نسبت نماز و سیاست(تقدیم به علی مطهری)
چکیده :این سخن را که نماز ربطی به سیاست و ماجراهای آن (من جمله انتخابات )ندارد و آنانکه پس از این ماجراهای سیاسی نماز را کنار گذاردهاند به نماز معتقد نبودهاند، چهگونه میتوان تفسیر کرد؟ دستکم میتوان به دو گونه تفسیر کرد: یکی آنکه سیاست ربطی به نماز ندارد و ما در هر حال باید نمازمان را بخوانیم. دوم آنکه نمازمان ربطی به سیاست ندارد و میتوانیم نمازمان را بخوانیم و هر طور که دلمان خواست سیاستورزی (بهمعنای عام کلمه) کنیم. به نظر من هر دو نظر خطا...
کلمه-حسن محدثی:
“برخی جوانان به من مراجعه می کنند و میگویند بعد از حوادث انتخابات ما دیگر نماز را گذاشتیم کنار، این حوادث چه ربطی به نماز دارد؟ اگر کسی به نماز معتقد باشد با این چیزها نماز را کنار نمیگذارد. باید حساب حکومت و روحانیت را از اسلام جدا کنیم و اگر نقصی در حکومت است، باید برطرف شود”
(علی مطهری، “باید به مردم فرصت اعتراض میدادیم: گفتوگوی داغ مطهری با دانشجویان دانشگاه تهران”، پنجشنبه ۱۶ اردیبهشت ۱۳۸۹، روزنامهی شرق، شمارهی پیاپی ۹۵۶، شمارهی ۳۲ دورهی جدید، ص۱).
مقدمه
اندیشههایی هست که ذهن آدمی را به بازی میگیرد و وسوسهی نیرومندی را برای بیان شدن و آفتابی شدن برمیانگیزد اما نمیتوان بهنحوی مفهوم و شنیدنی بیاناش کرد. بیم از آنکه درست بیان نشود و یا درست دریافته نشود و معنای مورد نظر از دست برود و ای بسا سخنات فهم نادرست پدید آورد، مانع از ابرازش میگردد. خلاصه، نمیدانی چهگونه باید سخن بگویی! لاجرم باید سکوت پیشه کنی تا وقت سخن برسد؛ حقا که سخن وقت دارد! سخن گفتن از “نسبت نماز و سیاست” برای من اینگونه بود تا اینکه روزنامهی شرق این سخن علی مطهری را در صفحهی اول برجسته کرد.
علی مطهری از معدود اصولگرایانی است که تاحدی به برخی اصول پایبند است و این چنین خصلتی احترام قلبی آدمی را برمیانگیزد؛ ولو آنکه من با بسیاری از اصول و افکارش مخالف باشم. بررسی مواضع و دیدگاههای او در یکسال اخیر نشان میدهد که علی مطهری –نمایندهی محترم تهران- اصول و ارزشهایی دارد و میکوشد (یعنی جهد میکند و این جهد کردن آشکار است) بدانها پایبند باشد؛ اینکه چهقدر موفق است داستان دیگری است. من البته صریح میگویم که در لابلای گفتههایش، ناگفتههایی را میخوانم و از آنها بیشتر لذت میبرم؛ چه هر کسی ناگفتههایی دارد.
اما علی مطهری در این یکسال اخیر سخنانی را بر زبان آورده است که هیچ اصولگرای دیگری بر زبان نمیآورد و این نشان از همان پایبندی به اصول و ارزشهایی معین دارد. چندین بار خواستم از او تمجید کنم؛ به خاطر صداقتاش و پایبندی کمابیشاش به برخی اصول! اما هر بار گویا انگیزههایم برای بر زبان آوردن این تمجید کافی نبود. اما وقتی سخن تأملبرانگیز او را در باب نسبت نماز و انتخابات و نسبت اسلام و روحانیت و حکومت خواندم، دیگر نتوانستم ننویسم و از او تمجید نکنم؛ زیرا چه بسیار کسان که مسؤولاند و میبایست سخن بگویند و مسائل و مشکلات موجود را مورد نقد قرار دهند اما جریده میروند و گذرگاه عافیت طلب میکنند و مطهری چنین نمیکند و قدری صداقت دارد و لذا شایستهی ستایش و تمجید است؛ ولو آنکه ناقص و گاه یکجانبه سخن میگوید. اما پس از این تمجید، قصد دارم بدان وسوسهی نیرومند یعنی سخن گفتن از نسبت نماز و سیاست پاسخ دهم و از علی مطهری که من بهخاطر صراحت و شجاعتاش در بیان برخی مسائل و مشکلات موجود جامعه، امکان ورود به این بحث را یافتهام، سپاسگزاری میکنم.
ناگفتههای سخن علی مطهری
نقل قول فوق سخنانی است که علی مطهری بر زبان آورده است. اما در لابلای گفتههای ایشان، من ناگفتههای زیر را میخوانم:
۱. نماز ربطی به سیاست و ماجراهای آن (من جمله انتخابات) ندارد؛ آنانکه پس از این ماجراهای سیاسی نماز را کنار گذاردهاند به نماز معتقد نبودهاند.
۲. اسلام را منهای حکومت باید ارزیابی کرد و آنچه به نام “حکومت اسلامی” انجام میشود، ربطی به اسلام ندارد؛ یا دستکم فقط کارهای خوب “حکومت اسلامی” مربوط به اسلام میشود!
۳. اسلام را جدای از روحانیت باید ارزیابی کرد و آنچه روحانیت انجام میدهد ربطی به اسلام ندارد (این مدعا چهقدر به تز “اسلام منهای روحانیت” دکتر علی شریعتی نزدیک است!)؛ یا دستکم فقط اقدامات پسندیده و مطلوب روحانیت به اسلام مربوط است!
اما همهی این مدعاها از نظر من مناقشهبرانگیز و غیرقابل قبول است؛ هر یک بنا بر وجهی و بر اساس دلالتی از دلالتها که در آنها نهفته است. البته، در اینجا فقط مدعای نخست را مورد بررسی قرار خواهم داد و در باب نسبت نماز و سیاست سخن خواهم گفت؛ هر چند که دو مدعای دیگر نیز جای بحث و بررسی دارند و بسیار مهماند.
مدخلیت اجتماعی-سیاسی دین: از مدخلیت تام تا عدم مدخلیت
من علاقهمند نیستم که بحثام، یک بحث سیاسی صرف تلقی شود بلکه امید دارم عالمان دینی و دیگر صاحبنظران به این موضوع وارد شوند و اگر خطایی در برداشتهای من مییابند، بر من منت نهند و یادآوری کنند و توضیح دهند. موضوع مدخلیت اجتماعی-سیاسی دین را (یعنی نقشی را که انتظار میرود دین در بهبود و تحول شرایط اجتماعی-سیاسی انسانها و فراهم ساختن شرایط عادلانه و انسانی ایفا کند) مثل بسیاری از افکار دیگر، از علی شریعتی –معلم و متفکر بزرگ دینی- آموختهام. شریعتی در موارد زیادی از لزوم مدخلیت داشتن اجتماعی-سیاسی دین سخن گفته است و دین فاقد چنین مدخلیتی را آشکارا طرد کرده است.
او حتا معتقد است که یکی از علل اصلی و شاید مهمترین علت رویآوری به اسلام در طول تاریخ آن، همین مدخلیت داشتناش بوده است. بنابراین، برخی از دینداران طالب مدخلیت اجتماعی-سیاسی تام دین هستند و برخی از دینداران (همچون سکولاریستها) نیز دینی را میپسندند که هیچ مدخلیت اجتماعی-سیاسی نداشته باشد و هیچ نقشی در ساختن نظم اجتماعی-سیاسی ایفا نکند. اما به نظر من طلب مدخلیت تام اجتماعی-سیاسی از دین، دین را به ابعاد اجتماعی-سیاسی آن فرومیکاهد و در مقابل، طلب عدممدخلیت اجتماعی-سیاسی از دین، آن را به امری شخصی و باطنی فرومیکاهد.
این دو نوع گرایش به دنبال هم شکل میگیرد. وقتی که گرایش مطالبهی مدخلیت اجتماعی-سیاسی تام غلبه میکند و محقق میشود، بهتدریج به آسیبهایی در جامعه میانجامد که در نهایت، گرایش دوم یعنی گرایش به کنار نهادن دین از نظم اجتماعی-سیاسی را تقویت میکند. من مدافع مدخلیت اجتماعی-سیاسی نسبی دین هستم و گمان میکنم اسلام نیز از چنین مدخلیتی سخن میگوید. این نکته را با تمرکز بر نماز –بهعنوان عملی عبادی- کمی بیشتر توضیح میدهم تا مقصودم را رساتر بیان کرده باشم.
نماز مدخلیتدار یا فاقد مدخلیت؟
دکتر علی شریعتی چنان بر مدخلیت اجتماعی-سیاسی دین تأکید میکند که میتوان آن را مدخلیت تام نامید؛ به همین جهت هم میتوان دین مطلوب او را بیشتر دین سرخ خواند. بهعنوان مثال، میگوید: “وقتی در صحنه حق و باطل نیستی، وقتی که شاهد عصر خودت و شهید حق و باطل جامعهات نیستی، هرکجا که میخواهی باش، چه به نماز ایستاده باشی، چه به شراب نشسته باشی، هر دو یکی است” (علی شریعتی، پس از شهادت)؛ زیرا غیر از این که تاریخ و زندگی را سادهسازانه میبیند و به دو قطب حق و باطل محض تقلیل میدهد، از مدخلیت اجتماعی-سیاسی تام نماز سخن میگوید. اما به نظر من در بینش قرآنی، نماز و بهطور کلی عبادات میبایست در زندگی اجتماعی-سیاسی مدخلیت نسبی داشته باشند: یعنی یک مسلمان باید نسبتی معنادار بین نماز و عمل اجتماعی-سیاسی خود برقرار کند.
مثلا نمیشود نماز خواند اما با ستمگر هم همکاری کرد و عملهی ظلم شد. اما بسیار فرق است میان کسی که هنوز ستمگر را نشناخته است و کسی که اصلا برایش همهی اینها علیالسویه است. پس میتوان در صحنهی مشخص و معین حق و باطل بنا به دلایل گوناگون حضور نداشت اما هنوز نماز معنادار و موجه خواند. هیچ جریان و شخصی، چکیده و عصارهی حق و باطل نیست و حق و باطل هم متکثراند. اما اگر کسی یکی از مظاهر حق و باطل را در زما ن خود بشناسد و بخواهد به نماز پناه ببرد تا از صحنه غایب شود، روشن است که آنکه به چنین نمازی مینشیند، پستتر از کسی است که بدون شناخت حق و باطل در بزم شراب نشسته است.
اما این سخن را که نماز ربطی به سیاست و ماجراهای آن (من جمله انتخابات ( ندارد و آنانکه پس از این ماجراهای سیاسی نماز را کنار گذاردهاند به نماز معتقد نبودهاند، چهگونه میتوان تفسیر کرد؟ دستکم میتوان به دو گونه تفسیر کرد: یکی آنکه سیاست ربطی به نماز ندارد و ما در هر حال باید نمازمان را بخوانیم. دوم آنکه نمازمان ربطی به سیاست ندارد و میتوانیم نمازمان را بخوانیم و هر طور که دلمان خواست سیاستورزی (بهمعنای عام کلمه) کنیم. به نظر من هر دو نظر خطا است.
سخن حکیمانهی مر حوم مدرس که “سیاست ما عین دیانت ماست و دیانت ما عین سیاست ما” از مدخلیت متقابل دین و سیاست سخن میگوید؛ فارغ از این که خود او چه مقصودی داشته است. بهگمان من این سخن آنچنان اهمیت دارد که میتواند مبنایی فکری برای پرورش نوع خاصی از اندیشهی دینی باشد. علی مطهری در حقیقت مدخلیت متقابل دین و سیاست را نفی میکند و گویا معتقد است که در سیاست هر چه روی دهد، باز هم میتوان بهنحو سابق دینورزی کرد!
بهعبارت دیگر، سخن او دال بر گسستگی میان این دو عرصه است. از قضا جوانانی نیز به بنده رجوع کردهاند و گفتهاند نسبت به همه چیز شک کردهاند و دیگر نمیتوانند نماز بخوانند. برخی عالمان نیز از وقوع چنین پدیدهای خبر دادهاند [۱]. وقتی که کسی میگوید پس از این ماجراهای سیاسی دیگر نمیتواند نماز بخواند به این معنا است که او عملا مدخلیت متقابلی بین این دو حس میکند و رابطهای میان سیاست و نماز و عباداتاش میبیند. در واقع، وقتی همخوانی این دو بههم میخورد، او در دینورزی خود دچار بحران میشود. در حقیقت، او از واقعیتی در زندگی خود خبر میدهد. پس نمیتوان بدوا گفت که هیچ ربطی میان سیاست و نماز وجود ندارد و لابد تو در دینداری و اعتقاداتات مشکل یا ضعفی داری! این واقعیتی است که اغلب رخ میدهد و میان این دو ناهمسازی و تضاد پدید میآید و فرد دیندار، دچار آشوب و بحران در دینداری خود میگردد. راهحل آن را نباید در نفی این مدخلیت متقابل جست بلکه راهحل آن بازتفسیر مجدد دینداری و سیاستورزی و نسبت میان این دو است.
قرآن و دو نوع مدخلیت نماز
به نظر میرسد میتوان از آیات قرآن دو نوع مدخلیت را برای اعمال عبادی و از جمله نماز استنباط کرد: ۱) مدخلیت سلبی که به معنی آن است که انجام عبادات و از جمله نماز ما را از انجام اعمال نادرست باز میدارد و در واقع، میبایست بازدارد. این همان مدخلیت سلبی نماز است: “و أقمالصلوه انالصلاه تنهی عن الفحشا و المنکر”. “نماز را برپادار، که نماز از کار زشت و ناپسند باز میدارد” (آیهی ۴۵ سورهی عنکبوت، قرآن مجید، ترجمهی استاد محمدمهدی فولادوند). ۲) مدخلیت ایجابی: انجام عبادات میبایست به عمل صالح منتهی شود. بنابراین، به نظر میرسد نمازی که به عمل صالح منتهی نشود نیز قابل قبول نیست. “فویل للمصلین. الذین هم عن صلاتهم ساهون. الذین هم یرائون. و یمنعون الماعون”. “پس وای بر نمازگزارانی که از نمازشان غافلند؛ آنان که ریا میکنند، و از [دادن] زکات [و وسایل و مایحتاج خانه] خودداری میورزند” (آیات ۴ تا ۷ سورهی ماعون، همان). در سورهی مدّثر نیز کسانی که به دوزخ (سَقَر) درافتادهاند دلیل آن را چنین اعلام میکنند: “ماسَلَکُم فی سَقَر. قالوا لم نَکُ من المصلین. و لَم نک نُطعِمُ المِسکین …” (آیات ۴۲ تا ۴۴). “چه چیز شما را در آتش [سقر] درآورد؟ گویند: “از نمازگزاران نبودیم، و بینوایان را غذا نمیدادیم”، …” (ترجمهی آیات ۴۲ تا ۴۴ سورهی مدثر، همان). این آیات حاکی از آن است که نمازگزاردن میبایست به انجام عمل صالح منتهی شود.
بدینترتیب، به نظر میرسد -همانطور که ایمانوئل کانت میگوید- عبادات مقدمهی عمل صالحاند نه خود عمل صالح: “باری، دعا و نماز و کلیسا رفتن فقط باید به مردم برای پیشرفت نیروی تازه و جرأت عطا کند. یا این اعمال باید زبانِ حال قلبی آکنده از وظیفهشناسی باشد. اینها نه اعمال صالح بلکه تمهیداتی برای اعمال صالحند” (ایمانوئل کانت ۱۳۷۴: ۱۵۳؛ تعلیم و تربیت: اندیشههایی درباره آموزش و پرورش. تهران: مؤسسهی انتشارات و چاپ دانشگاه تهران). بنابراین، اگر نمازگزاردنمان فاقد مدخلیت سلبی و ایجابی باشد، نمازمان نماز بیخاصیتی است.
نتیجه
در اینجا به موضوع نسبت روحانیت و حکومت دینی با اسلام که علی مطهری بدان پرداخته است، نپرداختهام تا نوشتهام طولانی نگردد. پس پرداختن به آن مجال دیگری میطلبد. اما آن قدر که به این موضوع مربوط است باید بگویم که این مدعایی شگفتانگیز است که علی مطهری و همفکراناش مطرح میکنند: از یک سو حکومت اسلامی را متکفل و متولی اسلام و روحانیت را دارندهی حقیقت دین و یگانه پاسدار دین معرفی میکنند و از سوی دیگر، در زمان ارزیابی از ما میخواهند که “حساب حکومت و روحانیت را از اسلام جدا کنیم”. از یک سو سرنوشت اسلام را به روحانیت و حکومت گره میزنند و از سوی دیگر میخواهند آنها در مقام ارزیابی به هم گره نخورند! درست مثل اینکه کسی بخواهد در مسابقه شرکت کند اما هیچگاه باخت را نپذیرد و فقط برنده شود!
باری، چنانچه نماز بدون مدخلیت اجتماعی-سیاسی باشد، یعنی نمازی که منجر به احتراز از بدی و منتهی به انجام عمل صالح نشود، فاقد ارزش است. میان نمازگزاردن انسان دیندار و سیاستورزیاش پیوندی متقابل و ناگسستنی وجود دارد؛ همانطور که میان قلمروهای مختلف زندگی پیوندی ناگسستنی وجود دارد. وانگهی، انسان از دیدگاه قرآنی میبایست به همهی حالات زندگیاش و به همهی فعالیتهایش معنایی دینی بدهد.
به تعبیر علی شریعتی در نان همانقدر خدا هست که در نماز (نقل به مضمون) و به تعبیر چارلز دیویس متأله انتقادی مسیحی، “سیاست همانقدر میتواند فعالیتی دینی باشد که نماز متأملانه هست” (دیویس ۱۳۸۷: ۲۵۱؛ دین و ساختن جامعه: جستارهایی در الهیات اجتماعی. ترجمهی حسن محدثی و حسین بابالحوائجی، تهران: نشر یادآوران). پس اگر از این منظر بنگریم، نمیتوانیم از افراد انتظار داشته باشیم که بیتوجه به آنچه در عرصهی اجتماعی-سیاسی میگذرد، دینداری خود را بههمان نحو پیشین دنبال کنند؛ زیرا این انتظار هم با آنچه در عمل جریان دارد، مغایر است و هم با آنچه از مؤمن مسلمان انتظار میرود در تضاد است. بهعنوان مثال، مسلمان نمیتواند ستمگری را شاهد باشد و نمازگزاردناش دگرگون نشود. وقتی که نمازگزاردن مسلمان از آنچه در بیرون رخ میدهد، تأثیری نپذیرد باید در خودش و نمازگزادناش تشکیک و تردید روا دارد.
وقتی که در آن بیرون یعنی در اجتماع و سیاست ماجراهای بزرگ رخ میدهد و این ماجرا وارد تجربهی زیستهی آدمیان میشود، و بحرانی فراگیر تجربه میشود، و افراد در این شرایط بحرانی میزیند، دینداریشان نیز از آن بینصیب نمیماند. در چنین شرایطی افرادی که در زندگی دینی خود دچار بحران شدهاند، نیازمند تفسیر و برداشت تازهای از دین و نوع جدیدی از دینورزی هستند که مغایر با برداشت و تفسیر دینی و دینورزی پیشینشان است. پس قابل انتظار است که کسانی به ما رجوع کنند و بگویند:”بعد از حوادث انتخابات ما دیگر نماز را گذاشتیم کنار”.
پینوشت
۱. بهعنوان مثال، استاد محمد مجتهدشبستری در طی یک سخنرانی گفته اند:”در جامعه ما اوضاع و احوال سیاسی و اجتماعی موجب شده عده زیادی از نسل جوان از هر چه رنگ دین و خدا دارد، دلزده و مأیوس شوند، هر وقت یک سلسله بحثهای سیاسی و اجتماعی از منظر دین مطرح میشود، تا حدودی با استقبال مواجه میشود، ولی وقتی درباره آن مسائل اصلی که ارکان اساسی ادیان بزرگ دنیاست، مانند مسأله خدا، دعا، نیایش، استغفار و معنویات دیگر بحث میشود، با استقبال کمتری مواجه میشود. فکر میکنم علت چنین وضعی آن است که این مفاهیم در جامعه ما به صورتی خشن و غیر قابل قبول مطرح میشوند و با تجربههایی مخرب همراه شدهاند. ما امروز نیاز شدید داریم از منظری دیگر به آنها بپردازیم” (محمد مجتهدشبستری، “معنای دعا در قرآن”)
۱۰۰ بار دیگه هم کاندیدا بشی بازم بهت رای میدم ازت دستبردار نیستم
خوب والا. همه کارا خوب رو اسلام می کنه و کارا بعدو نا مسلمانها. من الان ۶ ماه اروپا هستم. ایتها مسلمون تر از ما هستند. نه مثل ما دروغ می گن نه دزدی نه چیزای دیگه. اینا فقط لباساشون فرق می کنه
خدمت نماینده عجیب و غریب تهران جناب آقای علی مطهری.
vaghean ali bud,sepasgozaram azin matlabe ziba,sepasgozaram az aghaye motahari ke baes shodan in bahse ziba shekl begire
man javabe barkhi az soalaei ke in chand vaght dar zehn dashtam ro gereftam
aghaye motahari omidvaram in sedaghat dar goftar va in manesh dar raftaretan paydar bashe
be omide dashtane irani sabz
۱-نماز به خودی خود عبادت و عمل صالح است و نه تنها مقدمه ای بر اعمال صالح.
۲- اینکه یک امر اجتماعی قابل انتظار باشد به معنای صحیح بودن آن نیست. مثل اینکه قابل انتظار است که عده ای جوانان به ما بگویند بعد از انتخابات فلان. این قابل انتظار هست اما صحیح نیست.
۳- برخلاف نظر شما دیندار اگر مسلم باشد نباید در اثر تغییر در سیاست دینش هم تغییر کند. این چه دینداری و دین ورزی است که شما تبلیغ می کنید؟
پس اولین کسی که دینداریش در اثر ساستها تغییر می کرد باید حضرت علی علیه السلام باشد. او که نماز اوج آرامش و آسایشش بود. او که در تمام طول عمرش کوشاترین فرد (پس از پیامبر) در عبادات فردی شمرده می شد ، چه در حیات پیامبر ، چه در ۲۵ سال خانه نشینی و چه در دوران حکومتش.
۴- من از روی استنادات نویسنده در طی این مقاله به این نتیجه رسیدم که اگر دین از منابع اصلیش اخذ نشود باید هم دین ورزی ، در اثر حوادث فردی و اجتماعی در طول زندگی دستخوش تغییر شود.
توضیح بیشتر لازم نیست.
۵- هر کسی خودش مسئول دینداری خود است. شما و هیچ کس دیگر به خصوص در این زمانه انفجار اطلاعات نمی توانید بهانه بیاورید که ما دین خود را از روحانی محلمان یاد گرفتیم و وقتی دیدیم خودش بی دین است دین را کنار گذاشتیم.
مگر میلیونها از همین مردم نبودند که بعد از بی دینی هایی که دیدند در دینشان متزلزل نشدند ؟
من افرادی را می شناسم که بعد از انتخابات و مصائبی که بر مردم رفت، شدیدتر از گذشته به نماز و قرآن روی آورده اند .
« فأقم وجهک للدین حنیفا فطره الله التی فطر الناس علیها لاتبدیل لخلق الله ذلک الدین القیم و لکن اکثر الناس لایعلمون »
آقای مطهری
بعد از سلام خدمت شما عرض می کنم خوب است همیشه انسان یک صفت ورنگ ویک دل باشد
چرا اصرار دارید یکی به میخ ویکی به نعل بزنید ؟؟؟
همه ی آزادی خواهان می دانند که جنبش سبز یک جنبش مسالمت آمیز ومدنی وبرخوردار از تمام فضائل اخلاقی
اما دروغ گویان ودشمنان ملت وکشور دنیا وآخرت خود را خیلی مفت فروختند
آقای مطهری شما را دعوت می کنم به رعایت انصاف ، تقوی و شرافتمندی
وسلام علی من تبع الهدی.
واژه صلاه در قرآن به معنای رویکرد است.
چگونه نمازخواندن بدون عمل می تواند عمل صالح باشد. مگر معاویه نمازخوان نبود؟ مگر خلفای عباسی و اموی نمازخوان نبودند؟
نمازی که در آن اعضای بدن (چشم و گوش و زبان و دست) عمل دینی و خدایی نکنند، آن نماز به چه کار می آید؟؟
در پاسخ به دوستی که گفته اند نمازخواندن خود عمل صالح است.
جناب آقای محدثی عزیز
ضمن تشکر از نوشته پر مغزتان٬ بنده سوالی دارم. امیدوارم امکان دریافت پاسخ از جنابعالی و آقای علی مطهری فراهم شود.
نظر جنابعالی درباره فردیکه به سراغ فحشا و منکر نمی رود٬ اعمال صالح انجام می دهد٬ حق کسی را نمی خورد٬ ظلم نمی کند٬ در زمانی که در معرض قضاوت قرار گیرد جانب حق را می گیرد و در راه احقاق آن نه تنها تلاش می کند بلکه حتی مصر نیز هست و در اعمال و تصمیم گیری هایش خداوند را به یاد دارد ولی نماز به شکلی که مرسوم است را نمی خواند چیست؟ البته منظور بنده یک فرد غیر مسلمان نیست٬ بلکه منظور فرد مسلمانی مانند بنده و جنابعالی است که دینش را به ارث برده است یا به عبارت دیگر انتخاب نکرده است و با اراده خویش شیوه مذکور را در پیش گرفته است؟
man Ali motahari ro doost dashtam vali ta ghabl az vaghti mavaze ajibi dar rabete ba eslah talaban gereft, az oo bizar shodam
با سلام خدمت همه!با تشکر از نویسنده محترم در پاسخ به دوست عزیز(نجفی) باید عرض کنم:تا آنجا که بنده فهمیدم منظور نویسنده تاثیر پذیری صرف مسایل دینی از سیاست نیست چرا که همانگونه که خود نیز فرمودید (شما و هیچ کس دیگر به خصوص در این زمانه انفجار اطلاعات نمی توانید بهانه بیاورید )بلکه هوشیار باشی است به همه ی سیاسیونی که کباده ی دین میکشند!و وا کاوی جریانی است که سعی دارد به نوعی پیوندی غیر منطقی بین دینداری و نگرش خاص سیاسی برقرار کند.توجه شود که بیان این مطلب به معنای تمجید از سکولاریسم نیست بلکه هدف مشخص نمودن عرصه هاست :عرصه ی دین “عرصه ی سیاست!که این دو در عین حال که به هم وابسته اند میتوانند کاملا از هم دور باشند.اشکال کار ما اینست که آنقدر دینداری و سیاستمداری را با هم آمیخته ایم که عرصه ی این دو را از یکدیگر نمیتوانیم تمییز دهیم.
به دیگر سخن:لیوان آبی(سیاست) را در نظر بگیرید که مقداری شکر(دیانت) در آن ریخته ایم.پس از مدتی این دو آنقدر با هم آمیخته میشوند که دیگر شما نمیتوانید شکر را از اب تشخیص دهید “هر جا شکر بود آب هست و هر جا آب بود شکر!”اما اگر همان لیوان اب را در نظر بگیریم که یک قطعه سنگ در آن انداخته باشیم به راحتی آب و سنک قابل تفکیک اند در عین حال که یک مجموعه را تشکیل میدهند.
به نظر بنده ما هم اینک از مدل اول پیروی میکنیم یعنی ابتدا افراد را بر اساس آن پیوند عمیق دینی که دارند یا دستکم وانمود میکنند که دارند انتخاب کرده و با یا بدون در نظر گرفتن تواناییهایشان سرمایه های مادی ومعنوی کشور را به دست آنان میسپاریم بدون آنکه هیچ گونه نظارتی بر عملکرد آنها داشته باشیم. چرا که پیش فرضمان خدا ترس بودن این افراد است. از آنجا که متاسفانه بعضا شاهد فسادهای مالی یا اخلاقی این افراد میشویم نا خودآگاه در تشخیص ایراد کار در میمانیم! و انگشت اتهام را به سمت مذهب نشانه میرویم.نتیجتا نسل جدید را متاسفانه عاری از اعتقادات مذهبی میبینیم. در واقع ما به نوعی با ربط دادن هر موضوعی به دین به لجبازی جوانان دامن زده ایم.
اما مدل دوم:خوبی این مدل اینست که اشخاص را با معیارها میسنجیم نه معیارها را با اشخاص.و هر جا جرمی دیدیم دیگر معیارها را هدف قرار نمیدهیم بلکه بدلیل آنکه حساب افراد را از ادیان جدا کرده ایم دیدمان وسیع تر میگردد.و نتیجتا:مادامی که نتوانیم رابطه ای منطقی بین دین وسیاست تعریف کنیم دین گریزی جوانان روز به روز بیشتر میگردد.به عقیده ی اینجانب اخلاقمداری بهترین پل ارتباطی است بین دین وسیاست وبهترین معیار برای سنجش افراد!
به یاد بحث و گفتمان های اصلاحات می نویسم :
اذکار نماز دو نوع است ، اول اذکاری مانند تسبیح و تکبیر تهلیل که به خودی خود عمل صالح اند و ملائکه هم فارق از این دنیا خدا را تسبیح می کنند . دو م کلماتی مانند سوره ی حمد که در آن می خوانیم ایاک نعبد و ایاک نستعین ؛ مسلماً این آیه بدون عمل هیچ معنایی ندارد. اساساً در نماز خیر دنیا و آخرت است و جدا کردن دنیا و آخرت از هم کار صحیحی نیست .
در جواب اون دوستی هم که گفته چطور همه خوبی ها از اسلامه ؟ بله سبحان که از نام های خداست به معنی پاک و مبراست از همه ی بدی ها . چطور وقتی حرف از پاکی خدا می شه یه عده سعی می کنند هر چی چیز بد هست به خدا نسبت بدن ،ولی وقتی حرف از کرامت ذاتی اروپایی ها می شه ، همه ی چیز های خوب مال اوناست ؟ خدایا خودت بین ما حکم کن.
اگر تمامیت خواهی سیاسی نبود این گونه مباحث هم کمتر مطرح می شد
اگر متولی دین و حکومت ارتباط عموم و خصوص من وجه داشتند مردم می توانستند بین اشکالات دینی و سیاسی آشکارا تمایز قایل شوند و هر کدام را از اهلش می پرسیدند و به روش خودش اصلاح و بر طرف می کردند. این نگاه به سیاست که امروز در ایران مطرح است از جمله اشکالاتش همین است که به طور طبیعی بروز یافته است.
اگر یادتان باشد در زمانی هم که مجاهدین خلق سابق( و فلک زدگان و خاسران دو دنیای امروز) در تنگنای سیاسی قرار گرفتند بسیاری از سمپاتهایشان به همین نظر رسیده بودند و از دین گریزان شده بودند و نماز را کنار گذاشته بودند
البته اگر روحانیت را دسته غالب در تفسیر و توضیح دین بدانیم و نه گروه علی الاطلاق دیگر به این مصیبتها گرفتار نمی شویم
در خود روحانیت نیز نحله های فکری متنوعی وجود دارد که البته همه جز نحله غالب در انزوا هستند
به نظر من اگر ما در فضای سیاسی از زندگی و زندگی سازی به عنوان گفتمان غالب سخن بگوییم و ما سوای آن را در خارج از فضای سیاسی قابل طرح بدانیم فقط آن مباحثی به میان می آید که در نسل حاضر به درد زندگی همان نسل می خورد و بقیه مباحث در پنل ها و مراکز تحقیقاتی چکش می خورد تا به کار زندگی همان نسلی در آید که در حیات فعال است و این خود به خود زندگی را شیرین و جامعه را بدون التهاب کاذب در حرکتی رو به جلو و تکاملی رهنمون می سازد
به هر حال از طرح اینمباحث ممنونم
علی پاریس
امام حسین در میدان مبارزه و شهادت نماز را ترک نکرد. شما مگر مدعی مبارزه نیستید پس چرا ترک نماز را تئوریزه- توجیه می کنید؟ کمی بهوش آیید اگر اعتقادی به خدا و روز قیامت در شما هست.
به نام خدا
سلام خدمتان خوانندگان عزیز کلمه و همه ی کادر سایت کلمه
باید بگویم با کلیت مقاله موافقم
اما
ایشان در این مقاله گفتند که “نماز زمینه ساز عمل صالح است” که من مخالفم و معتقدم خود نماز عمل صالح و خوب است مثلا در اذان می گوییم حی علی خیر العمل./اما آیا نماز هدف است یا نه/ بحث دیگری است نمی دانم در کدام کتاب استاد مطهری بود که مفصلا در مورد هدف زندگی صحبت می کرد و می گفت آیا خود ایمان هدف است یا نه ؟یا علم هدف است؟یا رضای خدا هدف است؟یا عدالت هدف است یا نه؟
در ادامه صحبت های کاربر “نجفی” باید بگویم که نمی شود تقصیر نماز نخواندن را به گردن حکومت انداخت چون نماز واجب است و اگر کسی فلسفه ی نماc را کامل و درست بداند اتفاقا باید در این فضا بیشتر و بهتر نماز بخواند!
این پاراگراف هم خیلی درست و با معنی بود:
******************************
” اما آن قدر که به این موضوع مربوط است باید بگویم که این مدعایی شگفتانگیز است که علی مطهری و همفکراناش مطرح میکنند: از یک سو حکومت اسلامی را متکفل و متولی اسلام و روحانیت را دارندهی حقیقت دین و یگانه پاسدار دین معرفی میکنند و از سوی دیگر، در زمان ارزیابی از ما میخواهند که “حساب حکومت و روحانیت را از اسلام جدا کنیم”. از یک سو سرنوشت اسلام را به روحانیت و حکومت گره میزنند و از سوی دیگر میخواهند آنها در مقام ارزیابی به هم گره نخورند! درست مثل اینکه کسی بخواهد در مسابقه شرکت کند اما هیچگاه باخت را نپذیرد و فقط برنده شود!”
____________________________________________________
می توانید به سلسه مباحث “آسیب شناسی جوامع ایمانی” نوشته ی شهید بهشتی مراجعه کنید:
آدرس سایت:
farzandemellat.mihanblog.com
(وبلاگ فرزند ملت)
(از کلمه هم بخاطر معرفی این وبلاگ ممنون هستم)
دوست خوبم نیما!
کاش می نوشتید معنای واژه صلاه در قرآن را از چه منبعی برداشت کرده اید.
نماز با توجه به آیات قرآن و روایات اهلبیت علیهم السلام، خود، عمل صالح است. نماز امانت الهی و ستون دین نامیده شده و اولین عملی که در روز حساب ، انسان برایش مورد محاسبه قرار می گیرد معرفی شده ؛
برپایی نماز دومین توصیف متقین در آیه ۳ سوره بقره شمرده شده و نیز در آیات بسیار دیگری در توصیف مؤمنان آمده مثل انفال-۳ ،رعد-۲۲ ، ابراهیم-۴۰، لقمان-۴ ….؛
آیات بسیاری از قرآن خطاب مستقیم به مؤمنان آمده که نماز را برپای دارید مثل : بقره-۱۱۰ ، انعام-۷۲ ، حج-۷۸ ، نور-۵۶ ……؛
و موارد بسیار دیگر که تأکید بر خود همین نمازی شده که ما اینچنین سبکش می شماریم.
اما دوست عزیز! امثال معاویه ایمان نیاورده بودند که نمازشان بخواهد نهی از فحشا و منکرشان کند. ایمان آوردن با اسلام آوردن فرق می کند. نمونه ساده تری برای موضوعی که درنظر شماست مسلمینی عادی هستند مثل خود من . نماز می خوانیم اما معصیت هم می کنیم. این دلیل بر بی اهمیتی نماز نیست. چون نمازی که می خوانیم اگر از سر ایمان به پروردگارمان باشد اثر خود را می گذارد و این خود ما هستیم که این آثار را باید دریافت کنیم.
مثل باران که می بارد اما اگر ما چتر بگیریم باران بر ما فرو نخواهد ریخت.
این ماییم که با اختیار خود تصمیم می گیریم که در گروه نمازگزارانی باشیم که خداوند درباره شان می فرماید : وای بر نماز گزارانی که….(ماعون-۱تا۳) ، یا در گروه نمازگزارانی که (در نیکویی) از کل بشر استثنا شده اند: مگر نماز گزارانی که….(معارج-۱۹ تا ۳۵)
با تشکر
به نام حق
به عقیده من انسانیت و انسان بودن ورای دینداری است . ارزش های انسانی در تمام جوامع ارزشمند است و نمی توان آن را با اتکا به نور دین کم و زیاد کرد . اگر انسان متصف به صفات والای انسانی باشد ، آنگاه دینش نیز مستقل از رویداد ها است و می تواند دیندار قدری نیز باشد و با دماسنج سیاست فتیله دینداریش بالا و پایین نرود . نماز را بخواند بخاطر معبودیت و نه اظهار ریاو یا هر چیز دیگر .
متاسفانه کسانی که در قدرت کشور ما هستند … دین را ملعبه قدرت نموده اند و بهمین دلیل است که جوانان ما گرایش به دینداری و مذهبشان کاهش یافته است . اگر دین را از سیاست ورزی جدا می کردیم و قدرت طلبان می گفتند ما بدنبال قدرتیم و اصولا دین ربطی به اعمال ما ندارد آنگاه ارزش دینداری از بین نمی رفت .
اگر گوهر والای انسانیت در ما انسان ها تقویت گردد ، بسیاری از مشکلات مان حل می شود .
حضرت امام حسین هم روز عاشورا به کوفیان همین را فرمود : اگر دین ندارید ، حداقل آزاده باشید .
متاسفانه اینها از انسانیت و همه زیر مجموعه های آن فراتر رفته اند .
با عرض سلام می خواستم نکاتی را محضر نویسنده محترم ودیگر دوستان متذکر شوم:
اول اینکه یکی از دوستان خود نماز را عمل صالح دانسته بود ودیگری ان را رد کرده بود باید توجه داشت که همانگونه گه نویسنده محترم نیز اشاره کرده نمازی که منهی به خیر نشود ویا به عبارت دیگر تحولی مثبت در حالات نماز گذار ایجاد نکند را نمی توان نمازی کامل دانست(با احتیاط عرض می کنم)ویا اصلا نماز دانست همانگونه که در کلام الله مجید نیز امده است . پس در اینجا یک مغلطه به وجود امده است دوستانی که معتقدند خود نماز عمل صالح نیست باید بدانند که نمازی که باعث تغییر در نماز گزار شود ومقبول درگاه احدیت قرار گیرد علاوه بر مقدمه بودن بر دیگر اعمال خیر خود ش نیز عمل صالح است وشاید همانکه گفته میشود اول عملی که در قیامت مورد سوال قرار می گیرد نماز است اگر مقبول شود دیگر اعمال نیز قبول میشود و… ناظر بر چنین تفسیری است
دوم اینکه نباید دین را برعکس سکولار ها مختص حوزه اجتماع قرار داد بلکه اصلی ترین حوزه دین حوزه فردی است واینکه دین وارد حوزه اجتماع وسیاست می شود برای برقراری وضعیت مطلوب اجتماعی جهت رشد مکارم فردی است . باید غافل نشد که هدف زندگی انسان عبادت است(بنابر نص قران) واین عبادت باعث رحمت می شود و انسان هم در این جهان وهم علی الخصوص در جهان دیگر در سایه رحمت ورضوان الهی قرار می گیرد ورضوان کهحالتی غیر مادی بلکه معنوی است بهترین نعمتی است که بر اهل بهشت داده می شود
سوم اینکه همانگونه که یکی از دوستان متذکر شده بودند در این عصر ارتباطات نمی توان پذیرفت که مردم دسترسی ولو مختصر به معارف واقعی دین نداشته باشند .به همین جهت نباید دین را که دارای شاخصه هایی است بر مبنای رفتار حکومت سنجید بلکه این رفتار حکومت است که باید بر مبنای دین سنجید.باید توجه داشت که دین یکی است ولی رفتار حکومت ها متکثر و نمی شود رفتار هر حکومتی را به پای دین نوشت .همانگونه که در حدیث شریف نبوی امده است انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله وعترتی تنها رفتار حکومتی منطبق بر دین است که حاکمش از عترت پیامبر باشد چرا که مبنای دین واصل دین در قران است وتنها عترت پیامبر است که رفتاری دقیقا منطبق با قران از خود نشان می دهند
چهارم همانگونه که نویسنده خود نیز متذکر شده است تنها دو تفسیر از سخن اقای مطهری را مبنای نوشته خود قرار داده در حالی تفسیر های متفاوتی از سخن ایشان می توان استخراج کرد وانکه به نظر این بنده خدا رسیده همان است که پیشتر گفته شد وان اینکه نباید رفتار حکومت را مبنای ارزیابی دین قرارداد وشاید نظر اقای مطهری نیز همین مطلب بوده است.
نتیجه
۱. متذکر می شود که نویسنده مطلب با ارائه تفاسیر ناقص از کلام اقای مطهری نوشته خود را به سمت دلخواه خود کشانده و از ارزش مطلب کاسته است
۲. باید این مطلب را قبول کرد که رفتار حکومت که با نام اسلام بر خلاف اسلام وانسانیت عمل میکند باعث دلزدگی برخی از دین واسلام شده است هرچند که عذر این افراد برای عدم اشنایی شان بامعرف دینی جدای از حکومت موجه نیست ومعمولا کوتاهی از سوی خود را فرافکنی می کنند ولی متاسفانه باید پذیرفت که اشنایی افراد جامعه از معارف اسلامی در حد قابل قبولی نیست و این باعث قیاس دین با رفتار حکومت شده است
من سال گذشته پس از انتخابات فکر می کردم آقای علی مطهری با آنهاست- اما کم کم فهمیدم اینطور نیست – ایشان فقط مسایل را خیلی دیر درک می کند و این می تواند به این خاطر باشد که در میان مردم و توده جامعه نیستند – تازه بعد از ۸-۹ ماه ایشان گویا یه چیزهایی فهمید که گفت ” صدای پای استبداد به گوش می رسد” – متاسفانه ایشان از زمان خود و درک مردم این زمانه خیلی عقب هستند – هرچند اصولی دارند که نسبت به آنها کمی پایبندتر از هم گروهی هایشان هستند – از الان به ایشان می گویم جناب آقای مطهری! سرنوشت کسانی چون آقای خوش چهره و … در ورود به به مجلس بعدی در انتظار جنابعالیست (البته اگر کار به آنجاها بکشد) – به شما هم رحم نخواهند کرد- لطفا کمی زودتر به خود آیید!
من سال گذشته پس از انتخابات فکر می کردم آقای علی مطهری با آنهاست- اما کم کم فهمیدم اینطور نیست – ایشان فقط مسایل را خیلی دیر درک می کند و این می تواند به این خاطر باشد که در میان مردم و توده جامعه نیستند – تازه بعد از ۸-۹ ماه ایشان گویا یه چیزهایی فهمید که گفت ” صدای پای استبداد به گوش می رسد” – متاسفانه ایشان از زمان خود و درک مردم این زمانه خیلی عقب هستند – هرچند اصولی دارند که نسبت به آنها کمی پایبندتر از هم گروهی هایشان هستند – از الان به ایشان می گویم جناب آقای مطهری! سرنوشت کسانی چون آقای خوش چهره و … در ورود به به مجلس بعدی در انتظار جنابعالیست (البته اگر کار به آنجاها بکشد) – به شما هم رحم نخواهند کرد- لطفا کمی زودتر به خود آیید!
سخن آقای مدرس که «سیاست ما عین دیانت ماست و دیانت ما عین سیاست ما» به نظر حکیمانه نمیآید. باید دستکم میفرمود: «سیاست ما باید بر مبنای دین باشد». که البته در این هم خیلی حرف است. اگر سیاست عین دین باشد و وارون آن، مشکل همین است که الان هست یعنی هر کسی میتواند سیاست خود را دین ناب بداند. سیاستها میتواند متفاوت باشد. یعنی دو نفر صادقانه دو دیدگاه سیاسی مختلف را مطابق دین و در جهت مصالح دین، کشور و مردم بدانند. وقتی سیاست دو تا میشود پس با توجه به حرف جناب مدرس، دین هم دو تا میشود. پس طبق حرف آقای مدرس دین را باید واحد تصور ننمود. کلید حل مشکل در این است که دیدگاه از دین با خود دین متفاوت است. نه خدایی و نه معصومی وجود ندارد که ما مشکلات سیاسی خود را با توسل به آنها حل کنیم. دین یکی است ولی برداشت و در نتیجه سیاست ما متفاوت است، چون انسان خطاکار هستیم. چارهای جز تحمل این وضع و تحمل یکدیگر هم نداریم.
حتی در مورد جملهی فرضی من نیز بحث زیاد است. یعنی سیاست ما باید بر مبنای دین باشد، ولی کدام دین؟ دین واحد است ولی تفسیر از آن متفاوت. فتواها متفاوت، برداشتها متفاوت (یعنی حتا در میان آیات عظما). اصلا در ابتدا دو مذهب داریم که شیعه و سنی است و ایندو یکدیگر را مسلمان میدانند. اگر یکدیگر را به مسلمانی قبول دارند، همین خودش دو برداشت متفاوت از دین است که آنرا به رسمیت شناختهاند. پس چه جای «سیاست من بر مینای دین من است»، میماند، تا چه برسد به «سیاست عین دین»؟ کدام من و کدام مذهب؟! در آخر هم برداشتهای متفاوت را در داخل چه شیعه و چه سنی داریم. پس سیاست باید بر مبنای دین باشد ولی رسیدن به آن آسان نیست، به علت اینکه فتوا، برداشت، نفسیر و بعد اقدام در دست انسان خطاکار است. نه خدایی وجود دارد و نه معصومی. اینکه میبیند برخی به ملاقاتهای غیبی خود یا دیگران با ائمه، یا به امثال هالهی نور، برای حل مشکلها متوسل میشوند، در واقع در دل میدانند که اشکال کارشان در کجاست، گرچه شاید خودآگاه نباشد. اشکالی در خود میبینند که به غیب متوسل میشوند. یعنی بدون وجود حسی خدا، امامان و غیب و معجزه نمیتوانند حرف خود را توجیه کنند. یعنی بدون آنها همین حرف آقای مدرس توجیه پذیر نیست. راه حل مردمسالاری، آزادی و بحث و نقد آزاد است تا مسلمین شاید و شاید به نتیجهی یکتا و مشترکی برسند.
من خیلی کاری به بحث تئوریش ندارم . اما وقتی اعمالی از کسانی می بینم(مانند دروغگوی که گناه کبیره میخوانندش یا مال اندوزی) که درس دین خوانده اند و ایت الله شده اند ,فکر می کنم چرا اسلام روی اینها اثر نگذاشته و به شک می افتم.
خداوند همه ما را عاقبت به خیر کند
ضمن تشکر از جناب محدثی و دوستان محترمی که با بیان نظراتشان به غنای بحث افزوده اند ، این حقیر با طرح چند پرسش کوشش خواهم کرد مسئله را از بعدی دیگر بررسی کنم .
۱- درست که نام این مملکت جمهوری اسلامی و مذهب رسمی آن شیعه ی دوازده امامی است ، اما به نظر دوستان چند در صد مردم ایران در عصر انفجار اطلاعات ، دین را از روی منابع اصلی بررسی نموده و با تحقیق آن را پذیرفته اند ؟ با علم به اینکه پاسخ همگان یکسان است ، سئوال من اینست که آیا بریدن خلقی که اکثریتشان دین خود را از کسانی گرفته اند که خود را وارثان حقیقی انبیاء و اولیاء میدانند و هم اینک به ستمگری حکم میرانند ، امری غیر معقول است ؟
به عبارت دیگر اگر خیل عظیمی از مردم ما درست یا نادرست آگاهی های دینیشان را از منابع رسمی حاکمیت از روحانیت گرفته تا کتابهای درسی و رسانه های تحت نظر آنان اخذ کرده باشند ، آیا سستی اعتقاد در قشر کثیری از آنان به دلیل رفتارهای مغایر دولتمردان با تعالیم ارائه شده مسئله ای نامحتمل و حتی غیر طبیعی است ؟
۲- آیا دلخوش کردن به اینکه اگر عده ای ترک نماز و یا دین کرده اند به این دلیل است که از ابتدا هم به آن اعتقادی نداشته اند ، مسئله را حل خواهد کرد ؟ آیا این پاک کردن صورت مسئله نیست ؟ اگر این رویکرد چه از جنبه ی منطقی صحیح باشد چه غلط ، مبتلا به اکثریت نسل جوان و یا حداقل جمعیت قابل اعتنایی از آنان باشد ، آیا فرض احساسی بودن این پدیده حتی اگر درست باشد ، معضلات ناشی از آن را مرتفع خواهد کرد ؟
۳ – اگر فرض را بر این بگذاریم که فردی که به ترک نماز روی آورده ابتدا اصل دیانت را رد و یا حداقل در باره ی آن شک نموده است ، آیا ارجاع او به قرا ن و گفتن قال رسول الله یا قال الباقر و قال الصادق او را مجاب خواهد کرد؟ آیا اگر پس از قرائت آیاتی از قران و یا بیان احادیثی از نبی الله و ائمه ی معصومین چنین افرادی اقناع نگردند ، رفتاری غیر منطقی از آنان سر زده است ؟ آیا نام مرتد بر آنان نهادن مشکل را حل خواهد کرد ؟
۴- با توجه به سطحی بودن دیانت قریب به اتفاق جامعه و شبیه سازی های سالهای اخیر به خصوص سال گذشته ، آیا نباید به توده ی مردم بویژه جوانان تحصیلکرده و پرسشگر حق داد که در اساس دین تردید نمایند ؟ اگر حاکمان فعلی آنطور که تبلیغ می شود مجسمه ای کامل از دینند ، اگر ولی فقیه فعلی واقعا نایب امام زمان این مذهب باشد ، آیا خلایق حق ندارند عطای این دین را به لقایش ببخشند ؟
۵- چرا مردم وظیفه دارند هر عمل درست ، منطقی و اخلاقی را رفتاری مطابق دین تلقی نموده و هر کردار ناپسند را به خود فرد منتسب نمایند ؟ آیا با بیان این مطلب که ” اسلام به ذات خود ندارد عیبی — هر عیب که هست در مسلمانی ماست ” می توان امیدوار بود که جوانان سر خورده ازحکومت دینی به سوی تعلیمات مذهبی خود رجعت نمایند ؟ آیا با این نوع استنتاجهای بی پایه و اساس ، آنان دین مدار خواهند شد ؟
۶- آیا می توان انکار کرد ، قسمتی از جماعتی که پس از رویدادهای اخیر در مورد حقیقت دین دچار تردید شده اند ، پس از کاوشی هر چند سطحی به کل منکر حقانیت آن شده اند ؟ آیا تعداد سایتها ، رسانه های نوشتاری ، صوتی و تصویری که سعی در ایجاد تردید و یا ناحق جلوه دادن تفکر شیعی دارند اندک است ؟ به این اضافه کنید که با شرایط فعلی هر نوع پرسشگری حتی در مورد فرعیات دین از جمله بحث ولایت فقیه با پاسخی درخور روبرو نمی شود که بماند بلافاصله با انگ تکفیر مواجه می گردد ، چه رسد به سئوال از راستی و درستی مذهب . با این رویه برخورد آیا به افراد نباید حق داد که گمان کنند از اساس جوابی برای پرسش آنان وجود ندارد ؟
۷- آیا اندکند کسانی که اهل تحقیق و مطالعه بوده ، به نقد و بررسی دین پرداخته و به باور خود نتیجه ی کاوشهایشان مخالف نتایجی است که دین باوران به آنها اعتقاد دارند ؟ آیا طی این سی سال گذشته به غیر از چند ماه اول انقلاب فرصتی در اختیار آنان قرار داده شده تا به بیان آراء خویش بپردازند ؟ در کشوری با برچسب دین ، هنگامی که افراد به خاطر یک اعتراض ساده به وحشتناکترین وجه ممکن سرکوب می شوند ، آیا انتظار مناظره بین قائلین به حقانیت دین و منکرین آن تفکری ساده لوحانه نیست ؟ آیا این پیامدی غیر از دین گریزی باید داشته باشد ؟
۸- آشکار است که دین و هر امری شبیه آن هنگامی شایسته ی پذیرش است ، که قدرت اقناع مخاطبش را داشته باشد . آیا تصویر موجود از دین اسلام و به خصوص شیعه ی اثنی عشری که با انواع خرافه و بدعتها ممزوج گردیده ، توان جذب نسل نو را دارد ؟ تو ضیح اینکه جوان امروز از مذهب ما جز گریه ، نوحه ، عزاداری و به سر و سینه زدن ندیده است . او از مروجین دینش ، بجای آموختن درس آزادگی ، به فیض کلب الحسین نائل می شود . صدا و سیمای مملکتش صبح و شام طریقه ی وسیله قرار دادن ائمه ی معصومین نزد خداوند را به او آموزش می دهد تا بدین طریق بتواند شغل مورد نظر ، شفای مرضا ، پیروزی بر رقیب و … را بدست آورد ، هر گره کوری را باز کند و بر هر مشکلی فائق آید
.
۹-نیاز به اثبات ندارد که اگر اندیشه ای قابل اعتنا بوده و از غنای لازم برخوردار باشد برای پذیرش و اقبال عمومی احتیاجی به اعمال فشار از ناحیه صاحب تفکر و یا طرفداران آن ایده ندارد . با این رویه ی فرمایشی که حاکمان فعلی برای اشاعه ی مذهب جعفری در پیش گرفته اند ، آیا پدید آمدن این تصور که اصولا دین فاقد ظرفیتهای لازم برای پاسخگویی به نیازهای کنونی بشر است ، غیرعقلانی میباشد ؟ سرکوب بجای توضیحات قانع کننده در امر انتخابات ، حجاب اجباری ( به جملات گهر بار جناب جنتی که همین امروز فرمایش فرموده اند توجه کنید : دانشجو نمره میخواهد و ناچار است دستور حجاب را اجرا کند )، امر به معروف و نهی از منکر با رویکرد جبری ، گزینش و پذیرش افراد به شرط اعلام وفاداری به مبانی مذهب رسمی ، برخورداری از مزایای کشور به شرط تظاهر به داشتن تمایلات مذهبی ، استفاده ی ابزاری از آن برای کسب منافع و… همه و همه باعث این نگرش نخواهد شد که مذهب ما آنقدر که لازم است حرفی برای گفتن ندارد ؟
۱۰- به گمانم همه با هم موافق باشیم که استبداد از سوی هر مکتب و مرامی که ترویج شود ، خلق را از آن بیزار خواهد کرد . آیا یک قرائت خاص از دین ، آنهم قرائت دیکتاتور مابانه و رد هر نوع برداشت دیگری از مذهب اثنی عشری ، و آیا مطرود و مغضوب قرار دادن دین مدارنی که در جامعه به آزادمنشی موصوفند ، باعث نخواهد شد که در اذهان خیل عظیمی از تلاشگران عرصه ی حاکمیت مردم ، این شائبه ایجاد گردد که ماهیت واقعی دین با دمکراسی سازگار نیست ؟ آیا غیر طبیعی است آنان به این مسئله بیاندیشند که تئوری ولایت مطلقه با تفسیر نامناسب کنونی ره آورد این مذهب است و لذا لازمه ی حکومت دینی استبداد ، استحمار و استثمار خلایق است ؟
دوستان عزیز ، به گمانم مباحث کلامی مدخلیت داشتن یا نداشتن دین درحوزه ی اجتماعی یا فردی فرار به جلو است . نماز خواندن یا نخواندن یک مسئله ی فرعی جامعه ی ماست ، چه رسد به اینکه اقامه ی صلوه فی نفسه ماجور است و یا در صورت عمل به مفاد آن ارزشمند خواهد بود .
خانه از پای بست ویران است
خواجه در پی نقش ایوان است
صبر واستقامت تا صبح ظفر
خداوند در قرآن میفرماید:
فویل للمصلین. الذین هم عن صلاتهم ساهون. الذین هم یراون
پس وای بر نمازگزاران . آنها که در ادای نماز کاهلی میکنند( از مسوولیتی که در نمازشان هست غافلند) . آنان که طاعت خود را به ریا انجام میدهند (ماعون ۴- ۵- ۶)
چرا شما هر وقت چیزی به نفعتان است و آدمی حرفی که به نفعتان است رو می زند اون آدم خیلی خوبه ولی اگه به نفعتان نباشد دورو و منفعت طلب و همه چی هست.من با نظر نجفی کاملا موافقم . ما همه ارزشمان به دینمان است و نماز اصول دینمان. چرا به خودتان اجازه می دهید راجع به اصول دینمان این جوری صحبت کنید؟؟؟ شما که ادعای مذهب می کنید و مسلمونی و موسوی که ادعای سیادت می کنه و راهروی راه امام چرا نسبت به اصول دینمان این جوری صحبت می کنید؟ وااسفا!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
دوست گرامیم “ناصر”
با تقدیم احترام ، باید عرض کنم که شما نماز را مسئله فرعی جامعه نامیده اید. من آن را مسئله اصلی انسان می دانم. من معتقدم هدف اصلی عالم خلقت ، هدایت ما انسانهاست. یعنی هدایت شدن یا نشدن تک تک ما در جهان خلقت اهمیت دارد. و آنچه که بسیاری از ما از آن غافلیم آن است که جامعه را تک تک افراد میسازند. هر کس برای هدایت خودش و دیگران تلاش کند در حقیقت برای هدایت جامعه ای تلاش کرده است.
شخص شما اگر نماز را آنچنان که باید، به پای دارید نه تنها در هدایت خود نقش آفرینی کرده اید بلکه نور هدایتتان به جامعه هم می رسد. این بعد فردی دین ، اساس دین است. اگر سازندگی جامعه و اجرای قوانین اجتماعی اصل بود و هدایت فردی فرع بر این اصل ، می توانستید (العیاذ بالله) تمام ائمه ی بعد از سیدالشهدا را دور از اصل دین بدانید. در حالی که آنان محورهای هدایت هستند.
اگر تأکید امثال من بر اصلاح فردی از جمله اهمیت دادن به نماز است به این خاطر است.
ضمن تأیید اکثر سخنان شما اضافه می کنم که اگر خداوند عالم قرار بود گناه گمراهی افراد را به پای گمراه کنندگان بنویسد پس این تقسیم بندیهای روز قیامت برای چیست؟ اصحاب یمین و اصحاب شمال. اصحاب جنت و اصحاب نار. خداوند راه هدایت را برای یکایک افراد بشر روشن گردانیده است.
هر کسی خودش راه را انتخاب می کند. « انا هدیناه السبیل اما شاکرا و اما کفورا» البته از هرکسی هم به اندازه خودش خواسته می شود .
آیات ۲۷ تا ۳۳ سوره صافات و آیات ۶۰ تا۶۲ سوره صاد و آیاتی دیگر بیانگر این حقیقت است که در روز قیامت هم گمراه شدگان در صدد بر می آیند گمراهی خود را گردن رهبرانشان بیندازند اما به آنان گفته می شود همه در عذاب شریک هستید.
به راستی چرا؟
چون « لاتزر وازره وزر أخری» گناه گمراه کننده گمراه کردن است وگناه گمراه شونده هم گمراه شدن. اما حد و اندازه این گناهان و اینکه چه عقوبتی در انتظار هر یک است را تنها خدا می داند.
البته از احادیث چنین بر می آید که عذاب کمتر کسی به اندازه حاکم ستمگر یا عالم بی عمل یا قاضی بیدادگر است.
وظیفه هر کسی هم که به قرآن اعتقاد دارد این است که تمام تلاش خود را بکاربندد تا ابتدا خودش را و سپس دیگران را اصلاح کند.
برادر بزرگوار جناب نجفی
با تشکر از جنابعالی به خاطر توضیحات مفیدتان ، تنها تذکر می دهم اراده ی بنده ی حقیر از گفتار فوق بی ارزش نشان دادن جایگاه نماز در تعالی انسان نبوده است ، بلکه احساس می کنم اساس دین در خطر است ، آیا در این شرایط پرداختن به نماز یک مسئله ی فرعی نیست ؟
لطفا به نظر کاربر محترم لعیا توجه فرمایید ، ایشان هماطور از بیانشان بر می آید فردی مومن و دلسوخته می باشند ، اما متاسفانه فرق بین اصول و فروع دین را نمی دانند .
با عرض شرمندگی از این ارجاع ، که به خداوندی خدا از این کار قصد تحقیر ایشان را نداشته ام ، از جنابعالی تقاضا دارم بند سوم سئوالاتم را مجددا مطالعه فرمایید و آنگاه در نوع استدلالهای خود دقت نمایید ، به گمان شما آیا این دست استنتاج برای فردی که به حقانیت دین باور ندارد و یا حداقل به دیده ی تردید در آن می نگرد ، تا چه اندازه موثر است ؟
صبر واستقامت تا صبح ظفر
ضمن تشکر از دوستانی که زمینه این بحث را ایجاد نمودن این حقیر از زاویه ای دیگر موضوع را مطرح می کنم خدمت دوستانی که نماز را فی نفسه امری ثواب دانستن عرض می کنم شما را به تامل در این مثال دعوت می کنم فرض کنید کودکی کر ولال از بدو تولد نماز خواندن پدر ومادر را مشاهده نموده وحرکات مربوط به این فریضه را روزها وشبها وسالها ملاحظه نموده وبر اساس این موضوع اقدام به انجام ان افعال نماید بی انکه از محتوای ان با خبر باشد واهداف مترتب بران را بدان ایا از نظر شما ان حرکات دارای ارزش است با این اوصاف ایا نمی توان نتیجه گرفت این حرکات وافعال(نماز) اگر در بر دارنده ان محتوای بار شده توسط شارع مقدس نباشد هیچ ارزشی ندارد حال باید به دنبال تبین و تفسیر محتوای مورد اشاره باشیم از دوستان سئوالی دارم اگر قرار بر این بود که با جزوه ونوشته ای و یا کتابی مردم دیندار شوند چه ضرورتری بر بعثت پیامبران بود ویا بطور شفافتر چه لزومی داشت پیامبران خود عاملان به دستورات الهی باشند واز پاکان جامعه انتخاب شوند وبقول اقایان علما چرا یکی از مبناهای اعمال ما سنت ( فعل تقریر و قول)ائمه اطهار است پاسخ واضح وروشن است و پیامبر اکرم (ص) در یک رفتار ساده وجمله ای کوتاه (داستان رطب خورده کی منع رطب کند) بیان فرموده نتیجه انکه دوستان عزیز نماز ویا هریک از اعمال عبادی ما زمانی جنبه عبادت بخود می گیرد که اولا قائل به وجود شارع مقدس خداوند تبارک وتعالی باشیم وهمچنین قائل به بعثت پیامبران در جوامع بشری باشیم یعنی پیامبران قوانین خوب زندگی کردن اجتماعی را از طرف خداوند اورده اندکه این خود حاکی از رابط مستقیم دین با قوانین حاکم بر جامعه است ثانیا با توجه به اینکه اکثریت جامعه از اهداف ومحتوای شرع مقدس ان با خبر نیست مگر با مشاهده اثار افعال نشات گرفته از ان دستور العملها در روابط اجتماعی حال که پیامبر وامامی حضور ندارد تا از مشاهده افعال ان ذوات مقدس حل مشکل کنیم لاجرم مردم به سمت وسوی مدعیان این امر میروند حال اگر این مدعیان دروغین از اب دربیایند نتیجه همان می شود که خیلی از دوستان از جمله جناب اقای محدثی فرمودن که یا بیائید حساب دین را از قوانین حاکم بر جامعه جدا کنیم همچون غرب ویا انکه همچون امام ره با پیروی از سلف خویش (حضرت علی (ع)) با عذر خواهیهای مکرر چه از خالق چه از امت قصور رفتاری خود را به دوش کشیده وهزینه های انرا به جان ودل خرید تا امت بین مفهوم ومصداق تمیز قائل شوند وتوسط مجریان ناقص شرع به گمراهی نروند
برادر گرامیم “ناصر”
با درود بر شما عرض می کنم که من آن استدلال را در مواجهه با یک مسلمان مؤمن (آنطور که از نوشته هایتان شناختمتان) نوشتم و شک نکنید که چنین استدلالی را برای کسی که در اصل دین شک دارد نمی آورم وچنین استنتاجی نمی کنم.
من به گمانم عمق دغدغه های شما را درک کرده ام و راستش را بخواهید در مورد مسائل اجتماعی اکثر دیدگاههای شما را تأیید می کنم و از صمیم قلب به شما و چند دوست دیگری که اینچنین خیرخواهانه و در عین حال دقیق و عمیق به تحلیل مسائل می پردازند درود می فرستم.
من قصد نهایی آقای محدثی از طرح این موضوع را نیز درک کردم ، اما این را قبول ندارم که انسان برای رسیدن به هدفش به هر وسیله ای متوسل شود.
میخواهیم نشان دهیم که این حکومت چگونه با اعمال خلاف شرعش اما با نام شرع موجبات دلزدگی مردم را از دین فراهم آورد و اینکه اینهمه اختلاط بی معنا بین سیاست و دین درست نیست و دینداری باید حوزه خاص خود را داشته باشد و وابسته به حوزه سیاست نباشد وگرنه نتیجه اش جوانانی می شود که با دیدن بی دینیهای حاکمان مدعی دین نمازشان را هم ترک می کنند…. اینها درست. من جزء اولین کسانی بودم که یکسال پیش (با نامی دیگر) در همین سایت کامنتی دادم که جوان زیر ۳۰ سال ما ، تربیت شده ی جمهوری اسلامی است آن از حجابش آن از نمازش این هم از اعتقاداتش…..
اما نکته نهفته در برخی طرز تفکرات ( به نظر من اشتباه)، مخلوط کردن تقصیرات است. هر کسی مسئول اعمال خود است. صد البته که از هر کسی به اندازه ای که به او داده شده بازخواست می شود. اما این خود انسان است که بر خودش آگاه است که چقدر در راه کسب هدایت تلاش کرده است هر چند که عذرها بیاورد.
علی مطهری:
در آن دوره(دوران اصلاحات) برداشتهای غلطی از آزادیهای اجتماعی وجود داشت و مرز میان آزادی اجتماعی اسلامی با بیبندوباری مشخص نبود.
در دوره اصلاحات اعتقاد به عدم پایبندی به برخی ارزشهای اجتماعی و اخلاقی را در روزنامههای وابسته به دولت میدیدیم.فضای جامعه تغییر کرده و جوانها گاهی همان مفهوم بیبندوباری را از آزادی فهمیده بودند.
نظر من همان چیزی است که قبلا گفتهام. باید به اتهامات تمامی کسانی که در ایجاد این فتنه نقش داشتند، به طور همزمان رسیدگی شود. چه آقای موسوی و کروبی که اتهامات سنگینی دارند و چه آقای احمدینژاد که اتهام سبکی دارد.
من موافق با صدور مجوز برای تجمع یا راهپیمایی در سالگرد این حادثه نیستم. چراکه حقایق برای مردم روشن شده و حجت بر آنها تمام شده است و صدور این مجوز به معنای روشن شدن دوباره آتش فتنه است.
آقایان موسوی و کروبی به دلیل اشتباهات فاحشی که مرتکب شدهاند، به طور طبیعی از رهبری این جریان عزل شدهاند.
چه فردای خوشی را خواب دیدیم، تمام نقشه ها بر آب دیدیم
چه دورانی و چه رویای عبوری، چه جستن ها به دنبال ظهوری
به یاد شهیدان آرام گرفته در گورها، اندیشمندان گرفتارگشته در سرداب ها، دختران و پسران آسیب دیده از تجاوزها، مادران و پدران داغ دیده از فقدان عزیزان، خردادماه امسال را گرامی می داریم و نفرت خود را از سیاه دلان ابلیس سیرت نشان می دهیم
الله اکبر، مرگ بر دیکتاتور، الله اکبر
با تشکر از نویسنده و نظرات بسیار شیوای دوستان.
متاسفانه خیلی از افراد در جواب چرایی نماز جواب می دهند تا از منکرات به دور باشیم و بخشیده شویم.اما ایا قضیه نباید بر عکس باشه؟یعنی گناه نکنیم تا بتوانیم نماز بخوانیم.
درباره التقاط دیانت و سیاست هم بی شک اگر دینداری،دینداری بود،خوبی یا بدی فلانی نباید موثر باشد اما من نمی توانم جواب جوانی را بدهم که می گوید روحانی صاحب قدرت امروز ما فرقی با کشیش صاحب قدرت ان زمان اروپا ندارد که شیفته ی قدرت بوده است.پس تفاوت این دین در کجاست؟چرا محدودتر نمی کند خود خواهی را؟چرا انحراف در اسلام این همه گسترده است؟
واقعا اسلام مردمی بهتر است یا اسلام حکومتی؟کاش کمی اقایان به عواقب بد سیاست عین دیانت فکر می کردن که وقتی از سر دلسوزی به دین رسول خدا می گفتیم جدایی دین از سیاست ، سرمان فریاد کافری! نمی زدند.
در جواب ناصر هم : مشکل ما اینجاست که کسی اینجا حق ندارد در وجود خدا شک کند.البته این نظر شخصی اقایان است زیرا که خداوند بسیار زیبا در قران می فرمایند:ان الله یحب التوابین و… یعنی اول کسی که گناه کرده و حالا توبه کرده و بهتر از کسی است که هرگز گناه نکرده.واقعا این ایه چه زیباست اما کجایند که اجازه دهند زیبایی اسلام نمود کند و زمانی که بزرگانی مثل دکتر مهدوی قصد سخنرانی دارند کلاسهایشان را می بندند و اقای فلاحیان می شود ایت الله و اقای عباسی سخنران درجه ۱.برادرم اگر نمی فهمیدیم که فریاد زدن علی در چاه یعنی چه و ببین امروز که می گوییم روز عاشورا مردم را کشتند و انها می گویند مردم حرمت شکستند دنبال چاه نمی گردی برای فریاد.تازه ما کجا و علی کجا.بخوان نهج البلاغه را گفته مسلمان کسی است که حتی از مجازات بی رحم ترین ها هم شاد نمی شود.کجای این دین اعدام بهنود بود؟نامه علی به مالک را بخوان که باور نمی کنی حق گو تر از علی می تواند باشد.باور می کنی اگر علی را در ترازوی اسلام این اقایان قرار دهند،بی دین ترین انسانها خواهد بود.حال اگر بگویند این علی که عاشق ازادی است و ازادی را بزرگترین نعمت خدا می داند می گوید نماز بخوان،من ادمی که شیفته ی ازادی ام و عدالت(نه در مفهوم لگد مال امروزی)نماز می خوانم.حتی اگر کمی شک دارم در هدف ان.و خطاب به سایرین که انسانیت برتر از نماز است و نماز وسیله ایست برای هدف اصلی که انسانیت است.گمان نکنیم که هدف دین داری است.
اول از آقای نجفی تشکر می کنم به خاطر صحبتهای سنجیده و درستشون ودوم به آ قای ناصر عرض می کنم که شما بر چه اساسی دیانت اکثر قریب به اتفاق مردم رو سطحی می بینید؟! (پاراگراف ۴)
از همه، حتا از کسانی که کاملا با نظر من مخالف اند سپاس گزاری می کنم و از این که نظرتان را در باب این مطلب نوشته اید قدردانی می کنم. من از نوشته های شما نکات تازه ای آموخته ام. امید که در میان این تلاطمات اجتماعی-سیاسی هر یک به سهم خود بتوانیم به پویایی تفکر دینی دامن بزنیم و هم چنان از منظر دینی به جهان پیرامون و مسائل جامعه بنگریم. من چنان چه مجالی دست بدهد به برخی دغدغه ها که در نوشته های شما منعکس است خواهم پرداخت و به برخی مسائل و پرسش ها در حد توانم پاسخ خواهم داد. زنده و پویا باشید!
مقاله رو خوندم …جالب بود …ولی نتایجی که گرفته بود برام قابل قبول نبود …
۱ .هیچ برهان و دلیلی برای رد مدخلیت تام دین ارائه نکرده و صرفا گفته شده که : «اما به نظر من طلب مدخلیت تام اجتماعی-سیاسی از دین، دین را به ابعاد اجتماعی-سیاسی آن فرومیکاهد » …به چه دلیلی این حرف رو باید درست بدونیم ؟؟؟در صورتی که نمونه های تاریخ ای داریم که خلاف این حرف رو ثابت می کنه …
۲ . «این دو نوع گرایش به دنبال هم شکل میگیر» …هیچ استدلالی برای این حرف نیاورده و اونو مسلم دونسته …
«وقتی که گرایش مطالبهی مدخلیت اجتماعی-سیاسی تام غلبه میکند و محقق میشود، بهتدریج به آسیبهایی در جامعه میانجامد که در نهایت، گرایش دوم یعنی گرایش به کنار نهادن دین از نظم اجتماعی-سیاسی را تقویت میکند»…برای این هم هیچ دلیلی نیاورده و اونو به عهنوان فرض گرفته …
و هیچ مشخص نکرده به چه اسیبهایی می انجامد …(بعضی علت کشته شدن امام حسین رو عدالت خواهی ها ی پدرش می دونستن …شاید این هم از همون امور باشه …یعنی دنبال حق نگرد و از حق دفاع نکن …چون با این کار دشمن تراشی می کنی و عواقب بعدی می تونه بد باشه)
۳ . «نمیشود نماز خواند اما با ستمگر هم همکاری کرد و عملهی ظلم شد»این حرف رو قبول دارم …یعنی این دو باید با هم همراه بشه …ولی همراه نشدن این دو با هم به معنی باطل بودن اونها به صورت مجزا نیست …یعنی از دید دین باید همراه با نماز …امر به معروف و نهی از منکر هم باشه …ولی کسی که نماز میخونه و نهی از منکر نمی کنه به معنی بطلان نمازش نیست …و کسی که نهی از منکر می کنه و خودش هم منکری مثل ترک نماز انجام میده به معنی بطلان نهی از منکرش نیست ..
۴..«هیچ جریان و شخصی، چکیده و عصارهی حق و باطل نیست و حق و باطل هم متکثران»…اینو چه طور با این قابل جمع می دونی ؟قد تبین الرشد من الغی ؟؟پیامبر حق مطلق نیست؟اسلام حق مطلق نیست ؟(چون نویسندهی مقاله درون دینی نوشته مقاله رو و از ایات قران استفاده کرده من هم فرض رو این گرفتم که نویسنده به نبوت و قران اعتقاد داره…و این حرفش در اینجا با مبانی دینی که پذیرفته همخونی نداره…در ضمن نویسنده حکم کلی گفته و نگفته در این زمان این چنین است بلکه به صورت کلی گفته )
۵ . ایا سیاست ما عین دیانت ماست به معنی اینه که هر تصمیم سیاسی ای به هر عمل و اندیشه ی دینی ای باید قابل ارجاع باشه؟؟؟مثلا اینکه با گینه بیسائو رابطه داشته باشیم یا نه به اینکه شخص غسلشو درست انجام میده یا نه ربط داره ؟؟
اول باید دید منظور از این جمله واقعا چی هست …و خود دین چه تعریفی از این قضیه میده …و ما حق نداریم تعاریف و برداشت های خودمونو به دین تحمیل کنیم …حتی خود همین جمله رو اگه در دین نتونستیم براش توجیه بیاریم باید کنار بزاریم …
۶ .این جوانانی که میگن بعد از این قضایا دیگه نماز نمیخونن …علت دین داری و نماز خوندنشون چی بود ؟؟؟
ایا قبل از این اتفاقات رهبری و نظام دینی رو نماینده ی دین میدونستن یا نه ؟؟؟
اگه قبل از این اتفاقات رهبری و نظام رو نماینده ی دین می دونستن و با اعتقاد عقلی به اون رسیده باشن …پس بعد از این اتفاقات نباید خللی در اعتقادشون بوجود بیاد …چون اونها رو افراد دینی و درستی می دونستن که تصمیمشونو هم قبول دارن پس مخالفتی با اتفاقاتی که افتاده ندارن …
اگه قبل از این اتفاقات با رهبری و نظام مشکل داشتن و اونو نمایندهی اسلام نمی دونستن …پس بعد از این اتفاقات هم خللی در دین داریشون نباید بوجود بیاد …چون اونها از قبل این اشخاص رو قبول نداشتن به عنوان نماینده ی دین که حالا بگن نماینده های دین که اینجوری باشن ما دیگه نمیخوایم دین دار باشیم …
پس خوندن یا نخوندن نماز این افراد ربطی به این قضیه نداره و باید دید از کجا اب میخوره …که اون خودش تحلیل جداگونه ای داره …
۷ . «یعنی نمازی که منجر به احتراز از بدی و منتهی به انجام عمل صالح نشود، فاقد ارزش است» نماز یک دستور دینیه …واین دینه که تعیین می کنه ارزش داشتن یا نداشتنشو …دین هم برای اعمال دینی سلسله ی ارزشها قائله …و برای قبول نماز صرفا نیت رو کافی دونسته …و بعدش حضور قلب و این امور میتونه مراتب اونو بالا ببره …و ما حق نداریم بگیم این بیارزشه در صورتی که دین گفته حتی همین هم ارزشمند و مورد قبول …مثل این میمونه که تو امتحان ۱۰ بگیری …با ۱۰ گرفتن نمیشی بهترین مدرس …نمیشی بهترین مهندس …نمیی بهترین فیلسوف …ولی قبولی …
۸«وانگهی، انسان از دیدگاه قرآنی میبایست به همهی حالات زندگیاش و به همهی فعالیتهایش معنایی دینی بدهد»این با حرف نویسنده جور نمیشه که :«من مدافع مدخلیت اجتماعی-سیاسی نسبی دین هستم و گمان میکنم اسلام نیز از چنین مدخلیتی سخن میگوید»
خلاصه اینکه از دید من این مقاله دارای تناقضات خیلی زیادیه …و بیشتر شبیه این میمونه که شخصی بخواد برون دینی به دین نگاه کنه ولی برای حرفهاش استدلالات درون دینی بیاره …
یک نکتهی بی ربط : من تا قبل از انتخابات نماز نمیخوندم …و به ورت اتفاقی دین داریم همراه شد با این اتفاقات … و هر چی بیشتر می گذشت دین داریم بیشتر می شد …با وجود اینکه همهی اتفاقات رو هم رصد می کردم
با تشکر بسیار از آقای حسن محدثی و تمامی کسانی که کامنت گذاشته اند،مخصوصا جناب نجفی وجناب ناصر،من که واقعا خیلی استفاده کردم،و امیدوارم که بزودی روزی برسه که بشه به همین راحتی که اینجا بحث و تبادل نظر کردیم در رادیو،تلویزیون،نشریات و… هم ابراز نظر کنیم.
قران کریم می فرماید :لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط و انزلناالحدیدفیه باس شدید و منافع للناس و….. (حدید – ۲۵)
در این آیه و دیگر آیات مشابه این ،خداوند هدف از رسالت انبیائش را اقامه قسط در بین مردم بیان فرموده است و نکته بسیار ظریفی که در همین آیه وجود دارد این است که آفرینش آهن را نه فقط برای ساختن سلاح برای کارزار و جنگیدن با ستمگران و ظالمان ، بلکه برای منافع اقتصادی که در آن است و باعث بوجود آمدن صنایع مختلف و تولید ثروت در جامعه می شود ذکر کرده است.
حال بر میگردیم به موضوع مورد بحث. ببینید دوستان عزیز ما امروز تحت حاکمیتی هستیم که مدعی دینداری و عمل به احکام شرع مقدس اسلام ؛ آن هم از نوع محمدی و نابش؛ است . ۱۰ سال اول که زمان حیات بنیانگذار نظام امام (س) بود با وجود مشکلات بسیار زیاد از قبیل جنگ و محاصره های اقتصادی و غیره که باعث ویرانی بیشتر کشور شد، دارای نتایج مثبت زیادی هم بوده که از جمله بنای زیر ساختهای حکومت و نهادهای برآمده از آن بود. با پایان یافتن جنگ و رحلت امام و تعیین رهبری جدید و دولت سازندگی در کشور تا امروز عملکرد همه نهاد های حکومتی از رهبری گرفته تا دولت و قوای دیگر نیاز به نقد جدی دارند ، چرا که هر اتفاقی که در این ۲۱سال افتاده است در دین گرایی یا دین گریزی مردم و تقویت یا تضعیف تفکر دینی در جامعه نقش اساسی داشته و دارد. دین آمده است برای اینکه سعادت دنیوی و اخروی انسان را تامین کند. اگر غیر از این باشد هیچ کاربردی در اجتماع ندارد.چه نماز اقامه شود یا نشود .سوال نسل امروز ما این است :اگر اقامه نماز منجر به جلو گیری از منکر در جامعه میشود ، پس این همه ظلم و ستم و بی عدالتی و دروغگویی و عقب ماندگی اقتصادی و غیره که نتیجه اش بیکاری و افزایش سن ازدواج و رواج یافتن بی بند و باری و فقر و فساددر جامعه است ،ناشی از چیست؟ مگر نه این است که رهبران معنوی و سیاسی و حوزه های دینی باید نمود و بازخورد کاملتری از این اثر اقامه نماز باشند و عملکردشان باید منجر به ساختن یک جامعه نمونه و الگو برای بی نمازها باشد؟ چرا نشده است ؟ چه کسی پاسخگوی این همه ناهنجاری در کشور است؟ چرا زندانهای کشور مملو از انسانهای اکثراً فرهیخته و آگاه جامعه است؟ چرا شکنجه ؟پیامبر اسلام (ص)چند زندان و چند نفر زندانی داشته است که ما داریم؟ چرا ما همه کارهایمان را به دین و شرع و ولایت می چسبانیم اما در عمل هیچ شباهتی به آنها نداریم؟چرا دم از عدالت و مهر ورزی می زنیم اما رفتار و عملمان خلاف این را ثابت میکند؟چرا به سرمایه های انسانی و ملی کشور اهمیتی داده نمیشود و یک گروه اقلیت با برداشتهای انحرافی از دین و تفکرات حجتیه ای همه چیز را قبضه کرده و باعث وهن دین در جامعه شده اند؟ پس آن علمایی که به بیان امیر المومنین علی (ع) وظیفه دارند در برابر سیری ظالمان و گرسنگی فقرا سکوت نکنند کجایند؟مگر پیامبر نفرموده که اگر نسیم عدالت و آزادی در جامعه بوزد مردم ایمان می آورند و احساس راحتی می کنند و با عشق به عبادت خدا می پردازند؟ جواب همه این چرا ها یک کلمه است و آن ًعوامفریبی ًافسار گسیخته در بین مسئولین از صدر تا ذیل است نه اجرای عدالت و قسط . والسلام علی من اتبع الهدی