سایت خبری تحلیلی کلمهhidden pichidden pichidden pichidden pichidden pic
  • صفحه اصلی
  • » سیره امام بهانه ای برای آزادی علیرضا بهشتی...
» به یاد همسفر كربلا سیدعلیرضا بهشتی شیرازی

سیره امام بهانه ای برای آزادی علیرضا بهشتی

چکیده :یاد خاطره‌ای از امام افتادم .حدود 23 سال قبل به مأموریتی خطیر و طولانی رفته بودم روزی پیامی به دستم رسید كه باید هرچه سریع‌تر به وطن برگردی. با ناراحتی، تعجب و به سختی برگشتم.به من گفتند حضرت امام مطلع شدند دختر 5 ساله تو فاطمه كه البته فرزند شهید هم هست از دوری تو بسیار بی‌تاب و مریض شده است. شخص حضرت امام دستور داده‌اند به فلانی خبر دهید به خاطر این دختر برگردد. نمی‌دانم آیا كسی هست به سیدعلیرضا خبر بدهد دختر عزیز و دردانه‌ات نیلوفر خیلی بابایی است.آیا دل یك دختر 5 ساله بهانه خوبی برای انعطاف دستگاه قضایی...


کلمه-مرتضی باقری: اوایل زمستان ۸۷ از نواب به سمت بالا می‌رفتم در گوشه‌ای از میدان توحید مرد بلندقامتی به انتظار تاکسی ایستاده بود پیشانی‌اش را کلاه پوشانده بود و نیمه پایین صورتش از سوز سرما در بقه پالتو مخفی شده بود. حس درونم نیشی به ترمز اتومبیل زد، ایستادم تا سوار شود. به محض سوار شدن مجبور شدم ترمز دستی را هم بکشم و روبوسی و احوالپرسی مفصل ناشی از چندین سال ندیدن.

گفت: بی‌وفا کجایی؟ گفتم: مسافر کربلا. گفت مرا هم ببر. به همین سادگی سیدعلیرضا بهشتی هم‌اتاقی‌ام در سفر کربلا شد.

سیدی نجیب، اصیل، متین، صادق و فهیم.

در مسیر تهران تا نجف که با اتوبوس دو روز طول کشید از مصاحبت این رفیق دیرینه لذت بردم. آنچه برایم شیرین و صدها نکته داشت تعارف من به سفر کربلا و آمادگی و کندن از زندگی و کار و همسفرشدن بود. این سبکبالی را به رندی از شاگردی و اثر کلام محبت حاج اسماعیل دولابی به دست آورده بود. در دهۀ۶۰ توفیق حضور سیدعلیرضا در جلسات آقای دولابی به مراتب از بنده بیشتر بود.

خداوند روزی فرمود و یک سفر کربلا هم‌نشین و هم اتاق سیدعلیرضا بودم و دنیایی از خاطرات و شور و عشق و محبت نسبت به مکتب اهل بیت علیهم‌السلام و البته دغدغه‌های یک مسلمان دلسوز و متعهد نسبت به جامعه و سرنوشت کشورش.

به هر زیارتگاه می‌رفتیم مقید به غسل زیارت بود. به خاطر سید و نازنین بودنش او را بر خود ترجیح می‌دادم. غسل زیارت او با آب گرم بود و نوبت من که می‌شد با آب سرد غسل می‌کردم. این حکایت در طول سفر ادامه داشت تا جایی‌که به او گفتم از این به بعد هر وقت با آب سرد غسل کنم به یاد تو هستم و مسببش تو هستی. (یک مرتبه صبح جمعه‌ای در تهران به او زنگ زدم که فلانی معلومه که حمام بوده‌ای چون آب منزل ما سرد شده است).

در حرم امیرالمؤمنین (ع) گفت از بهانه‌های استمرار حضور در حرم در کیسه‌ات چه داری؟ گفتم: نماز جعفر طیار و زیارت جامعه، و عالیه ‌المضامین.

در کربلا گفت: عجب بهانه دلچسبی است برای ماندن در حرم.

در کاظمین به او گفتم حواست باشد غذا برای ۴۰ نفر اعضای کاروان است. راننده و نیروی امنیتی خودشان باید غذا بگیرند. در یک غافلگیری غذای خودش و مرا به آن دو نفر داد و گفت اینها بخورند و ما گرسنه بمانیم قشنگ‌تر است.

نمی‌دانم در زیارت وداع با حضرت عباس (ع) چه گذشت که چشمان سیدعلیرضا کاسه خون بود.

در یک سال گذشته هر وقت دلم برای هم‌اتاقی کربلا تنگ می‌شد نماز ظهر به مسجد کانون توحید می‌رفتم و بعد از نماز جماعت سید را می‌دیدم.

قبل از محرم ۸۸ از من آدرس مجلس عزای سیدالشهدا را پرسید که هر روز تا ظهر عاشورا به پای صحبت عالم ربانی و عارف آکنده از عشق و جذبه به حق، جناب حضرت امجد نشستیم. از ظهر عاشورا تاکنون صدایش را نشنیده‌ام و جایش در صف نماز جماعت مسجد خالی است.

اخیراً ایام اربعین سیدالشهدا از نجف پای پیاده به کوفه رفتم و از کنار شط فرات مسیر آب را تا کربلا قدم‌زنان و غرق در افکار طی کردم مسیر ۱۰۰ کیلومتر در دو روز طی شد. هر از چندی دست به آب رودخانه فرات می‌زدم، سرد بود، سردی آب فرات مرا به یاد هم‌اتاقی سفر کربلا سیدعلیرضا می‌انداخت که اینک از بد حادثه در کنج زندان است. در این مدت برایم یک مسئله خیلی اهمیت داشت، از پسرش صدرا پرسیدم نیلوفر دختر ۵ ساله سیدعلیرضا چند روز است بابا را ندیده است گفت ۷۰ روز.

یاد خاطره‌ای از امام افتادم که دنیایی از آرمان، محبت، عاطفه و انسانیت را زنده می‌کند. حدود ۲۳ سال قبل به مأموریتی خطیر و طولانی رفته بودم روزی پیامی به دستم رسید که باید هرچه سریع‌تر به وطن برگردی. با ناراحتی، تعجب و به سختی برگشتم. علت برگشتنم فقط و فقط یک مسئله بود. به من گفتند حضرت امام مطلع شدند دختر ۵ ساله تو فاطمه که البته فرزند شهید هم هست از دوری تو بسیار بی‌تاب و مریض شده است. شخص حضرت امام دستور داده‌اند به فلانی خبر دهید به خاطر این دختر برگردد. نمی‌دانم آیا کسی هست به سیدعلیرضا خبر بدهد دختر عزیز و دردانه‌ات نیلوفر خیلی بابایی است. مگر یک دختر ۵ ساله را چقدر می‌توان در انتظار بابا سرکار گذاشت، حداقل به خاطر این دختر ساعتی به منزل بیا. و آیا دل یک دختر ۵ ساله بهانه خوبی برای انعطاف دستگاه قضایی نیست؟

مکتب رحمت اهل بیت اجازه نمی‌دهد آفت زندان ناشی از اختلافات سیاسی و جناحی دامن یک دختر ۵ ساله را بگیرد و حق آغوش پدر از نیلوفر ۵ ساله دریغ شود. ای کاش از کنار این خبر به آسانی عبور نمی‌شد نیلوفر ۷۰ روز است بابا را ندیده است. آنچه از مکتب اهل بیت، سیرۀ امام خمینی و از روح جوانمردی و فتوت آموختم این است:

نیلوفر ۵ ساله بهانه‌ای است برای آزادی بهشتی بلندقامت و نه برای شکستن او.

مطالب مرتبط:

جرم سیدعلیرضا بهشتی شیرازی کدام است؟+

بهشتی پس از ۷۰ روز انفرادی به فرزندش چه گفت؟ +

ما دروغ نمی‌گوییم +



Deprecated: File پوسته بدون comments.php is deprecated since version 3.0.0 with no alternative available. لطفاً یک قالب comments.php در پوسته‌ی خود قرار دهید. in /var/www/html/kaleme.com/wp-includes/functions.php on line 6085

۹ پاسخ به “سیره امام بهانه ای برای آزادی علیرضا بهشتی”

  1. یوسف گمگشته بازآید به کنعان غم مخور کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور
    ای ذل غمدیده حالت به شود دل بد مکن وین سر شوریده باز آید به سامان غم مخور
    نیلوفر خانم ۵ ساله محبوب! به صبر ناشکیبت قسم! به اشگ بغض آلودت قسم! به بهانه های بی بهانه ات قسم! که استواری پدر بزرگوارت و مردانگی اش است که همه ما را مصمم به ادامه جهاد و مبارزه می نماید. خواهر کوچک من و گل خوشبوی پدر! کمی بیشتر حوصله کن. کمی کمتر بهانه بگیر که پدر در راه است مثل همیشه سربلند، سرفراز و آزاده

  2. نجفی گفت:

    گرچه به نظر من جواب پرسش موجود در متن منفی است و دل یک دختر ۵ساله و هیچ چیز دیگر بهانه ای برای انعطاف دستگاه قضایی نباید باشد ، اما این برای یک دستگاه قضای عادلانه است که بخاطر عادل بودنش هیچ انسانی را بدون مدرک متهم نمی کند و هیچ بیگناهی را حتی برای یکروز به زندان نمی اندازد.
    اما با این دستگاه قضای موجود ، ما که هنوز نفهمیدیم جرم بهشتی شیرازی و حسینی بهشتی و نبوی و تاجزاده و دهها انسان مشهور و گمنام دیگر چه بوده است؟
    اگر عدالت باشد به پسر شهید بهشتی و پسر آقای خامنه ای و پسر یک کشاورز گمنام باید در دستگاه قضایی یکسان نگریسته شود و برای هیچ کدام “بهانه ای برای انعطاف” وجود نداشته باشد و اگر بی عدالتی باشد که هیچ… به بهانه می گیرند و به بها رها می کنند!!!!

  3. sabz گفت:

    هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق

  4. گل نیلوفر در مرداب می روید تا همه بدانند در سختیها زیباترینها افریده می شوند…

  5. داوود گفت:

    از کران تا به کران لشکر ظلم است ولی / از ازل تا به ابد فرصت درویشان است…
    چه خوش نگاهی داشت آن که سالها پیش گفته بود: ما مظلومان همیشۀ تاریخیم!

  6. ناشناس گفت:

    الملک یبقی مع الکفر و لا یبقی مع الظلم

  7. ناشناس گفت:

    من این جمله را نفهمیدم:
    دختر تو فاطمه ۵ ساله که فرزند شهید هم هست؟

  8. برگ سبز گفت:

    انان که نزدیکترند به ملکوت امتحان عذا بشان سخت تر

  9. mehr baan گفت:

    ای دوست خیلی ساده دلی. دستگاه بیدادگری که تو ازش انتظار شفا داری, زنی را به خاطر حاظر جوابی (ادله قاضی محترم) از بچه شیرخوارش جدا میکنه و میفرستد زندان اوین تا درس عبرت بگیرد آنوقت شما انتظار داری این دستگاه از خود انسانیت نشان دهد؟! بیا بیرون از این توهم برادر