به راه حق رفته ای خدا نگه دارت
چکیده :می گویم می دانم به راه حق رفته ای، جز این هم انتظاری از تو نداشته ام ، قرار این نبود که زندگی هایمان از هم بپاشد اما قرار هم نبود که اگر روزی رفتن به راه حق پر هزینه شد از آن بازگردیم. می گویم افتخار می کنم به همسری تو حتی اگر تنها حاصلش نامی در شناسنامه ام باشد و بی پایانی این روزهای تنهایی. می گویم برای ادامه راه به باورهای تو اقتدا می کنم که چنین استوارت نگاه داشته است و می دانم که حسین نام سبزهمه آزادگان جهان...
کلمه:پرستو سرمدی روزنامه نگار برای همسر دربندش ،حسین نورانی نژاد که این روزها در انتظار صدور حکم دادگاهش به جرم برگزاری مراسم مذهبی در دارالزهراست ،نوشته است:با دست بندی بر دست آمده ای ولبخندی بر لب، در جامه آبی زندان؛ در این هیات چه سبز می نمایی و چه استوار.
پدر به گریه می افتد، هر گز گمان نمی برد پسری که این گونه به پاکی شهره است چنین به بند کشیده شود و مادر نفرینی بر آمده از ظلمی سترگ را فرو می خورد، ظلمی که بر جگر گوشه اش روا می رود، فرزندی که با نان حلال بزرگ کرده و اندیشه های پاک تا در چنین روزهایی یاریگر دیگران باشد. خواهرت، خواهرم و دوستانت خشمگینند از دستبندی که شرمسالارنه بر دستانت زنجیر شده است.
اما من در این هیبت جز زیبایی نمی بینم، این هیات آزادگی است و ایستادگی بر آرمانهای سبزمان.
آرام و مطمئن گام بر می داری، به مسیحا مانند شده ای با تاج خاری به نام کیفر خواست که قرار است در محکمه بر سرت گذاشته شود، محکمه ای که قرار است دست مزد خدماتت را تعین کند و سرنوشت مرا.
پیش از محکمه چند دقیقه ای رخصت دیدار یافته ام. درست بعد از ۱۲۲ روز اولین باری است که چنین چشم در چشم و بی واسطه با هم سخن می گوییم و اولین بار است که به خودت مانند شده ای، پیش از این هر وقت در زندان می دیدمت لاغرتر و بی رنگ تر شده بودی و به سختی می توانستم باز شناسمت.
سخن می گویی از آرزوهایی که برای آشیانه کوچکمان داشته ای وبرای خوشبخت کردن من، اما حالا دست بسته ای. عذر گناه ناکرده می خواهی و می گویی به راه حق رفته ای راهی که جز آن نمی شناسی وبر اساس باورهایت گریزی جز رفتن به آن راه نداری، می گویی حتی بازجوها هم از عشقمان با خبر بودند ، عشقی که پیروز شد بر تفاوت هایی که در باورها وعقایدمان داشته ایم. می خواهی تاری از گیسوانم را برایت بگذارم و به دنبال زندگیم بروم.
می گویم می دانم به راه حق رفته ای، جز این هم انتظاری از تو نداشته ام ، قرار این نبود که زندگی هایمان از هم بپاشد اما قرار هم نبود که اگر روزی رفتن به راه حق پر هزینه شد از آن بازگردیم. می گویم افتخار می کنم به همسری تو حتی اگر تنها حاصلش نامی در شناسنامه ام باشد و بی پایانی این روزهای تنهایی. می گویم برای ادامه راه به باورهای تو اقتدا می کنم که چنین استوارت نگاه داشته است و می دانم که حسین نام سبزهمه آزادگان جهان است.
فرصت گفتگو تمام می شود و محکمه آغاز، قرار است حکمی داده شود برای ادامه زندگی مان، مدت هاست که منتظر این حکمم و آماده پذیرش آن ، از همان تابستان که تو رفتی و من هم آشیانه ای را که بی تو نمی توانستم تحمل کنم ترک کردم از همان زمان تا کنون خانه ام را در کیف دستی کوچکی جای داده ام وسرگردانم در کوچه پس کوچه های سرزمینم.
منتظر حکم قاضی نشسته ام پشت در بسته ی مکانی که دادگاهش می خوانند. به قاضی بگو دل بسته آشیانه کوچکمان هستم که حتی نتوانستیم دومین سال ساختنش را باهم جشن بگیریم . همان آشیانه ای که به سختی و بی یاری اداره کنندگان این دیار ساختیم و بعد به این راحتی از ما گرفتند. اداره کنندگانی که حالا شبیه آن مرد معتادی شده اند که همسرش را می زد و می گفت خرجی که نمی دهم محبتی هم که برایش ندارم اگر کتکش هم نزنم یادش می رود شوهری دارد.
پشت در دادگاه نشسته ام و به ادامه زندگی مان فکر می کنم آیا باید آب و جارو کنم آشیانه ام را برای بازگشت مرد زندگیم یا وسایلم را جمع کنم وبروم به آشیانه کوچکتری که برای یک نفر کافی باشد؟ آیا باید لباسهای زمستانیت را هم مانند تابستانیها و پاییزی ها جمع کنم؟ حالا که دیگر سال رو به اتمام است و بهار نزدیک. تو آیا با بهاری که می رسد از راه باز می گردی یا نوروز راهم پشت دیوارهای سنگی جشن خواهی گرفت؟ آیا روزگار سرود دیگری سر خواهد داد؟
به قاضی بگو می خواهیم به زندگیمان باز گردیم، ما و همه هم نسلانمان اما هرگز از ما نخواهید که از راه حق که چون بهار سبز است بازگردیم و نخواهید فراموش کنیم لاله هایی را که پرپر شدند و در این بهار در کنار ما نخواهند بود.
…..دادگاه تمام شده است و تو رفته ای ومن فراموش کردم تار مویم را برایت بگذارم…رفته ای به راه حق خدانگه دارت…..
پرستو سرمدی همسر حسین نورانی نژاد رییس کمیته اطلاع رسانی جبهه مشارکت ۲۸ دی ۸۸
فقط استرداد حق شما زن وشوهرمومن را از ظالم زمان، به خدای مظلومان میسپارم. شریک اشک چشمهایتان هستم.
doroood
“اما من در این هیبت جز زیبایی نمی بینم”
این قسمت از سخنان ایشان آدم را یاد سخن حضرت زینب میاندازد که در پاسخ آن ظالم زمانیکه بانو زینب را شماتت کردند فرمودند:ما رایت الا جمیلا،به جز زیبایی هیچ ندیدم که اشاره به روز عاشورا و شهدای آن داشت
بالاخره با سبزی بهار نفسی دوباره خواهیم گرفت ، اما حقا که نوعی سادیسم و جنون است اینگونه خانواده ها را پریشان کردن ….. معلوم نیست حقارت و وقاحت تا به کی بگیر و ببند ها را ادامه می دهد.
” ه ادامه زندگی مان فکر می کنم آیا باید آب و جارو کنم آشیانه ام را برای بازگشت مرد زندگیم یا وسایلم را جمع کنم وبروم به آشیانه کوچکتری که برای یک نفر کافی باشد؟ آیا باید لباسهای زمستانیت را هم مانند تابستانیها و پاییزی ها جمع کنم؟ حالا که دیگر سال رو به اتمام است و بهار نزدیک. تو آیا با بهاری که می رسد از راه باز می گردی یا نوروز راهم پشت دیوارهای سنگی جشن خواهی گرفت؟ آیا روزگار سرود دیگری سر خواهد داد؟”
متاسفانه درد شما را می دانیم ، آنها بیمارند و ازعسر و حرج شما و ما عیش و نوش می کنند
خواهرم مطمین باش که حسین سبز و استوار با فرا رسیدن بهار باز می گردد و چه بازگشت پر شکوهی
بهار پیروزی نزدیک است
خیلی نوشته ی غم انگیزی بود
خدا از سرشون نگذره
یا حسین میر حسین
پیروزی نزدیک است صبور ومقاوم باش
خواهرم! خانه دو نفره ات را وسعت ببخش به وسعت همه آزادیخواهان و حق پرستان ایران سبزمان! بهار سبز در راه است. بهاری که در آن از خون عزیزانمان لاله میدمد. و جشن پیروزی حق بر باطل نزدیک است. اندکی صبر! و یقین بدار که تنها نیستی، تنها نیستیم، خدا با ماست.
امیدوارم که خدا به شما صبر بدهد. این آزمون الهی برای تمام آزادگان است که آیا در راه حق استوار هستند یا نه. از درگاه خدا دست به دعا برای آزادی تمام آزادگان دارم. وعده الهی مبنی بر پیروزی حق بر باطل و منت گذاشتن به مستضعفان وعده ای است که باید به انتظار نشست و در عین حال با گام گذاشتن در صراط مستقیم و تلاش درستکارانه به آن رسید.
چقدر این نوشته غم انگیز ودر عین حال زیباست.در مقابل ابنهمه شکوه غم بار چه میتوان گفت تا تسلای خاطری گردد. دختر نازنین برایت صبر و بردباری آرزو میکنم و از خداوند متعال به اصرار میخواهم که هر چه زودتر اسیران در بند ظالمان را نجات بخشد. فقط بدان که تو تنها دردمند این دیار نیستی و همچون تو بسیارند و یقیناً همگی به رهایی از غم خواهند رسید. تحمل داشته باش و خود را نباز. به امید خدا پیروزی نزدیک است.
به نام پروردگار پایدار
خواهرم پرستو
هر چند که هیچکدام از ما نمی توانیم ذره ای از جای خالی او را پر کنیم
اما خدایی هم هست که جایگزین همه ی نداشتن ها و نبودن هاست
و البته ما هم هستیم که همدرد باشیم در تنهایی هایتان و همراه باشیم در مبارزه
و نیرو ببخشیم و قوت قلب دهیم که
اندکی صبر سحر نزدیک است
و خدایی که در این نزدیکیست
delam larzid emshab…………ashk mohlat nemidahad………….va khoda hameye in ashkha, va AH hara khahad did ma tanha nistim …. khoda ba hameye bozorgiash kenare mast
خواهرم مطمئن باش به یاری خدا
آری روزگار سرود دیگری سر خواهد داد.
بهار می آید و هممان سبز میشویم
خدایا …..
درود بر تو و حسین که مایه فخر و اعتبار این مرز و بوم همیشه سبز ید. . . عجب صبری خدا دارد . . .