سایت خبری تحلیلی کلمهhidden pichidden pichidden pichidden pichidden pic

همه‌چیز سیاسى است، جز سیاست

چکیده :وقتى سياست و حکومت بيش از حد پررنگ و فى‌نفسه به يک هدف تبديل شود، همه چيز رنگ و بوى سياسى مى‌گيرد؛ به اين معنا که همه چيز سياسى يا به معنايي، ابزارى مى‌شود به ويژه فرهنگ که عرصه شهود آزاد و ساحت قيد و بندهاى اختيارى و نه اجباري، شکلى و دستورالعملى از بالاست دستخوش اين نگاه ابزارى...


دکتر عماد افروغ*: مدتى است به یک گرفتارى به نام سیاست‌زدگى مبتلا هستیم؛ به این معنا که ظاهرا همه‌چیز سیاسى است، جز سیاست. در واقع توجهى به این مسئله نمى‌شود که هرکدام از خرده‌نظام‌هاى نظام اجتماعى ما به رغم ارتباطشان با یکدیگر باید کارویژه خود را داشته باشند. سیاست زدگى به یک تعبیر، به معناى نگاه صفر و یک داشتن، نگاهى مبتنى بر تاکید و تکذیب مطلق یا نگاهى معطوف به «یا با ما یا علیه ما» داشتن است، آن هم از جنس سیاسى‌اش و با تمام ملزومات و دلالت‌هاى ساختارى و ایدئولوژیک آن در کشور.

به نظر مى‌رسد در این تقلیل‌گرایی، سیاست‌ حرف اول را مى‌زند و قدرت دولتى نقش تعیین‌کننده دارد و به گونه‌اى به علاوه رابطه‌ قدرت – ثروت پیش از انقلاب که با اقتصاد نفتى در کنار تمرکزگرایى تشدید شد، امروز شاهد اضافه‌شدن رابطه قدرت – منزلت هم هستیم؛ …

یعنى قدرت هم منشاء و مجراى رسیدن به ثروت و‌ هم بعضا به دلیل بافت ایدئولوژیک جمهورى اسلامى منشاء دستیابى به منزلت شده که البته خیلى از این ارتباطات، ارتباطات موجه و معقولى هم نیست و در عرصه‌ منزلت باید بیشتر به عنوان توهم از آن‌ها یاد کرد. از دیگر سو فقدان نظارت از سوى نهادهاى نظارتى غیر رسمى دینى موجب لطمات جبران ناپذیرى به دین و اخلاق نیز مى‌شود. سیاست‌زدگى به گونه‌اى با بى‌عدالتى و از جا کنده شدن اشیاء و موضوعات از جایگاه واقعى خود نیز عجین است.

در این شرایط است که ما شاهد عزل و نصب‌هاى سیاسى – جناحى و کنار گذاشتن اصل تخصص و ویژگى‌هاى متناسب و متناظر با مشاغل فرهنگى و حتى اقتصادى نیز خواهیم بود. به گونه‌اى که خیلى‌ها فکر مى‌کنند چون به قدرت دست پیدا ‌کنند، خواه ناخواه واجد یک اعتبار و منزلت خاص هم هستند؛ درحالى‌که این توهمى است که باید با آن مقابله کرد؛ چرا که مى‌بینیم بعضا ادعاهاى دینى مطرح مى‌شود که هیچ رد و اثبات منطقى و قابل قبولى ندارد. شاهدیم بعضا افراد پیش از رسیدن به قدرت جایگاه ویژه فرهنگى ندارند ولى به محض اینکه به این قدرت مى‌رسند، ظاهرا امر بر آنها مشتبه مى‌شود که واجد این قدرت هم هستند.

« دلیل رشد سیاست‌زدگى در کشور هم به این مسئله برمى‌گردد که ما بیش از اندازه به قدرت سیاسى اهمیت مى‌دهیم و از قدرت غیرسیاسى و قدرت غیررسمى غفلت مى‌کنیم؛ یعنى اگر قدرت مدنى را پررنگ‌تر مى‌کردیم و قدرت فرهنگى را به عنوان قدرت اصلى انقلاب به خوبى درک و تحلیل و عرضه مى‌کردیم،‌ شاید اسیر سیاست‌زدگى نمى‌شدیم. ا

ین سیاست‌زدگى بیش از آنکه در عرصه‌ عمومى ریشه داشته باشد، در عرصه رسمى و رابطه‌ قدرت – ثروت از یک سو و رابطه‌ قدرت – ثروت به علاوه‌ قدرت – منزلت در سال‌هاى اخیر، از سوى دیگر ریشه دارد. فقدان نقد و بى‌توجهى به قدرت نقد در عرصه‌ مدنى نیز موجب تشدید سیاست‌زدگى شده و این هم به نوع نگاهى که به انقلاب و جمهورى اسلامى شده و هم به سابقه ساختارى ایران برمى‌گردد؛ چنان‌که این دو عامل دست به دست هم داده‌اند و سیاست‌زدگى را پررنگ‌ کرده‌اند.

حال راه چاره این است که هم به قدرت مدنى توجه بیشترى کنیم و هم از رابطه قدرت – ثروت به لحاظ ساختارى فاصله بگیریم و از اتکا به درآمدهاى نفتى کم کنیم و کشور را به سمت یک آمایش سرزمینى و مدیریت غیرمتمرکز پیش ببریم، هم‌چنین تفسیر صحیح‌ترى از انقلاب ارائه دهیم؛ تفسیرى که ارزش‌هاى اخلاقى و فرهنگی، ارزش‌هاى واقعى ما باشد. باید گفت وقتى سیاست و حکومت بیش از حد پررنگ و فى‌نفسه به یک هدف تبدیل شود، همه چیز رنگ و بوى سیاسى مى‌گیرد؛ به این معنا که همه چیز سیاسى یا به معنایی، ابزارى مى‌شود به ویژه فرهنگ که عرصه شهود آزاد و ساحت قید و بندهاى اختیارى و نه اجباری، شکلى و دستورالعملى از بالاست دستخوش این نگاه ابزارى مى‌شود.

به تعبیرى امروز ما شاهد نوعى سیاست‌زدگى هستیم؛ یعنى همه چیز سیاسى مى‌شود و مخصوصا در جمهورى اسلامى این سیاسى شدن بیش از حد جهت خاصى هم دارد و شکل نوعى توطئه‌گرایى مفرط و فرافکنى ناشى از این توطئه‌گرایى به خود مى‌گیرد؛ به طورى که گویى همه مشکلات، ریشه بیرونى دارد.

بدین ترتیب ما از ریشه‌ داخلى بسیارى از مسائل، یعنى هم ریشه‌هاى فرهنگى و اقتصادى آنها غافل مى‌شویم و هم بعضا فرافکنانه به مشکلات خود مى‌نگریم که این امر موجب مى‌شود نتوانیم مشکلات خود را حل کنیم. ما همواره شاهد این مسئله بوده‌ایم که یا براى حفظ نظام خودمان از رسالت‌هاى بیرونى آن غافل شده‌ایم یا صرفا به ابعاد بیرونى آن توجه کرده‌ایم و از ابعاد داخلى آن فاغل شده‌ایم. در مقاطعى بعد از جنگ یا اقتصاد براى ما عمده و مهم بوده است یا سیاست.

به استثناى اوایل انقلاب و سال‌هاى جنگ، کمتر با مقعطى مواجه بودیم که فرهنگ براى ما تعیین‌کننده باشد. معناى این سخن این است که ما یا اسیر اقتصاد‌زدگى شده‌ایم یا سیاست‌زدگی؛ درحالى‌که شناختى که ما از انقلاب اسلامى داریم این است که هم سیاست و هم اقتصاد وسیله هستند. اگر ثابت شود ما سیاست‌زده و اقتصاد‌زده هستیم، به این معنى است که مغالطه و خلط بزرگى بین وسیله و هدف صورت گرفته است. از دیگر سو گفته مى‌شود ما قوانین بیش از حد و یک نظام حداکثرى قانونى داریم که اجزاى آن بعضا معارض همدیگر هم هستند و این مسئله هم در زمینه سیاست‌زدگى مى‌تواند مزید بر علت باشد.

وقتى کشورى زیاد قانون دارد – علاوه بر اینکه این قوانین مى‌توانند معارض یکدیگر هم باشند – این مسئله بیانگر وجود بى‌اعتمادى هم هست. وقتى قانون زیاد تصویب مى‌شود، یعنى اعتماد لازم وجود ندارد و در واقع اعتمادى که بتواند شرایط امنى ایجاد کند و چندان به وفاق سیاسى نیاز نباشد، بلکه بیشتر تکیه بر وفاق اجتماعى باشد، وجود ندارد. ما در هیچ مقطعى از حیات اجتماعى خود آن طور که در خور یک شهروند و انسان ایرانى است، اعتماد نداشته‌ایم.

براى نمونه وقتى قرار است نامه‌اى در ارتباط با سابقه کارى یک فرد صادر شود، عنوان مى‌شود این نامه فقط براى یک مقصد خاص است و هیچ ارزش دیگرى ندارد؛ درحالى که مى‌بینیم در دنیا این طور نیست. حال اگر عقلانیت و اعتماد لازم وجود داشت، حداقل در عرصه رسمى شاهد تصویب این همه قوانین بعضا معارض نبودیم. اما ریشه ساختارى سیاست‌زدگى به این برمى‌گردد که قدرت تا چه اندازه در دسترسى به سایر مواهب کمیاب اجتماعى تعیین‌کننده است.

در کشور ما به دلیل وجود اقتصاد نفتى و نظام متمرکز مدیریت و برنامه‌ریزی، قدرت دولتى حرف اول و آخر را مى‌زند؛ یعنى دسترسى به قدرت، هم محملى براى دسترسى به ثروت، هم محملى براى دستیابى به سرمایه‌هاى فرهنگى و هم محملى براى دستیابى به قدرت بیشتر است. بى‌دلیل نیست که بسیارى از افرادى که به قدرت دولتى دست پیدا مى‌کنند، بلافاصله به تشکیل حزب و انجمن‌هاى مختلف مبادرت و از بورسیه‌هاى تحصیلى استفاده مى‌کنند و حتى موافقت‌هاى اصولى مى‌گیرند و شرکت‌هاى اقتصادى تاسیس مى‌کنند. این نشان مى‌دهد چون قدرت دولتى تعیین‌کننده است، خواه ناخواه رابطه قدرت – ثروت و قدرت – منزلت مى‌تواند تشدیدکننده این مسئله باشد.

معمولا جوامعى که عرصه مدنى پررنگى ندارند و به قدرت نقد و فضیلت آن پى نبرده‌اند و فرآیند تفکیک را در جامعه پشت سر نگذاشته‌اند، اسیر نوعى سیاست‌زدگى هستند و این اصلا پیام خوبى ندارد. تجربیات برخى کشورهاى سوسیالیستى و فاشیستى دو تجربه بشرى از سیاست‌زدگى هستند که همه چیز در آن‌ها سیاسى بوده است؛ به طورى که دامنه‌ سیاست تا کوچک‌ترین عرصه مدنى و خصوصى هم سرایت مى‌کرد و فضا در این دو الگو به گونه‌اى امنیتى مى‌شد که یک فرد حتى به همسر خود هم اعتماد نمى‌کرد.

فراموش نکنیم که امام(ره) با امنیتى شدن و سیاسى شدن بیش از حد و خارج از روال مخالف بودند. البته این موضوع بدین معنا نیست که سیاست بى‌اهمیت است، ولى بین اینکه دلالت یک مسئله سیاسى و یا اینکه خود آن مسئله سیاسى باشد، تفاوت وجود دارد. فرهنگ، اخلاق و اقتصاد هم دلالت سیاسى دارند، ولى هر کدام کارکرد ویژه‌خاص خود را دارند. همه این کارویژه‌ها در یک ارتباط ارگانیک دست به دست هم مى‌دهند تا اهداف یک نظام محقق شود، هم‌چنین این کارویژه‌ها نباید خلط شوند و باید توجه داشته باشیم حتى روش‌ها و ساز و کارهایى هر کدام از این‌ها هم متفاوت است.

ما باید به سمت تحقق فرآیند تفکیک در کنار هماهنگى ساختارى حرکت کنیم؛ یعنى ضمن این که هماهنگى ساختارى باید بین عرصه‌هاى مختلف صورت بگیرد، باید شاهد تفکیک هم باشیم. یکى از خصلت‌هایى که براى پیشرفت جوامع ذکر مى‌شود، بحث تفکیک است که باید به آن توجه کنیم. قرائت‌هاى پوپولیستى و توده‌وار نیز مى‌تواند هم سیاست‌زدگى را تقویت کند و هم مانعى براى نظارت مردم بر سیاست‌ها شود. ریشه‌ این مسئله را باید به نوعى پوپولیسم همراه با عوام‌فریبى نسبت داد؛ یعنى عوام‌فریبى و سیاست‌هاى پوپولیستى مى‌توانند موید سیاست‌زدگى جامعه‌ ما باشند در این بین از نقش نگاه‌هاى بسته و متصلب به لحاظ ساختارى هم نباید غفلت کرد که مى‌تواند یک تجلى بر روى تملق هم داشته باشد.

*منبع:حیات نو



Deprecated: File پوسته بدون comments.php is deprecated since version 3.0.0 with no alternative available. لطفاً یک قالب comments.php در پوسته‌ی خود قرار دهید. in /var/www/html/kaleme.com/wp-includes/functions.php on line 6085

دیدگاه‌ها بسته شده‌اند.