نامهساجده عرب سرخی برای شهابطباطبایی؛زیر سقف کوچک خانهتو، وسعتی دیدم به نام سپهر
چکیده :کودکی به بلندی سرو حياط خانه ي قديمي پدرت. زیر سقف کوچک خانه ي تو، وسعتی دیدم به نام سپهر. سپهر هم مثل من، پدرش را پشت میله های سرد زندان گم كرده است. مثل من میلی بی قرار داشت به دیدن تو. ولی نمی آمد. نیامد. گفت نمی آیم. می گوید تو از اهالی آن سوی دیوار های کج خیال نیستی. می گوید زندان جاي خلافكارهاست و باباي من خلافي نكرده است. بابا مال این سمت آسمان...
کلمه:ساجده عرب سرخی در نامه ای خطاب به شهاب الدین طباطبایی رییس ستاد ۸۸ که بیش از هفت ماه در اوین بازداشت است با فرزند او سپهرهمدردی کرده و نوشته است:سپهر هم مثل من، پدرش را پشت میله های سرد زندان گم کرده است.
به گزارش کلمه متن کامل این نامه آمده است:
چطوری برادر؟ چقدر دل تنگ حضور توام شهاب. دل تنگی کم است برای آنچه حس می کنم. برای آنچه دیده ام. حالا که دور ایستاده ام، تو را می بینم و پدرم را آن سوی میله های کور و نامهربان و بی عاطفه ی زندان. میله ها پس از تو پدرم را از من گرفتند و پیش از او تو را. و همان دم من نزدیک شدم، نزدیک نزدیک. به خانه ات و مردی خردسال. مردی قد کشیده و بزرگ. کودکی به وسعت آسمان مردانگی.
کودکی به بلندی سرو حیاط خانه ی قدیمی پدرت. زیر سقف کوچک خانه ی تو، وسعتی دیدم به نام سپهر. سپهر هم مثل من، پدرش را پشت میله های سرد زندان گم کرده است. مثل من میلی بی قرار داشت به دیدن تو. ولی نمی آمد. نیامد. گفت نمی آیم. می گوید تو از اهالی آن سوی دیوار های کج خیال نیستی. می گوید زندان جای خلافکارهاست و بابای من خلافی نکرده است. بابا مال این سمت آسمان است.
آسمانی که زمینش سبز است. سفت روی پایش ایستاده است که من نمی آیم. زمین را زیر پایش محکم کرده و قد کشیده است. نمی توان او را به شوق دیدار تو فریب داد. من بی قرارم و اگر بابا را نبینم می میرم و تو را که همیشه برادرم بودی. از دلتنگی ندیدنت مثل کاغذی فشرده در هم شده ام. ولی سپهر پایش را توی یک کفش کرده است که بابا را نمی بینم. او نه تو را و نه شوق کودکانه اش به پدر را، که میله های زندان را انکار می کند.
دیوار ها را ندیده می گیرد. آن در بزرگ خاکستری لعنتی را به هیچ می انگارد. بی تابی را تاب می آورد. من کم می آورم. کم آورده ام. چطور پرورده ای این کودک را که هشت سالگی اش چنین مردانه است؟! آدم این وقت ها همه ی بزرگی اش کوچک می شود. مچاله می شود. بی قرار می شود و دیدن را به هر بهانه ای بهانه می کند. مثل میل خواهرانه ی این وقت های من.
اما شهاب! این سپهر با همه ی کودکی اش، بالاتر از همه ی مردها ایستاده است. پشت پنجره که می ایستد، نه باغچه را، نه گل ها را و نه آواز گنجشک ها را نمی بیند. فقط دور ها را نگاه می کند. به کوهستانی که از پس همه ی دیوارها و میله هاست نگاه می کند. به تو می اندیشد. به فرصتی که دادی تا مرد خانه باشد در نبودنت. به باری که بر شانه اش حس می کند.
مثل من که بابا را بلند و قد کشیده تا آسمان میل می کنم و تو را خواهرانه انتظار می کشم، مرد خانه ی تو هم مردانه تو را آزاد و سربلند و بیرون از حصار تنگ و تار تنگ نظری های حسود و بغض آلود به خود می خواند. در دل های کوچک این کودکان چه عشق های بزرگی لانه کرده است. و من به روزی فکر می کنم که تو سربلند و رو سفید روی مبل قرمز رنگ خانه ات نشسته ای و ما میهمانت خواهیم بود با یک فنچان چای.
خدایا قسمتان می دهم اینقدر ظلم نکنید یاد حرف قران باشید که حکومت با ظلم نمی ماند … به ستت های الهی توجه کنید خواهش می کنم ما نمی خواهیم هزینه مردم بیشتر شود…
و سیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون :(
چه کسی باید جواب معصومیت و مظلومیت وی را بدهد؟
به کدامین گناه باید در زندان انفرادی بود؟ قتل تجاوز دزدی فحشا کدامین؟