیروهای انتظامی به مردم عادی و همچنین اشخاص سیاسی کاملا شناخته شده حمله میکنند و هرگز تحت تعقیب قرار نمیگیرند. چه اشکالی دارد اگر اجازه داده شود یک هیات مستقل در مورد منشا و سازمان این اشخاص که ظاهرا خودسر نامیده میشوند ولی کاملا هدایت شدهاند، تحقیق و آنها را معرفی کند تا اگر واقعا خودسر هستنند، دامان مقامات رسمی از ننگ سازماندهی و اجیر کردن آنها پاک شود و مردم بتوانند سلامت اخلاقی و صداقت حکمرانان خود را باور کنند.
اما به نظر میرسد ما از چنین ایدهآلی خیلی فاصله داریم. ما در وضعی به سر میبریم که حاکمیت نه تنها حاضر به گفتوگو نیست، بلکه به طور رسمی و علنی به منتقدانش اعلام جنگ نرم کرده و جنبش سبز هم ظاهرا نتوانسته است در پروژه تغییر رفتار حاکمیت موفق باشد. آیا به نظر شما جامع مدنی و جنبش سبز توانسته است نقشی را در استحکام همبستگی ملی ایفا کند؟
جریان اطلاعات، شفافیت، توهمزدایی و همبستگی آگاهانه، زمینهساز گفتوگو و مقوم صلح است. نکته امیدوارکننده این است که در حالی که دولت مرزهای خشونت را درمینوردد و امکانات خود را برای انسداد مجاری آزاد اطلاعات، ترویج وحشتناک خرافهگرایی تا سطوح عالی مملکتی و پاره پاره کردن همبستگی ملی تحت عناوینی مانند خودی و غیر خودی بسیج کرده است، تحولی عظیم در بخش چشمگیری از جامعه به ویژه نخبگان به نفع صلح طلبی، تکثرگرایی، همبستگی و روشهای مسالمتآمیز حل اختلافات مشاهده میشود که مانع تحقق پروژههای اقتدارگرایان شده است.
جنبش سبز که جنبشی پیاممحور، مسالمتآمیز و ذاتا تکثرگرا است:
اول، توانسته است در روابط درونی خود نوع جدیدی از سازماندهی، مدیریت و رهبری غیر متمرکز، هماهنگ و همبسته را تجربه کند و بدین ترتیب با صلابت و استواری توسعه یابد و طراوت و بلوغ نسبی خود را آشکار سازد. جنبش سبز توانسته است با احترام به هویت مستقل جریانات مختلف، بستری برای وحدت آگاهانه و تعامل سازنده بین این جریانات شود. به عبارت دیگر بخش عظیمی از جریانات مختلف با تاکید بر اصولی مانند رعایت حقوق بنیادین شهروندان، روشهای مسالمتآمیز و اعتدال، در حال تجربه دموکراتیک جدیدی هستند که در ایران سابقه نداشته است. نماد همبستگی ملی در ایران مادر سهراب است که با عشق و دلاوری اعلام می کند اگر زندانیان را آزاد کنید از خون سهراب می گذرم. برای او همه ی فرزندان این مرز و بوم سهرابند.
دوم، به اقتدارگرایان اجازه نداده است که منطق و روش خود را به آنها تحمیل کند. خشونتورزی اقتدارگرایان باعث نشده است که جنبش سبز دست از روشهای مسالمتآمیز بردارد. زبان سیاه اقتدار گرایان زبان سبز را تبدیل به خاکستری نکرد. بدین ترتیب تفکیکی قاطع بین صلابت در مواضع، استقامت و عدول نکردن از حقوق بنیادین شهروندان از یک طرف و تندروی کور وجود دارد. این امر موجب ریزش تدریجی نیروهای طرف مقابل و فراهم شدن زمینه برای تحول در کل جامعه شده است.
جنبش سبز همواره بر اصلاح روشها تاکید داشته است؛ در عین تاکید بر مواضع اصولی خود، خواستار بستن درهای گفتوگو نبوده و مخالفان خود را ضرورتا دشمن تلقی نکرده است. جنبش سبز نمیتواند مخالف آشتی ملی باشد. اما آشتی ملی به چه معنا و در چه چارچوبی؟ به نظر میرسد در بیانیه شماره هفده جناب آقای مهندس موسوی راهکارها به خوبی مشخص شده است. آنهایی که واقعا به دنبال آشتی ملی هستند، باید از اقتدارگرایان بخواهند و آنها را تحت فشار قرار دهند تا زندانیان را آزاد کنند، به مطبوعات و احزاب اجازه فعالیت بدهند، از تعقیب، شکنجه، اعترافگیری از بیگناهان و افسانهسراییهای امنیتی دست بردارند، امنیت ملی و منافع ملی را در خدمت امنیت و منافع گروهی خود تعریف نکنند، اجازه دهند تا صداوسیما دیدگاههای مختلف و معترضین را مطرح کند، احزاب و جامعه مدنی را در تعریف امنیت و منافع ملی مشارکت دهند، کمیتههای حقیقتیاب بیطرف را ایجاد کنند تا به مسائل رسیدگی کنند و نتایج را در اختیار مردم قرار دهند و مهمتر از همه به داوری و رای مردم گردن نهند. اگر در این راه و مسیر حرکت کنند، خود به خود فضا آماده میشود.
آشتی ملی آنطورکه پیشنهاد کرده اند عذر خواهی اظهار پشیمانی و نفی هویت خود برای برخورداری از حقوق عادی شهروندی نیست. آشتی ملی مستلزم معاملات پنهانی و غیرشفاف نیز نیست. جنبش سبز و رهبران آن نمیتوانند عملی انجام دهند که از گزارش آن به مردم شرم داشته باشند. بهتر است اقتدارگرایان از گفتمان جنگ و فتنه فاصله بگیرند. اگر نتوانند یا نخواهند با مردم خود گفتوگو، مدارا و صلح کنند، ناگزیر باید به بیگانگان باج دهند و یا با ادامه و تشدید لفاظیها و ماجراجوییهای بیحاصل بینالمللی، تمامیت ارضی، استقلال سیاسی و دیگر دستاوردهای ملی را در معرض خطر جدی قرار دهند.
اما اگر به سوی مردم برگردند، با توجه به جایگاه ایران در عرصه بینالمللی و عظمت ملت ایران که جنبش سبز تجلی بخشی از شکوه آن در افکار عمومی حهان در سال گذشته بود، جامعه جهانی نیز آماده و مجبور به تعامل سازنده با ایران خواهد شد. به هر حال جنبش سبز نشان داده است در عین حالی که در عرصه بینالمللی نیز پایبند به گفتمان صلح و تشنجزدایی و تعامل سازنده است، هرگز منافع گروهی و جناحی را جایگزین منافع عالی کشور و ملت نمی کند.
با تشکر از فرصتی که در اختیار کلمه قرار دادید
اشتباه نکنید ما با کسانی که همه ما را محارب خواندند هیچ اشتراک و وحدتی نداریم این حرف ها تنها برای ایجاد شکاف در صفوف جنبش است
این مردم نبودند که آغازگر این سرکوب بودند و اصولا سرکوب را آنان آغاز کردند که به همه به چشم دشمن مینگرند و در اثر مرور زمان و فربه شدن دچار بیماری فرعون شده و فاکتور مردم را در محاسبات خود ندیدند و به این امر که عدالت نسبی وجلب افکار عموم که از واجبات است نه تنها توجه نکرده بلکه باز هم با آن روحیه فرعونی به بیراه خود ادامه دادند تا آنجا که هم پشتیبانی داخل را از دست داده و هم قدرت چانه زنی در سیاست خارجی را.در یا زود این آقایان به آنجا میرسند که برای بقای خود به جلب اکثریت و دادن حق آنان توجه کنند مگر نه این حق توست خود مردم گرفته خواهد شد .
بی شماری ما واقعیتی است خارج از ذهن و ربطی به دنیای اجنه ندارد.
سلام بر یاران واقعی انقلاب.
کی است که نداند برای ساختن این ویرانه های بازمانده آقایان به تمام آجرها و سنگ ها احتیاج داریم و پاشیدن بذر کینه و نفاق و دشمن تراشی کار نادانان است .
سلام
پاسخ جامع و دقیقی به ادعاهای مربوط به اشتی ملی بود.از زبان مشاور ارشد مهندس موسوی چنین تحلیلی موجب دلگرمی سبزها است . به همه اگاهی و امید میدهد که باید تکیه گاه جنبش مردم با تفکرات مختلف باشد. ومواظب بود تاکتیکهای طرف مقابل در جنبش ایجاد اختلاف نکند و ما را سست نکند. راه کارهای هر گونه اشتی را هم ترسیم کرده است.نیمشود از اشتی صحبت کنی ولی به سرکوب ادامه دهی. از توجه به شهدا و زندانیان گمنام باید تشکر کرد. مبادا ازادی چهرههای شناخته شده موجب شود بچه ها در زندانها یادمان بروند. ما تا اخر ایستادهایم
ممنون آقای دکتر!
با اینکه در این مدت بیش از یکسال همیشه نگران شما و مشتاق مصاحبه های بیشتر و خبرهای بیشتری از شما بوده ایم و سایت کلمه هم از این جهت با عدم اطلاع رسانی این نگرانی ما را بیشتر کرده اما همین که با صلابت تمام مانند روزهای اول کودتا قاطعانه و متین و محکم ایستاده اید و درفشانی میکنید سپاسگزاریم. از سایت کلمه هم بخاطر این مصاحبه سپاسگزارم.
وحدت در بین ملت راهکار اول و آخریست که ناچار باید بدان تن در دهند. پارسال نه امسال. امسال نه سال دیگه. بالاخره تا کی میتوانند به این شیوه های غیر انسانی ادامه بدن. بشر بعد قرنها رنج و ملال به نظم حقوقی در جامعه و اجتماعات خود رسیده است. نظم سیاسی و امنیتی که مال امروزه روز نیست. مال قرنهای گذشته است که متحجرین واپسگرا به آن دل بسته اند.
وحدت بله اما بشرطها و شروطها!
بهترین راهکار همان صحبتهای هاشمی در نماز جمعه معروف آخرشان و بیانیه ۱۷ مهندس موسوی است.
باز هم زنده و پاینده باشید
از دانشجویان سابق و ارادتمندان لاحق شما
یاحسین میرحسین
سلام بر همه و خسته نباشید
آقای مهندس موسوی لطفا در مورد روز قدس حرفی بزنید تو را به این شبهای عزیز
با سلام و خسته نباشید خدمت شما استاد گرامی
که همیشه ادبیات حقوقی و سیاسی شما صریح روشن و منحصر به فرد بوده چه از سر کلاس های
درس گرفته و چه از مصاحبه هایتان امید واریم که همیشه
سلامت شاداب باشید ولیکن ما برای سلامتی شما بسیار نگرانیم
به امید آزادی ایران….
همانطور که گفته شده در هر حرکتی باید حقوق بنیادین شهروندان مسالمت امیز بودن و اعتدال کنشها راهنمای عمل سیاسی حنبش باشد.
افرین. هرگز نباید اجازه بدهیم بی ادبی و بی اخلاقی رقیب زبان سبز ما را تحت تاثیر قرار دهد.و ما هم مثل احمدی نژاد و منصور ارضی سخن بگویم. حرفهای تحقیر امیز افرادی مثل اقای نبوی هم بیشتر برای ایجاد شکاف در جنبش سبز است.اما انشالله چنین اتفاقی نمی افتد.از کلمه در خواست می کنم با دکتر امیر ارجمند در مورد لایحه خانواده مصاحبه کند . اهمیت این موضوع کمتر از ژستهای وحدت طلبانه از سر اجبار کودتگران نیست. چقدر زنها باید تحقیر شوند؟چرا ساکت هستید؟
مرسی
با سلام به شما عزیزان وتشکر از سایت کلمه
سوال درستی مطرح کردید: «… به نظر میرسد ما از چنین ایدهآلی خیلی فاصله داریم» با وجود اینکه:«جنبش سبز توانسته است با احترام به هویت مستقل جریانات مختلف، بستری برای وحدت آگاهانه و تعامل سازنده بین این جریانات شود»
شاید جواب اینکه چرا هنوز از چنین ایدالی خیلی فاصله داریم این باشد که جنبش سبز احتیاج به زمان بیشتر و جلب نظر جریانات باز هم بیشتری دارد.
آقای موسوی اشاراتی به این مسئله کرده اند. باید به زحمتکشان جامعه همچون معلمین، کارگران ودیگر اقشار کم درآمد نزدیک شد وآنهارا به طرف جنبش جلب نمود. در این صورت می توان امید داشت که:« اقتدارگرایان از گفتمان جنگ و فتنه فاصله بگیرند»
فکر نمی کنم که بدون جلب تمامی این نیروها در جنبش سبز، اقتدارگرایان از گفتمان جنگ و فتنه فاصله بگیرند.
به امید پیروزی