جنبش سبز مرگ ندارد
چکیده :جنبش سبز جنبش راستی و راستان است. جنبش زندگی است. برای همین جنبشی باطراوت و شاد و نوآور است. جنبش سبز در برابر ریاکاری است. جنبشی بی ریا ست. چه نیازی دارد کسی به ریا وقتی می خواهد زندگی کند؟ وقتی می خواهد همه زندگی...
کلمه: نوبسنده وبلاگ سیبستان در آخرین مطلب خود در توصیف و تحلیل جنبش سبز نوشته است:جنبش سبز ایرانی ترین جنبشی است که می توان تصور کرد.
این را بگذارید تا آخر یادداشت به آن برگردیم.
در این سالها بارها به این صحنه بازگشته ام که در گفتگو با یوسف رفیق انقلابی ام که به نوعی مثال و الگوی انقلابیگری از خود می ساخت، او همیشه می گفت باید جدی بود. نباید خندید! چندبار هم بدون اینکه نتیجه بگیرد به من تشر رفته بود که نخند! ولی حریف من نشده بود. من گوش ام به غریزه بود و شعر. یادم بود که باید بگذاریم غریزه پی بازی برود. شعر ما را نجات می داد که خلاصه حکمت مردم ما بود. ولی در این میان همیشه برایم سوال بود که چطور می توان نخندید.
نخندیدن رمزی از بزرگی بود. مرزی بود که آدم فراسوی آن را آسان نمی توانست تجربه کند ولی نشانه اش این بود که دیگر نمی خندید. روایاتی هم دست به دست و دهان به دهان می چرخید که مومن نمی خندد. یادم است که وقتی برای اول بار پوستری از آیت الله خمینی منتشر شد که او در آن خندیده بود این شده بود مساله ای روانی فلسفی برای من و احتمالا خیلی های دیگر که ذهنی مذهبی داشتیم. تا مدتها با خود فکر می کردم چطور او می خندد؟ مگر او همان انسان کامل در زمان ما نیست؟
خندیدن سبک بود. آدم کامل کار سبک نمی کرد.
در سی سالی که از انقلاب گذشت عبوسی به یک الگوی رفتاری دولتی و یک سبک زندگی و مدیریت تبدیل شد. اما همزمان مردم بسیاری شروع کردند به چشیدن زندگی. فشار عبوس فروشان از یک سو و آوار جنگ از سوی دیگر ناگهان باعث شد همه مردم زندگی را دوباره کشف کنند. پس از جنگ هم این میل به زندگی قوت هر چه بیشتری یافت و کمتر عرصه ای ماند که ایرانی جماعت تجربه اش نکند. تمام تاریخ سی ساله انقلاب به عبارتی تاریخ زهد عبوس است و زندگی خواهی گرومانده. تمام تاریخ انقلاب نبرد مردمی برای نجات نشاط و زندگی در مقابل دستگاه دولتی است.
لذت زندگی اکنون بزرگترین لذتی است که در ایران وجود دارد. زیرا لذت حرام است! تمام جنبه های زندگی ایرانی در حوزه حرام قرار گرفته است. پس همه مردم به چشیدن این میوه ممنوعه رو کرده اند.
زندگی خواهی به مهمترین رانه و انگیزه فردی و اجتماعی بدل شده است. این سرمایه بزرگ و زوال ناپذیر جنبش سبز است.
در این روزها در باره جنگ نامتقارن می خوانم و در باره دروغ فکر می کنم. دارم برای خودم حل مساله می کنم که این جماعت دولتی چرا دروغ می گویند؟ چرا همه چیزشان دروغ شده است؟ جواب اش را در همان جنگ نامتقارن پیدا کرده ام. باید در باره اش مفصل تر بنویسم. جنگ نامتقارن جنگ ضعیف است در برابر قوی.
آنچه قوی است آنچه قدرت حقیقی است زندگی است. زندگی از هر چیز دیگر راست تر و حقیقتی تر و پر زورتر است. وقتی جماعتی در برابر زندگی قرار گرفتند و زندگی را سرکوب کردند ممکن است بظاهر به انواع سلاحها و روشها و رسانه ها و فریبها مسلح باشند و هزار جور بهانه و توجیه دینی و غیردینی داشته باشند اما در موضع ضعف اند. دروغ سلاح ضعیفان است.
جنبش سبز جنبش راستی و راستان است. جنبش زندگی است. برای همین جنبشی باطراوت و شاد و نوآور است. جنبش سبز در برابر ریاکاری است. جنبشی بی ریا ست. چه نیازی دارد کسی به ریا وقتی می خواهد زندگی کند؟ وقتی می خواهد همه زندگی کنند؟ زندگی در جان خود شاد است و شادخوار. هیچ لذتی با لذت زندگی برابر نیست. داشتن زندگی فی نفسه شادمانه است. وقتی زندگی را برای دیگران هم بخواهی شادی کامل است.
جنبش سبز دنبال انسان کامل نیست. دنبال شادی کامل است. دنبال شادی خوردن و شادی بخشیدن است.
فرهنگ ایرانی قرنها ست شادی را پاس داشته است و زندگی خواهی را. درک فرهنگ ایرانی از مرگ هم زندگی-نگر است. آن جمله درخشان که آن پیر کهنسال در پای گردوبنی که می کاشت گفت خلاصه فرهنگ ایرانی است: دیگران کاشتند و ما خوردیم ما بکاریم و دیگران بخورند. چه باک اگر من می روم. دیگران هستند. زندگی هست. همانطور که من از گردوبن دیگران گردو چیده ام من می روم و دیگران از درختی که من کاشته ام ثمر خواهند خورد.
این پذیرش دیگران این مهمان کردن دیگران این جهان را با شادی و کامرانی و پهلوانی گدراندن که شاهنامه آیینه آن است همین بن جنبش امروز ایرانیان است. آنها می خواهند زندگی خود را از دست مرگ طلبان ریاکار و عبوس از دست آخرالزمانی های جنگ طلب که ایران را ویران می خواهند تا تخیلات و توهمات خود را آب دهند و یاران خود را نان بخشند باز پس بگیرند.
جنبش سبز نه چریک مسلح دارد و نه ابزار ترور و انتقام و نه حزب و ایدئولوژی. حرف ساده ای دارد که لرزه به تن نظام تبعیض و سرکوب انداخته است: دیگر تحمل نمی کنیم که زندگی ما را حرام کنید. زندگی مان را پس می گیریم. این را هیچ لشکری بازداری نمی تواند کرد. سبزها جنبش خود را زندگی می کنند. این را پس از سی سال چالش روزانه با حرام کنندگان زندگی خوب آموخته اند. و تمام آموخته هایشان را اکنون به میدان آورده اند. این جنبش مرگ ندارد. چون بزرگداشت زندگی است. عین زندگی است.
زنده باد جنبش سبز
زنده باد فرزند جوانمرد حسین شهید، میرحسین موسوی
براستی که جنبش سبز نامیراست.جنبش سبز یعنی همان تفسیر و معنی قد تبین الرشد من الغی که در آیه آیه الکرسی است.
چندی قبل با یکی از دوستان که هوای خروج از کشور در سر داشت و به مانند همیشه از وضعیت داخل ایران نالان بود و همواره میگفت که امیدی به اصلاح کشور ندارم و چرا این اینجوری هست و و چرااین اونجوری نیست و از این حرفا … صحبت میکردم ، برام جالب بود که میگفت دیگه نمیخوام برم !!! تازه دارم لذت مبارزه کردن برای درست کردن و اصلاح کردن رو میچشم ، میمونم !!!
دوست دیگرم که چند سالی هست از کشور خارج شده و مشغول به تحصیل هست از ذوق و شوقش برای بازگشت به ایران میگفت و اینکه میخواد کنار ما باشه برای مبارزه ….
نمیدونم این جنبش با ما چه کرده و یا داره میکنه و یا ما رو به کجا میرسونه ، فقط یک چیز رو خوب میدونم اونم امیدی هست که دوباره در ما زنده شده ، امید به اصلاح ، امید به آینده ، امید به ایرانی برای هر ایرانی …
اندکی صبر سحر نزدیک است …
من این را نفهمیدم که چرا می گویید”جنبش سبز دنبال انسان کامل نیست”؟؟
استاد شهید مطهری می گوید:
(انسان قهرمان(کامل) انسانی است که در همه عرصه ها قهرمان باشد!)
یعنی نه فقط به دنبال شادی خوردن و شادی بخشیدن باشد!
—
البته امیدوارم پا فشاری بر روی فرهنگ ایرانی به معنای نفی فرهنگ ایرانی اسلامی نباشد(همان بت ساختن و بزرگ کردن و الگو قرار دادن داریوش و کورش برای محو علی(ع) و محمد(ص) )
—
جنبش سبز اگر می خواهد توفیق داشته باشد باید به دنبال سبزی پرچم اهل بیت باشد .
سرفراز باشید در دادگاه خدا
« دیگر تحمل نمی کنیم که زندگی ما را حرام کنید. زندگی مان را پس می گیریم.»
متن بسیار زیبا و پر مفهومی بود.
اینکه ما می خواهیم مسئولین مان با ما صادق باشند…. ما را هویج فرض نکنند….. به شعورمان توهین نکنند….این قدر دروغ نگویند…..دروغ نگویند…..دروغ نگویند……دروغ نگویند….. آیا تقاضای نامشروعی است؟ آیا اقدام علیه امنیت ملی است؟
خیلی زیبا. به امید پیروزیی مردمی که در این جنبش به دیگران امید بخشیده اند. در پناه ایزد.
چو مھر و وفا بود خود کیششان
گنه بود آزار کس پیششان
ھمه بنده ناب یزدان پاک
ھمه دل پر از مھر این آب و خاک
پدر در پدر آریایی نژاد
ز پشت فریدون نیکو نھاد
بزرگی به مردی و فرھنگ بود
گدایی در این بوم و بر ننگ بود
کجا رفت آن دانش و ھوش ما
چه شد مھر میھن فراموش ما
که انداخت آتش در این بوستان
کز آن سوخت جان و دل دوستان
چه کردیم کین گونه گشتیم خوار؟
خرد را فکندیم این سان زکار
نبود این چنین کشور و دین ما
کجا رفت آیین دیرین ما؟
به یزدان که این کشور آباد بود
ھمه جای مردان آزاد بود
در این کشور آزادگی ارز داشت
کشاورز خود خانه و مرز داشت
گرانمایه بود آنکه بودی دبیر
گرامی بد آنکس که بودی دلیر
نه دشمن دراین بوم و بر لانه داشت
نه بیگانه جایی در این خانه داشت
از آنروز دشمن بما چیره گشت
که ما را روان و خرد تیره گشت
از آنروز این خانه ویرانه شد
که نان آورش مرد بیگانه شد
چو ناکس به ده کدخدایی کند
کشاورز باید گدایی کند
به یزدان که گر ما خرد داشتیم
کجا این سر انجام بد داشتیم
بسوزد در آتش گرت جان و تن
به از زندگی کردن و زیستن
اگر مایه زندگی بندگی است
دو صد بار مردن به از زندگی است
بیا تا بکوشیم و جنگ آوریم
برون سر از این بار ننگ آوریم
مرسی سبزیم و سبز می مانیم همیشه
با یکی از دوستان انقلابی خودم بحث میکردم. او خودش را در نقش حکومت میدید و من خودم را در نقش یک آدم ساده ایرانی سبز! میگفت: «شما سوسولین! انقلابتان هم سوسولیه»
گفتم: «آره، خودمان هم سوسولیم، اما انقلابمان سوسولی نیست، چون اصلاً انقلاب نیست»
گفت: «شما حکومت را میخواهید براندازی کنید»، گفتم: «به تنها چیزی که فکر نمیکنیم براندازی است، نه شما نه هیچ کس دیگر»
گفت: «چرا؟»، گفتم «چون میخواهیم درستتان کنیم، وادارتان کنیم که دو سانت آن طرفتر از دماغتان را هم ببینید، اگر شما را براندازی کنیم و جای شما بنشینیم، از ما انتظار میرود که عین شما رفتار کنیم، بزنیم و بکشیم و ببندیم و سانسور کنیم و نفهمیم. بین ماها هم آدم بزن بهادر و گردن کلفت تا دلت بخواهد هست. حتی ممکن است گردنکلفتهای ما بتوانند، روی گردنکلفتهای شما را کم کنند. اما بعد خودشان مینشینند جای شما و آنوقت از همه و از جمله و بخصوص از خود ما طلبکار میشوند که انقلاب سبز را ما به پیروزی رساندیم و خون ما ضامن این پیروزی شد و حالا سهممان را میخواهیم، بعد برای خودشان دانشگاه، شغل، استخر و ورزشگاه و تفریحگاه و هزار کوفت و مرگ دیگر … جدا درست میکنند و از ما جدا میشوند و میشوند عین شما» این نهضت قتل نمیکند، کشتار نمیکند، شهید ندارد، سهم کشتههایش که همه هم خیلی دوستشان داریم، به شکل آزادی در آینده پرداخت میشود. ما دم تیر نمی رویم، توی خیابان شعار نمیدهیم، نمی توان ما را مثل بره به همه جا کشاند و وادار به شعار دادن کرد. مشت ما گره کرده نیست و فردا هم مسلسل نخواهد شد. ما تملق نمیگوییم. دروغ را هم تحمل نمی کنیم. خواهید دید که با ساکت بودن و آرامش و بدون درگیری و شعار و کتککاری و فقط با زل زل نگاه کردن به شما، خودتان مثل یخ آب خواهید شد و مقاومتتان در هم شکسته میشود. کدام آدم عوضیای در مقابل ادب و متانت کم نمیآورد؟ یادتان نرود که ما خیلی زیادیم، همه جا هستیم، بیشماریم و با کم شدن یکی دو تا از ما، هیچ اتفاقی نخواهد افتاد.
با سلام
به نظر من الله اکبر شبانه گفتن و اسکناس نویسی کردن تاثیرش بیشتره و مهمترین چیزی که باعث زنده بودن یک حرکت می شه هدفه که در این جنبش به صورت گنگ مطرح شده ( وقتی من این طور فکر می کنم میتونید نتیجه بگیرید که خیلی های دیگه هم این چنین فکر می کنن) بهتره به سمت گفته هایی برید که پیش از انتخابات مطرح می کردید . شما خودتون رو به عنوان اصلاح طلب معرفی می کنید یعنی چیزهایی وجود دارد که نیاز به اصلاح دارند اما کدوم چیزها؟!؟!؟! خیلی ها نمی دونن یا حتی اگر خواسته هایی رو دارن که در اون معیار اصلاح طلبی می گنجه نمی دونن که این حرکت اصلاح طلبی قراره اصلاحاتی رو انجام بده که اون شخص به خواسته اش برسه چرا نمی گید ما می خواهیم اصلاحاتی رو انجام بدیم که اون ترک اون کرد اون عرب اون بلوچ و اون غیر فارس و اون غیر مسلمان و اون غیر شیعه ی دوازده امامی همون اندازه حق دارند که من به عنوان یک فارس و یک مسلمان و یک شیعه دوازده امامی حق دارم چرا از مشکلات اون معلم و اون کارمند نمی گید که باید چند شیفت کار کنه تا خرج خانواده شو در بیاره چرا مشکلات اون کشاورز و اون کار گر رو نمی گید که با واردات بی رویه به خاک سیاه نشستن چرا از حق و حقوق خانمها صحبت نمی کنید در صورتی که قبل از انتخابات می کردید چرا نمی گید اون جوان حقش این نیست که به خاطر آستین کوتاه و موی بلند باید تعهد نامه ای رو امضا کنه چرا از بیکاری نمیگید و دلایل اون چرا از اعتیاد نمی گید چرا از فحشا نمی گید که البته اینها همه ریشه در بیکاری دارن مشکلات مردم اینها هستن نه انتخابات که این انتخابات با گذشته هیچ تفاوتی نداشت اون موقع تقلب پنهان و حال عریان.
حال می پرسم شما که می خواهید اصلاح کنید چه چیزی را می خواهید اصلاح کنید؟؟؟ آب اگه جریان نداشته باشه می گنده حتی اگر ما هر روز در خیابان شعار طرفداری از این حرکت رو بدیم ولی ندونیم خواسته مون چیه مثل اون آبی می مونه که از جریان ایستاده و شروع به گندیدن می کنه
خدا همه شما رو به راه راست هدایت کنه. انشا ا…
همیشه سبز تا پیروزی
زنده باد آزادی اما نه الان بلکه حتی وقتی هم قدرت را در دست داشتیم
مرگ بر کسانی که چشم دیدن رنگ سبز و جنبش سبز رو ندارن
با سلام من فکر میکنم باید یکم تو روشمون تغییر بدیم نمیگم که الان چیزی بده یا قبلا بوده تا الان و حتی روز ۲۲بهمن بینظیر و عالی بوده–
حالا وقتشه روشها رو عوض کنیم-دوستان اگه ایده من به نظرتون خوب میاد تو وبلاگاتون منتشر کنید–
به نظرم باید شروع کنیم به پخش کردن شبنامه ها و سخنان افرادی که توی دنیا جنبش مسالمت آمیز و دموکراسی خواهانه انجام دادن—
ما به دنبال احیای قانون اساسی و اجرای آن نه یک کلمه کمتر نه یک کلمه بیشتر هستیم—این هدف اصلی جنبش سبزه–ما ضد امام و انقلاب نیستیم-هر دولت و حاکمیتی ایراداتی داره اما ما مشکلی با انقلاب نداریم-ما با دروغ و خشونت مبارزه میکنیم و پیروزیم چون حق با ماست—
ما همیشه اقتدار و عقلانیتمون رو ثابت کردیم–از حالا به بعد هم باید صبور و عاقل باشیم-راجع به کاندی و مارتین لوتر کینگ بخونید و فیلم Iron Jawed Angels رو حتما ببینید و روش مبارزه مسالمت آمیز رو یاد بگیریم–ما هنوز سبزیم زنده ایم و امیدوار
بسم الله الرحمن الرحیم
یک _ جنبش سبز برآمده از خواستهای بحق ، قانونی و غیرقابل سرکوبی است که در ذهن باورمندان به این خواستها پایدار است ، خواستهایی همچون آزادی انتخابات ، آزادی بیان ، آزادی مطبوعات ، رعایت عدالت توسط قوه قضاییه ، ایفای نقش نظارتی مجلس و قوه قضاییه بر دولت ، ایفای نقش نظارتی شورای نگهبان بر رهبری و نهادهای ذی ربط ، حذف نظارت استصوابی و ….
اینها خواسته هایی است که هم توسط رهبران جنبش مورد اشاره و تاکید قرار گرفته است و همچنین همه اعضای جنبش سبز با وجود اختلافات در اندیشه و مشی سیاسی آنها را قبول دارند.
آیا می توان این خواستها را سرکوب کرد؟ آیا می توان از مردم خواست چنین نیاندیشند؟
طبیعی است که نه. خود مخالفان جنبش هم می دانند چنین توانی ندارند.این است که به جاده خاکی می زنند و به جای پاسخ مسئولانه به این خواستها ، می گویند تو عامل بیگانه ای ، تو فریب خورده ای ، تو مطربی ، آن یکی تان فاسد است .
آری ، آنها چون این حدیث را نشنیده اند که ” انظر الی ما قال و لاتنظر الی من قال “(به آنچه می گوید بنگر و نه به آن کس که می گوید ) و یا اگر شنیده اند التزام فکری و عملی به آن ندارند ، صلاح می بینند حرف ما را نه ببینند و نه بشنوند.
همه اینها را گفتم تا بگویم ( و شاید از اول هم می توانستم بگویم ) که جنبش سبز یک جنبش برخاسته از اندیشه ها و آرمانهاست . جنبش سبز “اندیشه محور” است و وظیفه یکایک ماست که از اندیشه ها و آرمانهای جنبش در ذهن خود پاسداری کنیم و با گفتگو و تبادل نظر در مجامع مختلف و فضای مجازی آگاهیهای خود را منتقل کنیم.
دو _ بروز و ظهور اندیشه ها و خواستهای جنبش سبز محدود به یک شکل یعنی راهپیمایی و تجمع نیست.
راهپیمایی یکی از اشکال رساندن صدایمان به گوش شنوایان و شنوندگان است.
اما نباید جنبش سبز را “تظاهرات محور ” بدانیم. آن هم تظاهراتی که پس از هفته اول تابع روزهای تقویم است .
اگر کسانی گمان می کنند بدون نشان دادن اعتراض در سطح خیابانها جنبش مرده است و به قول دوستان آن طرفی “جنازه اش هم تشییع شده است ” ، باید گفت اشتباه می کنند.
همان طور که حکومت پهلوی گمان می کرد در خرداد چهل و دو یک قیام محدود را سرکوب کرده است ، بگذارید اینان نیز گمان کنند که ما سرکوب و منکوب شده ایم.
حکومتها فقط می توانند در شکل بروز اعتراضات ما دخل و تصرف کنند ، اما وجود آن را نمی توانند تهدید کنند.
مگر آنکه ما خود اشتباه کنیم و به جای دادن اصالت به “اندیشه” و “آرمان” جنبشمان را “تظاهرات” معنی کنیم.
اگر کسانی چنین می اندیشیده اند یا می اندیشند ، باید گفت جنبش مطلوب و موردنظر شما به آسانی قابل سرکوب است و این از اول هم مشخص بوده است.
همه اینها را گفتم تا بگویم ( و شاید از اول هم گفتم ) که تظاهرات یکی از اشکال بروز خواستها و آرمانهای ماست ، اگر شد و توانستیم از این شیوه استفاده می کنیم . اگر نشد نه خودتان ناامید شوید و نه دیگران را ناامید کنید.
به خاطر بیاورید که شیخ از مهندس پرسید ” تا آخر هستی؟” و او هم گفت “هستم”.
آیا آخر ما هشت ماه است؟ آیا هزینه رسیدن به آزادی هشت ماه است که مفیدش را حساب کنیم از این هم بسیار کمتر است؟
سه _ هدف ما از تجمع و تظاهرات چیست؟ می خواهیم بگوییم جماعتی هستیم که معترضیم و انتقاد داریم.
چرا نمی توانیم تجمع کنیم؟ زیرا خیابانها مالامال از نیروهای امنیتی است.حضور همین نیروهای امنیتی در سطح خیابانها اعتراف به وجود اعتراض و انتقاد است.
عکسهای و فیلمهایی از همین ها کافی است تا عاقلان بدانند که زیر پوست شهر خبری است.
و با اندکی محافظه کاری حتی به نظرم حضور مقتدرانه نیروی انتظامی برای ما کم هزینه تر هم هست.
آنها تظاهرات ما را در نطفه خفه کنند بهتر است تا به تجمعات بی دفاع ما یورش ببرند و بکشند و دستگیر کنند.
در هر دو صورت وجود اعتراض به رسمیت شناخته شده است.
فقط باید هوشیار باشیم و همیشه برای تجمع و تظاهرات قرار و مدارمان را بگذاریم تا آنها مجبور شوند باز هم از این حجم گسترده نیروهای امنیتی استفاده کنند.
چهار _ بگذارید امید به پایان یافتن جنبش فقط برای کسانی باشد که قدرتشان در گلوله است. بگذارید آنها فعلا در این خیال خام باشند.آنان که از دادن مجوز یک راهپیمایی هراسان اند و بهانه می آورند که اغتشاش می کنید.
در بهترین حالت به ناتوانی خود در برقراری یک تجمع اعتراضی و تضمین امنیت آن اعتراف می کنند.این نظام مقتدر که سوداهای این جهانی و آن جهانی در سر دارد و بر زبانش می رود ، از تامین امنیت یک تظاهرات اعتراضی عاجز است .
هزینه آزادی را محدود به چند ماه یا حتی چند سال تصور نکنید.موج هر قدر هم بزرگ باشد تمام شدنی است .جنبش هر چند آرام و در ظاهر ناپیدا، جزء لاینفک دریاست.
جناب آقای میر حسین
سلام
از حرم مقدس امام رضا برگشتم . آنجا برای سلامتی شما و نابودی تمام دشمنانتان دعا نمودم .
انشاء الله به زودی زود از دست افرادی خرافاتی دین دار نمای ظالم رهائی پیدا کنیم .
پشت شما سبز هستم تا آخرین قطره خونم . که این کار همان کار سید الشهدا حضرت ابا عبد الله است .
خدایا در این راه شهادت را نسیبم بفرما .
راه من سبز است
هدف سرخ