میزگردی برای تحلیل شبکههای اجتماعی در ایران
چکیده :افراد اگر حتی خصایص فردی متوسطی داشته باشند وقتی وارد شبکه ها می شوند وضعیت بهتری نسبت به افرادی پیدا می کنند که خصایص فردی برجسته دارند ولی در شبکه عضو نیستند. به عبارت دیگر عضویت در شبکه باعث می شود آدم های متوسط ویژگی های آدم های پرتوان، بااستعداد و کارآمد را پیدا کنند و آدم های نخبه خارج از شبکه موقعیت کم اثرتری نسبت به افراد داخل شبکه داشته باشند. نکته دیگر شبکه ها از منظر جامعه شناسی فقط مربوط به شبکه های فعال در جنبش های اجتماعی نبود بلکه شامل حضور شبکه ها در همه سپهرهای زندگی می شود. یعنی نباید توجه ما منحصر به نقش شبکه ها در جنبش ها...
-برای طرح بحث پیشنهاد می کنم از این پرسش آغاز کنیم که آنچه اکنون تحت عنوان شبکه های اجتماعی شکل گرفته چه تفاوتی با احزاب و گروه های کلاسیک سیاسی دارد؟ اصلاً این شبکه های اجتماعی تا چه حد به تفکر افرادی مانند هابرماس و دیدگاه های آنان درباره حوزه عمومی وابسته است؟ چقدر به نظر شما این تحلیل درست می آید که شبکه های اجتماعی شکل پسامدرن احزاب کلاسیک هستند؟ از آنجا که مبنای پست مدرنیسم فروریختن فراروایت ها است، شاید اکنون این شبکه های اجتماعی در حال رشد خرده روایت هایی هستند که جایگزین ساختارهای کلاسیک و کلان حزبی می شوند.
سعید مدنی؛ اساساً برای فعالیت های سیاسی- اجتماعی برخورداری از سازمان یک رکن اصلی و اساسی است. فعالیت سیاسی- اجتماعی بدون داشتن سازمان بی معناست. سازمان ها هم به دو دسته کلی تقسیم می شوند؛ سازمان های عمودی و سازمان های افقی. تفاوت این دو نوع سازمان در نوع روابطی است که میان افراد وجود دارد. برای تمییز این دو سازمان از هم باید دید روابط بین افراد تا چه حد در سطح افقی توزیع می شود و تا چه حد به صورت پلکانی و عمودی توزیع می شود. سازمان های کلاسیک سیاسی به خصوص در ایران از نوع سازمان های عمودی بودند. فعالیت های سیاسی در ایران از گذشته خیلی دور تا همین اواخر شکلی هرمی با روابط از بالا به پایین داشتند. به این معنی که یک رهبری و هسته اصلی شکل می گرفت و ذیل آن با گرد آمدن اعضا و هواداران سازمانی سیاسی به وجود می آمده است. در نقطه مقابل سازمان های عمودی، سازمان های شبکه یی که از نوع سازمان های افقی هستند، قرار دارند. به این معنی که روابط افراد در سطح افقی تعریف می شود و به همین میزان هم قدرت تقریباً به صورت مساوی توزیع می شود. تقریباً می توان گفت یک نسبت واحدی از قدرت میان افراد وجود دارد. در این نوع از سازمان ها پیوند میان اعضا اصل مهمی است و نه تنها ابزار سازمانی بلکه هدف سازمان هم به شمار می رود چرا که پیوند و ارتباط میان افراد قدرت را ایجاد می کند و افزایش پیوندها به افزایش قدرت می انجامد. پیوند افراد همچنین روابط درون شبکه را نیز دموکراتیک تر می کند. حال آنکه در سازمان های عمودی حتی اگر رهبران تمایل به برقراری روابط دموکراتیک با بدنه داشته باشند به دلیل نوع روابط و ساختار سازمانی بالا به پایین، امکان دستیابی به این هدف یا وجود نداشته یا بسیار اندک بوده است. نتیجه اینکه سازمان عمودی به دلیل شکل خاص خود ایجاد اعتماد میان اعضا را بسیار دشوار و پرهزینه می کند بنابراین این سازمان ها از سرمایه اجتماعی اندکی برخوردارند و در مقابل، سازمان های شبکه یی به دلیل برخورداری از امکان بالای ارتباطات میان افراد، به مراتب سرمایه اجتماعی بیشتری نیز دارند.
البته سازمان شبکه یی و سازمان عمودی هر دو می توانند در خدمت جنبش اجتماعی قرار گیرند، منتها دستاوردهای سازمان شبکه یی برای جنبش اجتماعی بسیار غنی تر و پایدارتر از دستاوردهای سازمان های عمودی بوده و بر همین اساس هم جنبش اجتماعی جدید اصولاً میل به گسترش سازمان شبکه یی داشته است.
-معمولاً وقتی صحبت از شبکه های اجتماعی می شود موضوع قدری انتزاعی مطرح می شود. در حال حاضر هم ذهنیت کسانی که از شبکه های اجتماعی یاد می کنند بیشتر معطوف به فضاهای مجازی و شبکه هایی مانند یوتیوب و فیس بوک است. منظور شما هم از شبکه های اجتماعی دقیقاً همین هاست یا حوزه های دیگری را نیز به آن اضافه می کنید؟
مدنی؛ سازمان شبکه یی کارکردهای مختلفی دارد و هم در حوزه مجازی و هم در حوزه حقیقی نمود خارجی دارد. مثلاً اگر شما با همکاران تان ارتباط هایی فراتر از ارتباط های معمول روزمره داشته باشید و این ارتباط در راستای یک هدف و ایده مشخص شکل بگیرد و تعهداتی را برای افراد به همراه بیاورد، می توان گفت شما یک سازمان شبکه یی را در فضای واقعی ایجاد کرده اید. درست است که در جنبش های جدید، فضاهای مجازی خیلی گسترده و موثر بوده اند، اما به همان میزان هم شبکه های موجود در فضای حقیقی کارکرد داشته اند. می توان گفت همان امکاناتی که سازمان شبکه یی در فضای مجازی برای اعضا فراهم می کند در فضای واقعی هم فراهم است.
-آقای دکتر جلایی پور، شما با تحلیل آقای مدنی از شبکه های اجتماعی موافقید؟
حمیدرضا جلایی پور؛ من ابتدا ترجیح می دهم با یک مقدمه شروع کنم. به نظر من یکی از اتفاق های مبارکی که در عرصه عمومی ایران افتاده، همین توجه به شبکه های اجتماعی است. این توجه را شاید بتوان با توجهی که در ۱۰ سال پیش به مفهوم توسعه سیاسی می شد، مقایسه کرد. شبکه اجتماعی مفهومی در حال باز شدن است و امید این می رود که در عرصه عمومی مورد بحث و کنکاش قرار گیرد. در حال حاضر ما تا حدودی در ابتدای راهیم، داخل مه هستیم و نمی توانیم تمام ابعاد نظری و عملی شبکه اجتماعی را وارسی و دسته بندی کنیم.
در اینجا من عجالتاً سه نکته را راجع به شبکه های اجتماعی مطرح می کنم. نکته اول این است که به باورم یک توجه جدیدی در طبقه متوسط آگاه خواهان تغییر به شبکه اجتماعی شده است. به این معنا که ظاهراً در این طبقه همیشه تا بحث از سازمان می شده است همه یاد سازمان های بوروکراتیک دولتی یا سازمان های بوروکراتیک احزاب و سازمان های مردم نهاد (NGOها) می افتادند، اما الان ما در حال پی بردن به این نکته هستیم که سازماندهی جامعه شبیه کوه یخی است که بوروکراسی های دولتی، آموزشی، رسانه یی، اقتصادی، صنعتی و حزبی در قسمت قابل رویت آن قرار دارد ولی زیر این کوه روابط غیررسمی ولی پایدار و طبیعی میان افراد برقرار است که اکنون جامعه دارد به این روابط توجه می کند. تحلیل جامعه شناسی اینکه چرا اکنون شهروندان در حال توجه به این روابط هستند به نظر من بیشتر محصول انحصارطلبی بزرگ ترین و غول پیکرترین سازمان جامعه که دولت باشد هست. نکته دوم درباره شبکه های اجتماعی این است که این شبکه ها علی الاصول یکی از بسترهای زندگی، حقیقت جویی و به قول هابرماس زیست جهان هستند. یعنی جایی است که روابط خشک بوروکراتیک برقرار نیست و آدم ها راحت ترند. البته این شبکه ها خیلی مستعد جزیره یی شدن و فرقه یی شدن و در خود بودن نیز هستند. ولی امکانات جامعه اطلاعاتی در مدرنیته دیجیتالی باعث می شود در چارچوب اهداف هم این شبکه های جزیره یی به هم وصل شوند.
نکته سوم را از منظر نظری در جامعه شناسی می خواهم مطرح کنم. از این منظر موضوع شبکه های اجتماعی جالب توجه است که بحث را بیشتر به عمق می برد. پیروان نظریه شبکه در تئوری هایشان می گویند گروه های درهم تنیده و منسجم بوروکراتیک واحدهای اصلی تشکیل دهنده جامعه نیستند بلکه همین شبکه ها هستند که جامعه را تشکیل می دهند یعنی حتی جامعه شناسی گروه محور در نظریه های اخیر به جامعه شناسی شبکه محور تبدیل شده است. نکته دیگر اینکه در جامعه شناسی دورکیمی این هنجارها (یعنی به عنوان یک امر فرافردی) است که رفتار آدمیان را شکل و حتی تغییر می دهد. یا به عبارت دیگر وفاق روی هنجارهاست که به جامعه شکل می دهد ولی پیروان نظریه شبکه یی می گویند کثرت، ترکیب و وسعت شبکه هاست که روی هنجارهای جامعه اثر می گذارند لذا بعضی از این جامعه شناسان حتی تسلط یک دسته هنجارها را بر کل جامعه جدید ناممکن می دانند. اما من معتقدم همه جوامع یکسری حداقل های هنجاری مشترک برای اکثریت جامعه دارند. نکته دیگری که به لحاظ نظری مورد توجه است، این است که شبکه های اجتماعی باز به نسبت شبکه های اجتماعی بسته سود بیشتری را به افراد می رسانند. بر مبنای این تحلیل هر چه افراد در شبکه های بیشتری عضو باشند توانایی بیشتری خواهند داشت یعنی فردی که عضو ۱۰ شبکه است نسبت به فردی که عضو پنج شبکه است از مزایای بیشتری برخوردار است.
مدنی؛ این نکته که آقای جلایی پور گفتند با منطق سازمان های هرمی و کلاسیک متعارض است چون در سازمان کلاسیک اصلاً افراد حق ندارند در سازمان دیگری عضو باشند ولی منطق سازمان شبکه یی این است که هر چه افراد در شبکه های مختلف عضو شوند بهتر است زیرا سرمایه و قدرت با افزایش پیوند ها افزایش می یابد.
جلایی پور؛ بله، بحث بنده خیلی متناسب با تعبیری است که آقای مدنی از سازمان های عمودی و سازمان های افقی می کنند. نکته بعدی که برایم جالب است استدلال دیگری است که از سوی نظریه پردازان شبکه ها مطرح شده است. آنها می گویند افراد اگر حتی خصایص فردی متوسطی داشته باشند وقتی وارد شبکه ها می شوند وضعیت بهتری نسبت به افرادی پیدا می کنند که خصایص فردی برجسته دارند ولی در شبکه عضو نیستند. به عبارت دیگر عضویت در شبکه باعث می شود آدم های متوسط ویژگی های آدم های پرتوان، بااستعداد و کارآمد را پیدا کنند و آدم های نخبه خارج از شبکه موقعیت کم اثرتری نسبت به افراد داخل شبکه داشته باشند. نکته دیگر شبکه ها از منظر جامعه شناسی فقط مربوط به شبکه های فعال در جنبش های اجتماعی نبود بلکه شامل حضور شبکه ها در همه سپهرهای زندگی می شود. یعنی نباید توجه ما منحصر به نقش شبکه ها در جنبش ها شود.
نکته آخر که به نظر من مهم است این است که در جامعه مدرن، سوسایتی (جامعه) را مقابل کامیونیتی (جماعت) قرار می دهند و در آسیب شناسی عوارض سوسایتی مانند ازخودبیگانگی، فردیت رهاشده، یا فردیت سرگردان به برخی قابلیت های کامیونیتی اشاره می کنند؛ جایی که روابط چهره به چهره، همدلانه و عاطفی در کنار روابط اقناعی است. اغلب جامعه شناسان اخیر هم سعی کردند ویژگی های قابل دفاع سوسایتی و کامیونیتی را با هم ترکیب کنند. نکته جالب در شبکه ها این است که اجازه می دهند افراد در جامعه جدید زندگی و در عین حال از مزایای کامیونیتی هم استفاده کنند. به عبارت دیگر شبکه ها بعد درمانی جامعه جدید را هم می توانند داشته باشند (البته این بحث مفصلی است و به یک وقت دیگر نیاز دارد).
مسعود پدرام؛ من از بحث آخر دکتر جلایی پور شروع می کنم و به اقتضای رشته تحصیلی ام از دریچه فلسفه سیاسی به ماجرا نگاه می کنم. بحث من درباره کامیونتاریسم (جماعت گرایی) است.رقابتی که مارکسیسم و لیبرالیسم تا دهه ۹۰ میلادی داشتند و وضعی که برای بلوک شرق و مارکسیسم پیش آمد یکسری تحولات فکری ایجاد کرد. در نتیجه این تحولات فرصت خوبی در اختیار متفکران جماعت گرا قرار گرفت. جماعت گرایی به جای مارکسیسم جلوی لیبرالیسم قرار گرفت. اگر قبلاً صحبت از دوگانه مارکسیسم و لیبرالیسم بود اکنون سخن از نئولیبرالیسم و جماعت گرایی است.
جلایی پور؛ به زبان سیاسی این طور می شود گفت که چپ های قدیم اکنون در این دسته بندی قرار گرفته اند.
پدرام؛ بله، بسیاری از آنها یکسری مشکلات مارکسیسم را کنار گذاشتند و به جماعت گرایی روی آوردند. اندیشمندان مهمی مانند «چارلز تیلر»، «مایکل سندل»، «مایکل والتزر» آمدند و بحث های داغی با رالز راه انداختند و ادبیاتی را برای مبانی فلسفه سیاسی جماعت گرایی ایجاد کردند. این مباحثی که اکنون درباره شبکه ها می شود محصول همین عقبه فکری است که برای خودش آنتولوژی (هستی شناسی) ویژه یی دارد. من برای ورود به بحث از انسان شناسی شروع می کنم. انسان شناسی لیبرال کاملاً متفاوت از انسان شناسی جماعت گرا است. فیلسوفان جماعت گرا انسان را در داخل جماعت می بینند و از نظر آنها جماعت به عنوان یک کل واقعیت دارد. حال آنکه در دیدگاه لیبرال جمع فاقد واقعیت است و تنها این فرد است که واقعیت دارد. مهم ترین دعوایی که لیبرال ها و جماعت گراها با هم پیدا کرده اند بر سر مفهوم «خیر» است. جماعت گراها می گویند این جماعت است که می تواند خیر را بسازد و تعریف کند، اما لیبرال ها بر این باورند که فرد به تنهایی توانایی تعیین خیر برای خود را دارد. این اختلاف را از این جهت بیان کردم تا نشان دهم مبنای فلسفی مباحثی که پیرامون شبکه اجتماعی انجام می شود تا چه حد عمیق و متکی بر سنت فکری است. در قدیم به فاشیست ها و مارکسیست ها و سوسیالیست ها هم عنوان «جماعت گرا» می دادند. ولی جماعت گراهای امروزی، مفاهیمی مانند«همبستگی»، «پیوند» و «اخلاق» را از فاشیست ها گرفتند و «برابری» و «آزادی» را هم به ترتیب از مارکسیسم و لیبرالیسم گرفتند و جماعت گرایی جدید را شکل دادند. اصل مطلبی که من میل دارم درباره شبکه اجتماعی به آن بپردازم پیرامون نسبت این مفهوم با سیاست است. نسبت شبکه های اجتماعی با سیاست چگونه تعریف می شود؟ برای پاسخ دادن به این سوال که جماعت گرایی با چه مدلی از سیاست هم پیوند می شود من دو مدل از سیاست را مطرح می کنم؛ یکی سیاست دولت محور است و دیگری سیاست قدرت محور. در تعریف دوم سیاست به یک معنای وسیع، همچنان منازعه قدرت است. در برداشتی از سیاست به معنای قدرت، بحثی هم هابرماس و آرنت مطرح کرده اند و می گویند همبستگی و وفاق به خودی خود پدیدآورنده قدرت هستند و این نوع از قدرت، سیاست پایدار، اصیل و اخلاقی را می سازد. این البته نوعی نگاه ارسطویی به سیاست است. به نظرم جماعت گرایی با این نوع از سیاست سازگاری دارد. آرنت درباره قلمرو عمومی به عنوان جایی برای گفت وگوی افراد، درباره روش ها و ارزش ها و برپایی اصول بحثی کرده و گفته در یونان باستان کنش سیاسی همان شکل گیری گفت وگوهایی از این دست میان افراد آزاد و برابر بوده که در دوران جدید مضمحل شده است. ولی هابرماس درصدد آن است که نشان دهد چیزی مثل قلمرو عمومی که او آن را سپهر عمومی یا عرصه عمومی می خواند، در عصر مدرن احیا شده و در مکان هایی مانند قهوه خانه ها و قرائت خانه ها و محافل بحث و گفت وگو تجلی کرده است. در دوره مشروطیت ایران هم ما بسیاری از این حوزه های عمومی را برای گفت وگوی افراد شاهد بودیم. مثلاً مردم در تلگراف خانه ها می نشستند، تلگراف ها را گوش می دادند و همان جا درباره آنها بحث می کردند و تصمیم هم می گرفتند.
جلایی پور؛ بله، اشاره دکتر پدرام کاملاً درست است و من اضافه کنم که مردم در انجمن های همان دوره هم می نشستند و بحث می کردند.
پدرام؛ به این معنی شبکه های اجتماعی، جماعت هایی در وضعیت مدرن و واسطه یی میان جامعه و دولت های مدرن هستند که وارد مسائل مربوط به امر عمومی می شوند. از آنجا که پرداختن به امر عمومی طبیعتاً باید در سپهر عمومی یا عرصه عمومی صورت بگیرد، جماعت ها به یکدیگر وصل می شوند و از پیوند میان آنها قدرتی ایجاد می شود که هیچ دولت پرقدرتی نمی تواند در مقابل آن دوام بیاورد. در جامعه یی که سپهر عمومی ضعیف باشد و جماعت ها نتوانند نقش خود را به عنوان حاملان سپهر عمومی ایفا کنند، این قدرت هم ایجاد نمی شود. اصلاً هر جمعی حتی مانند خانواده و فامیل، یا همکاران یا دوستان زمانی که به امر عمومی بپردازند داخل حوزه عمومی قرار می گیرند. بعضی ها می گویند خانواده حوزه یی خصوصی است ولی اعضای خانواده هم زمانی که درباره امر عمومی صحبت کنند، حوزه عمومی را می سازند. منظور من در نهایت این است که در حال حاضر جماعت گرایی نسبت نزدیکی با سیاست پیدا کرده و شبکه های اجتماعی مقوم سپهر عمومی هستند. مایلم یک نکته را هم درباره آسیب شناسی بحث شبکه های اجتماعی مطرح کنم. ما صد سال پیش جلودار مشروطه خواهی در منطقه بودیم ولی موفق نشدیم، در ملی کردن صنعت نفت جلودار بودیم ولی آنجا هم زیاد موفق نشدیم، در دوران اصلاحات هم از کشورهای منطقه جلو بودیم ولی به نتیجه مطلوب نرسیدیم.
جلایی پور؛ بله، متاسفانه ما فرازهایمان خیلی خوب بوده ولی فرودهایمان بد بوده است.
پدرام؛ حالا به نظرم گشایش سپهر عمومی باعث خواهد شد ما مانند گذشته دچار عقبگرد نشویم. اگر جامعه آگاهانه به مسائل عمومی بپردازد و خودآگاه شود ریسک عقبگردهای تاریخی به حداقل می رسد. اصولاً اگر معنای گفت وگو میان مردم جا بیفتد خودبه خود بحث دموکراسی واقعی پیش می آید. چون شما وقتی توانستید در اثر گفت وگو به نتیجه برسید فضا را برای دموکراسی باز می کنید. جماعت گرایی نوین دقیقاً همین نسبت را با نوعی از دموکراسی که گفت وگویی- شورایی است و اخیراً ادبیات زیادی را تولید کرده است، دارد. در جماعت گرایی من فقط به نفع خودم فکر نمی کنم بلکه نفع شما را هم می خواهم و وقتی گفت وگو می کنم کمی از خواسته هایم کوتاه می آیم و یک کمی قانع می شوم. شما هم در گفت وگو از نفع خودتان کوتاه می آیید و تفاهمی که اینجا صورت می گیرد خیلی واقعی و موثرتر از تفاهمی است که بر مبنای اکثریت عددی که کف آن ۴۹ درصد، ۵۱ درصد است شکل می گیرد. چون در جامعه مبتنی بر اکثریت عددی همواره یکسری از افراد مخالف هستند و فرصت گفت وگو با طرف مقابل را هم ندارند. پس نظریات شان هم طرح نمی شود و منشاء عمل نخواهد بود.
جلایی پور؛ من پیشنهاد می کنم که شما بحث شبکه های اجتماعی و سرمایه اخلاقی را هم به بحث هایتان در این زمینه اضافه کنید.
پدرام؛ در اصل از آنجا که محور جماعت گرایی مبتنی بر خیر است به یک معنی بحث اخلاقی است.
-اتفاقاً من چند آسیب را پیش روی شبکه های اجتماعی می بینم که مایلم شما نظرات خود را در مورد آنها بیان کنید. مثلاً آقای دکتر جلایی پور به باز بودن شبکه های اجتماعی به عنوان یک مزیت اشاره کرد ولی چون افراد حاضر در شبکه با یکدیگر اشتراک نظر ندارند این باز بودن می تواند آسیب زا هم باشد.
مدنی؛ اتفاقاً همین نکته که اشاره کردید، می تواند مزیت شبکه های اجتماعی هم باشد.
-آسیب بعدی که به ذهنم می رسد به افقی بودن شبکه های اجتماعی برمی گردد. شبکه های اجتماعی افقی، با وجود همه مزیت هایی که دارند به دلیل خصلت افقی بودن شان از عدم رهبری رنج می برند و نیروی هدایت کننده در آنها وجود ندارد، بنابراین هر یک از اعضای شبکه ممکن است ساز خودشان را بزنند. آسیب بعدی که این شبکه ها ممکن است دچار شوند، فرقه یی شدن و جزیره یی شدن است. آسیب دیگری هم که این شبکه ها دچارش هستند فاقد ساختار بودن است. احزاب و تشکیلات بوروکراتیک به هرحال از ساختار بهره مند هستند ولی در این شبکه ها اصولاً ساختاری وجود ندارد بنابراین ممکن است چند صباحی فعالیت داشته باشند و بعد از مدتی غیرفعال شوند و کارکردشان را از دست بدهند.
جلایی پور؛ به این نکته باید توجه کنیم که شبکه های اجتماعی لزوماً همیشه در تقابل با سازمان ها و ساختارهای بوروکراتیک دولت و احزاب نیستند. این به موقعیت ها بستگی دارد. از طرف دیگر در سازمان عمودی و رسمی هم ما سازمان های غیررسمی نیز داریم و گفته می شود رئیس هر سازمان وقتی موفق است که همزمان که رئیس سازمان رسمی هست رئیس سازمان غیررسمی هم باشد وگرنه آن سازمان غیررسمی نمی گذارد که سازمان رسمی به اهداف خودش برسد. حالا این شبکه های اجتماعی بعضی وقت ها در نقش همان سازمان های غیررسمی وارد می شوند.
مدنی؛ متاسفانه ایده هایی که در ایران وارد شده خیلی بد مطرح شده و مروجان آن سعی کرده اند این ایده ها را با منطق ذهنی قدیم توضیح بدهند. به همین دلیل هم ایده از فلسفه واقعی خودش خارج می شود. مثلاً ایده سوسیالیسم در ایران تبدیل به سرمایه داری دولتی می شود و لیبرالیسم هم تبدیل به اباحه گری می شود. در مورد شبکه های اجتماعی هم متاسفانه دیده می شود که برخی از مروجان آن در عین حال که نمی خواهند وجود این شبکه ها را نفی کنند ولی می خواهند با منطق سیاسی قدیم آنها را توضیح دهند. خلط موقعیت ها و افق ها مثل این است که شما یک کیلو سیب را اینجا وزن کنی و ترازو نشان دهد که وزنش یک کیلو است و بعد بخواهید به کره ماه بروید و آنجا با همین ابزار هم اصرار داشته باشید که وزن سیب و پرتقال همان یک کیلو باشد. از این مثال می خواهم این طور نتیجه بگیرم که منطق شبکه اجتماعی در فضای سیاسی و اجتماعی جدید اساساً متقاوت از گذشته است. این تفاوت فضای قدیم و جدید در بحثی که آقای دکتر پدرام مطرح کردند به خوبی روشن بود. یعنی شما سازمان شبکه یی را در سیاست به مثابه قدرت در عرصه عمومی می توانید توضیح دهید. در سیاست به مفهوم کسب قدرت در ساختار موجود، به سختی می توان سازمان شبکه یی را توضیح داد. بر همین اساس باید از منطق جنبش های اجتماعی قدیم که منطق انقلاب ها بودند، فاصله بگیریم. در منطق قدیم وحدت و تشابه فکری و یکسان گرایی اعضای جنبش اصل اساسی و یک مزیت به شمار می رود. در جنبش های جدید تفاوت داشتن اعضا با هم یک مزیت است. هدف جنبش های اجتماعی قدیم و سازمان قدیم کسب بخشی یا همه ساخت قدرت بود ولی شبکه های اجتماعی جدید به دنبال تقویت قدرت عرصه عمومی هستند.همین نگاه متفاوت سازمان های قدیم و سازمان های جدید به حوزه قدرت، پذیرش تفاوت در عین حال انجام کار مشترک را برای سازمان های جدید ممکن کرده و آن را تبدیل به یک مزیت می سازد.این اعتبار تنوع درون جنبش برای شبکه های اجتماعی جدید یک امتیاز محسوب می شود. در اینجا برای روشن شدن بیشتر تفاوت میان سازمان اجتماعی جدید و قدیم مثالی را از قول یکی از دوستان نقل می کنم. او تفاوت سازمان اجتماعی قدیم و جدید را مانند تفاوت رمان های جدید و قدیم توصیف می کرد. در رمان های کلاسیک مانند رمان های داستایوفسکی اگر یک قطعه از رمان را بردارید کل ساختار رمان به هم می ریزد اما در رمان های مدرن شما اگر یک بخش را از رمان حذف کنید باز هم آن قصه معنا و مفهوم و منطق درونی خود را حفظ می کند و فرو نمی ریزد. سازمان های هرمی که در آن رهبری از بالا وجود دارد و قدرت سطح بندی شده است در واقع شبیه همان رمان کلاسیک است که اگر یک قطعه از آن برداشته شود کل سازمان به هم می ریزد اما سازمان شبکه یی جدید شبیه تور ماهیگیری است. اگر یک قطعه از تور پاره شود بقیه تور قابل استفاده است و از هم گسیخته نمی شود. برای همین هم هست که سازمان شبکه یی پایدار است.
با این حال سازمان های شبکه یی و سازمان های هرمی در یک معنا نقطه مقابل یکدیگر نیستند.
Deprecated: File پوسته بدون comments.php is deprecated since version 3.0.0 with no alternative available. لطفاً یک قالب comments.php در پوستهی خود قرار دهید. in /var/www/html/kaleme.com/wp-includes/functions.php on line 6085